eitaa logo
*صدای الهه*
121 دنبال‌کننده
868 عکس
221 ویدیو
231 فایل
میان تاریکی تو را صدا کردم سکوت بود و نسیم که پرده را می برد . در آسمان ملول ستاره ای می سوخت ستاره ای می رفت ستاره ای می مرد ✅دلنوشته هایی از جنس بیداری @SEDAYE_ELAHE ☆کتاب صوتی ☆معرفی کتاب ☆موزیک ☆دلنوشته های خودم ☆اشعارشاعران بزرگ
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی فردا نیست زندگی امروز است زندگی قصه عشق است و امید صحنه غم‌ها نیست به چه می‌اندیشی نگرانی بیجاست چون خدا با توست {\__/} ( • - •) /つ @SEDAYE_ELAHE 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو را بجز به تو نسبت نمی توانم کرد که در تصور از این خوب تر نمی آید 👤رهی معیری @SEDAYE_ELAHE
*صدای الهه*
تو را بجز به تو نسبت نمی توانم کرد که در تصور از این خوب تر نمی آید 👤رهی معیری @SEDAYE_ELAHE
حقایقی جالب درباره رهی معیری رهی معیری در طول زندگی، به کشورهای متعددی سفر کرد. او از کشورهای ترکیه، اتحاد جماهیر شوروی، ایتالیا، فرانسه، افغانستان و انگلستان بازدید کرده بود. رهی هیچ‌گاه ازدواج نکرد. او در برهه‌ای با مریم فیروز، یکی از زنان مشهور و بانفوذ آن زمان ایران، وارد رابطه‌ای عاشقانه شد که سرانجام تلخی را برای وی به ارمغان آورد. فیروز، پس از آشنایی با یکی از سران حزب توده، با او ازدواج و رهی را برای همیشه ترک کرد. رهی معیری در طول حیاتش چندان به مسائل مادی اهمیت نمی‌داد. تمام دارایی او پس از چند دهه قافیه‌پردازی و خدمت در چندین کار دولتی، تنها شامل این موارد بود: یک صندلی و میز تحریر، چند دست لباس و کراوات، و چند جلد کتاب. @SEDAYE_ELAHE
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادمی که در وجود خود بدنبال مرگ باشد . معنای حقانیت زندگی را درک نکرده... @SEDAYE_ELAHE
دانلود کتاب : رازهای علمی برای نوجوانان نویسنده : فرانسوا شریه تعداد صفحات : 131 @SEDAYE_ELAHE
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ ! ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ ! ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍي ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ... ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ... ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ، درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند، ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کيسه صد ديناري رو مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اينها را به مستحق بدهيد. حضرت پرسيد علت چيست؟ ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم و دکل کشتي اسيب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود که درکمال تعجب پرنده اي طناب بزرگ به طرف ما رها کرد. و با ان قسمتهاي اسيب ديده کشتي را بستيم. نذر کرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم. حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود: خداوند براي تو از دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم مي نامي. اين هزار دينار بگير و معاش کن و بدان خداوند براي حال تو بيش از ديگران آگاه هست... خالق من بهشتي دارد،«نزديک زيبا و بزرگ»... و دوزخي دارد به گمانم «کوچک و بعيد» و در پي دليلي ست که ببخشد ما را،،، گاهي به بهانه دعايي در حق ديگري... شايد امروز آن روز بي دليل باشد،،، @SEDAYE_ELAHE
مردی شبیه اسب_ رافائل مارتینس.m4a
3.79M
داستان صوتی مردی شبیه اسب نوشته رافائل_مارتینس ترجمه: عبدالله کوثری قسمت اول @SEDAYE_ELAHE