eitaa logo
*صدای الهه*
122 دنبال‌کننده
868 عکس
221 ویدیو
231 فایل
میان تاریکی تو را صدا کردم سکوت بود و نسیم که پرده را می برد . در آسمان ملول ستاره ای می سوخت ستاره ای می رفت ستاره ای می مرد ✅دلنوشته هایی از جنس بیداری @SEDAYE_ELAHE ☆کتاب صوتی ☆معرفی کتاب ☆موزیک ☆دلنوشته های خودم ☆اشعارشاعران بزرگ
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸خدایا درهای مهربانیت را 🌸به روی دوستانم بگشا و 🌸شادی،تندرستی و آرامش 🌸را برای همه آنها مقرر کن 🌸ســــــــلام 🌸روز زیباتون بخیر، @SEDAYE_ELAHE
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ز دریچه های چشمم نظری به ماه داری چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری 💠 @SEDAYE_ELAHE 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح یکى از روزهاى آوریل کـه هیچ تفاوتى با روزهاى دیگر نداشت ناگهان به‌چیزی‌ پى بردم. من با ریسک هدر دادن زندگی‌ام  روبرو بودم. متوجه شدم که روزها یکى پس از دیگرى مى گذرد. از خودم پرسیدم؛ امّا من از زندگى چه مى خواهم؟ خب، مى خواهم شاد باشـم. امّا هـرگـز بـه اینکه چه چیزى مرا خوشحال مى کرد فکر نکرده بـودم. من افسـرده یا گرفتار بحران میانسالى نبـودم امّا از دل مردگى رنج مى بردم. – کتاب پروژه شادى اثر گرچین رابین @SEDAYE_ELAHE
نور درخشان او.pdf
7.12M
📗 نور درخشان او 📝دانیل استیل ترجمه لیلی کریمان 🌸🌸🌸 @SEDAYE_ELAHE
کتاب گویا فقط عشق http://player.iranseda.ir/book-player/?w=43&g=532566 این لینک بابت بعداز منقضی شدن فایل های صوتی که از گوگل دانلود کنید. @SEDAYE_ELAHE
9.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کتاب گویا فقط عشق فصل دوم(فصل پایانی) @SEDAYE_ELAHE
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کوتاه داستان «اسکناس مچاله شده» یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت. این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید. و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم. @SEDAYE_ELAHE