eitaa logo
نوشته‌های مهدی جمشیدی
9.4هزار دنبال‌کننده
543 عکس
146 ویدیو
31 فایل
مهدی جمشیدی (نویسنده و فرهنگ‌پژوه)
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇 چاپ ششم منتشر شد. فهرست و مقدمه را در اینجا ببینید: https://b2n.ir/p78552
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻گفتگو درباره حجاب و لایحه‌‌اش(۱) شبکه یک، برنامه‌ی گفتگوی روز. ۱۹ مرداد. https://telewebion.com/episode/0x8063321 https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻گفتگو درباره حجاب و لایحه‌‌اش(۲) شبکه یک، برنامه‌ی گفتگوی روز. ۱۹ مرداد. https://telewebion.com/episode/0x8063321 https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻استحالۀ ارزشی، ادعای روشی 🖊 مهدی جمشیدی ۱. بسیاری از منتقدان آیت‌الله خامنه‌ای در طول سه دهۀ گذشته، بیش‌وکم در همین مسیری بوده‌اند که مهدی نصیری چندی است در پیش گرفته است. فضلِ تقدم، از آن او نیست، بلکه حتی استدلال‌های او نیز کمترین نشانی از تازگی و طراوت ندارد و جملگی تکراری و اقتباسی هستند. ما تجربۀ چنین مواجهه و تقابلی را داشته‌ایم و می‌دانیم این تضاد از چه خاستگاه‌هایی برمی‌آید و بر چه عناصری تکیه دارد و به کدام نقطه خواهد رسید. او نیز همانند گذشتگان است و گامی بیشتر بر نخواهد داشت و همۀ آنها، در چهارچوب «منطق یکسان» گفته‌اند و نوشته‌اند. این منطق، آن‌گونه که هست، بازنمایی نمی‌شود؛ چون قابل‌دفاع نیست و از اساس، انکار می‌شود، اما در عین حال، چنین نیروهایی می‌کوشند با تغییر «صورت مسأله»، بازی مواجهه را به نفع خود تغییر بدهند و آیت‌الله خامنه‌ای را در موضع دفاع بنشانند. باید از پشت‌صحنۀ این قبیل تقابل‌ها گفت و نشان داد که چه طرحی در میان است و غایت و غرض چیست. اگر صورت مسأله به گونه‌ای صحیح و صادقانه بیان شود، باید این‌طور قضاوت کرد که نیروهایی همچون نصیری، دچار «استحالۀ ارزشی» شده‌اند اما نسبت به آیت‌الله خامنه‌ای، «ادعای روشی» مطرح می‌کنند. ۲. استحالۀ ارزشی یعنی کسانی همانند نصیری، در اثر یک سلسله علل و دلایل، به‌تدریج از گذشتۀ هویتیِ خویش پشیمان شدند و از راه بازگشتند و ارزش‌های دیگری را برگزیدند، اما به این تغییر، تصریح نمی‌کنند و به جای آن، به واقعیت‌های وفادار به هویت اولیه و نخستین می‌تازند. در واقع، مسألۀ حقیقی، خود آنهاست و آنها هستند که در مقایسه با بنیان‌های ارزشیِ انقلاب، «وضع مسأله‌وار» یافته‌اند و دچار امراض فکری و معرفتی شده‌اند، اما موذیانه، صورت مسأله را تغییر می‌هند و تاریخ را وارونه جلوه می‌دهند تا خود را از موضع متهم برهانند و در موضع شاکی بنشانند. توقع معقول و طبیعی این است که انقلاب بر اساس همان ماهیتِ ارزشیِ آغازینش پیش برود و به اصالت‌هایش وفادار بماند و در نسبت با موقعیت‌ها، دچار چرخش نشود. ازاین‌رو، باید انقلابی که چنین خصوصیتی داشته باشد را ستود. با این حال، کسانی جهت‌گیری دیگری را انتخاب می‌کنند و روایت عمل‌گرایانه و اقتضایی از انقلاب دارند و با ماهیت آن، معاملۀ عمل‌گرایانه می‌کنند؛ به گونه‌ای که ارزش‌های را نسبی و تاریخی تفسیر می‌کنند و به هر بهانه، طلب و تمنای عبور از آنها را دارند. برای اینان، «واقعیت‌ها» دارای اصالت هستند نه «آرمان‌ها»، و هر جا که با واقعیت‌های متفاوت با آرمان‌ها روبرو شوند، بی‌درنگ از آرمان‌ها عبور می‌کنند. این در حالی است که انقلاب برای شکستن و درهم‌پیچیدن واقعیت‌ها شکل گرفت و تغییر بنیادین را اراده کرد. نیروهایی که در میانۀ راه، فرسوده و پشیمان می‌شوند، خط انقلاب را ملامت می‌کنند و به ارزش‌های دیگری رو می‌آورند؛ با این توجیه که انقلاب از آغاز، چنین بوده و یا انقلاب، دچار خطا بوده و اینک باید جبران کرد. این توجیه‌ها، راه‌هایی برای معقول‌سازی چرخش‌ها و تذبذب‌های نیروی‌هایی هستند که به انقلاب پشت کرده‌اند. ۳. اصلی‌ترین خطی که نیروهای ریزش‌کرده و پشیمان انتخاب می‌کنند، جایگزین‌سازی «ادعاهای روشی» با «استحالۀ ارزشی» است؛ به این معنی که هر چند دچار دگردیسی فکری شده‌اند و از مسیر و مدار انقلاب بریده‌اند، اما طلبکارانه مدعی می‌شوند که «منطق حکمرانی»، غلط است و انقلاب به بیراهه افتاده است. در واقع، تغییر خودشان را می‌پوشانند تا صورت مسأله، آن‌گونه که هست، آشکار نشود و در مقابل، منطق حکمرانی را تخطئه می‌کنند تا این‌طور وانمود کنند که همچنان به همان معیارهای اصیل، باور دارند و این حاکمان هستند که به گذشته، پشت کرده‌اند. به‌این‌ترتیب، یک روایت تحریف‌شده صورت‌بندی می‌شود که در آن، ضدقهرمان به قهرمان تبدیل می‌گردد. تمام تجربه‌های نیروهایی که در طول دهه‌های گذشته در مقابل آیت‌الله خامنه‌ای ایستاده‌اند، از این سنخ بوده است، اما بازنمایی و روایت‌پردازی، این‌گونه نبوده است. مسألۀ ما نیز همین است که واقعیتِ پنهان نگاه داشته‌شده را آشکار کنیم و نشان بدهیم که چه کسی به حقایق انقلاب، وفادار مانده و چه کسی از این حقایق، عبور کرده است. حقیقت از رهگذر این «واسازی»، سر بر می‌آورد. باید مشخص کرد که «ادعاهای روشی»، پوشش فریب‌دهنده هستند و مسأله، «استحالۀ ارزشی» این نیروهاست، اما چون بیان صریح این دگرگونی، هزینه‌ساز و پُردافعه است، به‌ناگزیر باید حقیقت را از دیده‌ها دور کرد و با نقدهای روشی و انکارهای سازوکاری، به جان اصالت‌های انقلابی و بنیان‌های معرفتی افتاد. 🖇منتشرشده در: http://fna.ir/3e6dhm
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،،، ۱. زنانی که کشف حجاب می‌کنند، برخلاف ادعای‌شان، در پی نافرمانی مدنی نیستند؛ چون نه سیاسی‌اند و نه از سیاست، فهمی دارند. ۲. مسأله‌ی اینان یا «عقده‌ی روانی» است و یا «نفسانیت» که در قالب خودنمایی خیابانی، متجلی شده است. ۳. حتی در اغتشاش هم انگیزه‌ی شخصی داشتند، اما فرافکنی می‌کنند تا متهم نشوند. 🖇 تعلیقه: ۱. عمل اینان، «حرام سیاسی» است؛ زیرا چه بدانند و چه ندانند در حال معارضه‌ی سیاسی با نظام و همراهی رفتاری با دشمن هستند، اما در عین حال، «انگیزه‌ی غیرسیاسی» دارند‌. روایت سیاسی و انتقادی‌ خودشان از معنای رفتارشان، توجیه دروغین است. ۲. برخی تحلیل‌گران، خوانش سیاسی از کشف حجاب دارند و برخی نیز خوانش معرفتی. کسانی انگیزه‌ی این رفتار را «نزاع با نظام سیاسی» می‌دانند و دیگرانی هم «نقص در شناخت دینی». اما اگر تبرج از قبیل «میل» است، ریشه‌ی آن نیز یا «هوس تقواستیزانه» است یا «حقارت روان‌پریشانه». ۳. کشف حجاب را چگونه تعلیل و ریشه‌یابی کنیم؟ یک‌سال از اغتشاش گذشته و اگر پیش از این نمی‌دانستند، دست‌کم اکنون می‌دانند که کشف حجاب، هم شکستن «قانون» است و هم شکستن «دین». بااین‌حال، همچنان «اصرار» دارند. پس آگاهانه است نه جاهلانه و غافلانه. اگر علتش «اختلال ایمانی» نباشد، «اختلال روانی» نیست؟! https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻همدلی میان مجریان و راویان: دولت مردمی در جغرافیای رسانۀ ملی 🖊 مهدی جمشیدی ۱. رسانۀ ملی، همچنان سهم عمده و اصلی در میان تمام رسانه‌های رسمی و غیررسمی بر عهده دارد و حاشیه‌نشین نشده است؛ چنان‌که حتی دولت‌ها نیز از آن توقع جدی دارند که همراهی خبری و تحلیلی کند و آنها را در مواجهه با چالش‌های رسانه‌ای و روایتی تنها نگذارد. این امر نشان می‌دهد که در دوران بی‌اثری رسانۀ ملی قرار نداریم و و همچنان باید از آن به عنوان نقطۀ کانونی و گرانیگاه مولّد اعتبار یاد کرد. آری، رسانه‌های غیررسمی به صورت موزای رشد کرده‌اند و سهمی از فاعلیت رسانۀ ملی را به خود اختصاص داده‌اند، اما این امری جهان‌شمول و عام است و به اقتضای طبیعی و قهری مناسبات رسانه‌ای در دنیای متحول کنونی باز می‌گردد. ازاین‌رو، باید میان سرمایه‌گذاری بر روی این دو زمینۀ ارتباطی، نسبت منطقی و واقعی برقرار کرد و از تحولات طبیعی، برآشفته نشد. ۲. رسانۀ ملی، هم رسانۀ مردم است و هم رسانۀ نظام جمهوری اسلامی، بلکه باید گفت میان این دو، غیریّتی وجود ندارد که بتوان حکم کرد که رسانۀ ملی باید میان این دو توزیع و سهمیه‌بندی شود. به هر حال، رسانۀ ملی باید صدای نظام جمهوری اسلامی باشد و ارزش‌های آن را نشر بدهد؛ ارزش‌هایی که در عمق جامعۀ ایران، ریشه دارند و تصنعی و حاکمیتی نیستند. در اینجاست که بیشتر هم‌سانی ارزشی میان مردم و نظام، آشکار می‌شود. از جمله نهادهایی که به‌شدت محتاج حمایت رسانۀ ملی است، دولت است. دولت، بیشترین حجم امکان‌های حاکمیتی را در اختیار خویش دارد و از این جهت، بیشتر مسئولیت را نیز بر عهده دارد. در این حال، رسانۀ ملی نمی‌تواند و نباید نسبت به دولت، بی‌طرف و خنثی باشد، چنان‌که باید اصل را بر حمایت و همراهی قرار بدهد و بسترساز پیشرفت باشد. از آن سو، نباید نقادی را برنتافت و رسانۀ ملی را خادم محض و بی‌اختیار دولت فرض کرد و تصور کرد رسانۀ ملی، همان روابط عمومی دولت است. لحاظ‌کردن این منزلت و حیثیت مستقل، یک ضرورت است. باید هم متمایز بود و هم همراه؛ هم منتقد و هم حامی. ساختن چنین ترکیبی دشوار است. البته در نسبت به دولت‌های مختلف نیز این ترکیب، متفاوت خواهد بود؛ چون همۀ دولت‌ها همانند یکدیگر نیستند؛ برخی را باید بیشتر نقد کرد تا به حرکت درآیند و برخی را باید بیشتر حمایت کرد تا فعالیت‌های‌شان انعکاس یابد. ۳. خوشبختانه دولت کنونی، جهت‌گیری مردمی و انقلابی را برگزیده و در عمل نشان داده که در پی خدمت و مجاهدت است. ازاین‌رو، باید نسبت همدلانه با آن برقرار کرد؛ این رویه‌ای که تاکنون رسانۀ ملی انتخاب کرده است. از سوی دولت نیز، نزدیکی و همراهی خوشایندی حاصل شده است؛ چنان‌که بازدید مفصل و صمیمی اخیر رئیس‌جمهور از رسانۀ ملی، گویای این حقیقت است. این اتصال میان مجریان و راویان، یکی از ضرورت‌های قطعی در دورۀ کنونی است که در آن از هر سو، مسألۀ کارآمدی مطرح می‌شود. 🖇 منتشرشده در: https://jamejamdaily.ir/Newspaper/item/198244
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،،،،، «شیوع گناه»، عظمت گناه را از دیده‌ها می‌برد. ازاین‌رو، هنگامی که گناهی در خفای کامل نبود، باید گناهکار یا حد بخورد و یا تعزیر شود. در اثر گناه یک فرد و اشاعۀ آن، اجتماع یک قدم به گناه نزدیک می‌شود و این از بزرگ‌ترین خطرها برای آن است. (استاد مطهری، جاذبه و دافعۀ علی، ص۲۵).
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،، آخرین جمله‌ی رهبر انقلاب در سخنرانی اخیرشان این بود:«پیروزی بر دشمن، قطعی است.» https://khl.ink/f/53582 این سخن، برآمده از «قطعیت» و «یقین» است نه «حدس» و «گمان». انقلاب به «قله‌»اش نزدیک شده است؛ فریب کج‌روایت‌ها و تلاطم‌های جزئی را نخوریم. بیش از حادثه‌ها، فتوحات تاریخی در خرمشهرها پیش رو داریم.
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،، آقای طهرانچی! رئیس دانشگاه آزاد، روزنامه‌ی «فرهیختگان» که شاخه‌ی مطبوعاتی دانشگاه شماست، «مخرج مشترک» با دشمن یافته است. اگر تا دیروز، مطالب این روزنامه در رسانه‌های «اصلاح‌طلب» بازنشر می‌شد، امروز استقبال از مطالب روزنامه‌ی شما به «ایران‌اینترنشنال» و «صدای آمریکا» رسیده است. گفتیم اما نشنیدید... https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻شاه سلطان حسین‌های امروزی: جایابی نصیری در معادلۀ خودش 🖊 مهدی جمشیدی ۱. در سال‌های گذشته، امثال مهدی نصیری در تحلیل‌های خویش این‌گونه می‌نوشتند که نظام جمهوری اسلامی در وضع و موقعیت سال‌های پایانی حکومت پهلوی قرار گرفته و در آستانۀ سقوط است. اینان برای اثبات سخن خویش، به جای ارجاعات عینی و مشاهدات واقعی، همین تحلیل‌های خویش را به ذهن مخاطب القا می‌کردند و در واقع، تحلیل‌شان مبتنی بر تحلیل بود. به بیان دیگر، دلیل و حجّتی جز برداشت خودشان در اختیار نداشتند و می‌کوشیدند با کنار هم نشاندن این تفسیرهای نومیدانه، ذهن مخاطب را در دست گرفته و مرعوب سازند. در عین حال، پاره‌ای کاستی‌ها و ضعف‌ها را نیز بزرگ‌نمایی می‌کردند تا شرایط را بحرانی وانمود کنند. منطق تحلیل عاری از واقعیت و مواجهۀ گزینشی و دلخواهانه با وضع تاریخی، رویکرد رایج چنین نیروهایی بوده و هست. اما نصیری در تحلیل جدید خویش، وضع کنونی نظام جمهوری اسلامی را با وضع دورۀ پایانی سلسلۀ صفوی مقایسه کرده و وعدۀ فروپاشی داده است. به ادعای او، آخرین پادشاه صفوی می‌کوشید با «نذورات دینی»، قدرت خویش را حفظ کند و امروز نظام جمهوری اسلامی، به «اجتماعات دینی» متوسّل شده است تا نشان بدهد که قدرتش پا برجاست. ۲. حقیقت این است که سلسلۀ صفوی توانست دو کارکرد مهم داشته باشد؛ نخست این‌که ایران را از تکثّر و تعدّد رهانید و از وضع ملوک‌الطوایفی به وضع ملی سوق داد و به این وسطه، انسجام و وحدت ملی پدید آورد، دیگر این‌که از طریق به‌کارگیری اهرم‌های قدرت سیاسی در خدمت مذهب و اشاعۀ و بسط آن، توانست تشیّع را در ایران غالب و رسمی گرداند و زمینۀ بالقوّۀ اقتدار شیعه را در ایران، بالفعل نماید. این دو توفیق تاریخی نشان می‌دهد که قدرت سیاسی قادر است برنامه‌های بزرگ تاریخی را رقم بزند و چرخش‌های تعیین‌کننده به وجود بیاورد و این‌گونه نیست که هر امر حکومتی، محکوم به شکست باشد. دولت می‌تواند از بضاعت ساختاری و هیبت سیاسی خویش بهره گرفته و در عمق جامعه، تحولات کلان پدید بیاورد و جهت حرکت تاریخی را تغییر بدهد. با وجود همۀ دگرگونی‌هایی که در دورۀ تاریخی اخیر شکل گرفته، دولت همچنان از این ظرفیت برخوردار است و می‌تواند وضع ملی و هویتی را صورت‌بندی و بازسازی کند. ۳. با این حال، مسأله این است که قدرت سیاسی در اختیار چه نیروهایی باشد و آنان چه منطقی را برای حکمرانی انتخاب کنند. دولت صفوی با وجود آن خدماتی که اشاره شد، در نهایت به دست کسی چون شاه سلطان حسین افتاد که از «تدبیر» و «شجاعت» و «مسئولیت»، تهی بود و نمی‌توانست تهدیدها و چالش‌ها را با «قاطعیت» و «شهامت» پاسخ بگوید و از بحران‌ها گذر کند. ازاین‌رو، دولتش تاب نیاورد و فروپاشید. آنچه مایۀ زوال و انحطاط او را فراهم آورد، «خوف» و «هراس» او از دشمن و «انفعال» او در مقام تدبیر پیش‌دستانه و واکنش مقتدارنه بود. اگر او این‌چنین سیاستی را در پیش نمی‌گرفت، چه‌بسا غالب می‌گردید و بساط دولتش برچیده نمی‌شد. برخلاف تحلیل نصیری، داستان امروز نظام جمهوری اسلامی نیز بر سر همین «مقاومت» است؛ در یک سو، آیت‌الله خامنه‌ای قرار دارد که «ایستادن» و «نهراسیدن» و «استحکام ساخت درونی» را می‌ستاید و در سوی دیگری، امثال نصیری که جامعۀ ایران را به «انفعال» و «عقب‌نشینی» و «وادادگی» در برابر دشمن بیرونی فرامی‌خوانند. نصیری از معادلۀ تاریخی‌ای برای نقد نظام استفاده کرده که خودش مَثَل اعلای آن است؛ او در سال‌های گذشته، همواره ما را به «منطق شاه ‌سلطان حسین» فراخوانده و مقاومت را بی‌فایده و بلکه مضر انگاشته و به مذاکره دعوت کرده است. او نیز همچون آن شاه ضعیف و ترسو و منفعل، ظرفیت‌های درونی را نمی‌بیند و می‌خواهد از منفذ مذاکره و تسلیم، مسیر غلبۀ دشمن را بر ایران بگشاید. این آیت‌الله خامنه‌ای است که به هیچ رو، تسلیم نمی‌شود و مردم را به مقاومت برمی‌انگیزاند و نغمۀ اعتلای ملی سر می‌دهد. ۴. برخلاف ادعای نصیری، تأکید نظام بر برپایی اجتماعات دینی، به منظور جبران ضعف‌ها و خلل‌های اقتصادی نیست، بلکه مسأله این است که جامعۀ ایران باید «خودِ واقعی»‌اش را در برابر کج‌روایت‌های ساخته‌وپرداختۀ رسانه‌های جبهۀ دشمن نشان بدهد و «باطن معنوی»‌اش را نمایان کند تا از این طریق، حس اعتمادبه‌نفس ملی تقویت شود و دینداری، رونق و تداوم یابد. این اجتماعات، «روایت‌شکن» هستند؛ به این معنی که در دنیای تصاویر و برداشت‌ها و قضاوت‌های روایتی، با همین اجتماعات می‌توان ابطال و اثبات کرد و به دفاع از هویت خویش برخاست. در اینجا، جامعه باید به میدان آمده و در «عمل» و «خیابان» و «عینیّت» نشان بدهد که چه در سر و دل دارد و در پی چیست. 🖇 منتشرشده در: https://tn.ai/2944648
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،، دفاع من از «ایدئولوژی مقاومت» و «غیرت دینی»، مخرج مشترک با دشمن نبودند و به همین دلیل، دشمن از آنها استقبال رسانه‌ای نکرد. اما روزنامه‌ی فرهیختگان در هواداری از «ول‌بودن فضای مجازی» و «تساهل فرهنگی» و «ترور شخصیت ناهی از منکر»، هم‌پیاله‌ی با دشمن بوده و است و ننگ حمایت رسانه‌ای دشمن نصیبش می‌شود. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻حکم مردم در حکمرانی ولایی 🖊 مهدی جمشیدی ۱. باید اصطلاح مشروعیت را در معنایی که در فلسفۀ سیاست رایج است، به‌ کار برد، که عبارت است از حق حاکمیت. پس مراد، معنای لغوی مشروعیت نیست؛ یعنی سخن در این نیست که شروط دینی‌بودن حکومت چیست. چنانچه بگوییم که مردم، منشأ تحقق - نه حقانیت - حاکمیت هستند، هم مسألۀ ولایت پیشینی و مِن جانب الله، حل می‌گردد، و هم مسألۀ مردم‌سالاری دینی. این نوع از مدخلیت مردم، تلازمی با وکالت نخواهد داشت؛ چراکه هر چند انتخاب هست، اما انتخاب تحقق حاکمیت ولی، نه انتخاب حق حاکمیت وکیل. حق حاکمیت، فقط از ناحیۀ خدای ‌متعال است و انسان از ناحیۀ خویش، چنین حقی ندارد - یعنی خدای‌متعال به او نداده است - که بتواند آن را به دیگری واگذار کند. به‌بیان‌دیگر، مسأله این است که خدای‌متعال، حق ربوبیتِ تشریعی خویش را به انسان واگذار نکرده و او را از لحاظ تشریعی، مخیر ننهاده است که هرچه خواست را انتخاب کند. پس این‌که انسان می‌تواند بر سرنوشت خویش حاکم باشد، به این معنی نیست که محق نیز هست. در غیر این صورت، خدای‌ متعال نباید برای انتخابی که انسان نسبت به آن حق دارد، اگر حاصلش اعراض از حاکمیت دین باشد، وعدۀ عذاب و عقاب بدهد. حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش، نسبت به خدای ‌متعال نیست بلکه نسبت به انسان‌های دیگر است. در اصل پنجاه‌وششم قانون اساسی آمده است: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان، از آنِ خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش، حاکم ساخته ‌است». لفظ «اجتماعی» که در این بند آمده است، نشان می‌دهد که سخن در مقام «مناسبات انسانی با یکدیگر» است. ۳. در آیات قرآن کریم، سخن از صفت وکیل‌بودن خدای ‌متعال به میان آمده است، اما این آیات، ناظر به قلمروی اخلاقی بوده‌اند، حال‌آن‌که بحث ما، در قلمروی فلسفۀ سیاست است. شاهد این سخن، آن است که در هیچ‌یک از آیات یادشده، وکیل‌انگاشتن خدای ‌متعال، به‌ معنی سلب حق حاکمیت از او و واگذاری آن به انسان نیست. در غیر این‌ صورت، میان صفت وکیل و صفت ولی، تعارض رخ می‌داد. پس نباید در دام اشتراک لفظی افتاد و از استعمال و معنای اخلاقی لفظ وکیل، نتایجی در زمینۀ فلسفۀ سیاست گرفت. این‌که انسان در زندگی خویش، کارهایش را به خدای ‌متعال بسپارد و تحقق آنها را از او بطلبد، معطوف به توحید افعالی و برخاسته از اعتقاد به ربوبیت تکوینیِ الهی است، نه نافی ربوبیت تشریعیِ الهی. وکالت در معنای قرآنی و اخلاقی، عبارت است از رجوع انسان به خدای ‌متعال برای وصول به مقصدی به سبب احساس عجز خویش، نه سپردن حق حاکمیت از خود به خدای ‌متعال. وکیل‌انگاشتن خدای ‌متعال در قلمروی تدبیر جامعه و حاکمیت، ناقض ربوبیت تشریعیِ الهی است که اولاً مطلق است، ثانیاً جز به صالحان مأذون واگذار نشده است. ۴. این‌که برخی افراد مشروعیت حکومت را مشتمل بر دو عنصر صلاحیت و مقبولیت دانسته‌اند، همان نظریۀ بینابینی است که نقطه‌ای در میانۀ نصب و انتخاب را برگزیده است. براین‌اساس اگر حاکم اسلامی، صلاحیت داشت، اما مقبولیت نداشت، مشروعیت نیز ندارد؛ یعنی حق حاکمیت ندارد. در این‌ صورت، امیرالمؤمنین (ع) نیز در آن بیست‌وپنج سال، صالح نامشروع یا صالح نیمه‌مشروع بوده است؛ چراکه از عنصر مقبولیت برخوردار نبوده است، حال‌آن‌که شیعه چنین اعتقادی ندارد. لازمۀ قهری مدخلیت مقبولیت در مشروعیت، آن است که مردم، نصیب نسبی یا مطلق از حق حاکمیت داشته باشند، درحالی‌که خدای ‌متعال، این حق را به هیچ کسی واگذار نکرده است، بلکه فقط به رسول اکرم (ص) و اولی‌الامر، اذن حاکمیت بر مردم را اعطا کرده است. آنچه که برخی آن را حق خدادادی حاکمیت مردم می‌خوانند، تنها استعداد تکوینی انتخاب است، نه جواز تشریعی انتخاب، در غیر این صورت، وعدۀ عقوبت برخاسته از انتخاب‌های متعارض با دین، ناموجه بود. ۵. نظریۀ جمهوری اسلامی یا مردم‌سالاری اسلامی، ناسازگار با این روایت نیست و نمی‌توان ادعا کرد از متن این روایت، سالاربودن مردم برنمی‌آید: اولاً، ولی‌فقیهِ مشروع از جانب خدای ‌متعال، حق تحمیل خویش بر مردم را ندارد و استبداد دینی، روا نیست و نقش مردم در تحقق حاکمیت او، صددرصد است؛ ثانیاً، چون رأی مردم در عرض حکم الهی نشانده نمی‌شود، مستلزم شرک نیست؛ ثالثاً، تبعیت از خواست مردم در چهارچوب هدایت الهی، سالاربودن مردم را به نمایش می‌گذارد؛ رابعاً، ما معتقد به دولت حداقلی و گشودگی امر اجتماعی و جامعۀ مدنیِ اسلامی در روندهای حاکمیتی هستیم، نه دولت تمامیت‌خواه و حداکثری، و این، بیانگر مردم‌بنیان‌بودن حاکمیت دینی است. 🖇 منتشرشده در: http://fna.ir/3eodun
🔻ناروایی حکومت سکولار در دورۀ غیبت 🖊 مهدی جمشیدی ۱. خوشبختانه پس از مدتی که در انتظار ارائۀ دلایل مهدی نصیری دربارۀ دفاعش از «حکومت سکولار» بودیم، این انتظار به بار نشست و او فهرست دلایلش را عرضه نمود. نخستین دلیل وی این است که نظر مشهور و اکثریت قاطع فقهای شیعه این است که برقراری حکومت دینی از شئون و اختیارات امام معصوم است و در عصر غیبت، چنین وظیفه یا حقی برای دیگران از جمله فقها وجود ندارد. این برداشت، باطل است؛ چون او «امکان عملیِ» برپاییِ حکومت اسلامی در دورۀ غیبت را به «امتناع نظری» نسبت داده است، حال‌آن‌که فقهای شیعه در طول دوره‌های تاریخی گذشته، با وجود این‌که معتقد بودند که باید در دورۀ غیبت، حکومت در اختیار نائب امام غایب باشد، اما تحقق این امر را بر اساس تنگناهای عینی و بیرونی، ناممکن یا دشوار قلمداد می‌کردند. آنها باور داشتند که حکومت‌های موجود، غاصب هستند و اگر «امام معصوم» حضور ندارد، دست‌کم باید زمام حکومت در اختیار کسی باشد که از سوی ایشان معرفی شده باشد - و این شخص نیز کسی نیست جز «فقیه عادل» - اما مسأله این است که «امکان‌های حداقلی» و «انقباض‌های عینی»، زمینه را برای تحقق این اندیشه ربوده بودند. ازاین‌رو، فقهای شیعه یا به طور کلی از قدرت سیاسی برکنار بودند و یا می‌کوشیدند از طریق همراهی با برخی حکومت‌ها که تمایل دینی داشتند، از رنج‌های مردم بکاهند و در حد امکان، قدرت سیاسی را به خدمت بسط دین بگمارند. این امر از شکاف میان «ذهنیّت آرمانی» و «عینیّت حداقلی» حکایت می‌کند، نه این‌که فقهای شیعه به دلیل عدم‌اعتقاد به تشکیل حکومت در دورۀ غیبت، اقدام نمی‌کردند. نصیری با حذف این «توضیح تاریخی»، عمل عینی را ملاک قضاوت قرار داده، بلکه حتی مدعی شده که فقها در قلمرو نظر نیز در دورۀ غیبت، سکولاریسم را تجویز می‌کردند. ۲. فارغ از منطق نظری و عملی فقهای شیعه، از دو منظر دیگر نیز می‌توان به حکومت در دورۀ غیبت نگریست. نخست این‌که باید با «روایت‌ها»یی که در این باره وارد شده است و آشکارا از آنها، حکومت ولیّ‌فقیه نتیجه گرفته می‌شود چه کرد؟ این روایت‌ها می‌گویند که باید در دورۀ غیبت، حکومت را به حال خویش رها نکرد، بلکه مردم باید به سراغ فقها بروند و آنها را «نایبان امام معصوم» قلمداد نمایند. در حقیقت، خودِ امام معصوم، تکلیف سیاسی مردم را در دورۀ غیبت مشخص کرده و مردم را به هواداری از فقهای عادل برای برپایی حکومت اسلامی فراخوانده است. فقهای شیعه نیز به همین روایت‌ها استناد کرده‌اند و از آنها برداشت یکسان داشته‌اند؛ چنان‌که امام خمینی هم در کتاب «کشف اسرار» و هم در کتاب «ولایت فقیه»، به گردآوری و شرح این روایت‌ها پرداخته و با یک مطالعۀ منطقی نشان داده است که ولایت فقیه و برپایی حکومت در دورۀ غیبت، ریشۀ موجّه نَقلی و روایی نیز دارد. نفی ولایت فقیه و حکومت اسلامی در دورۀ غیبت، به‌ناچار باید از طریق ابطال این روایت‌ها و یا ساخته‌وپرداخته‌کردن تفسیرهای دیگری از آن صورت بپذیرد؛ کاری که نصیری از آن گریخته و به جایش، نسبت ناصواب به فقهای شیعه داده است. ۳. دیگر این‌که «دلایل عقلانی» نیز در میان هستند که حکومت ولی‌فقیه را در دورۀ غیبت توضیح می‌دهند. از جمله این‌که هر چند صورت مطلوب و حداکثریِ حکومت، این است که امام معصوم حضور داشته باشد، اما اگر دسترسی به ایشان ممکن نبود، نباید به‌طور کلی، از حکومت صرف‌نظر کرد بلکه باید در حد امکان‌، به سراغی کسی رفت که «شبیه‌ترین افراد» به ایشان باشد و به او برای در اختیار گرفتن قدرت سیاسی کمک کرد. حکم عقل این نیست که «اجرای احکام اجتماعیِ شریعت» در دورۀ غیبت، تعطیل شود، بلکه این است که باید هر اندازه می‌توان و میسّر است در جهت اقامۀ دین در جامعه کوشید. عاقلانه و منطقی نیست که دین در تمام دورۀ غیبت، معطّل و معوّق بماند و جامعه، گرفتار ساختارها و سیاست‌های طاغوتی شود، درحالی‌که امکان بسیج اجتماعی در راستای برپایی حکومت حقّ و عدل وجود دارد. اگر تحقق دین در جامعه، مصلحت است، و اگر تمامیّت این مصلحت، وابسته به حضور امام معصوم است، نباید تصوّر کرد که یا باید همۀ مصلحت را تحقق بخشید و یا باید همۀ آن را وانهاد. تحقق مصلحت و خیر و کمال، بسته به امکان‌های تاریخی و شرایط اجتماعی است و از این جهت، نسبی و زمینی است. 🖇 منتشرشده در: http://fna.ir/3eolli
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،، ۱. علی لاریجانی از روندی که آن را «خالص‌سازی» نامیده، انتقاد کرده است. ۲. اما مسأله، «سقوط ایدئولوژیک» او و امثال اوست؛ اینان نسبت به انقلاب، دچار «دگردیسی معرفتی» شده‌اند، اما همچنان توقع دارند که قدرت‌نشین باشند. ۳. ما باید طلبکارانه از این نیروهای فرسایش‌یافته بپرسیم: چرا «ناخالص» شده‌اید؟! 🖇 تعلیقه: رهبری، پنج شاخص درباره‌ی انقلابی‌بودن مطرح کردند. علی لاریجانی - دست‌کم در هشت سال استقرار دولت حسن روحانی - با این شاخص‌ها چه کرد؟! دشواری‌های امروز، حاصل «ائتلاف روحانی-لاریجانی» است. او چه در فلسفه و چه سیاست، گرته‌بردار مطیع و دنباله‌رو منقاد بود؛ آن هم نسبت به تکنوکرات‌های بی‌ریشه. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻جذبه‌ی حق است، هر جا رهرو است: فهم عظمت اجتماع اربعین جستاری مشتمل بر فقره‌های: [۱]. تصرّفاتِ خدای‌متعال در تحوّلاتِ جهانِ اجتماعی [۲]. نسبت الاهیّات اسلامی به علم اجتماعی اسلامی [۳]. از علم اجتماعی اسلامی تا واقعیّت‌های اجتماعیِ قُدسی [۴]. کاربست ناموجّه پدیدارشناسی در علم اجتماعی‌ اسلامی [۵]. منزلت تنزّل‌یافته‌ی انسان در علم اجتماعی سکولار [۶]. قدرت مفهوم «جَذْبِه» در مقام تبیین واقعیّت اجتماعیِ الهی [۷]. عشق به حسین‌بن‌علی به‌مثابه پرتوی از عشق به ذات ربّوبی [۸]. سیّلانِ اجتماعِ مؤمنانه در منازل و مقصدی از جنس مدینه‌ی فاضله‌ [۹]. لذّت مترتّب بر فراغت‌یافتنِ نفوسِ زائران از احوال و تمنیّات بدن 🖇 در اینجا بخوانید: https://iict.ac.ir/?p=15474 https://mehrnews.com/xQhQL
🔻برداشت فرهنگی از راهپیمایی اربعین: پای شوق در طریقت خون 🖇گفتگوی زنده در شبکه یک ۱۴ شهریور 📍در اینجا ببینید: https://telewebion.com/episode/0x8787bf3
🔻حجاب در گذار از عهد نهضت به نهاد 🖊 مهدی جمشیدی کسانی معتقدند همچنان که در جریان «انقلاب»، امام خمینی وارد جزئیات ظاهری و رفتاری نشدند و یک جبهۀ مشترک بر ضد پهلوی تشکیل دادند و حتی از زنان بی‌حجاب نیز برای مبارزه، استقبال کردند، باید در روند «حکومت» نیز همان تجربه در پیش گرفته می‌شد و حاکمیت، جامعه را از این نظر، گرفتار شکاف و اختلاف نمی‌کرد و بخش‌هایی از جامعه را در مقابل خودش قرار نمی‌داد. اگر در آن دورۀ تاریخی، حجاب یک امر فرعی بوده است، امروز نیز باید منزلتی بیش از گذشته نیابد و ملاک جبهه‌بندی و صف‌آرایی قرار نگیرد؛ چنان‌که انقلاب بر اساس همین منطق عام و تکثّرگرایانه به پیروزی رسید. این منطق، خاص انقلاب‌کردن نیست، بلکه حکومت‌کردن نیز باید بر مدار آن باشد و حکومت در مقام تدبیر جامعه، از ارزش‌های آغازین انقلاب فاصله نگیرد. در این باره باید به نکاتی پرداخت. ۱. نباید انتظار داشت که در دورۀ نهضت، امام خمینی بگویند حجاب، الزامی است؛ چون ایشان در آن دوره، «فقیه مبسوط‌الید» نبوده است و نمی‌توانسته جامعه را تدبیر کند. ساختارهای رسمی و قانون و تصمیم‌گیری حاکمیتی در اختیار دیگران بود و ایشان از این نظر در حاشیه بوده است. عزم به سوی ایجاد انقلاب نیز به همین سبب بود که چرخش ایجاد شود و نگاه دینی، صدرنشین گردد. سبک دین‌داری مردم و تعریف آن در اختیار امام خمینی نبوده که بتوان وضع آن دوره را به تصمیم امام نسبت داد. ازاین‎‌‌رو، نمی‌توان همۀ احکام و اوصاف «دورۀ نهضت» را به «دورۀ نهاد»، نسبت داد و از هر دو، توقع یکسان داشت. رسول اکرم در «مکه»، سخنی از منع برهنگی و شراب و ... نگفت اما در «مدینه»، شرع را جرعه‌جرعه به کام جامعه ریخت. امام خمینی نیز پس از تحقق انقلاب، اجرای احکام شرع را طلبید و از آن جمله، حجاب را. مسألۀ اصلی در دورۀ نهضت، تحقق انقلاب است؛ چراکه اگر انقلاب پیروی شود، هدف‌ها و آرمان‌های اسلامی نیز در قالب ساختارهای رسمی و حاکمیتی، واقعیت عینی خواهند یافت. بدین‌جهت، باید در این دورۀ خاص که هنوز بسترها و مقدمات فراهم نشده است، زمینۀ انقلاب را آماده کرد و اجرای ارزش‌ها را به دورۀ بعدی واگذار نمود. ۲. اینکه امام خمینی، آشکارا در همان دوران به کشف حجاب و ولنگاری در مناسبات و پوشش زنان اعتراض می‌کند، چه معنایی دارد؟ جز این است که موضع امام حتی در همان دوران نیز، پذیرش کشف حجاب و برهنگی نیست؟! یکی از قوی‌ترین دلایل امام خمینی برای راه‌اندازی نهضت، همین سبک زندگیِ تجددی بود که ایشان به صراحت از آن به فساد و فحشا و برهنگی تعبیر می‌کرد. بنابراین امام خمینی، این سبک از دینداریِ آغشته به تجدد را برنتافت و به رسمیّت نشناخت، بلکه در گفتارها و بیانیه‌های انقلابی خویش، آن را محکوم کرد و یکی از ریشه‌های نهضت برشمرد. تعارض امام خمینی با حکومت پهلوی، تعارض سیاسیِ محض نبود که معطوف به شخص شاه یا نوع حکومت باشد، بلکه ایشان به این امور به عنوان مقدمه‌ای برای برپایی جامعۀ توحیدی می‌نگریست. هدف امام خمینی از کسب قدرت سیاسی، ایجاد تحول قدسی در جامعه بود. ۳. جریان تجددی در زمینۀ سبک زندگی - که از جمله ظهوراتش در دورۀ پیشاانقلابی، کشف حجاب بود - چاره‌ای جز «همراهی با نهضت امام» نداشت؛ چون پیرامون هیچ‌یک از شخصیت‌ها و دعوت‌ها و رویدادهایش، راهپیمایی شکل نمی‌گرفت. این جریان از نظر سیاسی با حکومت پهلوی سرِ سازگاری نداشت، اما در عین حال، نه شخصیتی داشت که بتواند پرچم رهبری را به دست بگیرد و نه بدنۀ اجتماعیِ جدی و گسترده‌ای. ازاین‌رو، همواره در حاشیۀ راهپیمایی‌ها بود. آمدن‌ و پیوستن اینان به جریان نهضت و انقلاب، به معنی تأیید و حمایت امام نبود، و اگر هم پس از استقرار نهاد و آغاز اجرای شریعت، سرخورده شدند و روی برتافتند، نباید اعتراض و اعراض‌شان را برآمده از خطای انقلاب دانست. واضح است که با گذار از «نهضت» به «نهاد» و کنار گذاشته‌شدن دشمن مشترک، اختلاف‌ها سر بر می‌آورند و «فاصله‌های فکری» نمایان می‌شوند. این امر، خصوصیت ذاتیِ انقلاب اجتماعی است. انقلاب از آغاز، آرمان‌های خود را با صراحت اعلام کرد و همۀ خواسته‌های خویش را در سایۀ دین، معنا نمود. این تصور که انقلاب اسلامی، اجرای شریعت را در عرصۀ عمومی نخواهد طلبید و سبک زندگیِ تجددی را به رسمیت خواهد شناخت، توهم خودساختۀ نیروهای تجددی و بدنۀ اجتماعی‌شان بود. 🖇 منتشرشده در: https://irna.ir/xjNndz https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
گفتگو با موضوع: جامعه‌ی ایران در آئینه‌ی پیاده‌روی اربعین (تجلی هویت در بستر جاده) برنامه جریان | شبکه ۱ - ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ 🖇 در اینجا ببینید: https://telewebion.com/episode/0x8870886 https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،،، آقای مرتضی جوادی‌آملی در مصاحبه‌اش، از یک طرف گفته ما با «نهج‌البلاغه» انقلاب کردیم اما می‌خواهیم آن را با «رساله» نگاه داریم؛ و از طرف دیگر، «کارنامه‌ی هاشمی‌رفسنجانی» را بسیار ستوده است! عجبا! گویا این هاشمی‌رفسنجانی نبود که نخستین‌بار، «اشرافیت» و «ویژه‌خواری» را جایگزین «زهد» و «عدالت» کرد!
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 | آیا اربعین را جمهوری اسلامی ساخته است؟ 📌 برای پاسخ به این شبهه، پیشنهاد می‌کنیم کلیپ را ببینید. 🌐 🆔 @geraa_ir
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 | ما برای حسین آمده‌ایم، اربعین را مصادره نکنید! 📌 برای تحلیل این گزاره، پیشنهاد می‌کنیم کلیپ را ببینید 🌐 🆔 @geraa_ir
🔻روایتِ فروبستگی (به مناسبت تولد شهیدسید مرتضی آوینی در ۲۱ شهریور ۱۳۲۶) جانِ جان است و تمنّای نهان دل من بُرده به یغما ایشان عشق، معنی شده با صوتِ غم‌انگیزِ دلش شده هم‌رنگِ شهیدان، سفرش ساعتی بگذرد آید خبرش سیّد نورانی، راویِ آنجایی ... و سفر، آغاز است؛ دستِ تقدیر، رقم خواهد زد، پای تدبیرش نیز می‌رود سوی فتوحاتِ شهیدان، فردا زیرِآوارِ غمِ تنهایی، خسته از مهجوری از شهیدان، دوری خسته از شهر شده خسته از حجمِ فراوانِ فشار؛ طعنه‌ها، حاشیه‌ها طردها، زاویه‌ها ... و روایت، کافی‌ست هجرت، در راه است؛ مقصدش، مقتلِ فکّه شده است و ملائک آن سو، بال‌ها گسترده وَه چه مهمانیِ ناپیدایی‌ست! خون کجا؟! آه کجا؟! ناله کجا؟! زخم چیست؟! درد، کدام است آخر؟! شهدا! مرتضا در راه است از شهر، رانده شده و شما دریابید! دلِ دلتنگش را این سفر، راوی‌تان خواهد رفت ... صبحِ فردا چه خبرهاست به صحرای جنون و تو خوب می‌دانی موسمِ رفتن و پرواز، همین نزدیکی‌ست کوله‌بارت بسته، دلت امّا خسته قلمت، گوشۀ جیبت بسته چهره‌ات، نورانی نفست، بارانی و صدایت، محزون صبحِ فردا، صبحِ پروازِ تو ا‌ست صبحِ آزادیِ تو، صبحِ فتحی که از آن می‌گفتی صبح، از آنِ تو است و شب، بهرۀ ما صبح فردا، صبحِ دلتنگیِ ما و چه فردایی‌ست، فردای پس از هجرتِ تو صبح آمد، ولی صبح برفت همۀ دلخوشیِ قافلۀ صبح برفت آه! ای صبحِ غم‌انگیزِ بهاری! ما گرفتارِ شب هستیم پس از آمدنت لحظه‌ها زنجیرند، واژه‌ها درگیرند و قلم، عطشِ خون دارد به گمانم، قصد بازیِ جنون هم دارد مهدی جمشیدی https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi