eitaa logo
نوشته‌های مهدی جمشیدی
9.1هزار دنبال‌کننده
507 عکس
144 ویدیو
31 فایل
مهدی جمشیدی (نویسنده و فرهنگ‌پژوه)
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻درسگفتار در دوره روایت امین با عنوان: معنا و معارضان انقلابیگری https://www.instagram.com/p/CZjkEnwohu5/?utm_medium=share_sheet
🔻میزگرد «فرهیختگان» با مهدی جمشیدی و سیدجواد میری درباره هویت ایرانی (بخش دوم) http://fdn.ir/68851
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
درسگفتار: 🔻معنای بازسازی انقلابی در ساختار فرهنگی https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻جهاد تبیین و روایتگری خلاقانه | خبرگزاری فارس 📎بخوانید: https://www.farsnews.ir/news/14001126000505/ https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻درسگفتار: استمرار و تداوم حرکتی انقلابی-۱ https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻درسگفتار: هدف آیت‌الله خامنه‌ای از بیانیه گام دوم انقلاب (انگیزه‌ها و اقتضاءها) https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻درسگفتار: استمرار و تداوم حرکتی انقلابی-۲ https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻غرب، صاحب این خانه است: وِل‌بودنِ فضای مجازی مهدی جمشیدی [1]. بنده در سال‌های گذشته در برخی از دبیرستان‌ها، "اخلاق جنسی" تدریس می‌کردم و از نزدیک و به‌صورت همدلانه و شفاف، با "انحراف‌های جنسیِ نوجوانانِ دبیرستانی" آشنا شدم. واقعیّت، "بسیار تلخ و گزنده" بود؛ به‌طوری‌که در همین لحظه نیز یادآوری شنیده‌ها و دیده‌هایم، قلبم را می‌فشارد. مطالعۀ کیفی و پدیدارشناسانۀ من نشان داد که "همۀ" انحراف‌های جنسیِ نوجوانان، از جمله خودارضایی و ارتباطات نامشروع با جنس مخالف، از "فضای مجازی" برمی‌خیزد. تصاویر و کلیپ‌ها و فیلم‌های جنسی و ...، تمام ذهنِ نوجوان ما را تسخیر کرده است، به خصوص در شبکه‌های اجتماعی. یک نوجوان می‌تواند در اتاق خواب خود، صحنه‌هایی را ‌بیند که شاید یک فرد متأهل، حتّی هرگز تجربۀ انجام آنها را نیز نداشته باشد. چه کنیم با این "شبکه‌های اجتماعیِ رهاشده"؟!! چه کنیم با این "دسترسی‌های بی‌مهار"؟! چه کنیم با این "فضای وِل"؟! شما "مسئولیّت شرعی و اخلاقیِ وضعِ کنونی" را می‌پذیرید؟! در "محکمۀ الهی"، پاسخی برای مخالف خود دارید؟! به اندازۀ همین "چند سطر"، در غوطه‌وریِ نسل جوان در فساد و گناه سهیم خواهید بود. [2]. آیا باید از این‌که فضای مجازی، که کارکردهای مثبت نیز دارد، مطلوبیّتِ "اصلِ فضای مجازی" را نتیجه گرفت یا "رهاسازیِ کلّیّتِ فضای مجازی" را؟! [3]. بخش عمده‌ای از مفاد مفسده‌انگیز و ناسالم، در "شبکه‌های اجتماعیِ بیگانه" هستند که امکان فیلتر آنها وجود ندارد و به صرف عضویّت در این شبکه‌ها، در دسترس قرار می‌گیرند. [4]. مفسدۀ "استفاده از فیلترشکن"، بیشتر از "دسترسیِ آسان به محتواهای ناسالم" است؟! آیا اگر مشروبات الکلی به صورت قاچاق وارد شدند، باید مصرف آن را آزاد گذاشت؟! [5]. اگر در عمل، "امکان محدوسازیِ فضای مجازی" وجود دارد و این کار از نظر فن‌آوری، مقدور نیست، پس چرا نگران "انسداد" هستید؟! [6]. هر اندازه هم که بودجه صرف تربیت دینیِ جامعه بشود، باز نمی‌توان نتیجه گرفت که باید "زمینه‌های فسق و فجور" را در جامعه حذف نکرد. در جامعۀ دینی، فساد نباید "رسمی" و "آشکار" باشد. [7]. سخن من "واقعیّت‌گرایانه" است نه "واقعیّت‌گریزانه". واقعیّت این است که فضای مجازیِ مبتنی بر حکمرانیِ غرب، به "بسترِ تغییرِ فرهنگی و سیاسی" تبدیل شده است و ما "از بیرون"، مدیریّت می‌شویم. این واقعیّت غیرقابل‌انکار، برای شما که ایرانی هستید، مطلوب است؟! [8]. مسئولیّتِ شرعی و اخلاقیِ مفاسدِ مترتّب بر "ول‌بودنِ فضای مجازی"، بر عهدۀ هر کسی است که به نوعی در حال "روایت‌سازیِ وارونه از انتقال مدیریّت آن از غرب به ایران" هستند؛ چه "جریان اصلاح‌طلبان"، چه "اصول‌گرایانِ عمل‌گرای وابسته به قالیباف". این دو جریان، دغدغۀ "قدرت" دارند، نه "اخلاق" و "معنویّت"، و به همین دلیل، از ایفای نقشِ طبیبِ دلسوزی که "داروی تلخ" را تجویز می‌کند، می‌گریزند، وگرنه به تعبیر استاد مطهری، "وجودِ تقاضای اجتماعی"، عرضه را مشروع و موجّه نمی‌سازد. من از "حریم اخلاق" سخن می‌گویم، نه از "منافع جریان‌های سیاسی". [9]. آن نماینده‌ای که دغدغۀ "قدرت" دارد و نه "حقیقت"، در ذهنش محاسبه می‌کند که در این "روایت‌گری‌های دروغین" نسبت به مهار و مدیریّت فضای مجازی، اگر با طرح همراهی کند، چه‌بسا در دورۀ بعدی انتخابات، بدنۀ اجتماعیِ خود را از دست بدهد و رأی نیاورد. ازاین‌رو، در برابر جوسازی‌های رسانه‌ای، "عقب‌نشینی" می‌کند و حاضر نیست برای انقلاب، هزینه بدهد. او بر سر سفرۀ انقلاب نشسته است تا شکم‌پروری کند، نه این‌که از "خویش" برای "مصالح انقلاب"، درگذرد. او "انقلاب" را برای "خود" می‌خواهد، نه "خود" را برای "انقلاب". منِ او و منافعش و خواسته‌هایش، بر همه چیز ترجیح دارد. [10]. این ماجرا نشان داد که "روایت"، تا چه اندازه می‌تواند بر "واقعیّت" غلبه کند و به "ذهنیّت عمومی"، جهت ببخشد. مهمّ نیست که در "عمل" بناست چه اتّفاقی رخ بدهد، بلکه "روایتِ" از آن، تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز است؛ پس باید "روایت‌پردازی" کرد و زمام و عنانِ "فکر مردم" را به دست گرفت و آنها را فریفت. این کاری است که تاکنون انجام گرفته است. و با همین "بازیِ روایتی"، می‌توان مردم را بر ضدّ تصمیم‌ها و طرح‌های انقلابی شوراند و نیروهای انقلابی را به تسلیم واداشت. به‌این‌ترتیب، هر قدم راهگشا و مفیدی که برداشته شود، با موجی از "هوچی‌گری‌های روانی" و "غوغاسالاری‌های رسانه‌ای" مواجه می‌شود و در نهایت، عقیم و ناتمام می‌ماند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
چالش‌گریِ غیرنمایشی در معرکۀ جنگ روایت‌ها: در فضیلتِ سنّتِ «آزاداندیشی» مهدی جمشیدی [1]. وظیفۀ من، «شکستن‌ قداست‌های نابجا» و «گشودن بابِ آزاداندیشی» هست. «عقلانیّت»، هیچ مرزی ندارد و حتّی دربارۀ اصل وجود خدا نیز می‌توان پرسید و باید از نظر عقلی، قانع شد. حتّی مسأله‌های فراعقلی نیز به حکم خودِ عقل، فراعقلی تشخیص داده می‌شوند. این «حجّت»، آنچنان منزلتی دارد که هم‌رتبۀ وحی و نبی، «رسولِ باطنی» معرفی شده است. «نظریۀ پیشرفت»، چهار لایه دارد و یکی از آنها، «فکر» است. باید «اندیشه‌ورزی» و «قدرت تجزیه‌وتحلیلِ انتقادی» را فراگرفت و در برابر هجوم روایت‌ها، «سواد رسانه‌ای» داشت. باید «محقّق» بود، نه «مقلّد». [2]. موضع‌گیریِ «دیگران»، حتّی نیروهای انقلابی، در نظر من هیچ‌گونه «حجّیّتِ شرعی» ندارد و من فقط‌‎وفقط، تکلیفم را می‌شناسم و بس. در اینجا، هیچ اقلیّت و اکثریّتی، تعیین‌کننده نیست، بلکه باید تنها به «وظیفۀ اسلامی و انقلابیِ» خویش نگریست و در برابر «مؤاخذۀ الهی»، حجّت داشت. این‌که دیگران، «تحقیر» و «ملامت» و «تخطئه» کنند و از پشت خنجر بزنند و بدگویی کنند، نباید رخنه‌ای در «عهد ایمانی» و «مسئولیّت انقلابیِ» ما ایجاد کند. بگذریم از این‌که همواره در طول تاریخ، اکثریّت، حتّی اکثریّتِ اهل حقّ، «محافظه‌کار» و «مصلحت‌اندیش» بوده‌اند و در زمانۀ «بلا» و «تنگنا»، دین‌دارانه نزیسته‌اند و هزینه نداده‌اند. عرصۀ دین‌داریِ عدّه‌ای، «مسجد» و «هیئت» و «زیارت» است، نه «روشنگریِ میدانی» و «جنگ نرم» و «جهادِ تبیین». [3]. بدون قصد مقایسه باید گفت دربارۀ علامه مصباح نیز همین داوری‌ها صورت می‌گرفت و ایشان به دلیل «مواضع خاص و منحصربه‌فرد»ش، همواره محدود و منزوی بود؛ حتّی در میان بسیاری از نیروهای انقلابی. ایشان «فریاد» می‌زد و با «صراحت» سخن می‌گفت و روشنگری می‌کرد، امّا دوستان انقلابی، این رویّه را برخلاف «مصالحِ انقلاب» و «منطقِ رهبر انقلاب» می‌دانستند و رفتار ایشان را تقبیح می‌کردند. دراین‌باره، یک اجماعِ نسبی در میان نیروهای انقلابی شکل گرفته بود و ما در هرجا که سخن می‌گفتیم، مجبور به دفاع از ایشان در برابر سیلِ «خُرده‌گیری‌های دوستان» بودیم. [4]. چون «موقعیّتِ اجتماعیِ» رهبر انقلاب با ما تفاوت دارد، «پیامدهای مترتّب» بر رفتار ایشان نیز با ما تفاوت دارد. ازاین‌جهت، نباید «به‌طور مطلق»، مشابه ایشان رفتار کنیم. برای مثال، ما در موسم انتخابات، فعالیّت سیاسیِ مصداقی داریم، درحالی‌که رهبر انقلاب هیچ‌گاه چنین نمی‌کنند. پس «موقعیّت‌های مختلف»، «وظایف مختلف» در پی دارند. ازاین‌رو، این‌که رهبر انقلاب در قدم نخست، انتقادهای خویش را به‌صورت خصوصی مطرح می‌کنند و آن‌گاه در سخنرانی عمومی، آنها را بیان می‌کنند، سازوکاری نیست که لازم باشد ما در مقام تبیین، به‌طور ضروری و عام، به آن پایبند باشیم. افزون‌براین، هنگامی‌که موضعی به‌صورت «رسانه‌ای» و «عمومی» مطرح می‌شود و «فضایی منفی و مخرّب بر ضدّ یک ارزش انقلابی» شکل می‌گیرد، نمی‌توان نسبت به فضای شکل‌گرفته، بی‌تفاوت بود. بگذریم از این‌که ما به بسیاری از بزرگان، دسترسی نداریم و اگر هم داشته باشیم، صدای انتقادمان شنیده نمی‌شود. پس چاره‌ای نیست جز این‌که از «قدرت رسانه» استفاده کنیم و به صدای خویش، «ضریب» بدهیم تا شاید مؤثّر افتد. [5]. من هر زمان احساس کنم که «حضور رسانه‌ای»‌ام به ضرر «جبهۀ انقلاب» تمام می‌شود، لحظه‌ای در کناره‌گیریِ خویش از «جبهۀ رسانه‌ای انقلاب»، درنگ و تعلّل نخواهم کرد و داوطلبانه، خارج می‌شوم تا مبادا تشخیص و عملِ ناصوابم، غباری بر این جبهه بنشاند. به‌بیان‌دیگر، هر جا احساس کنم که حضورم، اسبابِ «زبان‌درازیِ توجیه‌ناپذیرِ غیرانقلابی‌ها» شده است و نوشته‌ها و گفته‌هایم، از جنسِ کارِ «آتش‌به‌اختیارِ تمیز» نیستند، به میدانِ نخستم که «جبهۀ علمیِ انقلاب» است، بازمی‌گردم و در همان جا متمرکز می‌شوم تا «جبهۀ رسانه‌ای انقلاب»، آسیب نبیند. در این ماجرا نیز چنانچه دادگاه حکم به جرم من بدهد، با فعّالیّت‌های رسانه‌ای خداحافظی خواهم کرد و به طور خاص، دیگر دربارۀ اندیشه‌های آیت‌الله خامنه‌ای چیزی نخواهم نوشت تا گمان برده نشود که «شارحان» و «تبیین‌کنندگانِ» این تفکّر و خطّ معرفتی، اهل اهانت هستند. این تصمیم را نگاشتم تا دوستانِ انقلابیِ دل‌نگران و ملامت‌گر، شک و تردید روا ندارند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 گذار مبتنی بر بازسازیِ انقلابی از گام اوّل به گام دوّم: بازسازی انقلابی در ساختار فرهنگی به‌مثابه «بازاندیشی سیاستی» https://fekrat.net/?p=8038 http://iict.ac.ir/bazsazien
«جهادِ تبیین»، منطقِ دیکتاتورها نیست: ولایتِ عقل در عرصۀ عمومی مهدی جمشیدی [1]. دیروز در یکی از مجموعه‌های وابسته به دفتر رهبر انقلاب، جلسه‌ای دربارۀ «جاهلیّتِ مدرن» بود. دوستانِ اهل فضلی حضور داشتند که هر یک دربارۀ این مفهوم، سخنرانی کردند. نوبت به من که رسید، چون دیدم همۀ نظرات، «همسو» و «هماهنگ» با گفتۀ رهبر انقلاب هستند، بر آن شدم که پاره‌ای از «اشکال‌ها» و «ایرادها»یی را که ممکن است نسبت به موضع ایشان مطرح شوند، بیان کنم. شش اشکال به ذهنم رسید و در موعد سخنم، هر یک را به‌صورت «شفاف» و «بی‌پرده» بیان کردم. دربارۀ هر یک از این اشکال‌های خودساخته و پیش‌دستانه، شخصِ «رهبر انقلاب» را به چالش کشیدم و در جهت «نقض» و «ابطالِ» دیدگاه ایشان کوشیدم. حاضران نیز با سعۀ صدر شنیدند و بعضی دوستان در پایان سخنم، از «شبهه‌پراکنی»‌ام تشکر کردند! خودم می‌دانم که در این‌چنین لحظه‌هایی، به‌گونه‌ای سخن می‌گویم که مخاطب، به‌حتم دربارۀ من دچار تردید می‌شود و گمان می‌کند که من، در حال بازگفتنِ موضعِ واقعیِ خودم هستم. بااین‌حال، پروا نمی‌کنم و آزادانه و بی‌خیال، بر طبلِ «نقادی» و «انکار» می‌کوبم. [2]. با وجود این‌که نویسندۀ کتاب «اندیشۀ فرهنگیِ آیت‌الله خامنه‌ای» هستم، طی چندین یادداشت، سلسله‌ای از «نقدها» و «ابطال‌ها» را نسبت به اندیشۀ فرهنگیِ ایشان مطرح کردم و همگی را بدون «حذف» و «تعدیل»، هم در سلسله درس‌گفتارهایم آوردم و هم در کانالم منتشر ساختم. جالب این‌که عدّه‌ای به واقع دچار شبهه می‌شدند و می‌گفتند این اشکال‌ها به قدری «قوّی» و «جدّی» هستند که ما را دچار شک و تزلزل کردند! دربارۀ این یادداشت‌های انتقادی، هیچ‌گاه به من پیامی از سوی دفتر ایشان منتقل نشد که جنبۀ بازدارنده و منفی داشته باشد. به‌این‌ترتیب، من بدون هیچ مانع و مشکلی، «ساختارشکنی» کردم و سئوال‌ها و ایرادهای فرضیِ خویش را در «عرصۀ عمومی»، مطرح ساختم. [3]. سال‌ها پیش، آیت‌الله خامنه‌ای توصیه کرده بود که ما باید «پیش‌دستانه» و «مبتکرانه»، شبهه‌ها و اشکال‌ها را بیابیم و به آنها پاسخ بدهیم، نه این‌که در انتظار مطرح‌شدن‌شان بنشینیم و آن‌گاه پاسخ بدهیم. و این یعنی «نگاه رو به جلو و پیش‌روانه»؛ «نترسیدن»؛ «با چالش روبرو شدن»؛ «شهامت اندیشیدن داشتن»؛ «باب عقل را مسدود نکردن»؛ «از مخالفت و انکار نگریختن» و «بر دهان دگراندیش، سرب داغ نریختن». نباید هراسید و گریخت؛ باید به میدان آمد و تن به تن، شمشیرِ معرفت برکشید و رجز خواند و معرکه‌ای دیدنی پدید آورد. آن‌که «استدلالِ متقن» در آستین دارد و اندیشه‌اش غنی و پُرمغز است، از «تقابل» و «اصطکاک» و «مواجهه»، استقبالِ مشتاقانه می‌کند و از «مناظره»، لذّتِ معقول می‌برد. [4]. «جهادِ تبیین» چیست؟ جز این است که نباید بر «اهرم‌های قهریِ حکومتی» تکیه کرد و در پی «قلع‌وقمعِ مخالفان» بود؟! اگر می‌توان منتقدان را به «محکمه» فراخواند و با «داغ» و «درفش» آنها را به سکوت واداشت، دیگر چه نیازی است به «جهادِ تبیین»؟! در یک سوی جهادِ تبیین، کسانی هستند که سیاه‌نمایی و وارونه‌نمایی می‌کنند و دروغ می‌بافند و خدعه می‌کنند و بر چهرۀ حقیقت، زخم می‌نشانند. در برابر اینان باید مسیر «جهادِ تبیین» را در پیش گرفت و «گفت» و «نوشت» و «روشنگری» کرد. آری، چارۀ کار، «روشنگری» است و نه «مواجهۀ سخت و حقوقی». و مگر خودِ «انقلاب»، زادۀ روشنگری نیست؟! انقلاب اسلامی، انقلاب «بیانیه» و «نوار کاست» و «منبر» و «مسجد» و «کتاب» و «سخنرانی» و «تبلیغ» بود! و استمرارِ حرکتِ انقلابی، یعنی استمرار همان منطقِ کارآمد و روزآمدسازیِ آن. با همین ابزارهای فرهنگی و رسانه‌ای، انقلاب کردیم و در متن غلبۀ تجدُّد، از دل تاریخ برآمدیم. چرا اکنون نتوانیم؟! نباید نشستن بر مسند قدرت، «منطقِ فرهنگیِ ما» را دگرگون کند و گمان کنیم که «قدرت‌نشینی» و «حکومت‌داری»، نیازی به «گفتمان‌سازی» و «منطقِ گفتمانی» ندارد و می‌توان با «زور» و «قهر» و «جبر» و «قسر»، ارزش‌های انقلابی را تثبیت کرد و تداوم داد. [5]. آیت‌الله خامنه‌ای را به «دیکتارتوری» متهم می‌کنند، امّا آیا دیکتاتور، فرمانِ شرعیِ «جهادِ تبیین» می‌دهد و از انقلابی‌ها می‌خواهد که در فضای واقعی و مجازی، «بگویند» و «بنویسند»، یا فرمان «زندان» و «شکنجه» و «تبعید» و «ترور» می‌دهد و مخالفان و منتقدان را «حذف» و «سرکوب» می‌کند؟! رسمِ دیکتاتوری، طرّاحیِ «حلقه‌های میانی» است یا «حلقه‌های بسته»؟! دیکتاتور، به «زنجیرۀ تواصی به حقّ و بصیرت» فرامی‌‎خواند یا به «زنجیر افکندن به قلم و زبانِ منتقدان»؟! دیکتاتور در پیِ «توجیه‌گری» و «لاپوشانی» است یا به دنبال «بازسازیِ انقلابی» و «تحوّلِ بنیادین» و «آرمان‌گرایی»؟! دیکتاتور به «چرخشِ مدیریّتی» و «جوان‌گراییِ حاکمیّتی» دعوت می‌کند یا به «محافظه‌کاری» و «مصلحت‌اندیشی»؟! https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
جمشیدی: «جهانی‌شدن»، جهانی‌سازیِ ضدّ‌ارزش‌هاست- تسنیم https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/12/15/2677665
🔻 رئیس‌جمهورِ عزیز، حاج‌آقای رئیسی! [1]. رهبر انقلاب گفت: چنانچه «دولتِ جوانِ حزب‌اللهی» مستقر شود، بسیاری از دردها و دغدغه‌ها برطرف خواهند شد. ما به این سخن، باور داشتیم و داریم. [2]. امّا احساس می‌کنیم که با وجود رأی‌دادن به شما، هنوز «دولتِ جوانِ حزب‌اللهی» مستقر نشده است! کارگزارانِ بی‌کفایت و تنبلِ «دولت روحانی»، زیر سایۀ ایدۀ «دولتِ جوانِ حزب‌اللهی»، همچنان «حضورِ تصمیم‌سازانه» و «حیاتِ مدیریّتی» دارند و به این واسطه، یا سنگ‌اندازی و مانع‌تراشی می‌کنند و یا به‌ظاهر و مصلحت‌اندیشانه، رنگ عوض کرده‌اند. [3]. «ابقای تکنوکرات‌ها»، تکرارِ قصّۀ «انتصاب مشایی‌ها» است! «انقلابی‌های اجتماعی» را شرمندۀ «ندانم‌کاریِ دولت انقلابی‌» نکنید! دولت «به نام» جریان انقلابی در قدرت است و «به کام» تکنوکرات‌ها! [4]. حواستان به «زمان» هست؟! «شش ماه» گذشت! هشدار! بدنۀ اجتماعیِ شما به دلیل «انفعال در چرخشِ مدیریّتی»، دلسرد شده‌اند... https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻خوابی که «واقعیّتِ انقلابی» را در آغوش کشید: تو یوسف می‌شوی ... [۱]. خواب، «حجّت/ استدلال/ برهان/ بینه/ دلیل» نیست، امّا خواب می‌تواند «نشانه/ آیت/ آیه/ علامت/ مؤیّد» باشد. نه دین و انقلاب دینی را بر خواب مبتنی ساختن و همه‌چیز را به غیب و ملکوت حواله‌دادن صواب است، و نه از درِ «انکار» و «نفی» درآمدن و به‌ بهانۀ عدم‌حجّیّت، «پوزیتیویستی» سخن‌گفتن رواست. در خود قرآن کریم از میان ده‌ها قصّه، «هفت بار» به خواب‌هایی اشاره شده است. این «توازن» و «تناسب» را زدودن و مشهورات و مقبولاتِ تجدّدی و پوزیتیویستی را هرچند با نام علم و عقلانیّت، تکرار کردن و از اساس، طریقِ «سلب» را در پیش گرفتن، با «عقلانیّتِ دینی»، سرِ سازگاری ندارد: چون ز حس بیرون نیامد آدمی باشد از تصویر غیبی، أعجمی (مثنوی معنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۰۲۳) [۲]. این رؤیا، در کتابی که از سوی دفتر رهبر انقلاب منتشر شده، درج گردیده است: در یاد من، خواب‌های عجیبی مانده که یکی از آنها را نقل می‌کنم؛ به گمانم مربوط به سال ۴۶ یا ۴۷ باشد. در آن زمان، وضع سیاسیِ مشهد، در نهایتِ شدّت و سختی بود و اسلام‌گرایان، دچار گرفتاری و محنتِ زیادی بودند؛ چنان‌که جز چند تن از رفقا، کسی با من در میدان باقی نماند و بقیه ترجیح دادند عرصۀ مبارزه را رها کنند. در آن شرایط، خواب دیدم که امام خمینی وفات کرده و جنازۀ ایشان در یکی از خانه‌های مشهد، واقع در نزدیکی خانۀ پدر من، روی زمین است. مردمِ بسیاری برای تشییع جنازه جمع شدند، که من هم در میان آنها بودم. دردی جانکاه، قلبم را می‌فشرد و غم و اندوه، وجودم را گرفته بود. تابوت را از خانه بیرون آوردیم و روی دوش گرفتیم. بعد تشییع‌کنندگان که جمعیّت انبوهی بودند، در پیِ جنازه به حرکت در آمدند، که در میان آنها، شمار بسیاری از علما بودند و من هم با آنها حرکت کردم. طبق معمول، جنازه در برابر ما می‌رفت و تشییع‌کنندگان که بیشترشان علما بودند نیز به دنبال آن می‌رفتند. من با صدای بلند می‌گریستم و از شدّت تألّم و تأثّر، با دست روی زانوی خود می‌زدم. چیزی که بر غم و درد من می‌افزود، این بود که می‌دیدم برخی از علما - که هنوز چهره‌های‌شان را در خاطر دارم - بدون آن‌که توجّهی بکنند و عبرتی بگیرند و بی آن‌که احساسِ اندوه‌ای در آنها مشاهده شود، با هم صحبت می‌کنند و می‌خندند! و من کاری از دستم بر نمی‌آمد جز این‌که این درد و اندوه جانکاه را تحمّل کنم. جنازه به آخر شهر رسید. بیشتر تشییع‌کنندگان بازگشتند، امّا جنازه، راه خود را در بیرون شهر ادامه داد و تعداد بیست سی تشیع‌کننده - که من هم جزو آنها بودم - همچنان در پی جنازه حرکت می‌کردند. سپس جنازه به تپه‌‌ای رسید. بیشتر تشییع‌کنندگان، در پایین تپه ماندند. جنازه به همراه چهار پنج تشییع‌کننده، به سمت بالای تپه رفت که من هم با آنها به دنبال جنازه بودم. ما تابوت را آنجا قرار دادیم. من به پایینِ پا نزدیک شدم تا درحالی‌که چهرۀ امام را می‌بینم با او وداع کنم. وقتی کنارِ پا ایستادم، به چهرۀ امام که در تابوت آرمیده بود، نگریستم. ناگهان دیدم دست راستِ ایشان که انگشت سبابۀ آن به حالت اشاره بود، به سمت بالا حرکت می‌کند. حیرتِ شدیدی، سراپایم را گرفت. سپس دیدم امام با چشمانِ بسته شروع کرد به حرکت برای نشستن، تا این‌که انگشت اشاره‌اش به پیشانی من رسید و آن را لمس کرد یا نزدیک بود لمس کند. من در این حال، با شگفتی و حیرت، نگاه می‌کردم. بعد لب‌هایش را گشود و دو بار گفت: تو یوسف می‌شوی… تو یوسف می‌شوی!(‌سیّدعلی خامنه‌ای، خونِ دلی که لعل شد: خاطرات از زندان‌ها و تبعیدِ دورانِ مبارزاتِ انقلابِ اسلامی، گردآوری از محمدعلی آذرشب، ترجمۀ محمدحسین باتمان‌غلیچ، تهران: مؤسسۀ انقلابِ اسلامی، ۱۳۹۷). https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 مبنا و منطقِ نگاه به آیندۀ انقلاب: ساختن «چشم انداز» برای چهل سال دوّم انقلاب http://fekrat.net/?p=8204
🔻 از "کج‌روایت‌های عامدانه" تا "بدفهمی‌های سهوی": بازی‌سازیِ جریانِ تحریف برای قدرت‌نشینانِ بی‌قدرت مهدی جمشیدی [1]. آنچه که تاکنون از طرح صیانت به گوش مردم رسیده، "روایتِ جریانِ تحریف" از این طرح است، نه "خودِ طرح"! به‌جای ارجاع به آمار "موافقت و مخالفت مردم با این طرح"، میزانِ "مواجهۀ مستقیم مردم با این طرح" را بسنجید! آن‌گاه، "نتیجۀ معکوس" خواهید گرفت! [2]. جریانی که منافع سیاسیِ خویش را در مخاطره می‌دید، پیش‌دستی کرد و از طریق "روایت‌سازیِ آغشته به تحریف"، ذهنیّتِ مردم را "دست‌کاری" نمود! جریان تحریف، دستِ "سازوبرگ‌های دولتِ ایدئولوژیک" را از پشت بسته! هنوز تجربۀ شومِ "روزنامه‌های زنجیره‌ای" را در ذهنیّت‌پردازی‌های وارونه از یاد نبرده‌اند! می‌دانند چگونه می‌توان از جای "خائن" و "قهرمان" و "ارزش" و "ضدّارزش" را تغییر داد! [3]. اضافه کنم: پای "اقتصادِ سیاسی" نیز در میان است! پشت‌پرده، خبرهاست! آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی اخیر خویش گفت: "حرام‌خوارسازیِ خواص"! درست است: گردش مالیِ حضرات، سر به فلک می‌کِشد! [4]. به‌جای منافعِ "جریانِ ما" می‌گویند "مردم"! در این بازی، همه‌چیز برساخته است: "روایت‌های برساخته"! "مردمِ برساخته"! "ذهنیّت‌های برساخته"! "استدلال‌های برساخته"! و ... . فقط یک چیز، واقعی است: "سیاست" و "اقتصادِ سیاسی"! یعنی "قدرت" و "ثروت"! و چه دستاویزی بهتر از "مردم" برای سنگ‌اندازی؟! می‌بینید معرکۀ "اعتباریّات" را؟! به تعبیر آن فیلسوف پُست‌مدرن، ما با "کپیِ کپیِ کپیِ واقعیّت" روبرو هستیم.... [5]. نه دولت و نه مجلس، بضاعت معرفتیِ و رسانه‌ای برای دگرگون‌کردن این "بازیِ روایی" را ندارند و با "سکوت" و "عقب‌نشینی" و "انفعال" و "وادادگیِ" خویش، در عمل نشان دادند که "مردِ میدانِ روایت" نیستند! قافیه را باخته‌ و از میدان گریخته‌اند. عُرضۀ اصول‌گرایی، بیش از این نیست. [6]. زین پس، "جریانِ تحریف" با جسارت بیشتری به میدانِ بازی وارد می‌شود و با "کج‌روایت‌های عامدانه"، مردم را گرفتار "بدفهمی‌های سهوی" خواهد کرد! به‌عبارت‌دیگر، برای تصمیم‌سازی، نیازی به "حضور" در دولت و مجلس نیست، بلکه کافی‌ست مسیر "بازی‌سازیِ روایی" در جایی بیرون از قدرتِ رسمی در پیش گرفته شود؛ آن‌گاه، "اصول‌گرایانِ منفعل"، همان خواهند کرد که "جریانِ تحریف" می‌خواهد! اینان، "قدرت‌نشینانِ بی‌قدرت" هستند.... https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻اشاره: رویدادهای «سیاسی» و «نظامی» در این روزها، تشکیل‌دهندۀ بخشی از همان «پیچ تاریخیِ جهان» است که گمان آن رفته بود. نخبگان و زبدگانِ ملّت بزرگ ما در این مرحله، حامل «مسئولیّت‌های ویژه»‌ هستند. «شناخت جبهه‌بندی‌ها و صف‌آرائی‌ها» و «انتخاب موضع درست»، مسئولیّت کوته‌مدّت، و «آمادگی برای نقش‌آفرینی در تحوّلات به سود جبهۀ حقّ»، وظیفۀ میان‌مدّت آنان است(پیام به نشست اتحادیۀ انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، 21/12/1400). 🔻تأمّل: [1]. کدام رویدادهای مشخصِ سیاسی و نظامی؟ [2]. و حتّی رویدادهای «نظامی» نیز؟ [3]. پیچ تاریخی در «ابعادِ جهانی»؟ [4]. و پیش از این، «گمانه‌زنی» شده بود؟ [5]. و بخشی از این پیچ، «شکل گرفته»؟ [6]. مسئولیّت‌های ویژۀ «نخبگانِ ایرانی»؟ ،،،،،،،،،،،،،،، در پاره‌ای از تاریخ قرار گرفته‌ایم که «نقطۀ عطف» است؛ یک «گسست تاریخی» در پیش است. و نه در پیش، بلکه آغاز شده است و ما اکنون در متن آن قرار داریم. شواهد عینی و تجربی، از این تحوّل تاریخی حکایت می‌کنند. «زنجیرۀ وقایع»، پدید آمده‌اند. امّا در آستانۀ چه دوره‌ای از تاریخ قرار داریم؟ روحِ حاکم بر این «تاریخِ جدید» چیست؟ این عهدِ تاریخیِ پساتجدُّدی، بر چه امری تکیه دارد؟ یعنی تمدّنِ غربی در بستر احتضار افتاده است؟ کدام «دیگری»، سر بر خواهد آورد؟ نهایت این دگرگونیِ جهانی، تمدّن اسلامی است یا در حال گذار از دورۀ تاریخیِ غیبت هستیم؟ ... https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻روشنگری دربارۀ یک برداشت نادرست برخی نوشته‌اند چون رهبر انقلاب در پیام نوروزی به مناسبت سال 1393، نسبت به دولت حسن روحانی، اظهار امیدواری و حمایت و خرسندی کرده است، نباید موضع ایشان دربارۀ حمایت از دولت رئیسی در پیام نوروزی را برجسته انگاشت. امّا حقیقت چیست؟ [1]. «سالِ تبادل دولت‌ها و دست‌به‌دست‌شدن قدرت بود؛ و این کار با آرامش، با نهایت امنیّت در کشور انجام گرفت و بحمدالله یک حلقه‌ی جدید از سلسله‌ی طولانی مدیریّت کشور پدید آمد.»(در پیام نوروزی، 29/12/1392). حاشیۀ تبیینی: «پدیدآمدن یک حلقه‌ی جدید از سلسله‌ی طولانی مدیریّت کشور»، امری طبیعی است و فضیلتی ندارد. آنچه‌که مهمّ است، «ریل‌گذاریِ جدید» است، نه «افراد جدید». راهِ حسن روحانی، همان راهِ هاشمی‌رفسنجانی بود، با اندکی تظاهر به روشنفکرمآبی خاتمی. یک شخصیّت تلفیقی و ترکیبی که حاصل یک اقتباس بسیار سطحی و نخ‌نما بود. دریغ از اندکی خلّاقیّت در چهره‌پردازی از خویش. [2]. «در باب حماسه‌ی اقتصادی، کاری که باید انجام بگیرد و توقّع بود که اتّفاق بیفتد، اتّفاق نیفتاد. تلاش‌هایی انجام گرفت که مورد سپاس است، ولی کار بزرگی که باید در زمینه‌ی حماسه‌ی اقتصادی انجام بگیرد، همچنان در پیش روی ما است و ما موظّفیم که این حماسه را به وجود بیاوریم.»(در پیام نوروزی، 29/12/1392). حاشیۀ تبیینی: این‌که «تلاش‌هایی انجام گرفت که مورد سپاس است، امّا کاری که توقّع بود که اتّفاق بیفتد، اتّفاق نیفتاد»، مدح نیست. توقع ایشان، برآورده نشده است. [3]. «در اواخر سال ۹۲ بحمدالله یک زیرساخت فکری و نظری برای حماسه‌ی اقتصادی به وجود آمد؛ سیاست‌های «اقتصاد مقاومتی» اعلام شد و زمینه آماده است برای اینکه ان‌شاءالله تلاش لازم در این باب انجام بگیرد.»(در پیام نوروزی، 29/12/1392). حاشیۀ تبیینی: «سیاست‌های اقتصاد مقاومتی» را نیز رهبر انقلاب نگاشتند و ابلاغ کردند امّا عمل نشد. رویکرد حسن روحانی، اقتصادِ برجامی و وابسته و برون‌زا بود، نه مقاومتی. نتیجه: مطابق عبارات نقل‌شده، استنباط اینان درست نبوده است. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 حاشیه‌های تبیینی بر بُرش‌هایی از سخنرانی نوروزیِ رهبر انقلاب ۶ - فروردین - ۱۴۰۱ اختصاصی فکرت نت بخوانید: http://fekrat.net/?p=8272 ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، 📎نمونه‌ای از به‌کارگیریِ یک روش نو در تبیین‌گری: [1]. انتخاب مسأله‌های جدّی و مناقشه‌برانگیر و چالشی؛ [2]. نقل عبارتِ رهبر انقلاب برای تثبیتِ مرجعیّتِ فکریِ ایشان؛ [3]. نگاشتنِ حاشیۀ تبیینی و تحلیلی در ذیل سخن ایشان برای بسط و شرح؛ [4]. استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم ادبی و جذاب؛ [5]. صراحت و شفافیّت در مواضعِ انقلابی و نهراسیدن از تقابل؛ [6]. نکته‌یابی و نکته‌پردازیِ تحلیلی و موشکافی‌های باریک‌اندیشانه؛ [7]. جزئی و عینی کردنِ کلّیّات مطرح‌شده از سوی رهبر انقلاب؛ [8]. نشان‌دادنِ دنباله و عقبه‌های سیاسی و اجتماعیِ گفته‌های رهبر انقلاب؛ [9]. به صحنۀ بازی تبیین آوردنِ دیگری‌های سیاسی و فکری و افشاگری دربارۀ آنها؛ [10]. تکیه بر مفاهیمِ مطرح‌شده از سوی رهبر انقلاب در گفته‌های پیشین ایشان.
🔻بازی‌سازیِ هوشمندانه در برابر ضدّانقلاب: دفاع از «حربه‌های دشمن‌سوز» مهدی جمشیدی [1]. باید "ادلّۀ فقهی" را برای حل مسأله به میدان بحث آورد و از "هیجان‌های حقیقت‌ستیز" و "سلیقه‌های بی‌مبنا" دوری گُزید. داور اختلاف‌ها، "شرع" است، نه اکثریّت و نه قدرت‌نشینان. [2]. باید مسأله را در "چهارچوب بافتِ عینی" - که فتنه و انقلاب رنگی بود - فهم و تحلیل کرد، نه به‌صورت "انتزاعی"؛ چراکه "موضوع" بر "حکم" سایه می‌افکند. [3]. باید سازوکارِ "رخنه در سامانۀ جنگِ شناختیِ دشمن" و "ایجاد اختلالِ ساختاریِ معرفت‌بنیان" در آن را به کار گرفت. دنیای کنونی، دنیای "روایت‌ها" و "برساخته‌ها" و "تصویرها" است و "واقعیّت‌ها"، همچون جزیره‌های دورافتاده، متروک شده‌اند. دشمن نیز در پی ایجاد "اختلال در دستگاهِ محاسباتیِ ما" است تا ناخواسته و غافلانه، آن کنیم که او می‌خواهد. [4]. "جنگِ نرمِ هوشمندانه" یعنی به‌کارگیریِ حداکثرِ خدعه (مشروع) به‌جای "مواجهۀ مستقیمِ پُرهزینه یا کم‌بازده". خصوصیّت هوشمندی، یا به دلیل تکیه بر "استفاده از ظرفیّت‌های برتر و نامتقارنِ دشمن به نفع خود" است، یا "کنشگریِ در بستر ضعف‌های او". در طرّاحی هوشمندانه، ما نمی‌جنگیم، بلکه دشمن را اسیر ضعف‌های خودش می‌کنیم؛ و اگر بجنگیم، قوّت‌های او را به خدمتِ خویش می‌گماریم. [5]. این خدعه، معطوف به "نیروهای ضدّانقلابِ معارضِ اصلیِ فضای توئیتر" بوده است، نه "خودی‌ها" یا "مخالفانِ غیرمعارض". این همه قیودِ صریح، محدودکنندۀ "دامنۀ عملیّات" بوده‌اند، حال‌آن‌که کسانی این "استثناء" را تعمیم می‌دهند و چنین وانمود می‌کنند که "رویّۀ غالب و رایج"، این‌گونه بوده است. [6]. این منطق، از قبیل نوعی "رهزنیِ رمز از بی‌سیمِ دشمن" یا "تشبّه به دشمن برای نفوذ" و یا "تخریبِ روانیِ جبهۀ دشمن" است که در جنگ نظامی، مشروع و مجاز است. ضدّانقلاب، به‌واقع در حال "جنگ" با ماست و خدعه، "اصل" و "اساسِ" کنشگریِ رسانه‌ای است؛ چنان‌که "جریانِ تحریفِ داخلی" نیز بر همین مدار حرکت می‌کند. [7]. همراهی "شبه‌اصول‌گرایانِ عمل‌گرا" با منافقانِ قدیم (مجاهدین خلق) و جدید (جریان تحریف)، نشان از "وادادگیِ سیاسی" و "قدرت‌طلبیِ مشمئزکننده"‌شان دارد. همیشه در "موقع خطر"، این جماعتِ "حریصِ منصب و مقام"، خوش‌رقصی کرده‌اند و خنجری از پشت نشانده‌اند. اینان "شبه‌انقلابی‌های رسمی و مؤدب و عاقل" و "تشنۀ قدرت" و "طالب منزلت" هستند و ذلیلانه، "انشای قدرت" را روخوانی می‌کنند. [8]. به توصیۀ آیت‌الله بهجت، در آنجا که درمی‌مانم و معرفت قطعی برایم حاصل نمی‌شود، دست به استخاره می‍زنم. دربارۀ شخص آقای روح‌الله مؤمن‌نسب نیز که تنها ایشان را یکبار در برنامۀ گفتگوی خویش دیدم، چنین کردم. این آیات بر من عَرضه شدند: وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا (انبیاء: 57-58)؛ و [ابرهیم به قوم خویش گفت:] سوگند به خدا كه پس از آن‌كه پشت كرديد و رفتيد، قطعاً در كار بتان‌تان تدبيرى خواهم كرد! پس آنها را جز بزرگ‌ترشان را ريز ريز كرد! مبارک است. خوب نواختید "ضدّانقلابِ خیانت‌پیشه" را. بیش باد این "حربه‌های دشمن‌سوز". ضدّانقلاب بداند که اگر "بزند، می‌خورد"؛ آن هم از جایی که چندین سال بعد خواهد فهمید. حال که فهمیده، از داغ سوزش است که نعره می‌زند. بگذار چاک دهانش را بدرد؛ کار از کار گذشته است. احسنت. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 «انقلابی‌گریِ نامؤمنانه» در تجربۀ سازمان مجاهدین خلق: عواقبِ «سیاست‌ورزی عمل‌گرایانه» انتشار: ۱۱ - فروردین - ۱۴۰۱ لینک کوتاه مطلب: http://fekrat.net/?p=8327 https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 قصّۀ جلوه‌گری‌های روشنفکریِ سکولار در ایرانِ پساانقلاب (از مهندس بازرگان تا چپ‌های انقلابی) خبرگزاری فارس. ۱۴۰۱-۱-۸ پیوند کوتاه مطلب: http://fna.ir/1o6hw8 https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 حکمِ شرعیِ اصلِ ورود به شبکه‌های اجتماعیِ غربی از نظر رهبر انقلاب سئوال: آیا "نرم‌افزارها" هم به‌مثابه کالا هستند و حکم خرید کالای ایرانی در اینجا هم وجود دارد؟ 1. حکم "خرید کالای دشمنان" که به نحوی کمک به آنها محسوب می‌شود، تحت عنوان «اعانه‌ی ظالم» شامل اینجا نیز می‌شود؛ یعنی ما: الف. با "خریداری" یک نرم‌افزار، خدماتی به آنها برسانیم، ب. یا به نحوی از این نرم‌افزارها "استفاده" کنیم که "سودش" به جیب آنها برود، مثل برخی "برنامه‌ها" که "اصل ورود" به آنها و "تعداد استفاده‌کنندگان" از آنها برای صاحبش مفید است، همین ورود به برنامه هم "حرام" می‌شود. 2. بنابراین فرقی نمی‌کند که این کالا "سخت‌افزار" باشد یا "نرم‌افزار" و این توصیه‌‌ای که گفته‌اند اگر کالایی "مشابه داخلی" دارد، از کالای خارجی استفاده نکنید، شامل نرم‌افزارها هم می‌شود و باید از "نرم‌افزار داخلی" استفاده کنید. https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=29126#13 ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، بنابراین، اکنون بسیاری از ما در "تناقض" به سر می‌بریم، چون: الف. هم به "رهبر انقلاب"، باورِ ایمانی داریم، ب. هم "تمدّنیِ غربی" را دشمنِ شیطانی می‌دانیم، ج. و هم در "شبکه‌های اجتماعیِ غربی" حضورِ وابسته داریم!
🔻 رنجش استاد مطهری نسبت به بی‌مخاطبی: انتخاب‌های رنج‌آور ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✒ مهدی جمشیدی [1]. مطهری به دوستی گفته بود: اوّلاً، چون در دانشکده‌ها، نود درصد دانشجویان فقط برای «اخذ مدرک» حضور پیدا می‌کنند، علاقه‌ای که طلبه‌ها به «درس و بحث» دارند، از خود نشان نمی‌دهند و این مرا به‌شدّت «رنج» می‌دهد؛ آنچنان‌که می‌توانم بگویم وقت من «هدر» می‌رود. ازاین‌رو، در اوّلین روزی که مشکلات برطرف شود، به قم برمی‌گردم تا با طلبه‌ها سروکار داشته باشم که دنبال مدرک نیستند. ثانیاً، از لحاظ مالی هم حقوقی که من پس از سالیان دراز می‌گیرم، حدود چهار هزار تومان است؛ در حالی‌که شاگرد من که رساله‌اش را زیرنظر من نوشته و من آن را تصویب کرده‌ام، چون مدرک دارد، دو برابر من حقوق می‌گیرد. امسال حق‌التألیفی که بابت کتاب‌هایم گرفته‌ام، سه برابر کلّ حقوق سالانۀ من است؛ با این تفاوت که «کتاب‌ها» می‌مانند و «درس‌ها»، مشتریِ واقعی کم دارند. ثالثاً، عدّه‌ای من را «دولتی» تلّقی می‌کنند، با این‌که ما کاری به مقامات نداریم و در وادی دیگر هستیم، ولی به هر حال، آخوندِ دانشگاهی، خیلی مورد قبول مردم نیست، گرچه نیّت او چیز دیگری باشد(به نقل از سیّدهادی خسروشاهی، مصلح بیدار، ج2، ص410). [2]. کسانی‌که «لحظه‌های زندگی»‌شان برای‌شان اهمّیّت دارد، بسیار حسّاس هستند که عمر خویش را چگونه و در چه راهی سپری می‌کنند. اینان، دست به «انتخاب‌های بزرگ» می‌زنند، به این معنی که در میان گزینه‌های مختلف، «بهترین‌ها» را برمی‌گزینند و به اندک، بسنده نمی‌کنند. می‌خواهند در برابر سرمایۀ عمر که می‌دهند، چیزی دریافت کنند که در آینده، گرفتار «حسرت» نشوند. آری، کارهای خوب فراوانند و آدمی می‌تواند یکی از کارهای خوب را برگزیند، امّا مسأله این نیست؛ چراکه خوب را برگزیدن، یک مقدّمۀ ابتدایی و پیش‌پاافتاده است. چه‌بسا کارهای خوبی که دواطلبان بسیار دارند و انجام آنها از بسیاری ساخته است؛ یا ارزش چندان و نتیجۀ مهمّی ندارند؛ یا تناسبی با اقتضا و ضرورت زمانه ندارند؛ و ... . پس باید «بهترین» را برگزید و به «خوب‌بودن» کار و «اثربخشی اندک» آن بسنده نکرد. این در حالی است که «نظام ترجیحاتِ ما» به‌شدّت مخدوش و نامعقول است؛ ما سخاوتمندانه و گشاده‌دستانه، عمر خویش را صرف کارهایی می‌کنیم که اولویّت و اهمّیّتی ندارند. [3]. استاد مطهری، سالیان سال در دانشگاه تدریس کرد، درحالی‌که از این کار در «رنج» بود؛ او می‌دانست کاری که می‌کند، «گشایشِ تاریخی» ایجاد نخواهد کرد و اینان که پای درس او هستند، آن «انسان‌های تاریخ‌ساز» نیستند و نمی‌توانند «گام‌های بزرگ» بردارند. او مجبور بود، امّا با همۀ وجود نیز در «رنج» به سر می‌برد؛ چراکه حس «هدردادن زمان»، عمق جانش را زخمی می‌کرد. مطهری با آن همه عظمت فکری و اخلاقی، می‌توانست یک «پیچ تاریخیِ عظیم» ایجاد کند و ده‌ها تن را چون خود بپروراند، امّا صد افسوس که در میان شاگردان او، هیچ‌کس نتوانست چون او باشد و به «قلّۀ فضایل» تبدیل بشود و «گره‌گشاییِ تاریخی» و «بن‌بست‌شکنیِ معرفتی» کند. مطهری، یک «متفکّر بی‌دنباله» و یک «درخشش نقطه‌ای» است که آمد و رفت و با رفتنش، هیچ شاگردی از شاگردانش نتوانست «خطّ معرفتیِ او» را استمرار ببخشد. فضیلت‌های مطهری در خودش «محصور» و «محدود» باقی ماند و حداکثر این است که «آثار به‌جامانده» از وی، بخشی از خسرانِ رفتن او را جبران کنند، و نه شاگردانش. [4]. ای کاش مطهری به‌جای پرداختن به اینان، به «نوشتن» مشغول می‌شد و «تفکّر انقلابی» را صورتِ نظری می‌داد تا امروز، در حسرت عدم‌دسترسی به «بخش‌های ازدست‌رفتۀ تفکّر وی» نبودیم. مطهری کسی را نداشت که بتواند حجمِ اقیانوس‌وارِ معرفتِ خویش را به او منتقل کند؛ «استعدادهای ناچیز» و «ظرفیّت‌های تنگ‌دامنه»، او را خسته و کلافه کرده بود و این برای یک متفکّر، مایۀ عذاب و تلخ‌کامی است. وقتی در دلِ تاریخ، تنها می‌مانی و «هم‌سخنِ فهیم» نمی‌یابی، درونت از حس «انفجار» سرشار می‌شود و «غربت» و «بیگانگی»، سراسر وجودت را در خود فرومی‌برد. تو می‌مانی و یک دنیا «حرفِ نابِ ناگفتۀ بی‌مخاطب». دردِ «بی‌مخاطبی»، همین اندازه سنگین و گزنده است. اگر مخاطبی نیست که بتواند بفهمد و دریابد، باید در گوشه‌ای بنشینی و برای آینده بنویسی تا شاید در امتداد حرکت تاریخی، عقولی پدید آیند که در مرداب «روزمرّگی» و «سطحی‌نگری» و «فقر اندیشه‌ای»، غوطه‌ور نباشند. و ای کاش مطهری، «ضعیفان» و «متوسطان» را رها می‌کرد و ذهنِ بیرون‌زده از تاریخش، دربارۀ امروز ما می‌نوشت. او چیزهایی را به آنها یاد داد که نه‌فقط فراتر از «فهم‌»شان بود، بلکه با «انگیزه‌های‌ شخصی و مادّی»‌شان نیز تناسب نداشت؛ انسان‌هایی ساده و سطحی که «کارمند» هستند نه «دردمند»، «خودبین» هستند نه «تاریخ‌بین»، «محافظه‌کار» هستند نه «خطّ‌شکن» و ... . https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi