حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻گفتگوی کوتاه با موضوع:
حجاب در معرکهی کجروایتها
📎 ۱ آبان ۱۴۰۱
📎 شبکه افق
@sedgh_mahdijamshidi
🔻مصاحبه با روزنامهی کیهان:
تحلیل ماهیّت اغتشاشات
مطالعه در:
https://kayhan.ir/fa/issue/2550/8
🔻مناظره دربارۀ
حکمرانیِ فرهنگی در جمهوری اسلامی
📎برنامۀ شیوه،
شبکۀ چهار،
۲ آبان ۱۴۰۱
📎با حضور:
استاد عبدالحسین خسروپناه
مهدی جمشیدی
ببینید:
http://www.telewebion.com/episode/0x29b6712
و
https://tv4.ir/episodeinfo/315893
🔻چهار نکتۀ تحلیلیِ رهبر انقلاب دربارۀ اغتشاشات
۱- اغتشاشات، «تحریکشده» و «بیرونی» است، نه «خودجوش» و «درونی».
«امروز دخالت دشمنان در اغتشاشات خیابانی، مورد تأیید همه است؛ یعنی این تحریکات، خودجوش و درونی نیست. البتّه ممکن است از یک زمینههایی استفاده کرده باشند، لکن تحریکات تبلیغاتی و اثرگذاری فکری و ایجاد هیجان، تشویق، راه نشاندادن، کارهایی است که واضح است دارد انجام میگیرد. برنامهریزی میکنند که اوّل مهر، ایران را مشغول به اغتشاش کنیم. هر کدام از آقایان در این زمینه نظری میدهند، باید به این توجّه داشته باشند.»(در دیدار اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۴۰۱/۷/۲۰).
۲- اغتشاشات، حاصل «انفعال دشمن در برابر حرکتهای دینیِ مردم» است، نه «دینگریزی مردم».
«کاری که حالا دشمن دارد در این زمینه انجام میدهد، یک کار انفعالی و واکنشی و عکسالعملی است؛ ملّت ایران در فاصلۀ کوتاه، چند حرکت بزرگ انجام داده، که این حرکتهای بزرگ، نقطۀ مقابل سیاستهای استکبار جهانی است. برای اینکه بتوانند خلأهایی را که برای آنها به وجود آمده پر کنند، این کارها را برنامهریزی کردند. آن چند حرکتی که گفتیم ملّت ایران انجام دادند، اوّلیاش، آن حرکت عظیم مردم بهخصوص جوانها بود در قضیّۀ کرونا؛ دفن جنازهها، تولید واکسن، تولید ماسک، تأمین انواع و اقسام نیازها، و بعد کمک مؤمنانه به مردمی که نیازمند شده بودند. پدیدۀ بینظیرِ سرود حماسی سلام فرمانده هم بود که از مرزها فراتر رفت. آخریاش اربعین بود. اینها دو چیز را نشان داد: یکی اینکه ملّت ایران، بانشاط و زنده و سرحال است، دوّم اینکه ملّت ایران، متدیّن و به ارزشهای دینی پایبند است.»(همان).
۳- اغتشاشات، «مسألۀ روزمرّه» است، نه «مسألۀ اساسی».
«توصیۀ به مدیران کشور این است که مراقب باشید حواستان با این چیزها پرت نشود، و از کارهای اصلی نمانید. یکی از این اهداف دشمن همین است که حواس مسئولین را مشغول کنند به این چیزهای روزمرّه.»(همان).
۴- اغتشاشات، هم «مواجهۀ فرهنگی» میخواهد و هم «مواجهۀ قضایی و امنیّتی».
«حکم اینهایی که میآیند در خیابان، یک جور نیست؛ بعضیها یا عامل دشمنند یا اگر عامل دشمن هم نیستند، همجهتِ با دشمنند و با همان اهداف میآیند به خیابان؛ بعضیها هم هیجانزدهاند. این دستۀ دوّم را با کار فرهنگی باید درست کرد. دستۀ اوّل را نه، مسئولین قضائی و امنیّتی موظّفند کارهایشان را انجام بدهند. اینکه حالا کسی بگوید که فضا را امنیّتی نکنید، بله، ما هم موافقیم، تا آنجایی که ممکن است، فضای کشور نباید امنیّتی بشود؛ امّا کار فرهنگی در جای خودش، کار قضائی و امنیّتی هم در جای خودش.»(همان).
@sedgh_mahdijamshidi
🔻دو لبه یک قیچی
آشوبگر در خیابان، "بسیجی" میکُشد و داعشی در امامزاده، "زائر".
یکی "حجابستیز" است و دیگری "شیعهستیز".
یکی "عفاف" را برنمیتابد و دیگری "علی" را.
یکی "ایمان" میستاند و دیگری "جان".
یکی ما را "دیکتاتور" میداند و دیگری "کافر".
یکی "اباحیگر" است و دیگری "تنگنظر".
یکی "فحاشی" میکند و دیگری "تیراندازی".
یکی "لذّت" میخواهد و دیگری "انتحار".
یکی "آزادیپَرست" است و دیگری "آزادیستیز".
یکی "فاسق برهنه" است و دیگری "جاهل متنسّک".
یکی "بیغیرت" است و دیگری "بیرحم".
یکی "همباشی" میپسندد و دیگری "جهاد نکاح".
یکی "اختلاط" میخواهد و دیگری "حبس".
یکی "سگباز" است و دیگری "سگصفت".
یکی "تیر تحریف" میزند و دیگری "تیر خلاص".
این است قصّه:
شیاطین، جلوهها دارند و جامهها.
جنود ابلیس، به "جنگ ترکیبی" روآوردهاند.
اینان دو روی یک سکهاند.
و با حقّ میستیزند؛
از "حرم جمهوری اسلامی" تا "حرم اهل بیت".
@sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻زخمهایی برای نگفتن
برادر جان! در عمق فتنه، چه "تقدیر غریبی" برایت رقم خورد. خدا تو را برای چنین صحنهی تلخ و عرصهی دردآوری انتخاب کرد. این تو بودی که میتوانستی در چنین نقش دشواری، ظاهر بشوی و دشمن را سیهرو و ناکام بگذاری. مرحبا به مقاومتت. تو، مقاومت را در وجود خونآلود و مجروح خویش، متجلّی و عیان کردی. اینک باید تو را "اسطورهی مقاومت" دانست. مقاومت باید در برابر بدن خونآلود و تن رنجورت، زانو بزند و شاعرِ عاجزِ انگشتر شکستهات شود.
برادر جان! در دل شهر، داغ "تنهایی" و "مظلومیّت" را دیدی و طعم "زخمها" و "ضربهها"ی سهمگین را چشیدی. دست تقدیر، تو را از دوستانت جدا کرد و به دست گرگهای خبیث سپرد تا در تنهاییات، "قساوتشان" را در پیکر خونین تو نمایان سازند. و تو نشان دادی که شیاطین خیابانی، چه بیاندازه درّندهاند.
بردار جان! مقام تو، مقام "وفا" و "صدق" است. تو، مرد میدانی و مرد ایستادن و پشتنکردن و عهد نشکستن. "جان" دادی و "ایمان" نباختی. میخواستند از زبان یک طلبهی بسیجی، اهانت به آیتالله خامنهای را به گوش دوست و دشمن برسانند، اما هرچه زدند و درد آفریدند و زخم نشاندند، کلامی از تو نشنیدند. داستان کربلا را نخواندهاند و نمیدانند انقلاب، حامیانی دارد که همچون اصحاب حسین، سختتر از پارههای پولاد هستند. آنکه "عهد خون" با ولیّ حقّ بسته است، از خون خویش دریغ نمیکند و از "مرگ" نمیهراسد. و سرانجام، پاداش مجاهدت، "شهادت" شد.
برادر جان! آرمان علیوردی! تو اتّفاق برآمده از انقلابی، نه آن قلادهشکستههای هرزهزبان در خیابان و دانشگاه.
@sedgh_mahdijamshidi
🔻انقلاب به کدام سو میرود؟
🖋 مهدی جمشیدی
۱- در اردیبهشتماهِ سالِ هفتادونه، درحالیکه روزنامههای زنجیرهای جریانِ اصلاحات، قارچگونه سربرآورده بودند و تمامِ ارزشهای اسلامی و انقلابی را آماجِ تهاجمِ مطبوعاتیِ خویش قرار میدادند، آیتالله خامنهای در دیدارِ غیرمعمولِ خود با جوانان، این مسأله را با آنها در میان نهاد و آن را پارهای از برنامۀ «فشارِ دشمن» معرفی کرد و گفت اگر دشمن، فشارِ فراوانی بر ما وارد آورد، حادثۀ کربلای امام حسین (علیهالسلام) رخ خواهد داد، نه حادثۀ صلحِ امام حسن (علیهالسلام). امّا چرا باید تاریخِ انقلاب، حسینی باشد و بماند؟
۲- این هشدارِ بیسابقۀ استعارگونه، آنگاه تکمیل و نمادین شد که ایشان چندی پس از آن، «چفیه» بر شانۀ خویش انداختند و در هیچ دیدارِ رسمی و غیررسمی و داخلی و خارجی، آن را از خود جدا نکردند. «چفیه»، نمادِ دفاعِ مقدّس است؛ نمادی که گویا همۀ ارزشهای دفاعِ مقدّس را در درونِ خویش، نهفته دارد. کسیکه «چفیه» به گردن میاندازد، در حقیقت، با زبانِ نمادین میگوید که از «جنگ» و «شهادت» نمیهراسد، بلکه آماده است و آن را میطلبد. امّا اینهمه اصرار و تأکید، به چه سبب است؟
۳- در مرحلۀ پایانیِ «فتنۀ سالِ هشتادوهشت»، نیروهای میدانیِ فتنه به خیمههای عزاداریِ امام حسین (علیهالسلام) حمله کردند و در مقابل، مردم نیز به خیابانها ریختند و طومار فتنه را در هم پیچیدند، آیتالله خامنهای تصریح کرد که «روحِ حسینبنعلی» (علیهالسلام)، به یاریِ انقلاب آمد. امّا چه نسبتی است میانِ روحِ آن بزرگوار و انقلاب؟! جز این است که باید روحِ حسینبنعلی، رهاییبخشِ تاریخِ حسینی باشد؟
۴- حسینبنعلی(علیهالسلام)، نقطۀ آغازِ مبارزۀ عینی و بیرونی برای بازگرداندنِ تاریخ محمّدی به محمل و بسترِ اصلیاش بود که به شهادت انجامید، امّا همین مبارزه، بهدستِ حجّتبنالحسن (سلاماللهعلیه)، با همان منطق، تداوم خواهد یافت. «امامِ غائب»، تمامکنندۀ گامی خواهد بود که «حسینبنعلی» برداشت، و اگر فرجامِ حسینبنعلی، «شهادت» بود، فرجامِ کارِ مهدیِ موعود، «حکومتِ جهانی» خواهد بود. آری، دو مبارزه با یک منطق و با دو نتیجه. و انقلابِ ایران، «الگوگرفته» از اوّلی است و «مقدّمهساز» برای دوّمی. دراینحال، زبان و منطقِ آیتالله خامنهای، باید حسینی باشد. او امامِ دورۀ تاریخیِ «گذار» و «انتقال» است؛ از «تاریخ حسینی» به «تقدیر مهدوی».
۵- آیتالله خامنهای، خوابِ عجیبی دیده بود که آن را برای آیتالله شبزندهدار نقل کرد و گویا ایشان، این خواب را برای حجتالاسلام عالی، بیان نمود و ایشان نیز در سخنرانیِ عمومیِ خویش آن را مطرح کرد. و امّا آنچهکه آیتالله خامنهای مشاهده کرد، به این شرح بود: دیدم همراه با رسولِ اکرم - صلیاللهعلیهوآلهوسلم- در کنارِ ساختمانی که فقط اندکی از آن ساخته شده است، ایستادهایم. دراینحال، آن حضرت به من امر که: «آستینهایت را بالا بزن و ساختمان را تکمیل کن!» من که دیدم که حجمِ انبوهِ کار، همچنان باقی مانده و تنها، بخشِ کوچکی از بنا، ساخته شده است، به ایشان عرض کردم: «آقا! انجامِ اینکار، در توانِ من نیست!» امّا رسولِ اکرم رو به من کرد و با تأکید فرمود: «در توانِ خودِ توست و تو، ساختِ این بنا را به پایان خواهی رساند!».
۶- کاری که امام خمینی انجام داد، عبارت بود از «تخریبِ بنای قبلی» با انقلابِ اسلامی و آنگاه تلاش برای «احداثِ بنای جدید» در طولِ ده سال زعامتِ خویش، که با توجّه به اندکبودنِ این زمان، ایشان توانست بخشِ کوچکی از بنایِ جدید را پیش ببرد. آیتالله خامنهای، کسی است که نهفقط کارِ ناتمامِ امام خمینی را «ادامه» خواهد داد، بلکه آن را به «سرانجام» نیز خواهد رساند؛ یعنی ساختنِ این بنا در دورۀ زعامتِ آیتالله خامنهای، «تمام» خواهد شد. و ایشان از جانبِ رسولِ اکرم، مأمور و موظّفِ به اینکار هست. معنیِ «تمامشدنِ ساختِ این بنا» چیست؟ بیجهت نیست که علامه مصباحیزدی تصریح کرده بود که از نظرِ ما، آیتالله خامنهای، «سیّد خراسانی» نیست، بلکه مقام و مرتبهاش بیش از اوست.
۷- در برههای از تاریخ قرار گرفتهایم که عهدِ «گشایش» و «انفتاحِ» است و تقدیر، اینگونه رقم خورده که در، بر پاشنۀ دیگری بچرخد. تاریخِ مهجوریّتِ امام، تمام شده و اینبار، بناست که امام در ظاهر نیز به مدارِ تدبیرِ جامعه بازگردد. هیچ حادثهای پیش رو نیست که از گذشتۀ انقلاب، دشوارتر باشد. گردنههای اصلی، پشت سر گذاشته شدند. بگذار برخی ظواهر شیطانی، جلوهگری کنند و اهل نفاق را بفریبند و به این گمان افکنند که کار انقلاب، تمام است. زینپس بر شتاب حرکت تکاملیِ انقلاب، افزوده خواهد شد و باید تهماندههای نفاق در این آزمونهای نهایی، باطن خویش را نمایان سازند.
@sedgh_mahdijamshidi
🔻خُردهبرداشتهایی از موضع رهبر انقلاب
🖋 مهدی جمشیدی
۱- اغتشاش، «ظاهری» دارد و «باطنی». ظاهرش این هست که تعدادی «نوجوان و جوان» در میدان هستند و باطنش این است که «آمریکا»، این صحنه را در قالب «جنگ ترکیبی»، طراحی و کارگردانی کرده است. بسیاری از تحلیلها در این مدّت، فقط چشم به ظاهر داشتند و باطن را انکار میکردند؛ درحالیکه باید «دستهای پشت پرده» را دید و «بازیسازانِ نامرئی» را شناخت.
۲- این نوجوانها و جوانها، «بچّههای خود ما» هستند و ما با اینها بحثی نداریم؛ چراکه دشمن نیستند و خصومت ندارند. نسل جوان، ضدّانقلاب نیستند و سودای حکومت دیگر در سر ندارند. این نسل، همان نسل انقلاب است و خود را ذیل تاریخ انقلاب، تعریف میکند. البته روشن است که انقلابیگری، درجات و مراتب مختلف دارد.
۳- یکی از دلایل حضور این تعداد از نوجوانانها و جوانها در میدان، «هیجان» و «احساسات» است؛ آنها اسیر فضاسازی رسانهای شدند و تصوّر کردند که حقّی تضییع شده است. باید برای تخلیهشدن هیجانهای انباشته که اقتضای این سن و دورۀ زندگی است، چارهای اندیشید.
۴- دلیل دیگر، «بیدقّتی در فهم مسائل» است؛ یعنی نتوانستند آنچنان که باید، «راست» را از «دروغ»، و «حقّ» را از «باطل» بشناسند و به «فهم واقعیّت» دست پیدا کنند. امکان شناخت حقیقت وجود دارد و حقیقت، گمگشته و دور از دسترس نیست. تنها باید تلاش کرد و نسبت به کشف حقیقت، اهتمام ورزید.
۵- در این میان، کسانی نیز بودند که از دشمن خطّ گرفتند و با «نیّت» و «نقشه» و «فهم» وارد شدند و جنایتها آفریدند. این «نیروهای سازماندهیشده» را نیز نباید «نسل جوان» دانست. اینان «برآیند» و «نمایندۀ» نسل جوان نیستند و نباید حال و وضع اینان را به همۀ جوانان «تعمیم» داد و تصوّر کرد که نسل جوان، در برابر انقلاب قرار گرفته است.
۶- پادزهر «دروغپردازیهای عظیم» در شبکههای اجتماعی، «جهاد تبیین» است و این نیز به معنی راهاندازی جنبشِ «تولید محتوا»ی معطوف به حقیقت است. جهاد تبیین یعنی «آشکارسازی حقیقت» و این نیز با «گفتن» و «نوشتن» تحقّق مییابد، نه رویکردهای شعاری و مناسکی و تشریفاتی. باید ذهنها را با تولید و بازتولید «حقیقت»، روشن کرد.
۷- باید تولید محتوای معطوف به حقیقت، «پیشدستانه» باشد، نه اینکه پس از «تخریبگری ذهنیِ دشمن» آغاز شود و بخواهد ساختارشکنیِ ذهنی را «جبران» و «علاج» کند. نباید جامعه را در «خلاء شناختی» نگاه داشت تا در اثر تولید محتوای جبهۀ دشمن، ذهنها و فکرها «صورتبندی» شوند و آنگاه، ما ناچار باشیم که بافتهها و ساختهها را «واسازی» کنیم و حقیقت را بنمایانیم. باید «ابتکار عمل» را به دست بگیریم و «روایتِ اوّل» را از آنِ خویش کنیم. هر گونه تأخیر و انفعال در مقام روایتپردازی، هزینههای گزاف بر ما تحمیل خواهد کرد.
۸- بخشی از نوجوانها و جوانها را که با دشمن، همصدایی میکنند، باید «تفهیم» و «ارشاد» کرد؛ زیرا گرفتار «غفلت» و «نفهمیدن» شدهاند و مخالفشان، «عامدانه» نیست. باید «زنجیرۀ تواصی به حقّ و بصیرت» را قوّت بخشید و در پی گفتگوی اجتماعی و روشنگری میدانی بود.
۹- هدف دشمن از این طرح، «همراهسازیِ مردم» با خود بود؛ یعنی تلاش کرد خواستههای خودش از «زبان مردم» گفته شود و مردم چیزی را «تکرار» کنند که او میخواهد. اینکه جامعه، با حاکمیّت خودش «بیگانه» شود و «صدای دشمن» را تکرار و طنینانداز کند، چیزی جز «فروپاشی از درون» نیست.
۱۰- باید پیامی که در اثر خواستهها و شعارها و رفتارهای نوجوانان و جوانان ما به دشمن فرستاده میشود، «پیام مقاومت» باشد، نه «پیام ضعف». «شکستن» و «عقبنشستن» و «وادادن» ما، دشمن را جسور و فعّال میکند و به دشمنی بیشتر برمیانگیزاند.
@sedgh_mahdijamshidi
🔻دعوت به خروج از خطّ امام
🖋 مهدی جمشیدی
۱- چندی پیش آقای مرتضی جوادی در مصاحبه با پایگاه اطلاعرسانی جماران، نکتههایی را دربارۀ وضع حاکمیّت مطرح کرد. ایشان در همان ابتدا، نظام را به «استبداد در رأی» و «لجاجت» و «عدمعقلانیّت» متهم نمود، امّا مشخص نکرد که این حکم را از چه رفتار یا رفتارهایی استنباط کرده است. از بندهای دیگر سخن ایشان این طور فهمیده میشود که همگان در قدرت حضور ندارند و حرفهای دیگران شنیده نمیشود و نیروهای اصیل به حاشیه رفتهاند و وحدت، مخدوش شده است. ازاینجهت، وی تصریح میکند که نظام از تفکّر امام خمینی، فاصله گرفته است. تلخ و تأسّفبار اینکه اشارۀ ایشان به وجود «استبداد» در نظام، تکرار ادّعاهای اغتشاشگرانِ خیابانی است که شعار «مرگ بر دیکتاتور» سرمیدهند.
۲- مطلب نخست، این است که چنین «کلّیگوییها»یی، هیچ دردی را دوا نمیکند و هیچ گرهی را نمیگشاید. بیان «نسبتهای کلّی» در عین گریز از ارائۀ «شواهد عینی» و «مصادیق مشخص»، نهفقط مخاطب را متقاعد و همراه نمیسازد، بلکه حاکی از «مواجهۀ عالمانه و منطقی» با مسائل نیز نیست. مخاطبی که این سخن را میخواند، بر اساس کدام «دلایل» باید این سخنان را بپذیرد یا نپذیرد؟ البتّه مطرحکردن «ادّعاهای بدون دلیل»، کارکرد تبلیغی و رسانهای دارد و میتواند آنان را که سواد رسانهای ندارند، به چاله بیفکند.
۳- رهبر انقلاب از اوایل سال نودودو تصریح کرد که نسبت به «مذاکرۀ با آمریکا»، خوشبین نیست، امّا با وجود این، مجال مذاکره داد و در این راستا، دولت اعتدالگرا، هشتسال ایران را در مرداب برجام اسیر کرد. اینکه رهبر انقلاب در عین بدبینی به مذاکره، با آن مخالفت نکرد، حاکی از «استبداد در رأی» و «لجاجت» است؟! «شبکۀ ملّی اطلاعات» نیز با وجود آن همه تأکید ایشان، سالها در دولت اعتدالگرا پیش نرفت. «سند تحوّل بنیادین در نظام آموزشی» نیز به همین سرنوشت دچار شد و دولت اعتدالگرا از عملیاتیکردن آن شانه خالی کرد. این وضع، خاص دهۀ اخیر نبوده است، بلکه حتّی در دهۀ شصت و در زمان حضور امام خمینی نیز کسانی میکوشیدند انقلاب را از مدار اصلیاش خارج سازند. شخص هاشمیرفسنجانی و حلقههای اقماریاش همچون «مجمع عقلا» - که حسن روحانی در آن حضور داشت - همواره نقش «نیروی گریز از مرکز» را نسبت به انقلاب و نظرات شخص امام خمینی ایفا کردند؛ چنانکه هماینان در دورۀ پس از امام خمینی و در نسبت با رهبر انقلاب نیز به «نیروی تقابلِ پنهان» تبدیل شدند. با این همه، رهبر انقلاب با سعۀ صدر اعجابآور خویش، آنها را برتافت و طرد نکرد. واقعیّتهای تاریخیای از این قبیل، بهروشنی نشان میدهند که چه نیروها و جریانهایی، گرفتار «استبداد در رأی» و «لجاجت» بودند.
۴- نظام جمهوری اسلامی، بر طرد و نفی تأکید ندارد، امّا از آن سو، نمیخواهد به بهای عبور از ارزشهایش، دیگریها را در خویش بگنجاند. این منطق مکتوب و بیّنِ امام خمینی است - که آقای مرتضی جوادی برخلاف آن توصیه میکند - آنجا که امام مینویسد:
باید از تجربۀ تلخِ رویکارآمدنِ بهظاهر، «عقلای قوم» که هرگز با «اصول و اهدافِ اسلام»، آشتی نکردهاند عبرت گرفت که مبادا دلسوزیهای بیمورد و سادهاندیشیها، سبب مراجعت آنان به پستهای کلیدی و سرنوشتساز نظام شود. بعضی از تصمیمات اوّل انقلاب در سپردن پستها و امور مهم به گروهی که «عقیدۀ خالص و واقعی به اسلام ناب محمّدی» نداشتهاند، اشتباهی بوده است که «تلخی آثارِ» آن، بهراحتی از میان نمیرود. آنان به چیزی کمتر از «انحراف انقلاب از تمام اصولش» و «حرکت بهسوی امریکا» قناعت نمیکنند. ما هنوز هم چوب «اعتمادهای فراوانِ» خود را به «لیبرالها» میخوریم. آغوش انقلاب، همیشه برای پذیرفتنِ کسانیکه قصد خدمت دارند، گشوده است، ولی نه به قیمتِ «طلبکاری آنان از اصول»؛ که چرا شعار «نهشرقی و نهغربی» دادید؟! چرا «لانۀ جاسوسی» را اشغال کردید؟! چرا «مرگ بر امریکا» گفتید؟! چرا «جنگ» کردید؟! چرا نسبت به «منافقین و ضدّانقلاب»، حکمِ خدا را جاری کردید؟! تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست «لیبرالها» بیفتد(صحیفۀ امام، ج۲۱، صص۲۸۶-۲۸۷).
۵- «لیبرالیسمِ ایرانی»، گاه از سوی بازرگان و نهضت آزادی بهصورت «ضدّانقلابیگری» و «آمریکامداری» و «سازش» جلوهگر میشود؛ و گاه از طرف هاشمیرفسنجانی و کارگزاران سازندگی در هندسۀ «عملگرایی» و «فنسالاری» و «توسعهگرایی» نمایان میگردد؛ و زمانی از سوی خاتمی و جبهۀ اصلاحات، جامۀ «سکولاریسم» و «روشنفکری شبهدینی» و «دموکراسیِ لیبرال» به تن میکند. اینان، «دیگریهای ایدئولوژیکِ نظام» هستند که از قضا، همگی در قدرت رسمی بودهاند و سیاستهای غلط خویش را یکی پس از دیگری به اجرا نهادهاند. اینک، زمانۀ «جوان مؤمنِ انقلابی» و «دولت انقلابی» است. آری، لیبرالیسمِ ایرانی، تمام شده است.
@sedgh_mahdijamshidi
🔻معنای دعوت آیتالله خامنهای به «محتواپردازیِ پیشدستانه»:
کارزار حجاب از دریچۀ شناختشناسیِ اجتماعی
🖋 مهدی جمشیدی
۱- اغتشاشهای اخیر، یکی از نمونههای تمامعیارِ «جنگ روایتها» بود. هر چند نباید مطالعۀ آن را به این چشمانداز، منحصر کرد، امّا ندیدن آن از این زاویه، یعنی کنار نهادن یک «عاملِ مهمِ توضیحدهنده». زمانۀ ما بیش از هر دورۀ دیگری، مبتنی بر جنگ روایتها است و ذهن مردم به دستمایۀ فتنهانگیزی و جریانسازی تبدیل شده است. حتّی «فتنۀ سال هشتادوهشت» نیز، برخاسته از جنگ روایت بود که در آن، تقلب به اسم رمز برای تحریک و شوراندن مردم بر ضدّ نظام تبدیل شد.
۲- در جنگ روایتها، جامعه در «محاصرۀ روایت» قرار میگیرد، و هرچه بیشتر منقبض/ فشرده/ فرسوده میشود،
تا «مرعوب/ منفعل/ تسلیم» شود، و در نهایت، «عقبنشینی» کند. آنچه که در این میدان، گریبان ما را میگیرد، «روایت» است نه «واقعیّت»؛ یعنی «شبهواقعیّتها» و «سایهها» در مقابل ما، صفآرایی و گردنکشی میکنند و فشارسازی و تحمیلگری میکنند.
۳- روایتها در این جریان، «کجروایت» بودند؛ یعنی از «واقعیّت» حکایت نمیکردند، بلکه به واقعیّت تبدیل شده بودند، درحالیکه «واقعیّتنما/ شبهواقعیّت» بودند، و واقعیّت، «گمگشته» میشود. واقعیّت باید قربانی «بازی شناختی» شود تا هدفهای سیاسی تحقّق یابند:
عالَمی را یک سخن، ویران کند
روبَهانِ مُرده را شیران کند
(مثنوی معنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۹۷).
۴- روایت، واقعیّت را «قاببندی» میکند، یعنی واقعیّت را «بُرش» میزند، دستکاری و تکهتکه میکند، و بقیۀ واقعیّت را خودش روایت میکند. پس روایت، ترکیبِ «واقعیّتِ قاببندیشده» و «روایت» است و میکوشد ما را به این قاب، «وابسته/ متعصّب/ معتاد» کند. چنانچه این «منظر» و «زاویۀ دید»، شیوع و مقبولیّت یابد، «ذهن جامعه» در چهارچوب آن صورتبندی و منجمد خواهد شد و سخن دیگری را نخواهد پذیرفت. پس باید از «ابتدا»، زمام و عنان روایت را به دست گرفت و قالبها را تعریف کرد تا کار، دشوار و دیریاب نشود؛ چراکه «کنشگران بیروایت»، مردگانِ متحرّک هستند.
۵- «تغییر سیاسی» باید «درونخیز/ جامعهزاد/ از پایین» باشد و این محتاج «تغییر فرهنگی» است، و تغییر فرهنگی یعنی «ارزشها» را از «حالت هنجاری» خارجکردن. برای این هدف باید «ساختارشکنیِ ذهنی» کرد و به «باورها/ شناختها/ نگرشها» ضربه زد:
فرعِ دید آمد عمل، بیهیچ شک
پس نباشد مردم الا مردمک
(مثنوی معنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۷۹).
و این نیازمند «روایتسازیِ منفی از ارزشها» است. چهرهسازی وارونه از ارزشها، «دیدها/ برداشتها/ تلقیها» را نسبت به آنها تغییر میدهد و این امر نیز در نهایت به حوزۀ «شناختهای بنیادین» خواهد رسید و به اساس عقاید دینی، ضربههای سهمگین خواهد زد.
۶- «قدرت روایت»، بیش از «قدرت واقعیّت» است. کجروایت، ذهن را «بیثبات/ متزلزل/ وسوسهآلود» میکند،
و «اعتماد/ تکیه/ اطمینان» به واقعیّت را میزداید. دراینحال، «ارجاع به واقعیّت»، کماثر و گاه بیاثر میشود. ازاینجهت باید گفت «احساس/ فهم/ درکِ مردم»، مهمتر از واقعیّتِ زندگیِ آنهاست.
۷- برای ساختن کجروایت/ روایتِ منفی/ روایت وارونه، چند عنصر لازم است:
الف. «نقطۀ اجماعساز/ درد مشترک/ دغدغۀ مرکزی» بهمثابه چتر بزرگ و فراگیر.
ب. «شعار/ حرف/ سخنِ» متناظر با این نقطه.
ج. «نماد تصویری/ معادل محسوس/ وجه نمادین» برای جلوهگری اجمالی.
د. «عینیّت جزئی/ واقعیّتِ خُردِ/ ریز واقعیّتِ» معطوف به زندگیِ روزمرّه.
هـ . «زمین/ عرصه/ میدان» برای بازی.
و. تحریکِ «نیروهای پیشرانِ اجتماعی/ خواص/ سرآمدان» برای ترغیب توده.
۸- کاری در مقابل باید انجام داد، «واسازیِ جسورانه/ ساختشکنیِ بیرحمانه/ فروپاشاندن بنیادینِ» کجروایت است؛ یعنی باید روایت را «غیرمتعهدانه» خواند، و با آن «مواجهۀ انتقادی» داشت، و روایت را «مساوی با واقعیّت» تصوّر نکرد. واسازی یعنی «شکافتن» در برابر «بافتن»:
برای مغزِ سخن، قشرِ حرف را بشکاف
(دیوان کبیر، غزل شمارۀ ۹۲۱).
از جمله باید گفت وقتی «کشف حجاب» میشود نماد «آزادیِ زن»، پس آزادیِ زن یعنی «لاابالیگری». این نماد، خلاصۀ همۀ هدفهای غاییِ پنهان نگاه داشتهشده است. در اینجاست که معنای اصطلاحِ لغزندۀ آزادی، مشخص میشود.
۹- قضاوت دربارۀ واقعیّت را نیز باید دگرگون کرد. ملاک داوری دربارۀ ابرواقعیّتها، «اجتماعات عظیم» هستند؛ یعنی ابرواقعیّت را میتوان در اجتماعات عظیم، شناخت. از جمله، «باطن جامعۀ ایران» در زیر تابوت حاجقاسم نمایان شد نه در نظرسنجیها. جریان اغتشاش و ابتذال در «روایت جامعه» شکست خورد؛ چون این جریان، مدّعیِ «فوران جامعه» بود، درحالیکه جامعه آنها را در خیابان، تنها نهاد و در فضای مجازی نیز، رباتها جایگزینِ کنشگران واقعی شدند.
@sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻درسگفتار:
نظریهی نظام انقلابی به روایت قرآنیِ آیتالله خامنهای
https://iqna.ir/fa/news/4099434/
@sedgh_mahdijamshidi
🔻گفتگو دربارهٔ
ماهیّت اغتشاشات از دریچهٔ اجتماعی
۲۳ آبان ۱۴۰۱
ساعت ۲۰
برنامه جریان، شبکه یک
در اینجا ببینید:
http://www.telewebion.com/episode/0x5247c8c
@sedgh_mahdijamshidi
🔻آنچه از «کشف حجاب» دیدم:
روایتبازی یک اقلیّتِ دیکتاتور
🖋 مهدی جمشیدی
دوشنبه، ۲۲ آبان ۱۴۰۱. شهر تهران. پرسهزنیِ جامعهشناختی در ایستگاههای متروی گلبرگ و دروازه شمیران و تئاتر شهر و میرزای شیرازی در صبح و ظهر. تلاش داشتم که به یک «بُرش عینی» و «برداشت مستقیم» از واقعیّت اجتماعی دست بیابم و وضع حجاب دختران و زنان را فارغ از «عایقهای رسانهای» و «حائلهای روایی» مشاهده کنم. مشاهدهای که در قلب آن، «پرسش» وجود داشت و نه «پیشداوری». در طول یک ماه گذشته نیز به چنین مشاهداتی رو آورده بودم و در نقاطی از شهر، با دقت و تأمّل، از این زاویه به واقعیّت اجتماعی نگریسته بودم. مشاهداتم در امروز، مطابق با همۀ مشاهدههای قبلی بود و آنها را تأیید میکرد. و اماّ نتایج:
۱- تنها «پنج درصد» از دختران و زنان، «کشف حجاب» کرده بودند؛ یعنی «شال» یا «روسری» یا «مقنعه» بر سر نداشتند و «سر برهنه» در ایستگاههای مترو رفتوآمد داشتند. در اینجا، برآوردی دربارۀ تعداد زنان چادری یا شُلحجاب ارائه نمیکنم و پرسش خویش را به همین مسألۀ خاص، محدود میکنم. با مشاهدۀ این تعداد اندک، متعجب شدم که این همه غوغا و هیاهو برای «حجاب اختیاری» – که هدفی جز «کشف حجاب» نداشت – تنها معطوف به همین «پنج درصد» بوده است؟! بهعبارتدیگر، باید «قانون حجاب الزامی»، برچیده شود تا فقط این پنج درصد بتوانند کشف حجاب کنند؟! این پنج درصد، چه نسبتی با آن «روایتهای انبوه» دارند؟!
۲- بیحجابی در این پنج درصد، محدود به «برداشتن حجاب از سر» بود؛ بهطوریکه پوشش سایر قسمتهای بدنشان، عادی و عرفی بود. اینگونه نبود که چون حجاب از سر برداشته باشند، دربارۀ بخشهای دیگر بدن خود نیز همین منطق را دنبال کرده باشند و در آن قسمتها نیز دست به «ساختارشکنیِ پوششی» زده باشند. دراینمیان، تنها دَه خانم مشاهده کردم که برخلاف این بودند و پوشش قسمتهای دیگر بدنشان نیز زننده بود، از جمله اینکه شلوارشان تا نزدیکهای زانویشان بالا آمده بود، یا تیشرت تنگ پوشیده بودند و حجم بدنشان آشکار بود، یا یقیۀ تیشرتشان باز بود و ... .
۳- بهجز دو مورد، همۀ کسانیکه کشف حجاب کرده بودند، «شال بر دور گردن» داشتند، درحالیکه چنانچه قطعیّتی دربارۀ کشف حجاب وجود دارد، دیگر «انداختن شال به دور گردن»، معنا ندارد. دراینباره، کنجکاو شدم و دریافتم که بخشی از اینان احتمال میدهند که واکنش و برخوردی صورت بگیرد و همچنان مطمئن نشدهاند که حجاب اختیاری، برقرار شده است؛ بخش دیگری نیز وقتی به «محل زندگی» یا «محل کار» خود نزدیک میشوند، ترجیح میدهند که از وضع کشف حجاب، خارج شوند؛ و جالب اینکه بخش دیگر، گاهی موهای خود را میپوشانند و گاهی هم نمیپوشانند و هنوز به «جمعبندی» نرسیدهاند و میان این دو، یکی را «انتخاب» نکردهاند.
۴- دیگر اینکه پنج درصدی که به آنها اشاره کردم، هرگز محدود به «دهۀ هشتادیها» نبودند، بلکه آشکارا، «ترکیبی از همۀ نسلها» بودند و هیچ احساس نکردم که در آنها، غلظت دهۀ هشتادیها بیش از دیگران است. برخلاف نظریۀ «گسست نسلی»، مشاهده کردم که تعداد دهۀ هفتادیهایی که کشف حجاب کردند، بیش از دهۀ هشتادیها است، و حتّی تعدادی از آنها نیز زنان پیر هستند.
۵- «توزیع جغرافیاییِ» کشف حجاب نیز در همۀ ایستگاهها، یکسان بود و تفاوت خاصی میان این نقاط وجود نداشت؛ هر چند مشاهدات قبلیام نشان میدهد که باید میان «جنوب شهر» و «شمال شهر»، تمایز نهاد و در محلهها و مناطق شمالی، باید این رقم را به حدود ده درصد افزایش داد. در واقع، میان فرودستیِ اقتصادی از یک سو و کشف حجاب از سوی دیگر، همبستگی مثبت وجود ندارد، بلکه برعکس است. ازاینرو، جریان اغتشاش در ماه گذشته در تهران، بیاعتنا به «مطالبههای اقتصادی» بود و «دغدغۀ معیشت» نداشت، بلکه «آزادی پوشش» را دنبال میکرد.
۶- «مواجهۀ دیداری و چشمیِ مردم» با کسانی که کشف حجاب کرده بودند، هنوز به صورتی است که گویا کشف حجاب در «وضع ضدّهنجاری» قرار دارد؛ یعنی عموم مردم با «دیدۀ تعجب» به اینان مینگرند؛ چنانکه حرکت این افراد در میان مردم، با «نگاههای طولانی و خیرۀ» دیگران توأم است. البتّه ازآنجاکه این نگاهها، خاص مردان نیست و زنان نیز نسبت به این زنان، چنین دیدی دارند، چندان نباید نگاههای مردان را بر تمنّاهای جنسی و لذّتطلبیِ مردانه حمل کرد. هرچه که هست، همچنان کشف حجاب بهعنوان یک «کنش نابهنجار و غیرعادی» تلقّی میشود و ما با موقعیّت تثبیتشدگی و جاافتادگی این کنش، فاصله داریم.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تابستان در پاییز!
۱- "اعتراضهای مردمی". این تعبیر قفلکننده و به ظاهر موجّهی است که از آنچه در شهرهای ایران میگذرد "روایت" میکند. آنگاه نتیجه گرفته میشود که نه "اعتراض"، غیرقانونی است و نه نظام میتواند در برابر "مردم" قرار بگیرد.
۲- اما "اعتراض"، چه نسبتی با "قتل" و "آدمسوزی" و "شکنجه" و "رکیکگویی" و "برهنگی" و ... دارد؟! این چه اعتراضی است که حتی حداقلهای "امنیت" و "اخلاق" را نیز به باد داده است؟!
۳- و کدام "مردم"؟! بر فرض ناصواب که اینان بخش اندکی از مردم باشند، آیا یک "اقلیّت مطلق" میتواند برای "همه" تصمیم بگیرد؟! تکلیفِ منطق حکمرانی با "انتخابات" مشخص میشود یا با "اغتشاشات"؟! و عموم مردم چه خواستند و به چه گزینهای رای دادند و از چه کسانی رویگردان شدند؟! ما با "گروهکهای مزدبگیر" و "جماعتهای اجیرشده" در فضای مجازیِ غربی مواجه هستیم که برای رویدادسازی و تنشآفرینی و هجوم و کشتهسازی و روایتپردازی در خیابان، سازماندهی شدهاند. عموم مردم، اینچنین هستند؟!
۴- اعتراض و مردم، "پوششهای روایتی" برای مرعوب و منفعل کردنِ نظام هستند که وانمود شود تقابل دولت و ملّت شکل گرفته است. پشت این الفاظ، پنهان شدهاند تا این تصوّر را در ما ایجاد کنند که نظام، دچار "ریزش بدنهی اجتماعی" شده است. ما با یک "بازی روایتی" مواجه هستیم. آنها زیرکانه و موذیانه در حال مهندسیِ تصوّر ما از "مردم" و "نظام" و حتّی "خودمان" هستند.
۵- در این مدّت، مجال فراوانی به جماعت اغتشاشگر داده شد. اینک باید به جای "حوصلهی جمالی"، "هیبت جلالی" را ببینند. چهبسا باید در "پاییز ۱۴۰۱"، دوباره "تابستان ۶۷" را آفرید. بگذار این "قاطعیت" را "سرکوب" بخوانند و جای "جلاد" و "شهید" را عوض کنند؛ در آنجا که "جان مردم"، بیارزش شده است، نباید از خدعهی واژهها هراسید. "امنیت مردم"، خط قرمزِ نظام جمهوری اسلامی است. اگر بناست عدهای کشته شوند، این عده، اغتشاشگران هستند نه مردم و نیروهای نظامی و امنیتی. "خشونتِ مقدس"، همین است.
۶- رهبر انقلاب دربارهی "فتنهی سال هشتادوهشت" گفتند که چنانچه با "فتنهی سال هفتادوهشت"، مواجهه ریشهای شده بود، این فتنه جدید رخ نمیداد. درباره همهی حوادث فتنهگون، باید چنین گفت. "علاجهای سطحی" و "راهکارهای سادهانگارانه"، ریشهها و سرچشمهها را نمیخشکاند و چندی بعد، دوباره موج تازهای شکل میگیرد و فتنه سربرمیآورد. باید در پی "مواجههی قاطعانه" و "رویارویی سخت" بود. علفهای هرزی که از ساقه قطع شوند، دوباره خواهند رویید. ازاینرو، چارهی هجوم علفهای هرز، افکندن "آتش ریشهسوز" به جان آنهاست. پاسخ درخور محاربان بیرحم و خونریز، برپاکردن چوبهی دار است؛ آن هم نه در نهان، بلکه در خیابان. گاهی یک سیلی محکم، کار "نقطهی پایان" را میکند؛ درحالیکه عقبنشینی، "زنجیرهی افزایشی" برای دشمن میسازد و "زندان فرسایشی" برای ما.
۷- اثر کجروایتها بر ذهن نوجوان دههی هشتادی، دچار شدن به "هیجان کور" و "احساس نامعقول" است، و نتیجهی این امر بر ذهن تصمیمسازان و تصمیمگیران حاکمیّتی، دچار شدن به "اختلال محاسباتی" و "تشخیص غلط" در مقام فهم اغتشاش و مواجهه با آن است. "ویروسهای شناختی"، نسخههای متنوّع و متناسب با گروه هدف دارند. بپاییم ذهنمان را ویروسی نکنند.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻حاجقاسم، همچنان فرمانده است ...
۱- در این روزها، یکی از دوستان پاکسیرت و زلال، مشاهده کرده بود که "حاجقاسم سلیمانی"، عدهای از جوانان مومن انقلابی را - که هماینک در میدان مواجهه با جریان اغتشاش هستند - گرداگرد خود جمع کرده و در حال توضیح نقشهی عملیات و تقسیمکار میان آنها برای مقابله با جریان اغتشاش است. او همچون همیشه، بانشاط و مقتدر بود و بهعنوان "فرماندهی میدان"، نیروها را برای صحنهی نبرد با جریان اغتشاش، ساماندهی میکرد. جالب اینکه در اطراف حاجقاسم، "نیروهای فرهنگیِ جبههی انقلاب" نیز حضور داشتند و او به آنها نیز دستور عملیات فرهنگی و فکری میداد.
۲- حاجقاسم، نگران و پریشان نبود. "مطمئن" و "قاطع" ایستاده بود و سخن میگفت. چنان رفتار میکرد که گویا اغتشاش، خُردهسنگی در راه حرکت انقلاب است. هیچ امتناع و بنبستی در کلام و نگاه او وجود نداشت؛ برخلاف آنچه که عدهای القا میکنند که انقلاب در معرض زوال و فروپاشی است.
۳- انقلاب بر "تاییدات غیبی" تکیه داشته و دارد. امام خمینی، بارها تاکید کرد که انقلاب به مدد دست غیبی، از گردنهی حوادث دشوار میگذرد و پیش میرود. آیتالله خامنهای نیز بر چنین باوری است و معتقد است که دست تدبیر قدسی، تقدیری درخشان را برای انقلاب رقم زده است.
۴- حاجقاسم سلیمانی، هم رفته و هم نرفته است. روح او بر احوال و اوضاع انقلاب، "ناظر" و "واقف" است. او میداند که چه بر انقلاب میگذرد. و نهفقط میداند، بلکه قدرت "تصرّف" و "تدبیر" نیز دارد. دست شهید، گشوده است و میتواند بر این عالم اثر بگذارد؛ آن هم شهیدی همچون حاجقاسم که مراتب کمال معنویاش، اعجابآور است. الهامات و القائات ارواح صاعدهی برزخی نسبت به حوادث انقلاب، مایهی تحیّر هستند.
۵- حاجقاسم برای شما نیز مسئولیتی در نظر گرفته و تکلیفی را بر عهدهتان نهاده است؟! شما نیز جزو آن "حلقهی تاریخساز" هستید؟! حرامیان در جنگ ترکیبی، دوباره قصد "حرم" کردهاند. حاجقاسم از روزهایی گفته بود که حتی شهدا، "حسرت حضور" در آنها را خواهند داشت. او چه میدانست؟! و از کجا؟! ... گویا آنچه که پیش رو داریم، فشردهی همهی تاریخِ حیاتِ معنویِ انسان است. همهی انبیا و اولیای الهی، چشم به صیرورتِ انقلابِ خمینیِ کبیر دوختهاند. در اکنونِ تاریخ، آنقدر عظمت و جلالت انباشته شده که وصفشدنی نیست.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 دوگانگیهای شناختی در جنگ روایتها
۱- روایتهای متضاد، ما را از هر سو در بر گرفتهاند، اما یکی از این تضادهای روایتی، حیرتانگیز و عبرتآموز است؛
برخی میگویند: "ناکارآمدی نظام"!
ایشان میگوید: "پیشرفت نظام"!
برخی میگویند: "بحران مشروعیّت"!
ایشان میگوید: "تودهنی مردم به جریان اغتشاش"!
برخی میگویند: "خودجوشبودن اغتشاش"!
ایشان میگوید: "برنامهریزی دشمن"!
برخی میگویند: "مردم"!
ایشان میگوید: "عدّۀ بسیار کم در نسبت با مردم"!
برخی میگویند: "چرخۀ خشونت"!
ایشان میگوید: "تنبّه هیجانزدگان و مجازات مجرمان"!
برخی میگویند: "هزینهتراشی ایدئولوژی مقاومت"!
ایشان میگوید: "بیعملیِ دولت اعتدالگرایان"!
برخی میگویند "فساد ساختاری در نظام"!
ایشان میگوید: "الگوشدن نظام در گسترۀ جهانی"!
۲- نه ارتباطات آیتالله خامنهای محدود است که بتوان گفت خلاء اطلاعاتی وجود دارد، و نه ایشان که اهل تقوا و اخلاق است، خلاف واقع میگوید. این "جور دیگر دیدن ایشان"، مسألهای است برای کسانی که میخواهند طوطیوار، "حرف دشمن" را تکرار کنند و "نظام" را به محکمه فرابخوانند و آنگاه بهظاهر، دلسوزانه و دوستانه، ادّعای بنانهادن "حمکرانی نو" کنند.
۳- اینان همواره طلبکار و مدّعی هستند و حاضر نیستند پاسخگوی این حقیقت باشند که در موقعیّت "تعارض منافع"، مصالح نظام و سعادت مردم را نادیده انگاشتند و داروی تلخ را تجویز نکردند و "زمینۀ مجازیِ" این فجایع و مصائب را از میان نبردند. زخمهای امروز، حاصل "تعللهای منفعتجویانۀ دیروز اینان" است؛ هماینان که خود را به فراموشی زدهاند، ولی ما به یاد داریم که ذهن نوجوان و جوانان را با امالفساد و علتالعللِ کجروایتها تنها نهادند تا فارغ از تنظیمگری و قاعدهمندسازیِ فضای مجازی، مجال برای توطئهچینی و یارگیری و بسیجگری فراهم شود. آنچه که امروز در "خیابانهای شهرها" میگذرد، سالهاست که در "خیابانهای فضای مجازیِ ول" میگذرد. این است عاقبت رهاشدگی و اِعمال قدرت نکردن. مدعیان حکمرانیِ نو، "متهمان ردیفِ اوّل" هستند. مشکل، منطق حکمرانی نظامِ نیست، بلکه مشکل، حضور کارگزارانی چون شماست که در بستر احتضار، همچنان طمع تداومِ همخوابگی با قدرت را دارید.
۴- و صدالبتّه اگر هم نظام، محتاج "حکمرانی نو" باشد، محتاج "حاکمان نو" نیز خواهد بود و این فصل جدید، غایبانِ حذفشدهای خواهد داشت که شما از آن جملهاید. به تجربه دریافتیم که راهِ تمدّنیِ انقلاب با حضور نیروهای "عملگرا" و "موقعیّتزده"ای چون شما، گشوده نخواهد شد. این بار باید عزم جبهۀ انقلاب، راندن "متوسطانِ منفعتاندیش" از قدرت و نشاندن "اقویای تمدّناندیش" باشد تا جهش تاریخی رخ بدهد.
۵- تصورّشان این است که میان "نظام" و "جامعه"، اختلاف و نزاع افتاده و جامعه میخواهد حقّ خویش را از نظام بستاند، امّا نظام، سخت ایستاده و حاضر نیست سخن مردم را بپذیرد؛ درحالیکه نظام باید در قالب "حکمرانی نو"، خویش را نوسازی کند تا به کام و ذائقۀ مردم، خوش آید. این در حالی است که تمام پیشفرضهای تحلیل یادشده، خطاست. جامعه، همچنان به نظام، وفادار است و در برابر آن قرار نگرفته و نظام بر "لبۀ پرتگاه" نیست. آنچه که مردم میخواهند گرهگشاییِ عملی و عینی است، نه برافراشتن عنوانهای درشت و خالی از حقیقت. مردم در انتظارند تا دولت، گشایشی ایجاد کند. آری، جامعه "در انتظار" است نه "در انفجار". اختلالهای برآمده از حاکمیّت دولت اعتدالگرا در دهۀ نود نیز، به معنی "ناکارآمدیِ نظام" نیست.
۶- و از اینها گذشته، آنان که سر در جریان اغتشاش دارند، هرگز چنین مطالبههایی نداشته و ندارند. جنسِ جریان اغتشاش یا "تجزیهطلبی" و "قومیّتمداری" است، یا "براندازی" و "وطنفروشی"، یا "استحالۀ هویّتی" و "ارزشزدایی"، یا "سهمخواهی" و "امتیازگیری"، یا "هیجانزدگی" و "فریبخوردگی". از این جهت است که آیتالله خامنهای تاکنون، جریان اغتشاش را به رسمیّت نشناخته است.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تکههایی از نکتههای تحلیلی در مناظره:
فروپاشیِ جنبش دانشجوییِ تجدّدی
🖊 مهدی جمشیدی
۱- دانشگاه و دانشجو، یک کلّیّت یکپارچه و همگون نیست و نباید دربارۀ آن، قضاوت عام کرد. دستکم میتوان سه لایه را در دانشگاه شناسایی کرد: یکی «لایۀ بیطرفها و وسطنشینان» که همیشه بودهاند و نوپدید نیستند و به فراتر از زندگی روزمرّۀ خویش نمیاندیشند و بیش از خود را نمیبینند؛ دیگری «لایۀ نیروهای تجدّدی و غرباندیش» که از اوایل دهۀ هفتاد، به وجود آمدند و هویّت خویش را در هندسۀ درآمیختن سنّت و تجدّد تعریف کردند و حتّی در قالب لیبرالیسم و مارکسیسم و فمینیسم و قومیّتگرایی، بهکلّی از سنّت دینی بریدند؛ و سرانجام، «نیروهای مؤمنِ انقلابی» که همزاد انقلاب هستند و به همان اصالتهای اوّلیّه و روایت نخستین از انقلاب و ارزشهای آن معتقد هستند و یک هویّتِ ریشهدارِ مستمر داشتهاند.
۲- جنبش دانشجوییِ تجدّدی، دچار «انسداد فکر و نظریه»، «فقدان رهبر و مغز طرّاح»، و «فقر هوادار و بدنۀ دانشجویی» شده است. چیزی در دست ندارد جز «چاقو» و «انگشتش بهمثابه نشانۀ جنسی»، و سخنی هم ندارد جز «فحاشیهای بیسابقه» و «رکیکگوییهای بیشرمانه»، و آیندهای هم تصوّر نکرده است جز «ابتذال اخلاقی» و «ولنگاری جنسی». البتّه از ابتدا نیز تا حدی اینچنین بود و میکوشید با ترجمه و تقلیدِ دستچندمِ شبهروشنفکرانه، ضعف خویش را پنهان کند، امّا امروز، حتّی توان گرتهبرداریِ طوطیوار را نیز ندارد. همچنان که جریان «اصلاحاتِ تجدّدی»، مُرده و میخواهد با کجروایت، خود را زنده و بانشاط نشان بدهد، شاخۀ دانشجویی آن نیز که مقلّد و دنبالهرو بود، از رمق افتاده و دیگر بضاعتی ندارد. نهفقط «زایش فکری» ندارد، بلکه قادر به «تکرار گذشته» نیز نیست. اینان از آرمانهای معطوف به ایدئولوژیِ لیبرال-دموکراسی در دهۀ هفتاد و هشتاد که بر روی «آزادی» و «مردمسالاری» و «حقوق فردی» و «گفتگوی جهانی» و ... بود، به مطالبۀ «کشف حجاب» و «غذاخوری مختلط» و ... رسیدهاند. این سقوط، نهتنها «سقوط اخلاقی و معنوی» است، بلکه «انحطاط فکری» و «تنزّل ایدئولوژیک» نیز هست. سقفِ آرمانهای اینان، این اندازه کوتاه و خواستههایشان حقیر و پَست شده است. «خیابانیشدن» به معنی هرزه و هرجایی شدن، مفهومی است که میتواند هویّت فرهنگیِ این پاره از جنبش دانشجویی را توصیف کند؛ نوعی لمپنیسمِ عریان و بهشدّت مبتذل، همۀ وجود آنها را درگیر خود کرده و از آنها، چهرۀ «اراذل و اوباش» یا «ناکسانِ بیریشه» را ساخته است.
۳- در مقابل، پارۀ انقلابی از جنبش دانشجویی به کمال و وزانت بیشتر رسیده است. کلانمسألههای جنبش دانشجوییِ انقلابی، «انقلابیگری» و «مقاومت» و «عدالت» و «جهادیاندیشی» و «پیشرفت» و «ایران قوی» و «حلقههای میانی» و «روایت» و «تمدّنسازی» و «پیچ تاریخی» است و کلانمسألههای جنبش دانشجوییِ تجدّدی، «کشف حجاب» و «بدننمایی» و «برهنگی» و «غذاخوریِ مشترک» و «فحاشی» و «همباشی» و «همجنسبازی». تاریخِ «حیاتِ هویّتی» این دو بخش، به این «نقطۀ شفاف» رسیده است و اکنون بیش از هر زمان دیگری میتوان به قضاوت نشست. جنبش دانشجوییِ انقلابی از آیتالله خامنهای الهام گرفت و اندیشهاش را شنید و پی گرفت و «دغدغههای متعالی» و «آرمانهای تمدّنی» دست یافت، و جنبش دانشجوییِ تجدّدی، آن بیراهه را رفت و اینگونه خوار و زار شد. در یک سو، «قانون» و «شرع» و «اخلاق» و «واقعیّت» قرار دارد و در سوی دیگر، «اغتشاش» و «سکولاریسم» و «برهنگی» و «کجروایت». در یک سو، «تبیین» و «مباحثه» و «مناظره» و «گفتگو» وجود دارد و در سوی دیگر، «کُشتهسازی» و «انسانسوزی» و «فحاشی» و «دروغپراکنی».
۴- جریان اغتشاش، «ظرفیّت اجتماعیِ» جنبش دانشجوییِ تجدّدی را آشکار کرد و ما اینک از حدسها و گمانهزنیها فراتر رفتیم و دریافتیم که «واقعیّتِ نهان» چیست. آنهمه غوغا و هیاهوی روایی، با اینچنین استقبال بیمایه و نحیفی روبرو شد؛ چنانکه در دانشگاههای چند هزار نفری، تنها جماعتهایی با حجم پانصد نفر به جریان اغتشاش پیوستند. این «واقعیّتِ آشکارشده»، بسیار تعیینکننده است و نشان میدهد «روند عمومیِ دانشگاه»، چه سمتوسویی دارد و چه رویشها و ریزشهایی رخ داده است. اینک مشخص شده است که ما با یک «اقلّیّتِ پُرمدعا» روبرو هستیم که فقط «صدای بلند» دارند و میخواهند با «نعرهزدن»، خود را غالب کنند و اگر به نعرههایشان بیاعتنایی شد، «رکیکگویی» کنند و حرمت اخلاق را نادیده بگیرند و زشتترین و بیسابقهترین فحاشیها را در دانشگاه به نمایش بگذارند. بهاینترتیب، هم «اقلّی» و «اندک» بودنشان نمایان شد و هم «هتاک» و «بیاخلاق» بودنشان. آیا نظام جمهوری اسلامی باید تسلیم این «اقلّیّتِ مطلق» شود و در برابر «مطالبههای فرومایه»، سر تعظیم فرو آورد؟!
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
در این جدول، چکیدۀ نظراتم را دربارۀ جریان اغتشاش و مسائل معطوف به آن، گرد هم آوردهام و یک نمای کلّی از یافتههایم طرّاحی کردهام.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
سیاستپردازیِ حجاب الزامی در نسبت با معانی نوپدید.pdf
832.5K
🔻 مقالۀ تحقیقی:
سیاستپردازیِ حجاب الزامی در نسبت با معانی نوپدید
چکیده: در مقالۀ پیش رو به این مسأله پرداخته شده است که حجاب الزامی در دورۀ پسااغتشاش چه معانی تازهای یافته است و ما باید در نسبت با این معانی در چه موضعی قرار بگیریم؟ بهعبارتدیگر، پس از اغتشاشهای اخیر، باید چگونه سیاستی را دربارۀ حجاب الزامی که ضلعی از امنیّت اخلاقی است، انتخاب کرد؟ دو اشکال مهم دربارۀ مسألۀ مقاله، مطرح و پاسخ داده شده است. نخستین اشکال، این است که آیا باید در قلمرو حجاب الزامی، بر ابزارهای فرهنگی تکیه کرد و یا اینکه چنانچه معادلات اقتصادی در لایۀ حاکمیّت، اصلاح شوند، حجاب الزامی نیز از حالت مسألهوارگی خارج خواهد شد و تنشها و بیرونزدگی فرهنگی، برطرف خواهند شد؟ دوّمین اشکال، معطوف به این است که آیا میتوان برای تحقّق حجاب در عرصۀ عمومی، از روشهای حقوقی و سخت استفاده کرد و پارهای از کار را به قانون و مجازات و تحمیل سپرد، یا اینکه باید بهطور کلّی، از سازوکارهای فرهنگی برای اصلاح ارزشهای فرهنگی بهره گرفت؟ در بخش پایانی این مقاله، به کارنامۀ حضور و فاعلیّت نیروی انتظامی در این زمینه اشاره شده است و نسبت دو بند پیشین با آنچه که تحقّق یافته، مشخص شده است. این مناقشهها در هندسۀ چند دوگانه، ارائه شدهاند: «دوگانۀ دولت مادّهاندیش/ دولت معنااندیش»، «دوگانۀ تقدّم و علّیّت اقتصاد/ فضیلت و استقلال فرهنگ»، «دوگانۀ مواجهۀ قانونی- تحکّمی/ مواجهۀ اخلاقی- اقناعی» و «دوگانۀ چرخههای تکراری/ شدنهای تکاملی».
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 فیلم کامل مناظره دربارۀ اغتشاشات را در اینجا ببینید:
https://www.aparat.com/v/IP4SH
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧صوت نشست معرکه با موضوع «دانشگاه و اعتراضات» را بشنوید.
👤با حضور مهدی جمشیدی و صادق زیبا کلام
📌@canoon_org
🔻 عدالت و حجاب؛ معیشت یا سبک زندگی؟!
✒ مهدی جمشیدی
۱- در طول دهههای اخیر، آنچنان بر روی «عدالت اقتصادی» تکیه شده است که «عدالت»، منحصر به قلمرو اقتصاد شده است و چنانچه کسی از «عدالت فرهنگی» سخن به میان آورد، گویا نسبت ناموجّهی میان «عدالت» و «فرهنگ» برقرار کرده است. این در حالی است که عدالت، قلمروهای مختلفی را در بر میگیرد و از این جمله، فرهنگ است. انحصار عدالت به اقتصاد، خودش مصداق بیعدالتی و حاکی از «مظلومیّت فرهنگ» است.
۲- نهفقط عدالت، منحصر به اقتصاد نیست، بلکه «مهمترین» و «اساسیترین» قلمرو عدالت، قلمرو فرهنگ است؛ چراکه بر اساس نظریۀ «اصالت فرهنگ»، این فرهنگ است که باید «کانون» و «مدار» جامعۀ اسلامی شمرده شود و امر «زیرساختی» و «بنیادین» قلمداد شود. سیاست و اقتصاد و حوزههای دیگر، همگی در حکم روبنا هستند و متأثّر از فرهنگ. ازاینرو، گشودگی در حوزۀ فرهنگ و استقرار عدالت در آن، موجبات گشایش در حوزههای دیگر را نیز فراهم خواهد ساخت.
۳- روشن است که در دورۀ پسانقلاب با وجود گشایشهای بزرگ در زمینۀ عدالت اقتصادی، همچنان گرفتار «تبعیض» و «بیعدالتی» هستیم و سیاستهای دولتهای تکنوکرات و لیبرال نیز بر این عقبماندگی افزودند، بلکه علّت اصلی آن هستند. اگر در تفکّر نیروها و جریانهای سیاسیای که دولتها را در اختیار خویش گرفتند، عدالت همچون نقطۀ کانونی و امر صدرنشین بود و سیاستها بر اساس آن سنجیده میشدند، امروز بسیار پیشتر بودیم و شکافها و فاصلههای طبقاتی، کمتر بودند. ازاینرو، جامعۀ ما درگیر تبعیض و بیعدالتی است. برایناساس، برخی تحلیلگران نیز معتقدند که «نقطۀ شروعِ» اصلاح فرهنگی و بازسازی انقلابی در ساختار فرهنگ، استقرار عدالت در اقتصاد است و اگر معضل بیعدالتیِ معیشتی برطرف شود، خودبهخود، بخش عمدهای از مسیر اصلاح و بازسازی فرهنگی پیموده خواهد شد و جامعه با ارزشهای اسلامی و انقلابی، بیش از گذشته، همراه و همدل خواهد شد.
۴- گفته شد که برخی تصوّر میکنند که کجیها و انحرافهای فرهنگی، برآمده از فقدان عدالت در حوزۀ اقتصاد هستند. این نظر، اگر «عام» و «کلّی» باشد، خطاست؛ زیرا بسیاری از لغزشها و خطاهای فرهنگی، برآمده از فقر و تبعیض اقتصادی نیست، بلکه حتّی شاید بتوان گفت که کجرویهای فرهنگی در میان «طبقۀ مرفه و اشرافی»، بسیار بیشتر از سایر طبقههای اجتماعی است. امّا چنانچه گفته شود که معضلات اقتصادی میتواند زمینهساز انحراف فرهنگی شود، ربط علّیِ معتبری برقرار شده است. چون ساحتها و عرصههای مختلف زندگی انسان بر یکدیگر اثر میگذارند و تنها «استقلال نسبی» از یکدیگر دارند، روشن است که تنگناهای اقتصادی و معیشتی میتوانند فرد را از ارزشهای رسمی گریزان کنند و از او یک هنجارشکن و جامعهستیز بسازند. دراینحال، باید بخشی از راهحلِ حوزۀ فرهنگ را در حوزۀ اقتصاد جُست و با «علاج معیشت»، ارزشهای فرهنگی را حاکم گردانید.
۵- در لایۀ نهفتۀ تحلیل اقتصاداندیش، این پیشفرض وجود دارد که هنجارشکنیهای فرهنگی، برخاسته از نوعی «لجاجتِ معیشتی» و «دهنکجی اقتصادی» هستند و آنان که به ارزشها پایبند نیستند، در حقیقت از «زبان فرهنگ»، در حال بازگوکردن «اعتراضِ اقتصادیِ» خویش هستند. امّا در این تحلیلها، رد پایی از «نفوذ سبک زندگیِ غربی در جامعۀ ایران» به چشم نمیخورد و این امر در نظر گرفته نمیشود که بخشهای از جامعۀ ایران، گرفتار «سبک زندگیِ تجدّدی» شدهاند و پارهای از ارزشها را برنمیتابند. این افراد، چهبسا نهفقط گرفتار «معضلات اقتصادی» نیستند، بلکه حتّی از نظر سیاسی نیز با نظام جمهوری اسلامی، موافق هستند و در پی «مخالفت سیاسی» نیستند؛ بلکه مسأله این است که از «لحاظ فرهنگی»، ارزشهای دیگری را پذیرفتهاند و تا حدّی و از جنبههایی، در جبهۀ مقابلِ ارزشهای فرهنگیِ نظام جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند. بنابراین، مسأله را باید در «سبک زندگی» نیز جستجو کرد و از این زاویه هم به واقعیّت اجتماعی نگریست. تحلیلهای رقیب، نمیتوانند خلاءها و تناقضهای پیشگفته را توضیح بدهند و «معنای موجّه» برای کنشهای هنجارشکنانه بیافرینند.
۶- درعینحال، روشن است که اصلاح و بازسازی انقلابی در ساختار فرهنگ، در شرایط «ثبات اقتصادی» و «گشایش معیشتی»، بهتر و بیشتر به سرانجام میرسد و از حجم «مقاومتها» و «مخالفتها» میکاهد. ازاینرو، باید هرچه در توان داریم را برای عبور از تلاطمها و نوسانهای اقتصادی به میدان بیاوریم و از این طریق، «زمینۀ بیرونی» و «بستر غیرفرهنگی» را برای بازسازیِ فرهنگی، فراهم گردانیم. البتّه نباید در انتظار آیندۀ آرمانی نشست و تصوّر کرد که باید شرایط معیشتی، بسیار مساعد و هموار باشند، بلکه باید نسبی نگاه کرد و در چهارچوب سطح و حدی از رونق و اطمینان معیشتی، دردهای فرهنگی را نیز علاج کرد.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻«خیلیها» مخالف بودند!
آن روزی که امام، این الزام را که زنها در محیط اجتماعی باید «حجاب» داشته باشند مطرح کردند، «خیلیها» مخالف بودند؛ حتّی افراد نزدیک به خود امام. یکی از نزدیکان امام آن روز آمد پیش من و گفت این چه حرفی است که امام دارند میزنند؟ و شماها بروید به امام بگویید منصرف بشوند. البتّه عقیدۀ خود ما هم عقیدۀ امام بود. بههرحال، «خیلیها» مخالف بودند، امّا نظر امام این بود و «بهطور قاطع»، مسئلۀ حجاب را مطرح کردند که حرف درستی هم بود(در سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴۰۰/۳/۱۴)
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
گویا امروز باید "بدیهیّات انقلاب" را برای برخی از نیروهای خودی که گاه، مؤثّر و تصمیمساز نیز هستند، تکرار کنیم، شاید متنبّه شوند و از "استدلالهای شبهلیبرالی" عبور کنند. دوستان میخواهند بر سر "احکام شرع"، معامله کنند و نام این اقدام خویش را نیز "مصلحت" و "حفظ نظام" و "جذب حداکثری" و "مدارای اجتماعی" بگذارند. دوستانِ عملزده و بیگانه با تفکّر اصیلِ اسلامی و انقلابی، سخت محتاج بازخوانیِ خطّ انقلاب هستند؛ چراکه در حال چرخشهای نظریِ خطرناکی هستند که به بیراهه میانجامد. سیاستورزیِ انقلابی، اقتضائی و موقعیّتزده نیست و در چهارچوب تفکّر امام خمینی و آیتالله خامنهای، نباید از "حقایق قدسی" عقب نشست و فساد را به "رسمیّت" شناخت. حرفهای گزندۀ فراوانی در سینه حبس کردیم تا مبادا گفتن، آتش اغتشاش را شعلهور سازد. اگر عنان در اختیار اینان باشد، چندی نخواهد گذشت که از "نظامِ انقلابی"، فقط پوستهای از "نظام" باقی خواهد ماند و "ارزشها"یش یکی پس از دیگری، از دست خواهند رفت. و مگر "استحاله"، چیزی جز تهیسازیِ انقلاب از ارزشهایش است؟! دیروز به دست نیروهای اصلاحطلب و اعتدالگرا، و امروز نیز به دست برخی از نیروهای محافظهکار و گرفتار بلای تعارض منافع.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻مواجهه با «شورش بر ضدّ پاکدامنی»
🖊مهدی جمشیدی
۱- در اغتشاش اخیر، لایههای بروناجتماعی عبارتند از لایۀ تمدّنی (دولتهای غربی) و لایۀ سیاسی (نیروها و گروهگهای ضدّنظام). لایههای دروناجتماعی نیز چنین است: خواص اغواگرِ زمینهساز (نیروهای فکری و رسانهای جریان اصلاحات و اعتدال)، طبقۀ معتقد به سبک زندگیِ غربی (مخالفانِ فرهنگیِ نظام) و هیجانزدگانِ تودهای (جوانانِ جوّزدۀ متأثّر از کجروایت).
۲- در این ماجرا، ما ناچار شدیم برای "کوتاهمدّت" از "کشف حجاب"، عقبنشینی تاکتیکی و موقتی و مصلحتی کنیم؛ چنانکه متأسّفانه اکنون بهراحتی کشف حجاب میشود ولی امکان برخورد از دست رفته است، امّا از آن سو، توانستیم یک "کوچ بزرگ به شبکههای اجتماعیِ ایرانی" ایجاد کنیم.
۳- باید چندی دیگر، با کشف حجاب "برخورد انقلابی و عالمانه" کنیم و هرگز حجاب اختیاری و آزادیِ کشف حجاب را نپذیریم، و با تداومِ انسدادِ شبکههای اجتماعیِ غربی، کوچ مجازی را "تثبیت و ماندگار" کنیم.
۴- اگر "مجرای نفوذ دشمن" را - که شبکههای اجتماعیِ غربی است- کور کنیم، میتوانیم در درون جامعۀ خویش، دست به "اصلاح و تصفیۀ فرهنگی" بزنیم.
۵- اگر دست شیطانیِ "اینستاگرام" و "واتسآپ" از سر جامعه قطع شود، دیگر "بازسازی فرهنگی" با "تلاطمهای اجتماعی" مواجه نخواهد شد. مسأله، "روایت منفی" است و این قبیل روایتها هم در فضای مجازی، ساخته و القاء میشوند.
۶- امّا اگر "حجاب اختیاری" و "ولبودن فضای مجازی" را بپذیریم، زنجیرهای از عقبنشینی و انفعال شکل خواهد گرفت و نظام، بهشدّت تضعیف و تحقیر خواهد شد. در اینجا، نظام باید به "اقتدار رندانه" رو بیاورد و "شرایط اِعمال قدرت" را بیافریند.
۷- در عین حال، باید برنامههای زیربنایی و بلندمدّت در "ساختار آموزشی" و "ساختار رسانه" در پیش گرفته شود. این بازسازیها باید در مدّت عمر یک دولت به مرحلۀ تحکیم برسند.
۸- از نظر "فردی" نیز باید در صورت وجودِ شرایطِ مساعد و آرام، باید نسبت به کشف حجاب، "نهیازمنکر" کنیم؛ دوستانه و مهربانانه، و چنانچه احساس کردیم تله است، بیدرنگ فاصله بگیریم.
۹- نباید واقعیّتهای فرهنگی را سیاه دید. وضعِ "عمق" جامعه با "سطح" آن، متفاوت است. ما گرفتار "بنبست فرهنگی" نشدهایم و رو به سقوط و فروپاشی فرهنگی نیستیم.
۱۰- نهادهای فرهنگی با وجود دستاوردهایی که داشتهاند، امّا بهطور عمده، گرفتار "کمکاری" و "بیعملی" و "انفعال" از یک سو، و "ندانمکاری" و "سیاستهای نادرست" از سوی دیگر بودهاند. این واقعیّت، قابلانکار نیست. ازاینرو، رهبر انقلاب، خواستار "بازسازی انقلابی در ساختار فرهنگی" شدهاند. این امر به آن معنی است که ساختارهای فرهنگی نتوانستهاند آنچنان که باید، به "نیروی پیشبرندۀ آرمانهای فرهنگیِ انقلاب" تبدیل شوند، از جمله دربارۀ حجاب.
۱۱- مطالعۀ سیاستهای حجاب در دهۀ گذشته و خروجی آنها نشان میدهد که ما از "گفتمانسازی" و "شناختدرمانی" و "آگاهیبخشیِ اجتماعی" غفلت کردهایم و کوشیدهایم با تکیه بر "قانون" و "سلب"، خلاء معرفتی و فکری را جبران کنیم. "باورهای متزلزلشده" را نمیتوان با "تحکّم"، تغییر داد، بلکه باید آنها را بازآفرینی و تقویّت کرد. حال پرسش این است که نهادهای فرهنگی در طول دهههای گذشته، هر یک چقدر در این زمینۀ خاص، بهصورت "مستقیم" و "جدّی" و "دامنهدار"، فعّالیّت داشتهاند؟ بهگمانم پاسخ، دلگرمکننده نخواهد بود. پس باید از همین نقطه نیز آغاز کرد. مواجهههای حقوقی و قانونی و سلبی به جای خود، امّا نهادهای فرهنگی، مسئولیّتهای "نرم" و "فرهنگی" و "فکری" و "محتوایی" بر عهده دارند.
۱۲- از سوی دیگر، نباید غفلت کرد که مسألۀ اغتشاشگران، "معیشت" و "فقر" و "اقتصاد" نیست؛ اینها اغلب "متوسط" یا "متوسط به بالا" هستند و از نظر "فرهنگی"، آسیبدیدهاند نه "اقتصادی". در واقع، "اراذل و اوباش فرهنگی" هستند: "بیاعتقاد" و "بیریشه". امّا این را نمیگویند. ارجاعشان به "فضای مجازی" و "مواد مخدر" و "هیجان" درست است، امّا روشن است که "بیاختیار" نبودند. اغلب چنین "شخصیّتی" دارند. همین شخصیّتها هم مستعد "جذبشدن" در فضای مجازی بودند. درعینحال، برخی از اینها در فضای مجازی، ارتباط جدّی با "گروهکها" داشتند. این جریان اگر "ریشۀ اقتصادی" میداشت، مردمی میبود یا میشد، ولی "ریشۀ فرهنگی" دارد. "سرگردانهای فرهنگی" در فضای مجازی، سازماندهی شدند.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi