#رمــان
#جــان_شیعــه_اهـل_سـنـت #پارت_صد_و_چهل_و_هفتم
بغضم را فرو دادم و خواستم معنی کلام مبهمش را بپرسم که خودش با صدایی گرفته پاسخ داد:
امروز بچه ها تو پالایشگاه میگفتن دیروز تو عراق، تروریستها یه عده از مهندسها و کارگرای ایرانی شرکت نفت رورگبار بستن و ده پونزده تایی رو شهید کردن، ولی من بهت چیزی نگفتم که ناراحت نشی.
سپس به عمق چشمانم خیره شد و با بغضی پر غیظ و غضب ادامه داد:
ولی امشب تو حیاط داداش نوریه داشت به بابا و نوریه مژده میداد که یه عده کافرِ ایرانی دیروز تو عراق کشته شدن.
میگفت برادرهای مجاهدمون، تو یه عملیات این کافرها رو به جهنم فرستادن!
از حرفهایی که میشنیدم به قدری شوکه شده بودم که تمام درد و رنجهایم را از یاد برده و فقط نگاهش میکردم و او همچنان میگفت:
الهه! باورت میشه؟!!!
یه عده ایرانی رو تو عراق کشتن و بعد نوریه و خونوادش جشن گرفتن!
چون اعتقاد دارن که اونا ایرانی و شیعه بودن، پس کافر بودن و باید کشته میشدن!
یعنی فقط به جرم اینکه شیعه بودن، عصر که
داشتن از محل کارشون برمیگشتن، به رگبار بسته شدن!
سپس سرش را پایین انداخت و با دلسوزی ادامه داد:
همکارم یکی از همین کارگرها رو میشناخت.
میگفت از آشناهاشون بوده. رفته بوده عراق کار کنه و حالا جنازه اش رو برای خونوادش بر میگردونن.
از بلای وحشتنا کی که به سر هم وطنانم در عراق آمده بود، قلبم به درد آمده و سینه ام از خوی خونخواری نوریه و خانواده اش به تنگ آمده بود. مصیبت سنگینی که مدتها بود بلای جان امت اسلامی در سوریه و عراق و چند کشور دیگر شده بود، حالا دامن مردم کشورم را هم گرفته و باز عده ای جنایتکار، به نام اسلام و به ادعای دفاع از مسلمانان، به جان پاره ای دیگر از امت
ُ پیامبر صلیاللهعلیهوآله افتاده بودند و باز خیالم پیش دل عاشق و سرور شور مجید بود که به نیم رخ صورتش نگاه کردم و با صدایی آهسته پرسیدم:
جلوی تو این حرفا رو زدن؟
و او بیآنکه سرش را بالا بیاورد، با تکان سر پاسخ مثبت داد که من باز پرسیدم:
توکه ِ هیچی نگفتی؟
که بالاخره سرش را بالا آورد و با صدایی که به غربت غم نشسته بود، در جواب سؤالم، پرسید:
خیلی بی غیرت بودم که هیچی نگفتم، مگه نه؟!!!
در برابر سؤال سنگینش، ماندم چه بگویم که با نگاه دریایی اش به ساحل چشمان منتظرم رسید و با لحنی لبریز احساس، اوج غیرت عاشقانه و همت مردانه اش را به نمایش گذاشت:
بخدا اگه فکر تو و این بچه نبودم، یه جوری جوابش رو میدادم که تا لحظه مرگ، یادشون نره!
به قلم فاطمه ولی نژاد
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
┏━━━━━━━━🌻🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛