eitaa logo
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🏴
3.8هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
22.8هزار ویدیو
250 فایل
مجری سفرهای زیارتی: #حج_عمره_عتبات_عالیات_عراق_سوریه #زیرنظرحج_و_زیارت کدشرکت :٥٧٥٣٠ ثبت: ٥٥٤٦٦٨ تأسیس: ١٣٩٨ 📳تلفن: ٠٩١٩٩١٨٩٤٧٢ ٠٢١٧٧١٥١٦٥٩ 🔴تهران_سی متری نیروی هوایی نبش خ هشتم-خ۷/۲۵جنب بوستان پیروزی مسجد بقية الله الاعظم طبقه٤ کپی برداری آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃زندگینامه حضرت علیه السلام 🔹قسمت سوم🔹 🔸 در مقابل اصرار فرزندان ، چاره ای جز تسلیم ندید و با پیشنهادشان موافقت کرد . روز بعد برادران برای یک سفر تفریحی یک روزه آماده شدند و را نیز از پدر گرفتند و به راه افتادند . 🔸 پدر پیر تا دروازه شهر آنها را بدرقه کرد و درباره یوسف سفارشها نمود . در آنجا برای آخرین بار یوسفش را بوسید و در حالیکه قطرات اشک ازدیدگانش فرو میریخت ، از آنها جدا شد 🔸وقتی از پدر دور شدند بی مهریها توسط برادران یوسف آغاز شد و عقده های چندین و چند ساله مجال بروز یافت . او را بر زمین افکندند . آزارش کردند . به هر کدام پناه می برد ، جز شکنجه و خشونت چیزی دریافت نمیکرد . 🔸اشکها ، ناله ها و استمدادهای یوسف بی نتیجه بود و برادرانش او را تا سرحد مرگ کتک زدند تا این که... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
16.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠زندگینامه حضرت علیه السلام 🔹قسمت چهارم🔹 🔸تا این که تصمیم گرفتند او را به قتل نرسانند و او را کنار چاه آبی که کاروانیان از آن آب بر میداشتند بردند و طنابی به کمر او بستند و به اعماق چاه فرستادند 🔸هنوز یوسف به انتهای چاه نریسده بود ، برادران تصمیم گرفتند پیراهن او را بعنوان سند با خود نزد پدر ببرند تا سخن آنان را باور کند 🔸دگر باره او را بالا کشیدند و پیراهنش را از تنش در آوردند . آنچه التماس کرد که مرا برهنه نکنید ، اعتنا نکردند و با خشونت ، پیراهن را از او گرفتند و دگر باره او را در چاه سرازیر کردند 🔸در کنار آب چاه ، سکوئی بود . یوسف روی آن سکو نشست و برادران نیز پس از اجراء نقشه خود از چاه دور شدند 🔸یوسف تنها ماند ، تاریکی و محیط وحشت آور چاه برای آن نوجوان نازپرورده غم انگیز و ناراحت کننده بود ولی ناگهان یک الهام غیبی ، قلب او را روشن و آرام کرد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
16.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠زندگینامه حضرت علیه السلام 🔹قسمت پنجم🔹 🍃سروش آسمانی ، در دل یوسف ندا در داد : 🔸ای یوسف ، آزرده خاطر و اندوهگین مباش . تو تنها نیستی . تو بی پشت و پناه نیستی . آنکس که مهر تو را در دل پدر افکند ، آنکس که برادرانت را از کشتن تو منصرف ساخت ، ترا نگهداری خواهد کرد . دوران سختی چاه پایان خواهد رسید . 🔸دیگر باره عزت و اقتدار خواهی یافت و این برادران سنگدل و حسود در برابر عظمت تو بخاک خواهند افتاد و تو جنایات امروزشان را قدرتمندانه به آنها خواهی گفت و غرق در شرمندگی و خجلشان خواهی کرد . 🔸این الهام درونی ، آنچنان یوسف را مطمئن و آرام ساخت که گوئی هم اکنون در آغوش گرم پدر و غرق نوازشها و بوسه های او است . 🔸هنوز برادران از منطقه دور نشده بودند که کاروانی از راه رسید . کاروانیان به سوی مصر می رفتند و برای برداشتن آب ، در آن نقطه فرود آمدند 🔸یکی از کاروانیان ، کنار چاه آمد و دلو بزرگی را بدرون چاه فرستاد و پس از لحظه ای بخیال اینکه دلو پر از آب شده ، آنرا بالا کشید . اما بجای آب نو جوانی زیبا و جذاب را درون دلو دید... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
14.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠زندگینامه حضرت علیه السلام 🔹قسمت ششم🔹 🔸کاروانیان مقدم او را گرامی داشتند و از دیدار او بسی خوشحال شدند برادران که از دور ، همه چیز را زیر نظر داشتند ، خود را به آنجا رساندند و گفتند : این نوجوان برده فراری ما است که ما در جستجوی او بوده ایم . 🔸در همان حال آهسته به گوش یوسف خواندند که اگر خود را معرفی کند و لب به تکذیب سخن آنان بگشاید کشته خواهد شد . 🔸کاروانیان که مهر یوسف در دلشان افتاده بود ، ببرادران گفتند : این غلام را به ما بفروشید . برادران موافقت کردند و او را به قیمتی بسیار ارزان به یکی از متقاضیان فروختند . 🔸کاروان بسوی مصر رهسپار شد و برادران با خیال آسوده بسوی خانه بازگشتند . آنها دیگر از جانب یوسف نگرانی نداشتند و تنها فکری که آنانرا تحت فشار قرار می داد ملاقات پدر و پاسخگوئی او بود . 🔸باید طوری صحنه سازی کنند که پدر ، دروغشان را راست پندارد و سخنشان را بپذیرد . بنابراین پیراهن یوسف را با کشتن حیوانی ، خون آلود ساختند و باقیمانده روز را در صحرا ماندند که شب فرا رسید ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
14.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠زندگینامه حضرت علیه السلام 🔹قسمت ششم🔹 🔸کاروانیان مقدم او را گرامی داشتند و از دیدار او بسی خوشحال شدند برادران که از دور ، همه چیز را زیر نظر داشتند ، خود را به آنجا رساندند و گفتند : این نوجوان برده فراری ما است که ما در جستجوی او بوده ایم . 🔸در همان حال آهسته به گوش یوسف خواندند که اگر خود را معرفی کند و لب به تکذیب سخن آنان بگشاید کشته خواهد شد . 🔸کاروانیان که مهر یوسف در دلشان افتاده بود ، ببرادران گفتند : این غلام را به ما بفروشید . برادران موافقت کردند و او را به قیمتی بسیار ارزان به یکی از متقاضیان فروختند . 🔸کاروان بسوی مصر رهسپار شد و برادران با خیال آسوده بسوی خانه بازگشتند . آنها دیگر از جانب یوسف نگرانی نداشتند و تنها فکری که آنانرا تحت فشار قرار می داد ملاقات پدر و پاسخگوئی او بود . 🔸باید طوری صحنه سازی کنند که پدر ، دروغشان را راست پندارد و سخنشان را بپذیرد . بنابراین پیراهن یوسف را با کشتن حیوانی ، خون آلود ساختند و باقیمانده روز را در صحرا ماندند که شب فرا رسد. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠زندگینامه حضرت علیه السلام 🔹قسمت هفتم🔹 🔸برادران یوسف گفتند وای برما ، جواب خدا را چه خواهیم داد ؟ آن شب را پدر در بیهوشی و فرزندانش در آه و ناله و نگرانی گذراندند 🔸سحرگاهان که نسیم حیات بخش صبح بر چهره یعقوب وزید ، بهوش آمد و نگاهی به اطراف خود کرد و تصمیم قاطع خود را برای صبر و شکیبائی اعلام داشت و گفت : 🔸قلم قضاء پروردگار ، سرنوشتی برای من و پسر عزیزم یوسف رقم زده است . من در برابر آن صبر خواهم کرد . صبری زیبا و دلپذیر 🔸کاروان به سوی مصر رهسپار شد . آن که یوسف را خریداری کرده بود ، از کار خود بی اندازه مسرور و راضی بود 🔸چهره زیبا و نورانی ، جمال و کمال ذاتی ، آثار عظمت و اصالت خانوادگی یوسف ، هر بینده ای را متوجه او میساخت و چیزی نگذشته بود که خریداران فراوانی پیدا کرد 🔸و هر کس برای تملک او مبلغ بیشتری پیشنهاد میداد و بالاخره عزیز مصر که طبعامیتوانست مبلغ بیشتری بپردازد ، یوسف را از آن خود ساخت و از اینجا بود که زندگی یوسف متحول شد ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠زندگینامه حضرت علیه السلام 🔹قسمت هشتم🔹 🔸برادران یوسف گفتند وای برما ، جواب خدا را چه خواهیم داد ؟ آن شب را پدر در بیهوشی و فرزندانش در آه و ناله و نگرانی گذراندند 🔸سحرگاهان که نسیم حیات بخش صبح بر چهره یعقوب وزید ، بهوش آمد و نگاهی به اطراف خود کرد و تصمیم قاطع خود را برای صبر و شکیبائی اعلام داشت و گفت : 🔸قلم قضاء پروردگار ، سرنوشتی برای من و پسر عزیزم یوسف رقم زده است . من در برابر آن صبر خواهم کرد . صبری زیبا و دلپذیر 🔸کاروان به سوی مصر رهسپار شد . آن که یوسف را خریداری کرده بود ، از کار خود بی اندازه مسرور و راضی بود 🔸چهره زیبا و نورانی ، جمال و کمال ذاتی ، آثار عظمت و اصالت خانوادگی یوسف ، هر بینده ای را متوجه او میساخت و چیزی نگذشته بود که خریداران فراوانی پیدا کرد 🔸و هر کس برای تملک او مبلغ بیشتری پیشنهاد میداد و بالاخره عزیز مصر که طبعامیتوانست مبلغ بیشتری بپردازد ، یوسف را از آن خود ساخت و از اینجا بود که زندگی یوسف متحول شد ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️تلاوت فراز ماندگار و زیبای «إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأبِیه یـ‍ٰآ أبَتِ ...» تیتراژ ابتدایی سریال یوسف‌پیامبر (ص)، توسط قاری محبوب و بین‌المللی، استاد حاج کریم منصوری در برنامه شبکه سه سیما هدیه به وجود مبارک امام موسی بن جعفر الکاظم، امام رضا و امام جواد عليهم السلام 💐 📖سوره مبارکه ، آیه ۴ 🎼 مقام ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
آقای غریبم صبحت‌بخیرمولای‌ خوبم ترین نشانہ‌ے یعقوبِ بیٺ شد پاره پاره قَلب زلیخا ڪن با پرچَمے ڪه نام اسٺ نقشِ آن با مَشڪ از دلِ دریا ظهور کن 🌤 🌤 ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آیا میدانید برادران حضرت یوسف علیه السلام بعد از اینکه نقشه کشیدند ایشان را بکشند او را در کدام چاه انداختند؟ ✨در چه کشوری است چاهی که معروف است برادران یوسف پیامبر (ع) او را در آنجا انداختند.؟ 😔 این چشمه و چاه در نزدیکی منطقه «عمیعاد در سرزمین فلسطین اشغالی» قرار دارد ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
✨﷽✨ 🔴 .! 🚨 اگر دیدی کسی را از کرده اند، زود درباره اش قضاوت مکن! چرا که حضرت را از مقام و جایگاهش در بهشت اخراج کردند ولی او پیامبر خدا و بود، یعنی برگزیده ی خدا.اگر دیدی کسی شده، فوراً پیش داوری نکن، خانواده‌اش را مسخره و متهم به بد تربيت کردن فرزند، مکن! چرا که علیه‌السلام با مشکل فرزند و همسرش مواجه بود در حالی که مشهور به بود.کسی را که از قومش او را نموده‌اند مسخره مکن و نگو بی‌ارزش و بی‌جایگاه است!! چرا که علیه‌السلام را راندند در حالی که مشهور به بود.اگر دیدی بنده ای دچار و بلا و مصیبت شد او را مغضوب خدا ندان! چرا که «ع» گرفتار تاریکی و ترس و حبس در شکم نهنگ و عذاب شد و قرآن کریم دوبار به وی لقب داده است.زندان افتاده و را مسخره مکن! چرا که علیه‌السلام سال‌ها زندانی بود در حالیکه مشهور به بود.ثروتمندِ و بی پول را مسخره مکن!! چرا که علیه‌السلام بعد از بی نیازی، مفلس و بی چیز گشت، در حالی که مشهور به بود.. و حرفه ی دیگران را تمسخر مکن!! چرا که علیه‌السلام نجار، خیاط و چوپان بود در حالیکه خداوند در قرآن مجید به بودن او اشاره دارد.‌‌کسی را که همه به او ناسزا می‌گویند، می رسانند و از او به بدی یاد می‌کنند مسخره مکن و گیج و دیوانه مخوان! چرا که به حضرت (ص) ساحر، مجنون و دیوانه و... می‌خواندند ، در حالی که بود. 🚨🚨 پس دیگران را تمسخر، ریشخند، نیشخند و ، نکنیم بلکه بیشتر، داشته باشیم. 🕊‌ ↙️↙️↙️ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸
ایهـا بخواهید ڪہ آقا برسـد بگذارید دگـر درد بہ پایان همگے هر سجـده بہ خالق گویید ڪہ بہ ما رحـم ڪنـد زهـرا (س) برسـد تعجیل درظهورپنج 🕊‌↙️↙️↙️ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸