🔻سلبریتی یعنی ...
🖋 مهدی جمشیدی
۱. در این چند روز، بخشی از کسانیکه "سلبریتی" خوانده میشوند، چها که نکردند؛ هرچه توانستند در "آتش کجروایتها" دمیدند و آنچنان را آنچنانتر نشان دادند تا مبادا از قافلۀ "اصحابِ دروغ و سیاهنمایی" عقب بمانند. اعلام وفاداری کردند به جبهۀ رسانهای دشمن. "حرف دشمن" را تکرار کردند و به او "گرا" دادند که چه نقاطی را در چه زمانی بزند. چونان مار خوش خطوخال در آستین وطن هستند.
۲. "سلبریتی"! با خواندن این لفظ، چه چیزی در ذهن نقش میبندد؟! دربارۀ چه کسانی سخن میگوییم؟! نوکیسههای بیریشه. تازه به دوران رسیدههای بیاصالت. آنان که سخت تشنۀ "دیدهشدن" هستند. آری، محتاج "نگاههای ما" هستند، بلکه "نان"شان در تعلّق و تداومِ نگاه ماست. در حقیقت، ما از آنها سلبریتی ساختهایم و برای آنها اعتبار بافتهایم. میخواهند "اشرافیگری"شان را در چشم ما فرو ببرند؛ لذّت میبرند از "خویشبیانی" و "بهچشمآمدن". میل به "شهرت" همین است. ضلعی از "جاهطلبی" است؛ اینکه از نظر اجتماعی و در دیدۀ مردم، بزرگ و سرشناس به شمار بیایند. اینان هنر "بهرخکشیدن خود" را دارند؛ آن هم نه فضایلشان را، که فضیلتی ندارند. میخواهند همۀ لایههای زندگیشان دیده شود: خانهاشان، وسایل زندگیشان، جشن تولّدشان، سفرهای خارجیشان، شوهرشان، زنشان، لباسشان، ظاهرشان، آرایششان، چهرهشان، موی سرشان، سگشان، و حتّی هندسه و حجمِ اندامهای دستکاریشدهشان... . آخر، چیز دیگری ندارند! داشتههایشان همینهاست! و به خاطر همینها هم سلبریتی شدهاند. سلبریتیها، فقیرترین انسانها هستند؛ چه از نظر احتیاج به دیگران، و چه از نظر بیچیزی و ضعف درونی. بیمایه و پُرمدّعا. سطحی و مغرور. بیاندیشه و حرّاف.
۳. به زندگی و هویّتشان نگاه کنید: میشود "چشمان زیبا" داشت و در عین حال، یک "احمق تمامعیار" بود! میشود فقط "خوشپوش" بود و امّا "بیاخلاق" و "خودخواه"! میشود "ثروتمند" و "مرفه" بود و امّا "بیمعرفت" و "نادان"! جز این است؟! آن یکی که فقط به خاطر رنگ چشمش وارد سینما شده، گمان میکند نصیبی از هنر برده است! دیگری که قلّۀ تواناییاش بازی با توپ است، متوهم شده که عقل کّل است و میتواند دربارۀ حقایق، اظهارنظر کند! و آن دیگری که از حضور در تلویزیون به شهرت دست یافته، دیگر خدا را هم بنده نیست و به عالم و آدم، فخر میفروشد! از رقمزدن یک زندگیِ شخصیِ ساده و طبیعی، عاجز هستند؛ کاری که از تودۀ مردمِ بیادّعا ساخته است!
۴. مشغلۀ اینان، "اشرافیگری" و "سگبازی" و "خودشیفتگی" و "خودنمایی" و ... هست. دستکم ما خویش را بازیچۀ زندگی سطحی و بیمایۀ اینان نکنیم و نردبان جاهطلبی و پولپرستیشان نشویم: به جهنم که فلان سلبریتی به سفر خارج از کشور رفته... به جهنم که ازدواج کرده یا جدا شده... به جهنم که همسرش کیست... به جهنم که چه پوشیده و چه آرایشی دارد... به جهنم که چه نظری داده و چه گفته... به جهنم که کشف حجاب کرده است... . این جماعت مذبذب و هرهریمسلک، هر روز رو به قبلهای دارند و بندۀ خدایی هستند. تابع جهت وزرش باد هستند! بادبانهای منفعتشان، همیشه باز و در انتظار شکار است. به خدا که اینان لایق "توجّه" و "اعتنا"ی ما نیستند. وقتی نزدیکشان میشوی، تازه درمییابی که هیچ ندارند جز "نقاط ضعفِ پنهان نگاه داشتهشده"... میان "بود" و "نمود" اینان، فاصله و زاویه، بسیار هست. به همین دلیل است که حتّی کسانی از خودشان، خودشان را تحمّل نمیکنند و جز در ظاهر، به یکدیگر لبخند نمیزنند. از درون پوسیدهاند و ظاهرآرایی میکنند. به صورت پرداختهاند و سیرت را باختهاند. "زندگیهای سیاه" امّا "بازنماییهای سفید" در "رسانههای زرد" برای "مخاطبان بیرنگ" ... بیش از این فریبِ بازیهای رواییِ رسانههای عوامپسند را نخوریم...
۵. میخواهند "منطقِ زیباییشناسانۀ" ما را دگرگون کنند تا خود در صدر بنشینند و تفاخر و تکبّر بورزند. زیبایی در "سادهزیستی" و "قناعت" و "زهد" است، نه در "تجمّل" و "اسراف" و "اشرافیگری". زیبایی در "ایمان" و "خلوص" و "پارسایی" است، نه در "جامۀ شاهانه" و "شهرت" و "کثرت هواداران". زیبایی در "نجابت" و "عفت" و "پوشیدگی" است، نه در "ولنگاری" و "برهنگی" و "گیسوی عیان". زیبایی در "لطافت روح" و "محبّت انسانی" و "قلب زلال" است، نه در "بینیِ عملشده" و "لبانِ فربه" و "پوستِ صیقلخورده". زیبایی در "غیرت" و "مردانگی" و "مروّت" است، نه در "بیناموسی" و "بیرگی" و "اباحهگری".
۶. شاید محتاج تلنگر و تنبّه نباشد که سخن من دربارۀ "فضای غالب" است و نه "همه". همه، اینگونه نیستند، ولی فضای غالب، اینگونه است. سرشت و ذاتِ سلبریتیمآبی اینچنین است و اندک هستند کسانیکه به آلودگیهای مشمئزکنندۀ آن آغشته نشده باشند.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻"حذف عامدانه" یا "اشاره در لفافه"؟!
🖋 مهدی جمشیدی
۱. رهبر انقلاب در سخنرانی امروز خویش، با وجود همۀ برجستگیهای روانی و گستردگیهای رسانهایِ حادثۀ درگذشت مهسا امینی و شکلگیری موج اغتشاشها در برخی از شهرها، حتّی "کمترین اشاره"ای نیز به این واقعه نداشتند! چرا؟ بسیاری از ما انتظار داشتیم که در این باره، سخنی و خطی و جهتی از ایشان بشنویم و موضع ایشان را بدانیم، امّا تا پایان سخنرانی، ایشان به این مسأله نپرداختند. این "حذف آگاهانه" به چه دلیل بوده است؟
۲. فرضیۀ اوّل این است که ایشان بر این باور هستند که مسأله از "مجرای قانونی" در حال پیگیری هست و نیازی به موضعگیری ایشان نیست. یعنی از یک سو، مسأله در درون حاکمیّت از طریق نهادهای قانونی، در حال رسیدگی است و باید در انتظار نشست تا نتایج، مشخص شوند و از فضای ابهام، خارج شویم. از سوی دیگر، در خیابانها نیز نیروهای نظامی و امنیتی در حال مواجهه با جریان آشوب و اغتشاش هستند. بنابراین، باید همین مسیر "امتداد" یابد.
۳. فرضیۀ دوّم این است که رهبر انقلاب، موضعگیری آشکارِ خود را متوقف بر "مشخصشدن نتیجۀ تحقیقات" دربارۀ این مرگ کردهاند و نمیخواهند "پیشاپیش"، سخنی بگویند که به "روند طبیعی و تخصصی تحقیقات"، ناخواسته جهت بدهد یا بهانهای در اختیار جریان رواییِ دشمن قرار بگیرد تا مدّعی شوند که تحقیقات به گونهای رقم خواهد خورد که ایشان به صورت پیشینی، مطرح کرده است.
۴. امّا فرضیۀ سوّم بر این تصوّر تکیه دارد که از نظر ایشان، مسأله در "حد"ی نیست که "ایشان" به آن وارد شود و ورود مسئولانِ لایههای فروتر، کافی است. بهبیاندیگر، لازم نیست همۀ سطوح حاکمیّت، درگیر مسأله شوند و آشکارا و علنی دربارۀ آن موضعگیری کنند، چراکه در این صورت، جبهۀ رواییِ دشمن القاء خواهد کرد که مسأله، بسیار "بزرگ" و "جدّی" انگاشته شده و نظام جمهوری اسلامی، خود را در برابر آن ناچار به واکنش دیده است. گاهی ندیدن و نگفتن ونپرداختن، بر کوچکی و کماهمّیّت دلالت دارد و در مقابل، مطرحکردن به برجستگیِ هرچه بیشتر آن خواهد انجامید.
۵. فرضیۀ چهارم که جالب است، این است که ایشان در قالب "استعارۀ دفاع مقدّس"، به صورت غیرمستقیم به این مسأله پرداختند و و رویکرد کلّی و اساسی و خویش را عرضه داشتند، از جمله اوّلاً، در جاییکه "دوگانۀ مقاومت/ تسلیم" را مطرح و راه پیشرفت را مقاومت دانستند؛ ثانیاً در آنجا که به تعیینکنندگی "روایت حقیقت" پرداختند و "روایتهای مخدوش و غلط و دروغ" را ملامت نمودند، ثالثاً، در آن جمله که به آفت "خضوع و خودکمتربینی در میدان فرهنگی در برابر دشمن" اشاره کردند. این درسآموختههای دفاع مقدس باید در امروز و اکنون ما نیز بهکار گرفته شوند تا به همان فتوحات و توفیقات دست یابیم.
۶. البتّه این مواجهۀ رهبر انقلاب، بهطور ضروری، "قابلاقتباس" برای ما نیست؛ یعنی نباید نتیجه گرفت که چون ایشان در این "مورد خاص"، چنین کردند، و ما نیز باید همین منطق را به کار ببندیم. ازآنجاکه "موقعیّتهای اجتماعی" در زمینۀ اصل و نوع "موضعگیریها" مؤثّر هست و نباید "برداشت یکسان و یکنواخت" از کنشگری داشت و برای همه، یک "الگو و قالب واحد" را توصیه کرد، در اینجا ما باید به وظیفۀ قطعی و حتمی خود که دفاع از "نظام جمهوری اسلامی" و "کلّیّت عملکرد نیروی انتظامی" و "حجاب الزامی و قانونی" است، عمل نماییم و آشکارا و صریح، با "جریان غیرانقلابی" و "نیروهای معتقد به اسلام رحمانی"، مرزبندی کنیم.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻این یک «جنبش» نیست!
🖋 مهدی جمشیدی
۱. قرار بود که مرگ مهسا امینی، به «زمینۀ مساعد» و «دستاویز موجّهی»ی برای شکلدهی به یک جنبشِ بهظاهر «اعتراضی» و در واقع، «ساختارشکنانه» تبدیل شود تا از این طریق، نظام جمهوری اسلامی در ورطۀ یک چالش دشوار، گرفتار شود و به زانو درآید. مهسا امینی از هر جهت، گزینۀ بسیار «هیجانانگیز» و «اجماعساز»ی بود. جریان غیرانقلابی نیز «بیدرنگ» و «جدّی» به میدان آمد و هرچه در توان داشت را بهکار گرفت تا «شور کاذب» و «حرارت تصنّعی» بیافریند و از یک حادثۀ ناخواسته و سرشار از ابهام و مبتلا به تعلیق، «بحران ملّی» پدید بیاورد. این بار، «سلبریتیها»ی نمکخوردۀ نمکدانشکسته نیز به میدان فراخوانده شدند تا بازی طرّاحیشده، نقص و کمبود مرجعیّتی نداشته باشد. همۀ این ظرفیّتها در فضای مجازی، به خطّ شدند و بهظاهر جبههای شکل گرفت که «صدای بلند» داشت و میتوانست حاکمیّت را در کوتاهمدّت، به عقبنشینی و انفعال وادارد و یک زنجیرۀ تمامنشدنی از مطالبهگریِ ساختارشکنانه و سکولار را صورتبندی کند.
۲. در مرحلۀ بعد، باید کنشگری از «فضای مجازی» به «فضای واقعی» انتقال مییافت تا هرچه بیشتر، «مشهود» و «ملموس» باشد و در نظام جمهوری اسلامی، «هراسافکنی» کند، امّا این «انتقال بسترِ چالشگری»، کار را بر جریان غیرانقلابی، دشوار کرد و برای خود آنها بحران آفرید. چرا چنین شد؟ نکتۀ نخست این است که «بسیج اجتماعی در فضای مجازی»، هیچ تناسبی با «بسیج اجتماعی در فضای واقعی» نداشت و در عمل و بهطور آشکار نشان داد که ما با یک «جنبش» روبرو نیستیم، بلکه «عدّهای اندک» بهصورت پراکنده در نقط مختلف ایران، به صحنه آمدهاند و تنش ایجاد میکنند. بهعبارتدیگر، «راهپیمایی فراگیر» و «اجتماع بزرگ» شکل نگرفت، بلکه تحرّکات بیرونی و عینی به «حضورهای تکهتکۀ سی نفری تا سیصد نفری» منحصر ماند! چه نسبتی است میان این «جماعتِ نزدیک به صفر» با «ایران هشتادوپنج میلیونی»؟! این یعنی نسنجیدهکاری در ملاحظۀ محدودیّتهای انتقالِ حرکت اعتراضی از فضای مجازی به فضای واقعی. همین که حرکت اعتراضی از پوستۀ فضای مجازی بیرون آمد و در خیابان، «مشاهدهشدنی» و «عینی» گردید، رسوا نیز شد و تمام اندوختۀ خود را یکجا و ناگهان باخت. بهبیاندیگر، مشخص شد که «صدای بلند در فضای مجازی» به معنی «کثرت جمعیّت در فضای واقعی» نیست و میان این دو، تفاوت فراوان وجود دارد. پانهادن به «سیاست خیابانی» و «کنشگری میدانی»، جریان غیرانقلابی را زمینگیر و فلج کرد و به خاک سیاه نشاند؛ آنها در خیابان و میدان، فقط «کشف حجاب» نکردند، بلکه «کشف کمّیّت» نیز کردند و به نظام جمهوری اسلامی نشان دادند که «عقبۀ مردمی» و «بدنۀ اجتماعی» ندارند و با وجود همۀ فریادها و نعرهها و جوّسازیها، ناتوان در بسیج اجتماعی هستند.
۳. نکتۀ دیگر اینکه کوشیدند این ضعف راهبردی و رسواکننده را با کنشهای گفتاری و رفتاریِ «ساختارشکنانه» جبران کنند و «فقر اجتماعیِ» خود را با «توانمندی تخریبیِ» خویش بپوشانند، درحالیکه این امر نیز آنها را بیشتر منفعل و ضربهپذیر کرد؛ چون هم مردم را از «پیوستن» به آنها بازداشت و هم به نظام مجال داد که مسیر «مواجهۀ جدّی و بیتعارف» را در پیش بگیرد. شعارهایی که در خیابان سر داده شدند، کمترین ارتباطی با مطالبۀ (بهانۀ) نخستین نداشتند، بلکه نشان دادند که جریان غیرانقلابی در پسِ این اعتراض، هدفهای دیگری را دنبال میکند و میخواهد از طریق فضاسازی و غوغاسالاری، بدنۀ اجتماعی بیافریند و «فشار از پایین» را رقم بزند. سخن اوّلیّه این بود که برخی از رفتارهایی که از سوی پلیس امنیّت اخلاقی صورت گرفته، از جمله دربارۀ مهسا امینی، صواب و صلاح نیستند و باید در «روشها» تجدیدنظر شود و بر «سهم فرهنگ» و «وزن اخلاق» افزوده شود. بگذریم که همین مطالبه نیز درست است یا نه و پلیس امنیّت اخلاقی، مواجهۀ غیراخلاقی نداشته و نباید از «خطاهای محتملِ موردی»، نتایج وسیع و کلّی گرفت، امّا مسأله این است که در عرض چند روز، این مطالبه به شعار «حجاب اختیاری» ارتقا یافت و سپس به سطح متهمساختن نظام جمهوری اسلامی به «دیکتاتوری» کشیده شد. این اندازه ناشیگری و ندانمکاری در «تشدید مطالبهها» و «حرکت به سوی ساختارشکنی» و «تقابل سخت و غیرقانونی»، هیچ توجیهی ندارد جز حماقتِ جریان غیرانقلابی.
۴. جالب اینکه پس از مرگ مهسا امینی، آیتالله خامنهای دو سخنرانی عمومی داشت، امّا با وجود فشارها، کمترین اشارهای به این ماجرا نکرد؛ گویا هیچ حادثهای رخ نداده و اگر هم رخ داده، پای «مسألۀ مردم ایران» در میان نیست، بلکه مسأله، «مسألۀ خواص اغواگر» و «مسألۀ اقلّیّتِ تجدّدی» است که آن هم درخور پرداختن نیست.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻"چهرههای بینقاب" را دریابید!
🖋 مهدی جمشیدی
آنان که انکار میکردند و به تمسخر حقایق میپرداختند، چشم باز کنند و ببیند که:
۱. اینان جزو "مردم" نیستند، بلکه "عموم" و "اکثریّتِ" مردم در اجتماعات ناچیز آنها شرکت نمیکنند و به شعارها و رفتارهایشان اعتقاد ندارند. اینان، "برآیندِ مردم" نیستند و افکار عمومی را نمایندگی نمیکنند. ما با یک "اقلیّت زباندراز و پُرمدّعا" روبرو هستیم که بهغلط، "مردم" خوانده میشوند. اینان، مردم نیستند.
۲. به "مردمسالاری" و "رأی اکثریّت" باور ندارند و میخواهند نظر خود را به اکثریّت نجیب، تحمیل کنند. هم پرچم مخالفت با قانون برافراشتهاند و هم سازوکار غیرقانونی را برگزیدهاند.
۳. اهل "گفتگو" و "استدلال" و "عقلانیّت" نیستند، بلکه منطقشان "تخریب" و "کتکزدن" و "سوزاندن" و "ترور" است. نظام جمهوری اسلامی را به "خشونت" متهم میکنند، امّا خودشان در خشونتورزی، بیپروا هستند و همچون "سگهای هار"، به جان دیگران افتادهاند.
۴. "وطنفروش" و "بیگانهپرست" هستند و دست در کاسۀ اجانب و دشمنان ایران دارند. "جبهۀ رسانهایِ غرب"، یکپارچه و بیامان، به حامیِ تمامعیار اینان تبدیل شده است.
۵. مسألۀ اینان، "تغییر روشِ" پلیس امنیت اخلاقی نیست، بلکه "برهنگی" و "ولنگاری" و "لاابالیگری" است و اینان میخواهند "بدنِ" خود را در عرصۀ عمومی به نمایش بگذارند. "آزادی" را فارغ از چهارچوب "اخلاق" و "شرع" میطلبند و "لذّت فردی" را بر "مصالح جمعی" ترجیح میدهند. فلسفۀ زندگیشان، "خوشباشی" و "هوسرانی" است، نه "کمال" و "سعادت". ما با "فاحشههای خیابانی" روبرو هستیم که با "نمایاندن بدنشان"، نگاههای حرام میخرند. از گیسوانِ عریانشان، طنابی بافتهاند برای فروافتادن جامعه به چاه دوزخ.
۶. اینان بویی از "دیانت" نبردهاند و "قرآن" و "مسجد" و "امامزاده" را به آتش میکِشند. دین را کنار نهادهاند و بندگیِ ابلیس میکنند. "شیاطین إنس" در خیابانها به حرکت درآمدهاند.
۷. "فضای مجازی وِل و افسارگسیخته"، اسلحهای است که در بزنگاهها و لحظههای حسّاس، ناگهان به صحنه میآید و ضربههای کاری میزد. شبکههای اجتماعیِ غرب، "آتشبیار معرکۀ آشوب" هستند.
۸. "سلبریتیهای روباهصفت" که نان این نظام را خوردهاند، حرف دشمن را تکرار میکنند و مردم را به تقابل با نظام، تهییج و تحریک میکنند و از پشت، خنجر میزنند. حال که این منفعتطلبانِ اشرافی و جاهطلب، نردبان ترقی را پیمودهاند، لگد میزنند و خائنانه با دشمن، همصدا و همداستان میشوند. به نهایت، حقیر و پَست هستند؛ هم آن فوتبالیستِ خارجنشینِ ابله که سفاهتش را توئیت میکند، هم آن بازیگرِ بیهنرِ پولپرست که زبانش به چرندگویی گشوده شده است.
۹. "جنگ شناختی و ادراکی"، یک حقیقت مؤثّر و جدّی است و "کجروایتها"، مسأله و بحران میآفرینند. "واقعیّت"، هرچه که باشد، چندان مهم نیست، بلکه این "روایت" است که تعیینکننده است. روایت بر واقعیّت، غلبه یافته است.
۱۰. فهم بخشی از جامعه نسبت به "ارزشها"، گرفتار تحریف و خدشه شده است و این برخاسته از "فقرِ معرفت دینی" است. بهراستی، ساختار فرهنگ، سخت محتاج "بازسازی انقلابی است و باید چارهای اندیشید.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 جوشش "مردم" در معرکۀ میدان
🖋 مهدی جمشیدی
۱. تهران، ۱ مهر ۱۴۰۱، نماز جمعه، راهپیمایی مردم. آنقدر از "مردم" سخن گفتند که بعضی باور کردند که گویا آنان که در خیابان، رسم "هرزگی" و "خیانت" و "خباثت" در پیش گرفتهاند، بهراستی "مردم" هستند، امّا امروز، نه در شب تاریک بلکه در روز روشن، معنی "مردم" را دریافتیم و دیدیم "مردم" چه کسانی هستند و چه میگویند. سیل جوشان و برآشفتۀ جمعیّت، پایان نداشت و مردم از پسِ مردم در راهپیمایی، روان بودند. هرچه میآمدند و میرفتند، تمام نمیشدند. در اینجا، دلها شعلهور بود، نه سطلهای زباله؛ درد دین داشتند، نه سودای ولنگاری فرهنگی؛ همدل و مؤمن بودند، نه اجیرشده و فریبخورده؛ نه سنگی پرتاب شد و نه شیشهای شکست شد؛ نه اموال عمومی به آتش کشیده شد و نه مأمور نیروی انتظامی؛ نه راه بر کسی سد شد و نه به کسی حمله شد؛ نه سلاح سرد در میان بود و نه سلاح گرم.
۲. امروز، متن و ماهیّتِ "واقعیّت اجتماعی" در ایران، از سوی خودِ "مردم"، به تصویر کشیده شد؛ تصویری راستین از "لایۀ پنهانِ هویّتی". آنچه را که دیگران در "نظرسنجیها" و "نظرسازیها" طلب میکردند، امروز در برابر چشمان خویش مشاهده کردیم و از زبان خودش، "دردها" و "دغدغهها" و "رنجها" و "خواستهها" و "آرمانها"یش را شنیدیم. همهچیز، "طبیعی" و "دستکارینشده" بود و مردم، خویش را همانگونه که بودند، نمایاندند. کافی بود از حائل و عایق "رسانه" خارج بشویم و به خودِ "واقعیّت"، چشم بدوزیم تا حقیقت را دریابیم. باید خویش را از بافتهها و ساختههای "رسانههای نارسا"، تهی سازیم و صدای واقعیّت را مستقیم بشنویم.
۳. همچنین در "میدانِ عینیّت"، مشاهده کردیم که واقعیّت اجتماعی در ایران، هر چند خصوصیّت "پیوستاری" و "رنگینکمانی" دارد، امّا از "دامنۀ دیانت" و "دایرۀ ولایت" خارج نیست. مردم، یکسان نیستند، امّا تنوّع و تکثّرشان، در چهارچوب "ارزشهای غایی و بنیادی" صورتبندی شده است که همگی از هویّت و حیات دینی برخاستهاند. این است عمق و عقبۀ تعهد دینی در جامعۀ ایران. آنان که جامعۀ ایران را "پارهپاره" و مبتلا به "شکافهای فزاینده" و "تضادهای ریشهای" میدانند، نمیدانند که بیرونزدگیها و اصطکاکها، اقلّی و ناچیز هستند و نمیتوانند به یکپارچگیِ هویّت دینی، گزند برسانند.
۴. البتّه میدانم که ما در ایران با "طبقۀ متوسطِ متجدِّد" روبرو هستیم که دنبالۀ بومی و وطنیِ تمدّنِ غربی هستند و انتخابهای فرهنگیشان با ما تفاوت فراوان دارد، امّا اینان، "تعیینکننده" نیستند؛ چراکه "اکثری" و "فربه" نیستند. اینان اقلّیّتِ پریشانحال و پُرمدّعایی هستند که میکوشند از خویش، "روایتهای بزرگ" بیافرینند و وانمود که کنند همان "مردم" هستند. این دعاوی و روایتسازیها، چنان زیرکانه و موذیانه بوده که حتّی برخی از ما را نیز به خطا افکنده و دچار این گمان کرده که جامعۀ ایران از "ایدئولوژی انقلابی" عبور کرده است؛ حالآنکه واقعیّتِ نیالوده به کجروایت، چنین دلالتی ندارد.
۵. بخش عمدهای از این روایتسازیهای وارونه، بر عهدۀ "روشنفکرانِ سکولار" بود. آنان بهطور عامدانه و آگاهانه، "پیشفرضهای اثباتنشدۀ" خود را تکرار کردند و کوشیدند با "تکرار روایت"، دروغ را بر جای حقیقت بنشانند. ما نیز سعی نکردیم که مواجهۀ ساختارشکنانه با "بدیهیّات کاذبِ" آنها داشته باشیم و نشان دهیم که "مقدّمات" و "مبانی"شان، یکسره خطا و ناصواب هستند. بیچاره اینان که استدلالهایشان، پای چوبین دارند و آرمانشهرشان، چونان خانهای بر آب است. آنچنان در مردابِ "حماقتِ نظری" فروغلتیدهاند که هرچه "واقعیّت" فریاد میزند که "نظریهها"یشان را برنمیتابد، نمیشنوند.
۶. در آن سو، دستهای از "روحانیانِ دگراندیش و سیاستزده" قرار دارند که تجدّد را "توجیه دینی" میکنند و برای "آزادیِ لیبرالی"، آیه و روایت میآورند. از آن هنگام که سهمشان از قدرت سیاسی پرداخت نشده، زبان به اعترض گشودهاند و سرگرم دوختودوز "جامۀ کجروایت" به تن واقعیّت شدهاند. این "آیتاللههای فرسوده" و "حجتالاسلامهای پشیمان"، جادهصافکنِ نیروهای تجدّدی در ایران هستند و دین را به دستمایۀ بازتولید سیاسیِ خویش فروکاهیدهاند. دریغ از اندکی صداقت و تقوا و اخلاق در این ظاهرالصلاحهای معمّم. شریحهای هُرهری مسلکی هستند که دیندانیشان، "نرخ" دارد نه "عیار". اینان مبلغان و مروّجانِ "فقهِ جان لاکی"اند نه"فقهِ جعفری". میتوانند به هر دروغ و خدعهای، دهها آیه و روایت سنجاق کنند و از دین و دیندانی، "دکّان" بسازند. خمینیِ کبیر از بوی تعفّن اینان در آخرت گفت، امّا کار بدانجا رسیده که ما در همین دنیا، از وجودِ مشمئزکنندۀ اینان گریزان شدیم.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻حاجقاسم و حجاب در عرصۀ عمومی
🖋 مهدی جمشیدی
۱. برخی جوّزدههای متمایل به "خودنماییهای روشنفکرمآبانه"، به سخن حاجقاسم استناد میکنند که گفته است دختران بیحجاب را از خود "طرد" نکنیم و آنها را نیز "دختر خودمان" بدانیم، و نتیجه میگیرند که منطقِ پلیس امنیت اخلاقی، غلط است. میان آن "مقدّمه" – که سخن حاجقاسم است - و این "نتیجه"، ارتباطی وجود دارد؟ سخن حاجقاسم، نادرست است یا برداشت اینان خطاست؟
۲. "طرد نکردن" و "نراندن" و "او را از خود دانستن"، به معنی "نهیازمنکر نکردن" نیست. از قضا، اگر به "سعادت اُخروی" این دخترانِ بیحجاب علاقه داریم، باید به آنها "تذکّر" بدهیم و با "بیتفاوتی" و "سهلانگاری"، کاری نکنیم که آنها در رفتار نامشروعِ خود، مصمّم شوند و هرچه بیشتر سقوط اخلاقی کنند. مؤمن نسبت به مؤمنان دیگر، "حسّاس" و "متعهد" و "حریص" است و تنها در اندیشۀ کمال و سعادت خود نیست، بلکه میخواهد همگان در سایۀ دینداری و پرهیز از محرّمات، به صلاح و فلاح برسند. او رستگاری را تنها برای خود نمیخواهد. پس نهیازمنکر، به معنیِ "دلسوزی" و "مودّت" و "خیرخواهی" و "دیگرخواهی" است، و بیتفاوتی به معنی "بیمسئولیّتی" و "خودخواهی" و فردگرایی" و "سهلانگاری". "دولت اسلامی" نیز همچون رسول اکرم، میخواهد مردم را به بهشت رهنمون سازد، نه اینکه فقط به رفاه و معیشت و مادّیّات آن بیاندیشد و کاری با کمال و سعادت آنها نداشته باشد. دولت اسلامی، دولت زمینهسازِ بهشت است. در غیر این صورت، دولت اسلامی فقط به نام و در ظاهر، اسلامی است. ازاینرو، نباید برداشت وارونه داشت و حقّ را باطل انگاشت.
۳. اینکه نیروی انتظامی، آن دختر بیحجاب را فقط "تذکّر زبانی" میدهد و "رها" میکند و یا او را به "کلاس آموزشی" فرامیخواند و اندکی از نقصهای تأسّفبار نهادهای فرهنگی را جبران میکند و به طرف "پروندهسازی" و "ایجاد سوءسابقه" حرکت نمیکند و او را به چشم "مجرم" نمیبیند و با دهها راهکار حاشیهای و بازدارنده میکوشد که او را به اسلام و انقلاب، "بدبین" نسازد، به معنی "طرد" و "دفع" کردن است؟! چنانچه نیروی انتظامی در پی دفع حداکثری بود، باید "مواجهۀ سخت" میکرد و طبق جرمانگاریِ صورتگرفته، بیحجابان را همانند "قاتل" و "قاچاقچی" تصوّر میکرد؛ حالآنکه "کریمانه" و "دلسوزانه" چنین نکرده است. عجب است از انصافِ داوران بیرونی که چشم بر حقیقت فروبستهاند و بیپروا، "سخن دشمن" را تکرار میکنند. چگونه میتوان این حجم از واقعیّتهای مثبت و درخشان و اخلاقی را ندید و برجسته نکرد، امّا چند "تخلف موردی و جزئی" را بزرگنمایی کرد و دربارۀ اتّفاقی که گویا نیروی انتظامی در آن مقصر نیست و ناخواسته و طبیعی بوده، حکم قطعی راند و صدر تا ذیل نظام جمهوری اسلامی را متهم کرد؟!
۴. روشن است که بخش عمدهای از کمحجابها و حتّی بیحجابها، "عناد" و "خصومت" ندارند و رفتارشان را نباید حمل بر "معارضۀ سیاسی" کرد. اینان یا "نمیدانند" و "ناآگاه هستند" و یا با وجود علم به فلسفه و حدود حجاب، چون گرفتار "نقص درونی" و "هوای نفس" هستند، تبرّج و بدننمایی میکنند. در مرحلۀ نخست، باید تمام توان خویش را برای "هدایت" و "همراهیِ" اینان به کار گرفت و "مخالف" و "دشمن" نتراشید و خاکستریها را "بدبین" و "بددل" نکرد، امّا اگر پس از تلاش فرهنگی و دعوت فکری و استدلال نقلی و عقلی، باز کسانی اصرار بر کشف حجاب داشتند، در اینجا نباید "میل فرد" را بر "مصلحت جامعه" ترجیح داد. حاجقاسم نیز چنین چیزی را نخواسته است؛ چنانکه در سخنرانی دیگری، تصریح کرده که باید "فضای جامعۀ اسلامی" از نظر اخلاقی، امن و مطمئن باشد، نه آلوده به فساد و تباهی. آن دسته از دختران و زنانی که لجاجت میکند و حاضر نمیشوند به "قانون شرع و نظام"، تن در دهند و در عرصۀ عمومی، "حداقلهای پوشش" را بپذیرند، نباید انتظار داشته باشند که حاکمیّت دینی از "مصالح معنوی و دینیِ جامعه"، عقبنشینی کند و به عدّهای اندک، مجالِ "هوسبازی" و "شهوترانی" و "هرزگی" در عرصۀ عمومی بدهد. "حقّ جامعه" بر "حقّ فرد"، مقدّم است و دولت اسلامی موظّف است بر این اساس، از "حرام اجتماعی"، جلوگیری کند. حرام اجتماعی، برخلاف حرام فردی، بر دیگران نیز اثر ضدّمعنوی میگذارد و کمال و سعادت اخلاقی آنها را دچار اختلال میکند. پس بیحجابی، "تضییعِ حقوقِ معنویِ جامعه" است و چون حقوق جامعه بر حقوق فرد، ترجیح و تقدّم دارد، باید آزادیهای فردی، مقیّد و محدود به آن باشند. تأثیر "محیط" و "فضا" و "جامعه" بر فرد، بسیار گسترده است و هرگونه تساهل و غفلت در این زمینه، به بهای ازدسترفتن سلامت معنوی و سعادت اخلاقیِ "جامعه" تمام خواهد شد.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻کنشگری میدانیِ مردم و سرنگونی معادلۀ غیرانقلابیها
🖋 مهدی جمشیدی
۱. در این روزها، همواره نیروهای غیرانقلابی از «مردم» سخن میگفتند و به نام «مردم» حرف میزدند و «مردم» را روایت میکردند و خواستههای خود را به «مردم» نسبت میدادند. راهپیمایی حماسی امروز در تمام ایران نشان داد که این «روایتها» و «نسبتها» و «تفسیرها» و «تحلیلها»، خطا و ناصواب بودند و «مردمِ آنها» با «خودِ مردم»، فاصلۀ فراوان، بلکه تضاد دارد. امروز خودِ مردم، زبان گشودند و با حضور و شعارهایشان، خودشان را روایت کردند و بار دیگر آشکار ساختند که «مردمِ روایتشده» از سوی جریان غیرانقلابی، «بافتۀ مجازی» و «ساختۀ تخیّلی» است. از این لحظه به بعد، اینان یا سکوت اختیار میکنند و یا باز هم همین «مردمِ واقعی» را به دلخواه خویش، روایت میکنند، اما هرچه کنند راهی برای برونرفت از چالهای که در آن گرفتار شدند، ندارند. صدای «واقعیّت متراکم» و «عینیّت پهندامنه»، آن اندازه بلند و رسا بود که همۀ «کجروایتها» و «خلافگوییها» و «جوّسازیها» را بلعید و منهدم کرد. این قبیل «ابرواقعیّتها»، تنها پادزهر روایتپردازیهای دروغین هستند. خوشا به حال انقلاب که چنین بدنۀ اجتماعیای «وفادار» و «متعهد»ی دارد که هیچگاه، طریق بیتفاوتی در پیش نمیگیرند و در برنگاههای تاریخی، «بودنشان» و «همدلیشان» و «انقلابیگریشان» را عیان میکنند. دیگر باب استناد واهی و ارجاع دروغین به مردم، مسدود شده و جریان غیرانقلابی نمیتواند از مردم برای منافع خویش، بهره بگیرد و خودش را برآیند مردم بنمایاند. بهراستی که انقلاب، جان تازه گرفت و طراوتی دلانگیز یافت. هم حضور مؤمنانۀ مردم، شگفتآور است و هم خاصیّت مصونیّتبخشی آن.
۲. نیاز به هیچ تفسیر و روایتی نیست؛ اجتماع امروز، «صامت» نبود که تحلیلگر و فهمکننده بخواهد. مردم، همۀ آنچه را که میخواستند، با «فریاد» و «خروش» و «حرارت» عرضه کردند و نیّات و اندیشهها و دغدغهها و آرمانها و حسّاسیّتهایشان را بیان نمودند. این جماعت عظیم، سخن ناگفتهای باقی نگذاشت. در روزهای اخیر، دو جریان در ایران شکل گرفت که رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. جریان ضدّانقلابی و غیرانقلابی، هرچه در توان داشت را به میدان آورد امّا حاصلش، جز تعداد انگشتشماری گروهکی و ولنگار و بازیخورده نبود که در شبکههای اجتماعیِ غربی، ساماندهی شده بودند. مردمِ اینها، همین اندازه «کمتعداد» و «فرومایه» بودند. در این سو، جریان انقلابی نیز امروز به میدان آمد و خویش را نمایان کرد و نشان داد که چقدر «عمق» و «عقبه» دارد. در نتیجه، ورق برگشت و معادلۀ پیشین، سرنگون شد. جریان غیرانقلابی، باز هم همۀ اندختههای خویش را در «معرکۀ میدان»، یکجا و ذلیلانه باخت و در متن یک «مواجهۀ عینی»، به حاشیه رفت. آن همه تلاش و برنامهریزی و سازماندهی و پولپاشی و وعدهپراکنی و تهییج کجا و این «نتیجۀ ناچیز و تمسخرآمیز» کجا؟! جامعۀ ایران با عمل و میدانگزینی و حضور خویش نشان داد که ایدئولوژیِ انقلابی، همچنان «صدرنشین» و «پُرجاذبه» و «مقتدر» است و جوّسازیها و هوچیگریها در فضای مجازی و در میان سلبریتیهای دروغپرست، حاکی از واقعیّت اجتماعی نیستند.
منتشرشده در خبرگزاری تسنیم:
https://tn.ai/2778938
🔻 تحلیل لایۀ پنهان اغتشاش-۱
در کمین نشسته بودند
🖋 مهدی جمشیدی
۱. جریان اغتشاش در کمین نشسته بود و مترصد شکار بود. ما این طعمه را در اختیار او قرار ندادیم، چون مسأله، «واقعیت» نیست، بلکه «روایت از واقعیت» است؛ یعنی واقعیت، چه خوب و چه بد، او میخواست آن را به نفع خود مصادره کند و از «هیچ»، فاجعه ببافد. علت این مرگ، همچنان مبهم است، درحالیکه از همان «لحظۀ نخست»، تیر اتهام به سوی پلیس امنیت اخلاقی روانه شد. بنابراین، هرگز نباید به این واکنشها، خوشبین بود و آنها را حملبرصحت کرد. من در تحلیلهایم، بسیار کم از «فرضیۀ توطئه» استفاده میکنم، اما در اینجا، شواهدی وجود دارد که نمیتوان نسبت به آنها بیتفاوت بود.
۲. اعتراضهای مجازی، «مجازی» هستند؛ یعنی در دیدۀ مخاطب، «بزرگ» جلوه میکنند و ما «تصوّر» میکنیم در امتداد این ماجرا، موج اجتماعی بزرگی شکل گرفته است، درحالیکه بسیار از کنکاشها و جستجوها، چیزی بیش از اطلاعیافتن از «اصل داستان» نیستند. مسألۀ جامعۀ ایران، نه این مرگ است و نه عملکرد پلیس امنیت. میخواهند ما را در «محاصرۀ کجروایتها» قرار بدهند تا دچار «اختلال محاسباتی» شویم.
۳. من رد پای «مردم» را در این اعتراضها نمیبینم. آنچه که مشاهده میکنیم، جماعت «بسیار اندک و ناچیز»ی هستند که در گوشهوکنار، میکوشند با قتل و جنایت و تعدّی و آتشافروزی و وحشیگری، «توجه مردم» را به خود جلب کنند، اما خوشبختانه، مردم به آنها اعتنا نکردند. این جریان در جذب مردم، ناکام ماند و نتوانست به یک «جنبش مردمی» تبدیل بشود. پس نباید اینان را «مردم» قلمداد کرد.
۴. اینان «معترض» هم نیستند؛ چراکه اعتراض، قواعد متفاوتی دارد و فرد معترض، اینچنین رفتار نمیکند. در همین ماههای اخیر، دهها تجمع اعتراضی در نقاط مختلف کشور در زمینۀ اقتصاد برگزار شد، اما به این وضع نینجامیدند. آنچه که دیدیم، «اغتشاش» و «شورش» بودیم، نه «اعتراض». معترض، به دیگران آسیب نمیزند و اموال عمومی را تخریب نمیکند و شعارهای ساختارشکنانه و حتی ضد دین، سر نمیدهد. اینان به دنبال یک «جرقه» برای حمله بودند و این مرگ، همان جرقه بود. برای آنها مهم نیست که «علت مرگ» چیست، بلکه مهم این است که از آن، «بهرهبرداری حداکثری» کنند و بتوانند مردم را در امتداد حرکت خود، بسیج نمایند. ازاینرو، مشاهده میکنید که از یک مرگ مشکوک، «نفی تمامیت ساختار» را نتیجه گرفتند. روشن است که صداقتی در میان نیست و به این مسأله، به چشم یک «بهانه» و «دستاویز» مینگرند و میخواهد ماهی خویش را از آبی که گلآلود کردهاند، صید کنند.
۵. از «آغاز»، هدف همین بود که درگیری خشن ایجاد کنند و امنیت جامعه را بفرسایند. پیامهایی که در همان نقطه نخستین ساخته شد، حاکی از این بود که قصد «تخریب» و «ساختارشکنی» و «هرجومرج» دارند و به کمتر از «درگیری» و «نزاع خیابانی» راضی نمیشوند. کسی که مواجهۀ سخت را «آغاز» کرد، نیروهای گروهکی و وابسته بودند، نه نظام. نظام در برابر بدترین تخریبها و اغتشاشها، «مدارا» ورزید و «نجابت» به خرج داد، اما طرف مقابل، هرچه که توان داشت را برای «شدتبخشیدن» و «التهابآفرینی» به کار بست و فاجعهها آفرید. در اینجا نیز نباید گمان کرد که علت، نظام بود. «ارادۀ پیشینی» وجود داشت، اما حماقتشان موجب شد که حتی روند را به صورت «تدریجی»، غلظت نبخشند، بلکه از همان آغاز، دست به سلاح بردند و تخریب کردند. از طرف دیگر، «همراهنشدن مردم» با اینان نیز بر خشمشان افزود و کوشیدند با خشونت و سبعیت، «نقص مردمی» و «خلاء اجتماعی» خویش را جبران کنند.
۶. مصاحبهها و مشاهدهها نشان میدهند که این اغتشاشها، مشتمل بر دو لایه است: یک لایه عبارت از نیروهای «گروهکی» و «اجیرشده» که نقش هدایتی و سازماندهی دارند و اغلب در پشت صحنه هستند؛ دیگری نیروهای «دهۀ هشتادی» که از طریق شبکههای اجتماعی غربی، سازماندهی شدند و فریب خوردند. این عده، «بسیار اندک» هستند و این نشان میدهد که برخلاف تصوّر رایج، دهۀ هشتادیها در برابر انقلاب نیستند. آنهمه سرمایهگذاری و برنامهریزی، در نهایت به این نقطه رسیده که از میان انبوه نسل دهۀ هشتادی، «عدۀ بسیار ناچیزی» جذب میشوند. از طرف دیگر، همین عده نیز «هویت ضدانقلابی» ندارند و مخالفشان، «جنبۀ ایدئولوژیک» ندارد، بلکه بیشتر «هیجانزده» و «بازیخورده» و «سرگردان» هستند؛ چنانکه پس از دستگیری، بهراحتی میشکنند و اظهار پشیمانی و انفعال میکنند.
منتشر شده در خبرگزاری ایرنا:
https://irna.ir/xjKDBm
🔻 تحلیل لایۀ پنهان اغتشاش-۲
گرفتار «فقر روایت» هستیم
🖋 مهدی جمشیدی
۷. این اغتشاش، «خصوصیت زنانهگی» نداشت و با این برش و از این زوایه نمیتوان آن را فهمید. زن و حقوق زن، فقط همان «جرقۀ ابتدایی» بود و بس. از این مرحله به بعد، اغتشاش از نقطۀ آغاز خویش فاصله گرفت و درون و باطن خویش را آشکار کرد و نشان داد که مسألهاش، مواجهه با «اصل و اساس نظام جمهوری اسلامی» و «هویت دینی جامعۀ ایران» است. این هم از حماقت و خامی این جریان بود که ناگهان و دفعی، خویش را بیرون ریخت و آرزوهایش را در سطحی تعریف و آشکار نکرد که بتواند مردم را با خود همراه کند.
۸. رسانهها، نسل جوان را به سوی «خشونت» سوق میدهد و «تخریب» و «بیمنطقی» و «وحشیگری» را ترویج میکند. ابرانسان رسانههای نوپدید، انسانی است که همواره، «حملهور» و «مهاجم» و «متجاوز» است. در یکی از مصاحبهها، یکی از جوانان اغفالشده، تصریح کرد که بسیار از شخصیت سریال «یاغی»، متأثر است؛ سریالی که هماینک از شبکۀ نمایش خانگی پخش میشود. ما از تأثیر زیرپوستی و ناپیدای این الگوسازیها و خطدهیها غافلیم.
۹. درست است که اعتماد سیاسی در اثر کارنامۀ پرخطا و ناکام دولت اعتدالگرا، به شدت آسیب دیده و درست است که وضع معیشتی مردم، خوشایند نیست، اما در عین حال، مردم میبینند که دولت جدید، در حال ایجاد «دگرگونیهای اساسی» است و میخواهد ورق را به نفع «مردم» برگرداند. من هم سکوت هوشمندانۀ رهبر انقلاب را تمجید میکنم و هم همدلی صمیمانۀ رئیسجمهور را و هم خویشتنداری نیروی انتظامی را، اما سخت بر این باور که گرفتار «فقر روایت» هستیم و «زبان توضیح»مان دچار لکنت و اختصار است. از نیروی انتظامی انتظار میرفت و همچنان نیز میرود که هرچه بیشتر بگوید و توضیح بدهد و روشنگری کند و تصور نکند که کار میدانی، کافیست. در معرکۀ «جنگ روایتها»، باید گفت و بازگفت، وگرنه گرفتار چالههای روایتی میشویم و دشمن از ما، چهرۀ واژگونه میسازد. ما به نیروی انتظامی، اعتماد داریم، اما در عین حال، از او میخواهیم که خودش، خودش را روایت کند.
۱۰. من برای تشخیص اینکه یک قانون یا روش، ناکارآمد است، «روایتهای برساختۀ رسانهها» را معتبر نمیدانم، بلکه باید دید که در میدان عمل، چه گذشته است. هماکنون نیز به پژوهشی که به چنین پرسشی پاسخ داده باشد، دسترسی نداریم یا چنین پژوهشی انجام نشده است. ازاینرو، نباید «پیشداوری» کرد و تعبیر «ناکارآمدی» را مطرح نمود. از سوی دیگر، روشن است که طرحهای اجتماعی باید بهتدریج و در مواجهه با واقعیت، اصلاح شوند و کمال یابند. البته این خود نیز مشروط به آن است که تعارضی با شرع در میان نباشد. همچنین برخی از «تخلف یک شخص» یا «سازوکارهایی اجرایی معیوب»، نتایج کلی و عام میگیرند و قانون یا طرح را نفی میکنند. این قبیل گفتهها، غیرمنطقی و ناشی از جوّزدگی است. هر زمان که حقایق آشکار شدند و فضا آرام گرفت و توئیتها و غوغاسالاریها و اتهامها پایان پذیرفت، میتوان در بستری عالمانه و عقلانی، به گفتگو نشست و نقایص احتمالی را کشف کرد، اما پیشاپیش و متأثر از موجسازیها نباید از قانون موجود، عقب نشست.
منتشر شده در خبرگزاری ایرنا:
https://irna.ir/xjKDBm
🔻هزینههای گزافِ «فقر روایت» -۱
بیزبانیِ نیروی انتظامی
🖋 مهدی جمشیدی
۱. حدود یک ماه است که جریانی در فضای مجازی به نام «کارزار حجاب» به راه افتاده است. چنانکه از این عنوان پیداست، با یک «کارزار» مواجه هستیم و طرف مقابل، آشکارا سخن از «جنگ» به میان آورده است. او در این کارزار، هیچ در اختیار نداشت جز «گفتن» و «بازگفتن»، و با تکیه بر همین «روایتپردازی» توانست سرمایههای دیگری را به دست آورد.
۲. مسألۀ ریشهای و دیرینه این است که بسیاری از نهادها، اگر نگوییم همه، «بیزبان» و «بیسخن» هستند و نمیخواهند یا نمیتوانند برای مردم، توضیح بدهند و روشنگری کنند و گرههای ذهنی را بگشایند، بلکه تنها به نظاره مینشینند و «ذهن مردم» را در مقابل موج «روایتها» و «تصویرسازیها» و «تفسیرها»، به حال خویش «رها» میکنند. تعجبی ندارد که در این حال، ذهن مردم به گونهای صورتبندی خواهد شد که دشمن در پی آن است. «واقعیّت»، محتاج «توضیح» و «تبیین» است و اگر نهادهای حاکمیّتی، خود را «فراتر از ارائۀ روایت» بشمارند و به این امر، بیاعتنا و بیاهتمام باشند، روشن است که جبهۀ رسانهای دشمن، راه خویش را هموار میبیند و میتازد و «ساختشکنیِ ذهنی» میکند.
۳. حدود «ده فیلم» از مواجهۀ ناصواب پلیس امنیت اخلاقی با برخی بیحجابها در فضای مجازی منتشر شده و میلیونها بار، بازنشر داده شدهاند، اما مشخص نیست آیا این فیلمها، «واقعی» هستند؟ آیا مربوط به «پلیس امنیت اخلاقی» هستند؟ اگر مأمور نیروی انتظامی، مرتکب تخلف شده، آیا با او «برخورد» شده است؟ در طول ماههای گذشته، نیروی انتظامی هیچگونه توضیحی دربارۀ این فیلمها ارائه نکرد و مُهر سکوت بر لبان خویش دوخت. آیا امروز، هزینۀ «سکوت دیروز» را نمیپردازیم؟ اگر روشنگری صورت میگرفت و حقایق آشکار میشدند، شبههها و بدبینیها و سوءفهمها، «انباشته» نمیشدند و حالت انفجاری به خود نمیگرفتند. میدانید که امروز نظام جمهوری اسلامی، بهای گزافِ «فقر روایتیِ» شما را میپردازد و «آن نگفتنها» به «این شوریدنها» انجامیده است؟
۴. پیش از این، مواجهۀ با بیحجابی در قالب «گشت ارشاد» صورت میگرفت، اما چندیست که «امنیّت اخلاقی»، جایگزین آن شده است، درحالیکه مردم نمیدانند آیا این تغییر نام، فقط «تغییر نام» است، یا آنکه «چرخش روشی» رخ داده است و این دو در محتوا و مضمون با یکدیگر متفاوت هستند. در طول سالها و ماههای گذشته، کسی به میدان رسانه و روایت نیامده و این منطق نو را برای مردم توضیح نداده است.
۵. همچنین مشخص نیست که پلیس امنیت اخلاقی، با چه سطحی از بیحجابی برخورد میکند؟ روشن است که به «تمامیّت قانون»، جامۀ عمل نمیپوشاند و «حجاب شرعیِ کامل» را مبنا نمیانگارد، امّا مشخص نیست که چه اندازه از این معیار، فاصله گرفته و با چگونه پوششی، برخورد میکند؟
۶. افزون بر این، «مراحل» و «مراتب» مواجهه با بیحجابها نیز مشخص نیست. این روند از کجا آغاز میشود و مراحل بعدی چه هستند و در نهایت به چه نقطهای خواهد رسید؟ یک «سازوکار ناگفته» و «فرآیند پنهانی» در جریان است که به دلیل همین «مبهم» و «نامشخص» بودن، تولید اشکال و شک میکند و رسانههای دشمن نیز میتوانند بهآسانی، هر نسبتی را به آن بدهند.
۷. دربارۀ مرگ مهسا امینی نیز، توضیحهایی که ارائه شد، هم «دیرهنگام» و پس از رسیدن فتنه به نقطۀ جوش بود، و هم «ناقص» و «جزئی». ازاینرو، نتوانست آبی بر آتشِ هوچیگری و دروغ و فریب بریزد.
اینهمه، حاکی از چه هستند جز «فقر روایت»، آن هم در معرکۀ جنگ روایتها.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi