eitaa logo
𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ 𑁍
1.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
31 فایل
🔹️اینجاییم تا با خودسازی، برای فرج حضرت صاحب و آرامش معنوی خودمون قدمی برداریم الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 ↩ ارتباط با ادمین @Masoomehkarami313 @Mohammad_Taha_Abdolmaleki_2009
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می شود راهی نشانم دهی؟! که مرا به تو برساند؟! 🥀 ┄┅┄┅┄❥•.❀.•❥┄┅┄┅┄ کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻 @sedratolmontaha313
‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خالق مهربان، يگانه تکيه گاه من و توست! پس؛به"تدبيرش"اعتماد کن، به"حکمتش"دل بسپار، وبه سمت او"قدمي بردار" تا ده قدم آمدنش بسوى خود را به تماشا بنشينی ┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈ امیرالمومنین علی علیه السلام : إنّ المؤمِنَ إذا نَظَرَ اعتَبرَ، و إذا سَكَتَ تَفَكَّرَ، و إذا تَكَلَّمَ ذَكَرَ ... و المُنافِقُ إذا نَظَرَ لَها، و إذا سَكَتَ سَها، و إذا تَكَلَّمَ لَغا. مؤمن هرگاه بنگرد عبرت گيرد، و هرگاه خاموش باشد بينديشد، و هرگاه سخن گويد ياد خدا كند... و منافق هرگاه بنگرد نگاهش بيهوده است، و هرگاه خاموش باشد در سهو و غفلت است، و هرگاه سخن گويد لغو و باطل به زبان آورد. تحف العقول : ص۲۱۲ ┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈ کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻 @sedratolmontaha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_5181455400662204744.mp3
7.62M
لطفا با حال مناسب گوش کنید💔 . 🏴روضه جانسوز فاطمیه ✅استاد دارستانی ┄┅┄┅┄❥•.❀.•❥┄┅┄┅┄ کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻 @sedratolmontaha313
𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ 𑁍
❗️ اهل استغاثه نبودن، علامت یه بیماری روحی خطرناکه! 🔷#قرار_عاشقی 🎙 #استاد_شجاعی ┄┅┄┅┄❥•.❀.•❥┄┅┄┅
1_1221849802.mp3
37.47M
.امام جعفر صادق ع میفرمایند: بر شما باد به حضرت زهرا “سلام الله علیها"، به اسم او استغاثه کنید و مولای خود را صدا بزنید تا حاجت های شما برطرف شود و به مرادتان برسید (اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ إذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السّوء وَ یَجعَلُکُم خُلُفاءَ الاَرضِ أ اِلٰهُ مَعَ اللهِ قَلیلاً ما تَذَکَّرون)؛ «یا (کیست)آن کس که درمانده را،چون وی را بخوند،اجابت کند و گرفتاری را برطرف می‌گرداند و شما را جانشینان این زمین قرار می‌دهد آیا معبودی با خداست، چه کم پند می‌پذیرید» نمل/سوره۲۷، آیه۶۲. 🤲 ┄┅┄┅┄❥•.❀.•❥┄┅┄┅┄ کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻 @sedratolmontaha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز اول وقت کاری از جنس امام زمان (عج)👌 🎙 ┄┅┄┅┄❥•.❀.•❥┄┅┄┅┄ کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻 @sedratolmontaha313
کنفرانس بصیرتی ۱۴۰۳/۰۹/۰۵ موضوع : -چرا رهبری در صورت عدم کفایت رئیس جمهور ، اون رو خلع نمیکنه؟ بسم‌الله الرحمن الرحیم و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد سلام علیکم جمیعا عرض ادب و احترام فراوان خدمت شما عزیزان شاید برای خیلی از عزیزان سوال باشه که چرا رهبری در مواردی که میبینه رئیس جمهور کارآمد نیست ، اونو خلع نمیکنه ؟ اگر کسی از ما این سوال رو بپرسه باید چه جوابی بهش بدیم؟ و اما جواب .. مملکت ما جمهوری است یعنی مردم در تمام انتخابات و انتصابات مسئولین کشور دست دارند مردم به نمایندگان شون رأی میدن که قانون کشور رو تعیین کنند رئیس جمهور رو هم مردم مستقیما انتخاب میکنند خبرگان مملکت رو هم که رهبری را انتخاب میکنند هم مردم برمیگزینند پس رهبری هم با انتخاب مردم ، بر سر کار میاد برای همه این ها در قانون اختیاراتی در نظر گرفته شده بر اساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی هم برای رهبری اختیاراتی در نظر گرفته شده که اگر به اون نگاه کنید خنده تون میگیره بریم با هم این اصل ۱۱۰ قانون اساسی رو یکبار بخونیم اصل یکصد و دهم : وظایف و اختیارات رهبر: ۱- تعیین سیاست‌های کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام. ۲- نظارت بر حسن اجرای سیاست‌های کلی نظام. ۳- فرمان همه‌پرسی. ۴- فرماندهی کل نیروهای مسلح. ۵- اعلان جنگ و صلح و بسیج نیروها. ۶- نصب و عزل و قبول استعفا‏ء: الف- فقهای شورای نگهبان. ب- عالی‌ترین مقام قوة قضائیه. ج- رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. د- رئیس ستاد مشترک. ه‍- فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. و- فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی. ۷- حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه‌گانه. ۸- حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام. ۹- امضاء حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم- صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که در این قانون می‌آید، باید قبل از انتخابات به تأیید شورای نگهبان و در دوره اول به تأیید رهبری برسد. ۱۰- عزل رئیس‌جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی، یا رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی بر اساس اصل هشتاد و نهم. ۱۱- عفو یا تخفیف مجازات محکومین در حدود موازین اسلامی پس از پیشنهاد رئیس قوة قضائیه. رهبر می‌تواند بعضی از وظایف و اختیارات خود را به شخص دیگری تفویض کند. خودتون ببینید رهبری اصلا قدرت قانونی داره واقعا که بتونه رئیس جمهور رو خلع کنه؟ رهبری که تو قانون اجازه مداخله تو کار دولت بهش داده نشده نمیتونه بی قانونی کنه آقاجون، لطفا این پنبه رو از گوشتون دربیاورید که رهبر بیاد براتون گند دولت جمع کنه نخیر رهبری طبق قانون اساسی کشور اجازه کار اجرایی نداره مداخله رهبری تو کار اجرایی یعنی خلاف قانون رهبری هم که خلاف قانون عمل کنه استیضاح میشه و برکنار پس توقع الکی از رهبری نداشته باشید میگه پس چه جوری باید رئیس جمهور خلع بشه ؟ جواب: این در اختیار مجلس و دیوان عالی کشوره یعنی یا مجلس یا دیوان عالی کشور اول رأی به عدم کفایت رئیس جمهور میدن ، بعد رهبری تنفیذی که بهش دادن رو پس میگیرند همونطور که وقتی رأی میاره میره مجلس تحلیف میشه بعد میاد پیش رهبری و تنفیذش رو میگیره ، رهبری بدون تحلیف مجلس نمیتونه حکم تنفیذ رئیس جمهور رو بده میگه پس چرا امام خمینی ره بنی صدر رو عزل کرد ؟؟؟ جواب : امام خمینی بنی صدر رو عزل نکردن امام خمینی ره زمانی حکم عزل بنی صدر رو داد که مجلس رای به عدم کفایت اون داد و امام‌خمینی ره بعد از اون عزلش کرد با توجه به اصل ۱۴۰ قانون اساسی کشور؛ حتی توی رسیدگی به اتهامات دولت هم رهبر اجازه دخالت نداره در کشور مردم سالار جمهوری اسلامی ایران از رهبری توقع شاهانه عمل کردن نداشته باشید توقع داریم رهبری شاهانه و دیکتاتورانه عمل کند اما در قانون اساسی بهش اختیارات محدود دادن توقع خلع رئیس جمهور رو داریم ولی اختیارش رو تو قانون بهش ندادیم ادعای قانونمندی داریم ولی توقع عمل فراقانونی و زیرپا گذاشتن قانون از طرف رهبری را داریم بالاتر هم اشاره کردم مداخله رهبری تو کار اجرایی یعنی خلاف قانون رهبری هم که خلاف قانون عمل کنه استیضاح میشه و برکنار
راه کار چیه؟ راه کار اینه که مردم موقع انتخاب نمایندگان مجلس حواسشون رو خوب جمع کنند برای همینه که حضرت آقا فرمودن : اگر اشتباه انتخاب کنید دودش به چشم خودتون میره سوالی که همیشه در این بین پرسیده میشه اینه که پس شورای نگهبان چطور اینها رو تایید صلاحیت کرده ؟ ان شاءالله پاسخ این شبهه رو هم فردا شب به شرط حیات خدمتتون عرض خواهم کرد ان شاءالله قدم به قدم این مطالب بصیرتی رو با همدیگه بررسی میکنیم به شرطی که دوستان عزیز در انتشار این پاسخ به شبهات شرکت کنند والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ✍️ مهدی اسلامی        
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ 𑁍
#رمان #ناحله #قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهار به مامانم حق میدادم که این حرف هارو بزنه. _مامان تو برو بخواب
روی هر عکسش زوم میکردم و چند ثانیه بهشون خیره میشدم خندید و گفت : فاطمه جانم من پیشتم واسه چی عکسام و نگاه میکنی؟ _آخه نمیتونم به خودت نگاه کنم ! +چرا نمیتونی؟ _آخه چشم هات نمیزاره ! +چرا چشم هام نمیزاره ؟ برگشتم سمتش و به چشماش زل زدم منتظر نگاهم میکرد،خواستم بحث و عوض کنم. _آلبوم بیارم عکس ببینیم؟ +بیار ببینیم آلبوم های خانوادگی و آوردم. نصف عکس هارو دیدیم و بیشتر اعضای خانواده و فامیل و بهش معرفی کردم. برگشت و گفت : عکسی از خودت نداری؟ آلبوم عکس های بچگیم و آوردم و دادم دستش. با لذت به عکس ها نگاه میکرد. به یک عکس رسید پرسید :این کیه؟ نمیدونستم چه جوابی بدم به پسر بچه ای که اشاره کرده بود زل زدم .تو عکس بغل مصطفی بودم _مصطفی چند ثانیه مکث کرد و سراغ عکس های بعدی رفت. از عکس هایی که با مصطفی گرفته بودم به سرعت میگذشت. سراغ عکس های نوجَوونیم رفت که آلبوم رو ازش گرفتم. با تعجب گفت :عه داشتم نگاه میکردما،چرا گرفتی؟ _آخه توعکس های نوجوونیم یخورده زشتم زد زیر خنده و آلبوم و از دستم گرفت سعی کردم از دستش بگیرم که گفت : فاطمه پاره میشه ها،بزار ببینم دیگه _محمد اذیت نکن دیگه میبینی بهم میخندی... آلبوم رو داد بهم و گفت :باشه بیا نمیبینم قیافم و مظلوم کردم و گفتم :قول میدی بهم نخندی؟ +چرا بخندم آخه؟بده ببینم آلبوم رو باز کرد و شروع کرد به دیدن عکس ها،به یه عکس زشتم که رسیدیم دستم و به صورتم گرفتم و گفتم :ای خدا آخه چرا این هارو نسوزوندم ؟ یهو صدای خنده اش بلند شد که گفتم : دیدی دیدی خندیدی بهم ! اصلا قهرم! بیشتر خندید. دستم رو گرفت و گفت :خانومم، من به حرف تو خندیدم نه به عکست. قند تو دلم آب شد وقتی اینجوری صدام کرد. قیافم و ناراحت نشون دادم که گفت : آخه اصلا دلیلی نداره واسه عکست خندید. خیلی قشنگن. درست مثله الانت خوشگل بودی. البته الان خیلی خانوم و خوشگل ترشدی ولی بچگی هاتم خیلی بامزه بودی . وقتی چیزی نگفتم ادامه داد: تو عکس های نوجوونی من رو ببینی چی میگی آخه؟مطمئنم اگه ببینیشون از اینکه عاشقم شدی پشیمون میشی!یک خلال دندونی بودم واس خودم. با اینکه از حرف هاش خندم گرفته بود با صدایی جدی گفتم : پشیمون شم ؟ مگه من عاشقت شدم که پشیمون شم؟ آلبوم و کنار گذاشت و گفت :نشدی؟ لبخند مرموزی زدم و گفتم:نه جدی شد و گفت :باشه با اینکه ترسیدم حرفم و باور کرده باشه قیافم و تغییر ندادم و جدی بودم .از جاش بلند شد . خدا خدا میکردم ناراحت نشده باشه .رفت سمت در اتاق و گفت :من برم پیش مامان _نرو +چرا نرم؟ _چون من از الان دلم برات تنگ شده بمون یخورده نگات کنم. لبخندی زد و روبه روم نشست. یخورده که گذشت گفت:اجازه هست همینطوری که شما نگام میکنی من به حفظ قرآنم ادامه بدم؟ از جام بلند شدم و یه قرآن براش آوردم و بهش دادم +چرا اون قرآن و به من دادی؟ همونطور که بهش نگاه میکردم گفتم :نمیدونم! چیزی نگفت و قرآن و باز کرد. به آیه ها نگاه میکرد و زیر لب آروم میخوند. سرم و روی زانوهام گذاشتم و با لبخند بهش خیره شدم نمیدونم چقدر گذشت ولی هنوز مشغول خوندن قرآن بود. دلم میخواست حتی جزئیات چهره اش رو تو ذهنم ثبت کنم. چون نگاهش به من نبود میتونستم راحت حرف هام و بهش بزنم. _محمد من خیلی دوستت دارم. اونقدر دوستت دارم که حتی وقتی روبه روم نشستی و نگاهت میکنم دلم برات تنگه .اونقدر دوستت دارم که نمیتونم به غیر از تو به کسی یا چیز دیگه ای فکر کنم. شب ها با فکر تو خوابم میبره، صبح ها به یاد تو بیدار میشم. وقت هایی که به تو فکر میکنم حالم خیلی خوبه. بعد از حرف زدن با تو،تا چند روز لبخند از روی لبم کنار نمیره،وقتی کنارمی قلبم تند میزنه. دلم میخواد بشینم و فقط نگات کنم، به جبران روز هایی که اجازه نگاه کردن بهت و نداشتم. از وقتی شروع کردم به حرف زدن، دیگه نخوند. فقط به قران نگاه میکرد. _محمد من هنوز هم باورم نشده که تو الان مال منی! آروم‌خندیدم و ادامه دادم: راستی، عطری که بیشتر اوقات میزنی و خریدم. هر وقت که دلم برات تنگ میشه ،درش و باز میزارم که بوش توی اتاقم پخش شه. محمد،هیچ آدمی توی این دنیا وجود نداره که به اندازه ی من عاشقت... مامان چندتا ضربه به در اتاق زد و گفت : فاطمه ،بچه ها الان میان ها! میوه ها رو تو ظرف نچیدی . صدای قدم هاش اومد و فهمیدم از اتاق دور شد.از اینکه بازم نتونستم حرفم و کامل کنم کلافه شدم. زدم رو پیشونیم و گفتم :مامان میدونه خیلی بد موقع سر میرسه؟ آخه چرا؟ محمد با خنده قرآن و بوسید و بستش. با احترام قرآن و سر جاش گذاشت . کنارم نشست و گفت : و هیچکی تو این دنیا پیدا نمیشه که به اندازه ی من عاشق فاطمه ام باشه. ___ کنار ریحانه و سارا نشسته بودیم. سارا بخاطر کارشوهرش چند وقتی و از تهران به ساری اومده بود.داشت با ذوق از لباس جدیدی که خریده بود تعریف میکرد. ریحانه هم با اشتیاق به حرف هاش گوش می‌کرد
نگاهم به محمد بود که با خنده چیزی و برای نوید تعریف میکرد. نوید هم با صدای بلند به حرف هاش میخندید . نگاهم و روی بابام که با لبخند به محمد خیره بود چرخوندم . تغییر نگاه بابام به محمد به وضوح دیده میشد .سارا زد روی پام و گفت :فاطمه، نوید خیلی از آقا محمد خوشش اومده. باورت نمیشه امشب بخاطر شوهر تو اومد اینجا. قرار بود با دوستامون بیرون بریم. لبخند زدم. چیز عجیبی نبود ،به نوید هم حق میدادم. محمد اونقدری خوب بود که ناخودآگاه همه به سمتش جذب میشدن. _ ریحانه کجاست ؟ +رفت دستس و بشوره!کجایی فاطمه؟ حواست نیست ها! داشتم میگفتم ،نوید خیلی از آقا محمد تو خونه تعریف میکنه! خدایی میترسم شوهرت شوهرم و مثل خودش کنه! خندیدم و گفتم: اینجوری بشه که خوشبحالته .باید خداروشکر کنی چپ چپ نگام کرد که بلند تر بهش خندیدم. رفتم و از آشپزخونه سفره برداشتم. داشتم تنها پهن میکردم که محمد به کمکم اومد. تا دست به چیزی میزدم میومد و ازم میگرفت و خودش روی سفره میبرد و اجازه نمیداد که خم شم .بابام تمام مدت به من و محمد نگاه میکرد و گاهی یه لبخندی میزد .حس میکردم اونم به اندازه من از وجود محمد خوشحاله‌. محمد اون شب حتی اجازه نداد مادرم چیز سنگین بلند کنه و می گفت :تا من هستم چرا شما خودتون و اذیت میکنین ؟ وقتی مهمون ها داشتن میرفتن ریحانه بغلم کرد و کنار گوشم گفت: خیلی خوشحالم که داداشم با تو خوشحاله. نوید هم به سختی با محمد خدا حافظی کرد و ازش قول گرفت که زود بره پیشش. با رفتنشون چادر و روسریم و در اوردم و روی مبل نشستم. محمد: فاطمه جان ،راجع به ماموریتم فعلا چیزی به مامان و بابا نگو. _چشم رفت پیش مامان و بغلش کرد مامان :مگه میخوای بری؟ محمد: بله اگه اجازه بدین رفع زحمت کنم. فردا صبح باید برم سرکار. الانم دیر وقته. مامان:خب الان بخواب صبح برو محمد دست مامان و گرفت و گفت : لباسام و وسایلم خونه است. دست شما درد نکنه. به اندازه کافی امشب تو زحمت افتادین . مامان اخم کرد و گفت: تو پسر منی ، چه زحمتی ؟دیگه نگو اینجوری خیلی ناراحت میشم محمد با تواضع دست مامان و بوسید و گفت :حلالم کنید. مامان که شوکه شده بود گفت : عه آقا محمد!ما که غیر از خوبی ازت ندیدیم. محمدبه سمت بابا رفت. حس میکردم از بابا خجالت میکشید. بغلش کرد و روی شونه اش و بوسید خداحافظیش با مامان و بابا که تموم شد از خونه بیرون رفت. قرآن کوچیکم و گرفتم. یه کاسه برداشتم وطوری که مامان نبینه پشت سرش رفتم. با شیر آب تو حیاط کاسه رو پُر کردم. تا دم در بدون اینکه چیزی بگم‌با محمد هم قدم شدم. بغض گلوم رو فشرده بود. به در که رسیدیم ایستاد. با لبخند نگام می کرد. +نگران نشی ها!خیلی زود بر میگردم. _بهم قول دادی مراقب خودت باشی. محمد من منتظرتما! +زنگ میزنم بهت فاطمه جان. هر دومون حرف داشتیم واسه گفتن ولی انگار نمیتونستیم چیزی بگیم واسه همین تو سکوت فقط به هم نگاه میکردیم. قرآن و بالا گرفتم. بعد یخورده مکث روبه روی قرآن ایستاد با دست چپش اون گوشه قران و گرفت و یخورده پایین تر آوردش و سه بار بوسیدش. یخورده مکث کرد وبعد روی همون دستی که قران و باهاش نگه داشته بودم رو بوسید و بدون اینکه نگام کنه گفت :خداحافظ و از در بیرون رفت. تا چند قدم دور شد اشک های منم راهشون و پیدا کردن. براش آیت الکرسی خوندم و در و بستم و روی کناره ی حوض نشستم . هر زمان که چشمم به این حوض میخورد یاد شب خاستگاری میافتادم و گریه ام میگرفت. نگاهم و به آسمون چرخوندم. امشب هم مثل اون شب ماه کامل و درخشان بود! به قلم فاطمه سلیمانی