eitaa logo
🏴صدای مطهرآبادزرند🏴
697 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
24 فایل
کانال((رسمی)) خبری صدای مطهرآباد💠نگین منطقه بهشت وحدت💠 تحت نظارت اداره ارشاد اسلامی شهرستان زرند 🌹 جهت ارتباط با ادمین ها 09162497800و09139982830و09133402583
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱 👌 داستان کوتاه پند آموز مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمی فهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟ پدر گفت: پسرم! سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور. پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند. پدر گفت: امتحان کن پسرم. پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت. سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند. پس به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد. پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم. پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...! پدر با لبخند به پسرش گفت: سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد. ٭٭دنیا و کارهای آن، قلبت را از سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛ خواندن قرآن همچون دریا سینه ات را پاک میکند، حتی اگر معنی آنرا ندانی...!!🌱 زیبا ترین ها و های شنیدنی در کانال صدای مطهرآباد ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦ 🔰پرمخاطب ترین کانال مطهرآباد را به دوستان خود معرفی کنید. ▫️کانال صدای مطهرآباد در روبیکا▫️ https://rubika.ir/seday_motaharabad ▫️کانال صدای مطهرآباد در ایتا▫️ https://eitaa.com/sedaye_motaharabad ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦
✍️حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود ، مردی میان سال در زمین کشاورزی مشغول کار بود .حاکم بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد. 🔸به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید حاکم از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد، گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند. 🔹حاکم پرسید : مرا می شناسی؟ بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. 🔸حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل با دوستی به پابوس سلطان کرامت و جود حضرت رضا (ع) رفته بودی؟ دوستت گفت خدایا به حق این آقا مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن او زدی که ای ساده دل! من سالهاست از آقا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ 🔹یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده تلافی همان کشیده ای که به من زدی. 🔸فقط می خواستم بدانی که برای آقا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. و های شنیدنی در ‌‌‌‌‌‌       ‌‌‌          ☆‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄☆ 💠 💠  💠  💠تنها رسانه خبری,مردمی و پرمخاطب ترین کانال‌ مطهرآباد را دنبال کنید. 🔻کانال صدای مطهرآباد در روبیکا🔻 https://rubika.ir/sedaye_motaharabad 🔻کانال صدای مطهرآباد در ایتا🔻 https://eitaa.com/sedaye_motaharabad 🔺️09933343360 🔻09139982830                     ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📗 پادشاهی با نوکرش در کشتی نشست تا سفر کند، از آنجا که آن نوکر نخستین بار بود که دریا را می دید و تا آن وقت رنج های دریانوردی را ندیده بود، از ترس به گریه و زاری و لرزه افتاد و بی تابی کرد، هرچه او را دلداری دادند آرام نگرفت، ناآرامی او باعث شد که آسایش شاه را بر هم زد، اطرافیان شاه در فکر چاره جویی بودند، تا اینکه حکیمی به شاه گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی آرام و خاموش می کنم. شاه گفت: اگر چنین کنی نهایت لطف را به من نموده ای. حکیم گفت: فرمان بده نوکر را به دریا بیندازند، شاه چنین فرمانی را صادر کرد او را به دریا افکندند او پس از چندبار غوطه خوردن در دریا سرانجام موی سرش را گرفتند و به داخل کشتی کشیدند، او در گوشه ای از کشتی خاموش نشست و دیگر چیزی نگفت. شاه از این دستور حکیم تعجب کرد و از او پرسید: حکمت این کار چه بود که موجب آرامش غلام گردید ؟ حکیم جواب داد: او اول رنج غرق شدن را نچشیده بود و قدر سلامت کشتی را نمی دانست، همچنین قدر عافیت را آن کس داند که قبلا گرفتار مصیبت گردد. و خواندنی در ‌‌‌‌‌‌       ‌‌‌          ☆‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄☆ 💠 💠  💠  💠تنها رسانه خبری,مردمی و پرمخاطب ترین کانال‌ مطهرآباد را دنبال کنید. 🔻کانال صدای مطهرآباد در روبیکا🔻 https://rubika.ir/sedaye_motaharabad 🔻کانال صدای مطهرآباد در ایتا🔻 https://eitaa.com/sedaye_motaharabad 🔺️09933343360 🔻09139982830                     ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 👈هرآنچه هستی بازآی جوانی در بنی اسرائیل زندگی می کرد و به عبادت حق تعالی مشغول بود روزها را به روزه و شبها را بنماز و طاعت، تا بیست سال کارش همین بود تا که یک روز فریب خورده و کم کم از خدا کناره گرفت و عبادتها را تبدیل به معصیت و گناه کرد و از جمله گنه کاران قرار گرفت در این کار بیست سال باقی ماند یک روز آمد جلو آئینه خود را ببیند، نگاه کرد دید موهایش سفید شده از معصیتهای خود بدش آمد واز کرده های خود سخت پشیمان گردید. گفت خدایا بیست سال عبادت و بیست سال معصیت کردم اگر برگردم بسوی تو آیا قبولم می کنی. صدائی شنید که می فرماید: «اجبتنا فاحببناک ترکتنا فترکناک و عصیتنا فامهلناک و ان رجعت الینا قبلنا». تا آن وقتی که ما را دوست داشتی پس ما هم تو را دوست داشتیم. ترک ما کردی پس ما هم تو را ترک کردیم، معصیت ما را کردی ترا مهلت دادیم. پس اگر برگردی بجانب ما، تو را قبول می کنیم. پس توبه نمود و یکی از عبّاد قرار گرفت. از این مرحمتها از خدا نسبت به همه گنه کاران بوده و هست. بازآ بازآ هرآنچه هستی بازآی گر کافر و گبر و بت پرستی بازآی این درگه ما درگه نامیدی نیست صدبار اگر توبه شکستی بازآی کتاب ثمراة الحیوة جلد سوم صفحه 377 🔹️ 🔹️ 🔹️ ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦ 🔰پرمخاطب ترین کانال مطهرآباد را به دوستان خود معرفی کنید. ▫️کانال صدای مطهرآباد در روبیکا▫️ https://rubika.ir/seday_motaharabad ▫️کانال صدای مطهرآباد در ایتا▫️ https://eitaa.com/sedaye_motaharabad ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 سه تا رفيق با هم ميرن رستوران ولے بدون يہ قرون پول. هر ڪدومشون يہ جايے ميشينن و يہ دل سير غذا ميخورن. اولے ميرہ پاے صندوق و ميگه: ممنون غذاے خوبے بود اين بقيہ پول مارو بدين بريم. صندوقدار : ڪدوم بقيہ آقا؟ شما ڪہ پولے پرداخت نڪردي. ميگہ يعنے چے آقا خودت گفتے الان پول خرد ندارم بعد از صرف غذا بهتون ميدم. خلاصہ از اون اصرار از اين انڪار ڪہ دومے پا ميشہ و رو بہ صندوقدار ميگه: آقا راست ميگن ديگه، منم شاهدم . وقتے من ميزمو حساب ڪردم ايشون هم حضور داشتن و يادمہ ڪہ بهش گفتين بقيہ پولتونو بعدا ميدم. صندوقدارہ از ڪورہ در رفت و گفت: شما چے ميگے آقا ، شما هم حساب نڪردي! بحث داشت بالا ميگرفت ڪہ ديدن سومے نشستہ وسط سالن و هے ميزنہ توے سرش. ملت جمع شدن دورش و گفتن چے شده؟ گفت: با اين اوضاع حتما ميخواد بگہ منم پول ندادم..! و های خواندنی در 🔹️ 🔹️ 🔹️ ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦ 🔰پرمخاطب ترین کانال مطهرآباد را به دوستان خود معرفی کنید. ▫️کانال صدای مطهرآباد در روبیکا▫️ https://rubika.ir/seday_motaharabad ▫️کانال صدای مطهرآباد در ایتا▫️ https://eitaa.com/sedaye_motaharabad ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦
حکیمی را گفتند:"چرا هرگز غمگین نمی‌شوی؟" گفت: دل بر آنچه نمی‌ماند، نمی‌بندم. فردا یک راز است، نگرانش نباش. دیروز یک خاطره بود، حسرتش را نخور و امروز یک هدیه است، قدرش را بدان و از تک تک لحظه‌هایت لذت ببر. از فشار زندگی نترسيد. به ياد داشته باشيد که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبديل می‌کنه... نگران فردايت نباش خدای ديروز و امروز خداى فردا هم هست... ما اولين بار است كه بندگی می‌كنيم ولى او قرن‌هاست که خدايى می‌كند پس به خدايى او اعتماد كن و فردا و فرداها را به او بسپار... های خواندنی و های شنیدنی در 🔹️ 🔹️ 🔹️ ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦ 🔰پرمخاطب ترین کانال مطهرآباد را به دوستان خود معرفی کنید. ▫️کانال صدای مطهرآباد در روبیکا▫️ https://rubika.ir/seday_motaharabad ▫️کانال صدای مطهرآباد در ایتا▫️ https://eitaa.com/sedaye_motaharabad ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦
✍️ 🍃عاقبت یک لحظه ادب و احترام به امام حسین علیه السلام 💠آیت الله اراکی فرمودند: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. 🔹پرسیدم : چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر. سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه ی مولایم حسین علیه اسلام است! گفتم : چطور؟ 💠با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. ناگهان به خود گفتم : ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. 🌷آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین علیه السلام آمد و فرمود: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم! 🔶 همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست. جواب، عشق به مولایش امام حسین علیه السلام بود. 🔹️ 🔹️ 🔹️ ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦ 🔰پرمخاطب ترین کانال مطهرآباد را به دوستان خود معرفی کنید. ▫️کانال صدای مطهرآباد در روبیکا▫️ https://rubika.ir/seday_motaharabad ▫️کانال صدای مطهرآباد در ایتا▫️ https://eitaa.com/sedaye_motaharabad ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦
📝داستان مرد ثروتمند و پسرش 🚸روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را بـه ده برد تا بـه او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. 🏚ان دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد: 🏆عالی بود پدر! پدر پرسید آیا بـه زندگی ان ها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد بـه آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. 🎨ما در حیاطمان فانوس های‌ تزیینی داریم و ان ها ستارگان را دارند. حیاط ما بـه دیوارهایش محدود می‌شود اما باغ آن ها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو بـه من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم. 📌 های شنیدنی و های خواندنی در 🔹️ 🔹️ 🔹️ ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦ 🔰پرمخاطب ترین کانال مطهرآباد را به دوستان خود معرفی کنید. ▫️کانال صدای مطهرآباد در روبیکا▫️ https://rubika.ir/seday_motaharabad ▫️کانال صدای مطهرآباد در ایتا▫️ https://eitaa.com/sedaye_motaharabad ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦
🔆خاموش كردن چراغ حارث گويد: شبى در خدمت امير مؤ منان عليه السلام به صحبت و گفتگو مى پرداختيم ، پس در ميان سخن عرض كردم براى من حاجتى پيش آمده است . امام فرمود: اى حارث ! آيا مرا براى بيان نمودن حاجت شايسته مى دانى ؟ عرض كردم : البته يا على عليه السلام ! خدا شما را جزاى خير عنايت كند ناگهان امام از جاى برخواست ، چراغ را خاموش كرد و با ملاطفت و مهربانى هر چه بيشتر مخصوص به خود، پهلو به پهلوى من نشست و فرمود: ميدانى چرا چراغ را خاموش نمودم ؟ براى اينكه بدون ملاحظه و رودربايستى ، هر چه در دل دارى بگوئى ، من ذلت احتياج را در چهره ات نبينم اكنون هر حرفى دارى بزن ، كه شنيدم پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود: در صورتيكه حوائج مردم بر دل ديگرى سپرده شود يك امانت الهى است كه بايد آن را از ديگران پنهان داشت ، و كسيكه آن را فاش نكند ثواب عبادت به او مى دهند، و هر گاه افشا گرديد، بر هر كس كه مى شنود شايسته است كه به كمك حاجتمند برخيزد و براى او كار سازى نمايد! 📚با مردم اينگونه برخورد كنيم ص 95 - وافى 6/59. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ 📌 های و های خواندنی در 🔹️ 🔹️ 🔹️ ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦ 🔰پرمخاطب ترین کانال مطهرآباد را به دوستان خود معرفی کنید. ▫️کانال صدای مطهرآباد در روبیکا▫️ https://rubika.ir/seday_motaharabad ▫️کانال صدای مطهرآباد در ایتا▫️ https://eitaa.com/sedaye_motaharabad ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦
✍️ 🍃عاقبت یک لحظه ادب و احترام به امام حسین علیه السلام 💠آیت الله اراکی فرمودند: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. 🔹پرسیدم : چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر. سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه ی مولایم حسین علیه اسلام است! گفتم : چطور؟ 💠با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. ناگهان به خود گفتم : میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. 🌷آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین علیه السلام آمد و فرمود: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم! 🔶 همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست. جواب، عشق به مولایش امام حسین علیه السلام بود. ‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌         🇮🇷┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄🇮🇷 🚩 🚩 🚩 💠تنها رسانه خبری,مردمی و پرمخاطب ترین کانال‌ مطهرآباد را دنبال کنید. 🏴کانال صدای مطهرآباد در روبیکا🏴 https://rubika.ir/sedaye_motaharabad 🏴کانال صدای مطهرآباد در ایتا🏴 https://eitaa.com/sedaye_motaharabad 🔺️09933343360 🔻09139982830                     ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔴 آهنگر خداشناس ✍آهنگرے بود ڪه پس از گذران جوانے پر شر و شور،تصمیم گرفت روحش را وقف خدا ڪند. سالها با علاقه ڪار ڪرد، اما با تمام پرهیزگارے، در زندگیش چیزے درست به نظر نمے آمد، حتے مشڪلاتش مدام بیشتر مے شد! 🔹روزے دوستے به دیدنش آمده بود پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت: 🔸“واقعا عجیب است! درست بعد از اینڪه تصمیم گرفتے مرد خدا ترسے بشوے، زندگیت بدتر شده. نمے خواهم ایمانت را تضعیف ڪنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانے، هیچ چیز بهتر نشده!” 🔹آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فڪر را ڪرده بودو نمے فهمید چه بر سر زندگیش آمده است! اما نمے خواست سؤال دوستش را بدون پاسخ بگذارد، ڪمے فڪر ڪرد و ناگهان پاسخے را ڪه مے خواست یافت. این پاسخ آهنگر بود: 🔸در این ڪارگاه، فولاد خام برایم مے آورند ڪه باید از آن شمشیر بسازم. میدانے چه طور این ڪار را میڪنم؟ اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بے رحمے، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم تا اینڪه فولاد شڪلے را بگیرد ڪه میخواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو میڪنم، بطوریڪه تمام این ڪارگاه را بخار فرا مے گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانے دما، ناله میڪند و رنج مے برد. یک بار ڪافے نیست، باید این ڪار را آن قدر تڪرار ڪنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم… آهنگر لحظه اے سڪوت ڪرد. سپس ادامه داد: گاهے فولاد نمے تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش میشود. میدانم ڪه از این فولاد هرگز شمشیر مناسبے در نخواهد آمد لذا آن را ڪنار مے گذارم. آهنگر باز مڪث ڪرد و بعد ادامه داد: مے دانم ڪه خدا دارد مرا در آتش رنج فرو مے برد. ضربات پتڪے را ڪه بر زندگے من وارد ڪرده پذیرفته ام و گاهے به شدت احساس سرما میڪنم، انگار فولادے باشم ڪه از آب دیده شدن رنج مے برد.اما تنها چیزے ڪه مے خواهم این است: 💢“خداے من، از ڪارت دست نڪش، تا شڪلے ڪه تو میخواهے، به خود بگیرم… با هر روشے ڪه مے پسندے، ادامه بده،هر مدت ڪه لازم است، ادامه بده…اما هرگز مرا به میان فولادهاے بے فایده پرتاب نڪن!” ‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌         🇮🇷┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄🇮🇷 🚩 🚩 🚩 💠تنها رسانه خبری,مردمی و پرمخاطب ترین کانال‌ مطهرآباد را دنبال کنید. 🏴کانال صدای مطهرآباد در روبیکا🏴 https://rubika.ir/sedaye_motaharabad 🏴کانال صدای مطهرآباد در ایتا🏴 https://eitaa.com/sedaye_motaharabad 🔺️09933343360 🔻09139982830                     ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 👈کرامتی از علیها سلام ✅ بگو بسم الله الرحمن الرحيم ... جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاي سيد عسكر حيدري،‌ از طلاب علوم دينيه حوزه علميه زينبيه شام چنين نقل كردند: روزي زني مسيحي دختر فلجي را از لبنان به سوريه مي‌آورد. زيرا دكترهای لبنان او را جواب كرده بودند . زن با دختر مريضش نزديك حرم با عظمت حضرت رقيه (سلام الله عليها ) منزل می گيرد، تا درآنجا براي معالجه فرزندش به دكتر سوريه مراجعه كند،‌ تا اينكه روز عاشورا فرا می ‌رسد و او می ‌بيند مردم دسته دسته به طرف محلي كه حرم مطهر حضرت رقيه( سلام الله عليها ) آنجاست می ‌روند. از مردم شام می پرسد اينجا چه خبر است ؟ می ‌گويند اينجا حرم دختر ( سلام الله عليها ) است . او نيز دختر مريضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را مي‌بندد، و به حرم حضرت رقيه سلام الله عليها روانه مي‌شود و گريه می كند،‌به حدي كه غش می ‌كند و بيهوش می ‌افتد ... درآن حال كسي به او مي‌گويد بلند شو برو منزل ... حركت می ‌كند و می ‌رود درب منزل را می ‌زند، می ‌بيند دخترش دارد بازی می كند! وقتي مادر جويای وضع دخترش می ‌شود و احوال او را می ‌پرسد،‌ دختر درجواب مادر مي‌گويد وقتي شما رفتيد دختري به نام رقيه وارد اطاق شد و به من گفت : بلند شو تا با هم بازی كنيم . آن دختر به من گفت، بگو : (( بسم الله الرحمن الرحيم )) تا بتواني بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم ديدم تمام بدنم سالم است... او داشت با من صحبت می ‌كرد كه شما درب را زديد،‌ گفت : مادرت آمد . سرانجام مادر مسيحی با ديدن اين كرامت از دختر امام حسين (سلام الله عليها ) مسلمان شد ... 🔹️ 🔹️ 🔹️ ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦ 🔰پرمخاطب ترین کانال مطهرآباد را به دوستان خود معرفی کنید. ▫️کانال صدای مطهرآباد در روبیکا▫️ https://rubika.ir/seday_motaharabad ▫️کانال صدای مطهرآباد در ایتا▫️ https://eitaa.com/sedaye_motaharabad ◦•●◉✿ 💠 ✿◉●•◦