eitaa logo
نوشته‌های مهدی جمشیدی
8.7هزار دنبال‌کننده
452 عکس
141 ویدیو
31 فایل
مهدی جمشیدی (نویسنده و فرهنگ‌پژوه)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻مناظره‌ی زنده تلویزیونی با عنوان: نسبت مسأله‌ی تحول با انتخابات (تحول به کدام سو و از کدام مسیر؟) 🖇 با حضور: مصطفی مهرآیین مهدی جمشیدی 🗒 شبکه یک، برنامه جریان 📍در اینجا ببینید: https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻مناظره‌ی برنامه‌ی جریان(۱) سنت فکری ما؛ عقلانی یا غیرعقلانی؟! 🖇 مشاهده در تلوبیون: https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
🔻ساخت‌شکنیِ نظری در مناظرۀ سیاسی(۱): در اسارت تفکر ترجمه‌ای 🖊 مهدی جمشیدی در مناظره‌ای که پنجم بهمن‌ماه در برنامۀ جریان با آقای مصطفی مهرآیین داشتم، به‌جای ارائۀ مستقلِ مطالبی که آماده کرده بودم، از همان آغاز، به سراغ «نقادی» و «جراحیِ» منطقیِ نظرات ایشان رفتم و کوشیدم مفاهیم و گزاره‌های ایشان را «واسازی» و «راستی‌آزمایی» کنم. در این میان، بهترین راه عبارت بود از این‌که در برابر گفته‌های ایشان، «پرسش‌های شالوده‌شکنانه» بنشانم و به این واسطه، «تناقض‌های درونیِ عقلانیّتِ تجدّدمآبانۀ» ایشان را برای مخاطب، آشکار سازم. اما از لحظه‌ای که برای ایشان آشکار شد که من عامدانه و متمرکز، در پی «آشکارسازیِ تناقض‌ها» هستم، بی‌تاب شدند و پی‌درپی، جملات مرا قطع کردند، اما با این حال، مجموعه‌ای از چالش‌های زیرساختی و نقادی‌های تطبیقی را بیان کردم که عبارت بودند از: ۱. ایشان گفتند: نظام سیاسی، صدای مخالفان را نمی‌شنود و من در پی آن هستم که «اندکی اختلال» ایجاد کنم. پرسیدم: مسأله، «اختلالِ اندک» است، یا واقعیّت این است که جریان فکریِ شما در طول دهه‌های گذشته، هم بخش عمده‌ای از «دانشگاه‌ها» را در اختیار داشته و هم در «قدرت سیاسی»، حضور داشته است؟! و اگر این طور است، آیا باید از «اختلالِ نهادینِ رسمی» به واسطۀ حیات و حضور اندیشه‌های جریان شما سخن گفت یا شنیده‌نشدن و مهجوریّت؟! آیا ایدئولوژی لیبرالیستی در اثر واگرایی‌های دهۀ هفتاد به این سو، چه در عرصۀ عمومی و غیررسمی و چه در قدرت رسمی، یکی از «بازیگران اصلی» نبوده است؟! ۲. ایشان گفتند: میان «حکومت» و «بخش زیادی از مردم»، شکاف افتاده و از این جهت، مردم در ماجرای سال گذشته گفتند که حکومت، دچار دیکتاتوری شده است. پرسیدم: آیا اغتشاش‌های سال گذشته که در آن، حدود «دویست هزار نفر» شرکت داشتند، به‌معنی «بخش زیادی از مردم» است؟! و آیا برخلاف تحلیل شما، این تعداد اندک از معارضان و مخالفان سیاسی، نشان نمی‌دهد که نظام در وضع «تحکیم اجتماعی» قرار دارد؟! و آیا وجود این کمّیّت از مخالفان سیاسی در تمام جوامع و حکومت‌ها، طبیعی نیست؟! ۳. ایشان گفتند نظام، همواره خودش را فقط مشتمل بر مجموعه‌ای فضایل و خدمات می‌داند و به هیچ خطایی اعتراف نمی‌کند. پرسیدم: رهبر انقلاب به چه دلیل مسألۀ «تحوّل» را مطرح کرده‌اند؟! آیا خودِ ایشان تصریح نکردند که به علّت آن‌که دچار «بیماری‌های مزمن» شده‌ایم و برخی «عقب‌ماندگی‌های جدّی» داریم، باید به دنبال تحوّل باشیم؟! این سخنان که در «سال هزاروچهارصد» مطرح شده و پیش از اغتشاش‌های سال گذشته است، نشان نمی‌دهد که تنبّه به تحوّل، هم برآمده از درک وجودِ مشکلات بنیادی است و هم ناشی از خودآگاهیِ منتقدانه و غیراضطراریِ حاکمیّت؟! حال آیا سرچشمۀ خوداصلاحیِ حاکمیّت، فشار اجتماعی است یا پویاییِ درونیِ حاکمیّت؟! ۴. ایشان گفتند ریشۀ اصلیِ وضعِ کنونی، دوپارگی و نوسان ما میان سنّت و مدرنیته است و ازاین‌رو، هم متفکّران انقلاب، گرفتار دوگانگی در قالبِ مدرنیسم اسلامی هستند و هم قانون اساسی و هم جریان‌های سیاسی و هم مردم؛ چنان‌که آقای [امام] خمینی هم از دین سخن می‌گفت و هم از مردم، یا مطهری هم دین‌پژوه بود و در پی نقد مارکسیسم، اما در عین حال، این وضعیّت، طبیعی است. پرسیدم اوّلاً، آیا به لحاظ منطقی و ماهوی، اسلام به‌عنوان یک «دینِ توحیدی و جامعه‌پرداز»، با تجدّد به‌عنوان یک «عالَمِ تاریخیِ طاغوتی و سکولار»، قابل‌جمع است یا حاصل این جمع، فرسوده‌شدن اسلام و تبدیل آن به «دینِ سکولار» است؟! ثانیاً، آیا مردم و تکیۀ سیاسی بر مردم، برآمده از تجدّد است و در سنّت اسلامی، سخن از «بیعت» و «شورا» و «عماد دین بودنِ مردم» به میان نیامده و حکومت دینی پیامبر و حضرت امیر، بیگانه با اعتماد و اتکای بر مردم بوده است؟! و آیا چون الگوی ساختاریِ جمهوریّت در اسلام مطرح نشده، می‌توان گفت اسلام برای مردم، نقشی در نظر نگرفته و مردم‌اندیشی و مردم‌گرایی، ره‌آورد تجدّد است، یا مسأله این است که «ساختارهای اجتماعی» - و نه ارزش‌ها و غایات - ساختنی و اقتضائی و نوبه‌نوشونده هستند؟! ثالثاً، آیا می‌توان از یک‌سو، دوپارگیِ هویّتی را «علّت‌العلل مشکلات» دانست و از سوی دیگر، این امر را «طبیعی» انگاشت؟! مگر جز این است که امر طبیعی در جهان انسانی، فاقد جنبۀ مَرَضی است و نمی‌تواند مولّد مشکل باشد؟! مگر تجدّد، در امتداد تاریخیِ طبیعیِ ما قرار دارد و با منطق درونیِ جامعۀ ما هماهنگ و همسو است که بتوان امتزاج و ادغام با آن را «ممکن» و «طبیعی» انگاشت؟! آیا تعرّضِ «استعمار» و «نظم سلطه»، امر طبیعی است که بتوان این استحالۀ تحمیلی را طبیعی قلمداد کرد؟! https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻مناظره‌ی برنامه‌ی جریان(۲) منطق سیاسی رهبر انقلاب؛ انحصار یا تکثر؟! 🖇 مشاهده در تلوبیون: https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مناظره‌ی تلویزیونی با عنوان: نسبت مسأله‌ی تحول با انتخابات 🖇 با حضور: مصطفی مهرآیین مهدی جمشیدی 🗒 شبکه یک، برنامه جریان 📍در اینجا ببینید: https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مناظره‌ی برنامه‌ی جریان(۳) نسبت مردم با نظام؛ شکاف یا همگرایی؟! 🖇 مشاهده در تلوبیون: https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻مناظره‌ی برنامه‌ی جریان(۴) نسبت سنت با تجدد؛ تهذیب یا تأسیس؟! (باید این قید را درباره‌ی این پاره از سخنم اضافه کنم که من، «ادعا»ی علی شریعتی را مطرح کردم که می‌گفت در پی عرضه‌ی روایت انقلابی از اسلام است، اما او در «عمل»، دچار التقاط گردید و حاصل تفکرش، روایت مارکسیستی از اسلام شد). 🖇 مشاهده در تلوبیون: https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
🔻ساخت‌شکنیِ نظری در مناظرۀ سیاسی (۲): در اسارت تفکّرِ ترجمه‌ای 🖊 مهدی جمشیدی ۵. ایشان گفتند نظام به دلیل دوپارگی هویّتی‌اش، از یک سو ناچار است جانب ایدئولوژی خودش را بگیرد و در پی هدف‌های جهانی و آرمان‌های منطقه‌ای و فراملّی باشد؛ و از سوی دیگر، به زندگی و معیشت مردم بپردازد، اما این وضع، نارضایتی اجتماعی در پی داشته است. پرسیدم: اوّلاً، چرا «ایدئولوژیِ انقلابی» را در «فتوحات جهانی»، منحصر می‌کنید و از آرمان‌های انقلابی در درون «مرزهای ملّی»، غفلت می‌ورزید؟! مگر جز این است که انقلاب می‌خواست و می‌خواهد که در درجۀ نخست، زمینۀ ساختاری و رسمی را برای استکمال معنوی و رونق مادّیِ ایرانیان فراهم کند و یک «دولت- ملّتِ نمونه» پدید آورد؟! مگر جز این است که ساخت «تمدّن اسلامی»، در مرحلۀ پنجم و پس از مراحل «انقلاب» و «نظام» و «دولت» و «جامعه» قرار دارد و این مراحل چهارگانه، جملگی آرمان‌های ملّی و ایرانی قلمداد می‌شوند؟! چگونه مردم، قربانیانِ ایدئولوژیِ انقلابی هستند در حالی همین خطّ تاریخی، توانسته میان پیشرفت مادّی و معنوی، جمع برقرار نماید و در شرایط انقباضی و چالشی، «فتوحات فن‌آورانۀ حیرت‌انگیز»ی را در پی داشته باشد؟! ثانیاً، تحریم‌هایی که اکنون بر ما تحمیل می‌شود، به دلیل «آرمان‌های فراملّی» ماست یا به دلیل پیشرفت در «صنعت هسته‌ای» که ماهیّت اقتصادی (نه ایدئولوژیک) و ملّی (نه جهانی) دارد؟! ثانیاً، آیا نباید حضور عظیم مردم را در تشییع «حاج‌قاسم»، نماد عینی و جلوۀ بیرونیِ همراهی مردم با تفکّر مقاومت و آرمان بیداری اسلامی و مقاومت در منطقه قلمداد کرد؟! رابعاً، آیا دوگانه‌های «دنیا/ آخرت»، «مادّه/ معنا»، «مردم/ خدا»، «لذّت/ سعادت»، «سود/ کمال» و ... همگی برآمده از «الهیّات مسیحی» نیستند که نهضت روشنگری در برابر آنها شکل گرفت و در نهایت نیز به این‌جهانی‌گری (سکولاریسم) انجامید؟! آیا اگر چنین شکافی در الهیّات مسیحی وجود داشته، ما می‌توانیم آن را به «الهیّات اسلامی» تعمیم بدهیم و ذیل این ترجمه، مسألۀ وارداتی و معضلۀ تصنّعی برای خویش ببافیم و بسازیم؟! ۶. ایشان گفتند نظام، مردم را ملامت و تحقیر می‌کند و آنها را فتنه‌گر و اضافی و زائد می‌شمارد و می‌خواهد مردم را از معادلۀ سیاسی، حذف کند. پرسیدم: اوًلاً، اگر این‌گونه است چرا نظام، نظریۀ «مردم‌سالاریِ دینی» را مطرح کرده و دست‌کم در زبان، این‌قدر مردم را ستایش می‌کند و اراده و خواست آنها را مؤثر و مولّد می‌انگارد و دستِ نیاز به سوی آنها دراز می‌کند؟! چرا نظام، «توجیهِ وجودیِ» خویش را به حضور و فاعلیّت مردم، گره زده است و مشارکت سیاسیِ مردم را می‌طلبد و از «مشارکت حداکثری» سخن می‌گوید؟! آیا نظامی که اعتنا و اهتمامی به مردم ندارد، مشارکتِ حداکثریِ مردم را می‌طلبد و اعتبار و استحکام خویش را به همراهی و هواداری مردم گره می‌زند؟! ثانیاً، اگر مردم به حاشیه رفته‌اند و بی‌تأثیر هستند، این‌همه تلاش جریان‌ها و نیروهای سیاسی در آستانۀ انتخابات برای جذب بدنۀ اجتماعی به چه دلیل است؟! «مردمِ محذوف»، به چه کار می‌آیند؟! ثالثاً، اگر مردم از قدرت برکنارند و هیچ‌کاره و نظاره‌گر شده‌اند، پس چرا قدرت سیاسی در ایران، این اندازه «نوسان» و «تلاطم» دارد و از پی هر دولت، دولت دیگری برمی‌آید که با آن تفاوت دارد؟! رابعاً، چرا برخی از «نیروهای سیاسی و روشنفکری»، حکم و وصف و حال خویش را به تودۀ مردم نسبت می‌دهند و اگر غیرخودی و معارض و تکرارکنندۀ صدای دشمن انگاشته می‌شوند، وانمود می‌کنند که مقصود از این تعابیر، «مردم» هستند؟! ۷. ایشان گفتند سنّت ما، ناعقل است و تجدّد، عقل؛ به این معنی که سنّت ما به دلیل خدابنیانی، یا استدلال عقلی را برنمی‌تابد و یا ضدّعقلی است. پرسیدم: اوّلاً این که مگر وجود «خدا»، امر فراعقلی یا فروعقلی است که اگر یک سنّت فکری بر آن استوار باشد، ناعقل انگاشته شود؟! مگر نمی‌توان خدا را با «دلایل خالصِ عقلی» اثبات کرد؟! این‌که سنّت فکریِ ما معطوف به خداست، به این معنی است که عقل در آن، قلمرو محدود دارد و پیش‌فرض‌های نامعقول بر عقل، تحمیل می‌شوند، یا به این معنی است که قدرت استدلالِ عقلی، به خدمت غایات و مقاصد دینی گمارده شده است؟! عقلِ دینی، ناعقل است یا عقلِ خادمِ الهیّات و در عین حال، مستقل و مستدل؟! ثانیاً، بر فرض هم که بتوان در کلام اسلامی چنین گفت، آیا فلسفۀ اسلامی، چنین حکمی دارد و برهان‌های فلسفی، مبتنی بر پیش‌انگاره‌های اثبات‌نشده یا ناموجّه هستند یا از «بدیهیّات» برمی‌خیزند؟! سنگ‌بنا در فلسفۀ اسلامی، «اصول متعارفۀ عقلی» است یا این گزاره که «خدا وجود دارد»؟! https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻ساخت‌شکنیِ نظری در مناظرۀ سیاسی (۳): در اسارت تفکّرِ ترجمه‌ای 🖊 مهدی جمشیدی ۸. ایشان گفتند نظام جمهوری اسلامی، عناصری از تمامیّت‌خواهی را دارد و آن‌گاه نیز تعداد زیادی از مؤلفه‌های دولت توتالیتر را بر نظام، منطبق کردند. پرسیدم: آیا معتقد به اصالت «نظریۀ اجتماعی» هستید و یا اصالت «واقعیّت اجتماعی»؟! اگر نظریه باید حاکی از واقعیّت باشد و به اندازۀ واقع‌نمایی‌اش نیز معتبر است، چرا نظریۀ دولت توتالیتر را به عنوان «پیش‌فرض تحلیلی» انتخاب کرده‌اید و می‌کوشید با جرح‌وتعدیلِ غیرعلمی و واقعیّت‌سازی، این قالب پیشینی را بر جمهوری اسلامی تطبیق بدهید؟! چرا آنچه را که نیست، می‌سازید و چرا آنچه را که هست اما موردی و اندک است را بزرگ‌نمایی می‌کنید و روایت پهن‌دامنه از آن ارائه می‌دهید؟! چرا شواهد نقیضِ نظریۀ دولت توتالیتر را نمی‌بینید؟! و چرا از سخن آغازین خود که نظام جمهوری اسلامی را مصداقِ دولت توتالیتر معرفی کردید، بازگشتید و اینک مدعی هستید که فقط عناصری از توتالیتاریسم را می‌توان به این نظام، نسبت داد؟! چگونه از آن تعمیم مطلق به این انطباق جزئی رسیدید؟! مگر تجربۀ زیستۀ شخصیِ شما و جریان فکریِ شما، امر عام و اجتماعی است که بتوانید از آن، نتیجۀ کلّی بگیرید و دربارۀ منطق حاکمیّت، داوری کنید؟! آیا جز این است که آنچه که بر شما رفته است - حتی اگر روایتی که از آن عرضه کردید، درست باشد - امر شخصی است و نه امر اجتماعی، درحالی‌که برای قضاوت دربارۀ دولت، باید نسبت آن را با امر اجتماعی، فهم کرد؟! ۹. ایشان گفتند نظام در پی متفاوت‌ستیزی است و تکثّرها را برنمی‌تابد. پرسیدم: مگر نظام به‌طور رسمی اعلام نکرده که در جامعۀ ما، لایه‌های مختلف و متنوّع حضور دارند اما همگی در تعلّق‌خاطر به دین، مشترک و متّحد هستند؟! مگر گفته نشده است که دیانت، «مراتب» و «درجات» دارد و همگان، یکسان نیستند و نباید از همه، توقع واحد داشت؟! مگر نظام به «عرصۀ خصوصی» وارد شده و به تجسّس رو آورده است؟! و مگر جز این است که در عرصۀ عمومی، «معیارهای فرهنگیِ حداقلی» را در نظر گرفته و توقعی بیش از این، از کسی نداشته است؟! آیا اگر چادر، صورت مطلوبِ پوشش برای نظام است، آن را به همۀ زنان تحمیل کرده و پوشش‌های دیگر را برنتابیده است؟! جز این است که نظام در عرصۀ عمومی، «منطق پیوستاری» و «رویکرد رنگین‌کمانی» داشته و برای دین‌داری، «حداقل‌ها»یی را لحاظ کرده و توقع فزون‌تر نداشته است؟! آیا سیاست نظام در امر حجاب، همان نگاه حداکثریِ دین بوده که حدود سختی را معرفی کرده یا حتی این حدود را نیز نادیده گرفته و متناسب با عرف، قدری «تنازل» هم کرده است؟! در این میان، با کسانی که حتی به همین «حداقل‌ها» نیز تن در نمی‌دهند چه باید کرد؟! کشف حجاب و برهنگی، عبور از حداقل‌ها نیستند؟! با آنان که از مرزهای هویّتیِ ما بیرون می‌روند و ارزش‌های فرهنگیِ جامعه را با چالش و تزلزل مواجه می‌سازند، چه باید کرد؟! آیا نباید برای تفاوت و تکثّر، حداقل‌های دینی را به عنوان چهارچوب لحاظ کرد و آنها را از جامعه طلبید؟! این‌که «انحراف‌» و «آسیب‌» و «ساختارشکنیِ‌» فرهنگی را «تفاوت» و «تکثّر» و «تنوّعِ» فرهنگی بخوانیم، ریشه در نسبیّت فرهنگی ندارد؟! ۱۰. ایشان گفتند مدیریت جامعه به دست نیروهای امنیتی افتاده و ازاین‌رو، امکان گفتگو از دست رفته است. پرسیدم: پس این‌همه «مخالفت‌های آشکارِ جریان‌ دگراندیش» در عرصۀ عمومی چیست؟! چگونه است که در رسانه‌ها، این‌همه به نظام و سیاست‌های کلّی، نقد می‌شود و صدها مسأله و اشکال بیان می‌گردد؟! اگر باب گفتگو مسدود شده، پس این کرسی‌ها و نشست‌ها و میزگردها در دانشگاه‌ها و رسانه‌ها و ... که اغلب نیز جهت‌گیری انتقادی و چالشی دارند، چگونه شکل گرفته‌اند؟! مگر جز این است که نقادی‌ها و انکارها و ابطال‌های نیروهای دگراندیش از سطح دولت‌ها و نهادهای دیگر، به لایۀ «سیاست‌های کلّیِ نظام» و «شخص ولیّ‌فقیه» نیز رسیده است؟! جریان دگراندیش، در پی چه وضعی بیش از این است؟! آیا اگر دست‌کم برخی از دگراندیشان، قانون را زیر پا نهادند و مرتکب جُرم شدند، نباید با آنها برخورد کرد؟! آیا اگر نهادهای امنیتی، پرده از برخی ارتباط‌های خاصِ اینان با بیگانگان برداشتند، نباید حساس شد؟! آیا وقتی دشمن از فرهنگ و رسانه، استفادۀ امنیتی و سیاسی می‌کند، نهادهای امنیتی ما نباید در این عرصه حضور داشته باشد؟! آیا گفتگوی بدون ادب و اخلاق و توأم با ساختارشکنی و معارضه، امری است که بتوان انتظار داشت نظام سیاسی در برابرش، ساکت و بی‌موضع باشد و از خود دفاع نکند؟! https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi