« هر کس ثار را ببخشد یا در صدد انتقام برنیاید، معلوم می شود که ناموسش را هم می فروشد. کسی که خونش را بفروشد، ناموسش را هم می فروشد، دینش را می فروشد، غیرت ندارد. بنابراین هر قبیله غیرتمندی وقتی یک ثار دارد، حتما باید انتقام آن را از دشمن بگیرد.»
حسین وارث آدم، علی شریعتی ، ص ۹۸
فردا قرار بود برم پیش آقا. پیش خود خودش. کلی حرف آماده کرده بودم، کلی ناراحتی، کلی درد و یه غزل که براش بخونم. البته میدونم نهایتا به همون غزل باید اکتفا میکردم ولی خب، قسمت و وظیفه بود که اینجا دعا کنم برا عزت روزافزونش.
خیلی از این ضدانقلابای فعلی نون شهرت بعد از دیدار رهبری رو خوردن، رم کردن و لگد زدن.
فکر کنم خطر ضدانقلاب شدن از بیخ گوشم رد شد.
«برگرفته از کانال علم عجمی»
آن شب هنوز مبهوت بودیم!
حتی بعد از آنکه خودمان با اشک راهیاش کردیم...
بر پیکرش نماز خوانده بودیم
و طبق وصیتش تک به تک
«اللهم انا لانعلم منهم الّا خیرا»
را به زبان آورده بودیم...
داغش خیال نداشت عادی شود؛ نشده بود؛ هنوز هم نشده!
آن شب نیت کردیم دو رکعت نماز لیلهالدفن
به جا میآوریم اما باورمان نمیشد این دو رکعت برای اوست. حمد و انا انزلناه را خوانده بودیم و حالا رسیده بودیم به « اللهم صل على محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الى قبر قاسم ابن الحسن»
الله اکبر!
قاسم ...قسم ...تقسیم...قسمت...
همیشه میگفتند اسم روی سرنوشت اثر دارد! اما فکرش را نمیکردیم انقدرها هم اثر گذار باشد. نمیدانستیم عاقبت قاسمهای مکتب حسین «قطعه قطعه» شدن است!
حالا چه سال 61 هجری چه 1441!
چه دشت کربلا چه فرودگاه بغداد!
دخلی نمیکند! «احلی من العسل» که سال و ماه و جا نمیشناسد. غیر از این بود باید تعجب میکردیم.تو آنقدر شبیه قاسمش بودی که حتی نام پدرت هم حسن بود. راستی چند ساعت بعد از آنکه آن خدانشناسها ماشین را منهدم کردند، شیعیان بالای سرت رسیدند؟ فقط چند دقیقه طول کشیده بود. یادم هست همه در حیرت و غم بودیم؛ و پیکر تو نیت کرده بود در همه حرمها طواف کند؛ کربلا و نجف و کاظمین و سامرا.
از لب مرز روی دست گرفتنت!
پابوس امام رضا هم رفتی و دست آخر در وطنت آرام گرفتی.لیله الدفنت طول کشید. چند شب طول کشید؟ آن چند میلیون نفر را یادت هست؟ الحمدلله که منتظر نماندی اهالی طویریج به سراغ پیکرت بیایند.
الحمدلله که پیکرت آنقدرها روی زمین نماند...الحمدلله تابوت و کفن داشتی...الحمدلله که به وطن بازگشتی...
لایوم کیومک یا اباعبدالله...
سلام همه چیزم.
سلام دلخوشی زندگی.
سلام به روی ماهت که نگاه کردن بهش همهی غمامو میشوره میبره.
عرضم به محضر شما که من اگر یه چیز تو این دنیا داشته باشم امام حسینه و این محبت رو خودم به دست نیاوردم، شما گذاشتیش تو دلم، دقیقا همون موقعی که من یادم نیست ولی شما خوب یادته.
من از اونجاییش رو یادمه که بابا با هزارتا بدبختی، تو سرما و گرما، دستمون رو میگرفت میبرد هیات، برام چوبشور میخرید که بیتابی نکنم.
من با شما میومدم هیات که بابا راحت سینه بزنه، منم راحت اشک ریختنت برا پسر فاطمه رو ببینم.
من یادمه برام مشکی دوختی، من یادمه برام لالایی «مدینه بود و غوغا بود» میخوندی. یادمه وقتی میرسید به اونجاش که «گل پرپر حسینم کو» صدات میلرزید. من یادمه وقتی میرفتیم هیات هم گریه میکردی هم شعرای مداح رو روی کاغذ مینوشتی تا فرداش تو مراسم مدرسه بعد زیارت عاشورا بخونم برا بچهها.
من نمیدونم چیکار کردی، فقط میدونم سپردن من به ابالفضلش به خیلی قبلتر از چوبشور و اینا برمیگرده.
حتما وقتی روضهخون از عطش تشنهلب کربلا میگفته، زار زدی و شیرم دادی، حتما وقتی بار اول منو بردی حرم امام رضا گریه کردی و قسمش دادی، نمیدونم چیکار کردی ولی هرچی بوده تا آخر عمرم کف پاتو میبوسم بابت این عشقی که گذاشتی تو دامنم.
دمت گرم که ما رو بیچارهی مولا کردی.
خدا نیاره روزی که نباشی رو، خدا نفسای منو بگیره بذاره رو نفسای شما، خدا عزتت رو زیاد کنه، خدا برام نگهت داره که اگر نبودی نمیدونم چه بلایی سرم میومد.
یه صدای انفجار هولناکی توی فرودگاه بغداد اومد، چشممو بستم، اشهدمو خوندم و فکر کردم ما هم اسممون رفت تو لیست شهدا که دیدم خیر! جلوههای ویژه است. عربا شوخیاشون خیلی سطح بالاست.