eitaa logo
صدای یزدل
939 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 از کجا و توسط چه کسی تماس گرفته بودند نمی دانم، اما حاج احمد خیلی ناراحت آمد و گفت که مردم از سرما داخل شهر دارند می­لرزند، سریع بروید از هرجا می تونید چادر تهیه کنید. 🚁بالگردهای ما به دلیل کوهستانی بودن منطقه و عدم امکان ارتفاع بالای پرواز قادر به پرواز شبانه نبودند، شهید کاظمی با توکل بر خدا اجازه پرواز رو دادند. بالگردها شبانه به کرمان رفتند تا چادر بیاورند که برای اولین بار این پرواز در شب رقم خورد تا بتوان عملیات امداد رسانی رو تکمیل کرد. 🔹در مجموع ۶۰۰ سورتی پرواز انجام شد که در طول این مدت خلبان ها در محل عملیات امداد و نجات استراحت می­کردند و خلبانی تعویض نشد. تمام هم و غمش این بود که فشار از روی مردم با سرعت هرچه بیشتر برداشته شود. 🥫یک روز شهید کاظمی آمد و گفت بچه ها این کنسروها و کمک های مردمی رو که مردم داده اند، برای این هایی است که داخل شهر هستند … امکان نداشت از این کمک های مردمی استفاده بکند حتی آب خوردن. یک ماشین وانت رسید برای تخلیه کنسروها، سه یا چهارتا بچه ۴ یا ۵ ساله عقب وانت بودند با صورت های خاک آلود... 🔹به راننده وانت گفتم میشه این بچه ها رو بگذارید جلو بخوابند که بتونیم تعداد بیشتری کنسرو رو بار بزنیم، راننده که پدر یا از بستگان آن­ها بود با اشاره­ دست و صورت به ما  گفت : همه شان مرده اند … 😔حاج احمد همین جور که پای بالگرد ایستاده بود صورتش رو گرفت و از اونجا دور شد … لحظات سختی بر او گذشت. روزی که می خواستیم از بم خارج بشویم گفت آقا رضا بگردید داخل هواپیما کنسرو یا نان نمانده باشد که متعلق به مردم باشد و امروز که داریم بم را ترک می کنیم این­ها داخل هواپیما مانده باشد. این قدر حساس بود که کمک های مردمی را فقط مردم زلزله زده استفاده کنند. 💠عمدتا شهید کاظمی و سردار سلیمانی داخل شهر بودند و مشغول امداد رسانی، اکثر مردم شهر ایشون رو به چهره می­دیدند، هرگز باور نمی‌کردند که «فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران» باشد. صد ساعت تمام، چشم‌هایش با خواب بیگانه بودند و او بیدارتر از همیشه، در پی «خدمت» بود. 🌷 💢 برای همراهی با ما در ایتا روی  لینک زیر کلیک کنید👇 https://eitaa.com/sedayeyazdel@SedayeYazdel
● در بهار ۱۳۵۸ خبری می‌رسد که عده‌ای ضد انقلاب در ارتفاعات « گهواره » در غرب تجمع کرده‌اند و قصد حمله به اسلام‌آباد را دارند. ● تیم آتشی مرکب از سه فروند هیلکوپتر کبری و یک فروند هیلکوپتر نجات به سمت منطقه موردنظر حرکتی می‌کنند. رهبری تیم آتش را شهید کشوری به عهده داشت. در حین عملیات ناگهان صدای شیرودی می‌آید که «آخ سوختم، آخ» همه هراسان از اینکه شیرودی را زدند، می خواستند منطقه را ترک کنند که صدای خنده شیرودی همه را میخکوب می‌کند. او در جواب سوالات خلبانان می گوید: «هیچی نشده، ناراحت نباشید، یه گلوله خورد بالای سرم و افتاد توی لباسم. خیلی داغه نمی‌تونم راحت بشینم.» عملیات با انهدام انبار مهمات و کشتن اشرار به پایان رسید. در بازگشت شهید کشوری به شیرودی می گوید: «راستی حالت چطوره، اون گلوله چی شد.» ● شیرودی می گوید: «فکر کنم دیگه غیب شده باشه.» کشوری می گوید: «پیدایش کند، یادگاری خوبیه» که شیرودی با خنده می گوید: «اگه می خواستم گلوله‌هایی را که به طرفم شلیک شده برای یادگاری جمع کنم، تا الان حداقل یه وانت گلوله باید داشته باشم.» 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۴/۱۰/۲۵ تنکابن ، مازندران ●شهادت : ۱۳۶۰/۲/۸ دشت‌ذهاب ، کرمانشاه 💢 برای همراهی با ما در ایتا روی  لینک زیر کلیک کنید👇 https://eitaa.com/sedayeyazdel@SedayeYazdel