eitaa logo
🌷 صدیقه طاهره س🌷
148 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
126 فایل
🌷 محله سلطان آباد خوراسگان 🌷 ارتباط با ادمین: @a_raz_a
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️🔺♦️🔺♦️ ✅راهکارهای عملی برای تربیت پسران باغیرت @sedighehTh7
~⁦🕊️⁩ کتاب : سلیمانی عزیز ✍ قسمت اول 🔻احمد و قاسم پسر خاله بودند. دوتایی پول هایشان را گذاشتند روی هم، یک ساعت کوکی خریدند برای سهراب. طفلی وقتی ساعت را دید کلی ذوق کرد. همانطوری که داشت به کوک ساعت ور میرفت واز صدای زنگش کیف میکردبهش گفتن:« اگه ساعت کوک کنی روی پنج صبح و بلند بشی و خراب نمیشه.» حرفشان خوانده بود. کوکش کرده بود ساعت پنج. 🕔 هر صبح که بیدار میشد قاسم میگفت:« حالا که پا شدی نماز صبحت رو هم بخون.»🤲 شگردش بود. بلد بود. چطوری برادر کوچک ترش را برای نماز صبح بیدار کند. 🔹رفته بود کرمان درسش را ادامه بدهد. اما جوانی نبود که بخواهد عاطل و باطل بگردد. کنار درس و مشق، گشت دنبال کاری تا لقمه حلال بیاورد. هتل کسری نیرو میخواست. هنوز یکی دوهفته نگذشت، به چشم همه آمد. 👌 🔸رئیس هتل نه به اندازه یک گارسون که بیشتر از چشم هایش به او اعتماد داشت. بعد از انقلاب خیلی ها اهل احتیاط شدند، اما قاسم از قبلش هم رعایت میکرد. از همکارانش در هتل کسی یاد ندارد که حتی یکبار غذایی را مزه کرده باشد 🔹وقتی خبردار شد حسین را گرفته اند، یک نفس خودش رساند ژاندارمری. - داداش اینجا چیکار می‌کنی؟ -ژاندارمری یه تعداد نیرو میخواسته، مارو آوردن اینجا که بریم سربازی. همه چیز زیر سرخان روستا بود. از مذهبی جماعت خوشش نمی‌آمد. دسیسه کرده بود چندتا از جوان ها را ببرند خدمت که یکی از آنها پسر بزرگ خانواده سلیمانی بود. حسین تازه ازدواج کرده بود.💍 قاسم پچ پچی درگوش برادر بزرگش کرد و فرستادش خانه.⁦🚶🏻⁩ خودش مانده بود توی صف تا به جای برادر تازه دامادش برود سربازی. دارو دسته خان که حسین را دیدند، دوباره فرستادند دنبال ژاندارمری که بیایند او را بگیرند. آن موقع کرمان صد سرباز می‌خواست؛ دوباره همه را به صف کردند. حسین ایستاده بود جلوی برادرش قاسم. اسامی صد نفر را خواندند که ببرند. کرمان،بقیه جوان ها هم معاف زیر پرچم شدند. قاسم خوش شانس بودکه معاف شد؛اما دوباره رفت پیش برادرش حسین. - داداش فرار کن برو،من جات هستم. قاسم، آخر هم به اسم حسین رفت خدمت سربازی. @sedighehTh7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 آدمهای منفی نگر: به پیچ و خم جاده می اندیشند آدمهای مثبت اندیش : به زیبایی های جاده عاقبت هر دو به مقصد می رسند اما یکی با حسرت و دیگری با لذت @sedighehTh7 ما را به دوستان خود معرفی کنید 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ دولت انقلابی(۶) 💠موضوع: اولویت اول دولت انقلابی، اشتغال و معیشت مردم 🔻رهبر معظم انقلاب در پیام های متعدد در دیدار با آحاد مردم و مسئولان همواره مشکل اساسی و فوری کشور را همچنان مشکل اقتصادی عنوان می کنند. 🔹این دغدغه ایشان در هدف گذاری سالانه که در شعارهای سال نامگذاری می کنند کاملا آشکار می باشد. ایشان همواره در تشریح این مسئله خطاب به مسئولان دولتی توجه به این مسئله را متذکر می شوند و می فرمایند: چنانچه تولید به راه بیفتد، هم میتواند مشکلات معیشتی را حل کند، هم میتواند استغناء کشور از بیگانگان و دشمنان را تامین کند، هم میتواند مشکل اشتغال و معیشت مردم را برطرف کند، هم حتی می‌تواند مشکل ارزش پول ملی را تا حدود زیادی برطرف کند. 🔺دولت در این چارچوب لازم است از سویی مواد اولیه مورد نیاز صنایع را تا حد ممکن داخلی سازی کند و یا برای تامین آن برنامه ریزی دقیق داشته باشد و از سوی دیگر ظرفیت بی نظیر بازارهای داخلی را با فرهنگ سازی مناسب برای مصرف کالاهای تولید داخلی را فراهم کند. @sedighehTh7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 ام البنین به پیش همه روضه خواند و گفت شرمنده‌ام رباب، پسرم را حلال کن ... ▪️ وفات حضرت ام البنین تسلیت باد @sedighehTh7
~⁦🕊️⁩ کتاب: سلیمانی عزیز 🔉🔉🔉🔉🔉 قسمت دوم : 🔹مامور شده بودیم برای فتح بستان. تیپ تازه تشکیل شده بود وار شهرهای مختلف نیرو داشت. یکی از گردان های ما سیصد نفر از بچه‌های کرمان بودند‌. مسئول این رزمنده ها جوانی بود به نام قاسم سلیمانی. اولین بار دسوسنگرد دیدمش، زیر آتش توپخانه های دشمن،وقتی با هم صبحت کردیم گفت:«سخت ترین جای عملیات رو به من بدید.» سمت چپ جاده سوسنگر به دهلاویه تا برسد به پل سابله و شهر بستان،مشکل ترین محور عملیات بود. تیپ ما با تیپ عاشورا و تیپ کربلا درست همین نقطه الحاق میکرد. این محور حساس را دادیم به قاسم سلیمانی. آن روزها جنگ کمبود های زیادی داشت‌. قاسم باید آب 💦و نان و مهمات و مایحتاج گردان را جور میکرد از طرفی هم باید دنبال آموزش این نیروها می‌افتاد. نیروهای بسیجی تازه به جنگ آمده،آموزش ندیده واز همه قشر و طیف. فرماندهی این کار گردان کار ساده ای نبود. فرصتی که تا عملیات باقی بود گردانش را رو به راه کرد. 📢📢📢📢📢 🔸شب عملیات قبل از اینکه به خط بزنیم آمد و گفت: «من خودم باید همراه نیروها برم.» خیلی موافق نبودم. گفتم:« جانشینت رو بفرست.» اصرار کرد و گفت:«نه باید خودم برم.» رمز عملیات که اعلام شد همراه نیروها زد به خط. دشمن آتش شدیدی میریخت. گردان سلیمانی خط اول را شکستند و راه افتادند سمت خط دوم. چیزی نگذشته بود چه خبر رسید فرمانده گردان شهید شده. چند نفر را فرستادم و گفتم هر جور شده بیاورندش عقب. توی اورژانس سوسنگر دیدمش بیهوش بود. تیر دوشکا در راستش راآش و لاش کرده بود و بند به استخوان. ترکش را خورده بود به سینه اش. خونریزی داشت . گفتم آمبولانس بیاید و بفرستندش اهواز. بیست روز بعد عملیات قاسم را در قرارگاه دیدم. اهواز برده بودندش تهران و آنجا جراحت دستش را ترمیم کرده بودند. هنوز خوبِ خوب نشده بود و با دست آویزان به گردن برگشته بود منطقه. معطل نکردم و همانجا او را با آقای محسن رضای معرفی کردم. گفتم:«این آقای سلیمانی هم شجاعه هم مقتدر. از پس اداره یک تیپ نیرو به راحتی برمیاد.» آقا محسن حکم فرماندهی تیپ ثارالله برایش نوشت. 🔊🔊🔊🔊 ⁦♦️⁩فتح المبین اولین عملیات تیپ الله بود. نیروها مردانه جنگیده بودند و دیگر نای حرکت نداشتند. جنگ با زرهی و کاتیوشاهای دشمن حسابی خسته شان کردن بود. از سلیمانی فرمانده تیپ بود بگیر تا بقیه نیرو ها، روی گردان لایه ای از باروت نشسته بود. گره پیشانی شان را به سیاهی میزد. فرمانده ساعت دوازده شب 🕛دیگر نتوانست پلک هایش را باز نگه دارد. پشت سنگر تدارکات تازه چشم هایش گرم شده بود که صدایش زدند. حسن باقری از طرف اقا محسن پیغام آورده بود که باید همین امشب تنگه ابوغریب را ببندید. احتمال داشت دشمن از رودخانه رد شود. نیروهایش را در دشت سرازیر کند و از آنجابکشد روی اتفاعات. آن وقت بود که همه زحمات چند روزه به هدر میرفت. سلیمانی نگاهی به دوربرش انداخت. نه امکاناتی داشت نه نیروی. از یک گردان سیصد نفره فقط صد نفر سالم مانده بودند.چاره‌ای نبود. تنگه باید بسته می‌شد.فکری به ذهنش خطور کرد. ترفندی که اگر میگرفت بعثی ها تا پشت تنگه عقب می نشستند. معطل نکرد. دستور داد نیروهای ستادی هرچه ماشین دارند جمع کند‌.🚙 تعدادی ماشین‌ها هم از جهاد سازندگی وکمک های مردمی در منطقه بود. همه را در یک ستون با چراغ روشن💡 راه انداخت سمت دشمن. ستون ماشین ها که راه افتاد دشمن خیال کرد نیروی تازه نفس به میدان آمده. هرجا رفتند از اثری بعثی ها نبود. عقب نشسته بودند. ادامه‌دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئول داریم بخاطر اجرای قانون، کشیده میزنه توصورت یخ زده سرباز مسئول هم داریم سر سفره سرباز ها میشنه ودر کمال فروتنی لقمه براشون میگیره...‌‌‌‌‌‌‌‌‌......... مسئول داریم تا مسئول این مسئولین رو هم نشون بدیم یکم😉 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بازی با افکار عمومیباکلید خوردن انتخابات ۱۴۰۰ زمینه بازی "باافکارعمومی"درحال فراهم شدن است... ⬅️تحریم‌کنندگان رفتند ⬅️قیمت دلار کاهش می یابد ⬅️زمینه رفع تحریم فراهم شده ⬅️ارزش پول ملی احیا می‌شود ⬅️من را محاکمه کنید ⬅️طرح خطر دولت بناپارتیسم ⬅️رفراندوم برای مسائل مهم ⬅️طرح وفاق ملی ⬅️راه حل مشکلات کشور مذاکره ⬅️حمله به رهبری انقلاب ⬅️تخریب مجلس ⬅️تخریب چهره های ارزشی ⬅️تضعیف ارزشها وباورهای دینی ⬅️دستکاری در بورس ⬅️تضعیف رسانه ملی ⬅️تلاش برای بزک کردن چهره بایدن ⬅️دخالت کردن مجلس درکاربورس ⬅️مغالطه کاری ⬅️بیشترین خدمت به قشر محروم طی ۷/۵ سال گذشته ☸ و کلیدواژه هایی دیگر امثال اینها فقط یک چیز را می طلبد: هوشیاری و آگاهی و بصیرت سیاسی آحاد مردم ✍غلامرضایی @sedighehTh7