8 - Joze 8 - Dabagh.mp3
25.4M
🌸 #ختم_قرآن #ماه_رمضان
🍃 تلاوت #تحدیر #جزء_۸
🎙استاد دباغ
https://eitaa.com/seedammar
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت حاج محمود کریمی از اقدام پسندیده «محمد انصاری» بازیکن تیم پرسپولیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فیلمی از حادثه تلخ #دانشگاه_تهران🔺برنامهای که ضد انقلاب در ماه #رمضان علیه #حجاب و احکام اسلامی تدارک دیده بود.
🇮🇷 #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#روز_هشتم
#شبیه_خدا
سلام عزیزان
امروز درست لحظه ای که داشتم مثلا سیمم رو وصل میکردم که به قول خودم خدا یه چی بندازه تو دلم و ازش بنویسم، اون بنده خدا انتقاد کرد.(شایدم شیطون بندازه تو دلم)
راستش یکم دلم گرفت از این ماجرا و یاد یه خاطره افتادم
12.5 سالم بود و هم نماز میخوندم، هم روزه میگرفتم، اما راستش مث همون داستان روزه خوری تو یخچال و کمد، شیطون هم بودم
اصلا اگه بگم نصف عمرم بر شیطنت گذشته، بازم کمه
تو محل کودکی ما یه مسجد بود به اسم محمدرسول الله(دلم تنگه واسه اینکه یبار دیگه شب احیا اونجا باشم)
یروز که داشتم میرفتم عروسی پسرِ پسر خاله مادر مادرم😳😳(یاد داستان کباب غازی و مصطفی افتادم)
یکی از همکلاسیام که اتفاقا رقیب سرسخت بودیم تو مدرسه، از شانس من دم در مسجد بود
گفت ممد کجا میری؟!
گفتم عروسی
گفت بیا نماز تو مسجد بخونیم و بعد باهم بریم
گفتم خب باشه
رفتم داخل و نماز خوندم
پیشنماز رو شیخسجاد صدا میکردن
طلبه نبود، ولی الگوش طلبه ها بودن(یوقت نگن علیه طلبه ها شدی😜)
بین 2 نماز بلند شد و درباره اینکه چرا برخی پیرمردای مسجد نمیذارن بچه ها بیان مسجد
چرا نمیذارن جوونا اذان بگن
چرا گیر میدن به مدل موشون و...
چرا همون اول راه بهشون میگین آستین کوتاه و شلوار جین نپوش و از این مدل گیرایی که واقعا گیر بود
بعد گفت که من خودم هر جمعه صبح باهاشون میرم بالا بهشت آباد و تو زمین خاکی با همین بچه ها که شما فک میکنید منحرفن و... فوتبال بازی میکنم.
میگفت اصلا باید با این جوونا که نمیان مسجد، بری تو همون محل خودش بشینی و رفاقت کنی
هم بازی و هم کلامش بشی و بعد رفتارت یجوری باشه که رفتارت جذبش کنه و....
آقا همین طور که داشت میگفت
تو دلم گفتم، دمت گرم، چه خوبه این شیخ سجاد
نگاه کردم به خودم دیدم
هم جین آبی پوشیدم، هم آستین کوتاه زرد، هم مدل مو خاص(ای مرده شور این ترکیب رو ببره😡😜)
آقا یهدل نه صددل عاشق این شیخ سجاد شدم.
سریع رفتم عروسی و شام رو زدم و برگشتم
از صاحب(رقیبم) پرسیدم برنامه مسجد چیه
گفت ساعت 10 دعا کمیله
گفتم کی مداحه، گفت شیخ سجاد
منم که عاشق این بچه بسیجی ساده و روراست و نواندیش و شیکپوش شده بودم(همیشه خط اتو لباسش معلوم بود.)
آقا خلاصه ما جذبش شدیم(التماس ریا)
صبح هم آمار گرفتم و رفتم دعا ندبه ای که بازم خودش مداح بود☺️
بعد دعا ندبه هم رفتیم فوتبال و بعدم یه زیارت دسته جمعی
کلی سوال پیچش کردم(گفتم که شیطون بودم و میخواستم ببینم کم میاره یا نه😜)
دیدم بابا این طرف عجب طلبه خوبیه(بعدا فهمیدم پاسداره و راه و مسلکش طلبگیه❤️)
و اون شب آخرین شبی بود که من شلوار جین پوشیدم، چون روز بعد واسم گفت که شلوار جین ضرر داره و...
آخرین شبی بود که عروسیایی که توش DJ میآوردن میرفتم.
حرفاش واسم سند بود
واسم کتاب معرفی میکرد
کتاب میخرید، صوت و تحلیل میذاشت
اولین کلاس تحلیل سیاسی رو رفتم تو کلاس ایشون
و خدا میدونه چقدرررر رفتارش شبیه خدا بود.
هم خوب میگفت، هم خوب راهنمایی میکرد، هم خوب دلجویی میکرد و هم خوب استدلال میکرد و
اونم واسه هرکسی یه مدل(به قول خدا: بلسان قومه)
همون نوع بیان متفاوت و عامیانه شیخ سجاد و رفتار بدون تشریفاتش با من قشر خاکستری شایدم سیاه، جذبم کرد تا الان که در خدمت شمام.
خلاصه رفقا
وسط تایپ این داستان، دلم گرفت و قلبم به درد اومد واسه 2نفر از بچه ها که با رفتار بد یه بچه مسجدی رفتن و دیگه هم برنگشتن.
توروخدا
بیایم رفتارمون رو درست کنیم
بیایم یه مدل دیگه حرف بزنیم
بیایم یکم شبیه خدا باشیم
بیایم با زبان قوم حرف بزنیم
باور کنید امثال من گنهکار زیادن که منتظر یه تلنگر اینجوری و امثال شیخ سجادها هستن
پ.ن: راستی شیخ سجاد قصه ما، بعدها تو سوریه جانباز مدافع حرم شد و بازم رفت/و چقدرررر دوست دارم شبیه شیخ سجاد باشم ❤️(الهی من فدای یه لحظه نفس حق این بشر بشم😭)
التماس دعا
هدایت شده از فریاد خوزستان
♦️۴۰ روز از سیل گذشت ، کشاورزان خوزستانی هنوز خسارت سیل را دریافت نکرده اند
🔰جواد کاظم نسب نماینده مردم اهواز در مجلس و عضو کمیسیون کشاورزی از عدم پرداخت خسارت سیل به کشاورزان پس از گذشت ۴۰ روز از وقوع آن انتقاد کرد.
⭕️ #فریاد_خوزستان:
http://eitaa.com/joinchat/1933312000Cd6b376f134
🍃🌸مدافعان حرم
آقا وحید همیشه روی حرفهایشان میایستادند و واقعا خوشقول بودند. بسیاری از مواقع اتفاق میافتاد که در مشکلات پیش آمده میتوانستند برخورد بدی داشته باشند ،
ولی آقا وحید همیشه با طمانینه و با ملایمت رفتار میکردند و عصبانی نمیشدند. این خصوصیتشان را خیلی دوست داشتم.
به نماز اول وقت واقعا اهمیت می داد، همیشه میگفتند: من اگر بتوانم حتی یک نفر را به صف نماز جماعت بکشانم برای دنیا و آخرتم کافی است.
#شهید_وحید_فرهنگی_والا🌷
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
استان مازندران > شهرستان بهشهر
زندگینامه طلبه شهيد نصرالله دومهری
قال رسول الله(ص) : اَشْرَفُ الْمَوْتِ قَتْلُ الشّهادة. با شرافت ترين مرگ؛ شهادت است. (بحار الانوار ج 100 ص 8) سخن از مردان الهي و آسماني، بسي دشوار وسخت است كه قلم، قاصر و لسان، الكن ميباشد، اما ازباب وظيفه و اداي دين بايد از ايثار و خودگذشتگي مردان الهي سخن به ميان آورد تا براي آيندگان راه گشا باشد. روحاني مبارز و پاسدار قرآن، شهيد نصرالله دومهري فرزند محمد علي دومهري در سال 1336 در هزار جريب روستاي رودبار يخكش حومه بهشهر در يك خانواده بسيار ساده متولد شد و مدت هفت سال در دامان خانواده خود پرورش يافته تا اينكه در سال 1343 از طرف والدين رهسپار تهران پيش يكي از اقوام شان شد. و ايشان تا سال 1350 در تهران چند كلاس ابتداي را طي كرده و به عللي نتوانست به درس خود ادامه دهد و لذا بعد از هفت سال به وطن خود مراجعت نموده كه بلافاصله در نزد پدرش شروع به خواندن قرآن نمود كه بعد از مدتي كم، قرآن را آموخت، از آنجايي كه شوق فراوان به علوم دينيه داشت لذا در سال 1352 رهسپار حوزه علميه كوهستان شد تا در مدرسه حضرت آيت الله كوهستاني رضوان الله تعالي عليه پيش آيت الله زاده كسب علم كند. ايشان از زماني كه وارد مدرسه علميه شد نه بعد از مدتي با شناخت كاملي كه به حضرت امام خميني پيدا كرده بود سعي داشت عكس حضرت امام را تهيه نموده و با خود نگهداري كند. در اين هنگام در ايام تعطيلي به زادگاهش رودبار مراجعت نموده بود مشاهده كرد كه عكس شاه خائن را در تكيه زده اند (البته عكس را معلم زده بود) ايشان علناً عكس شاه خائن و زنش را از ديوار كنده و گفت: «هيچكس حق ندارد در تكيه مكان مقدس، عكس شاه را بزند» در اين هنگام بود كه تحت تعقيب ماموران شاه خائن آمريكائي قرار گرفته ولي آنها موفق نشدند او را دستگير كنند.لازم به تذكر است كه شهيد نصر الله دومهري در اين مدتي كه در كوهستان مشغول كسب علم بود وضع مادي و زمينه اقتصادي او خيلي ضعيف بود باين جهت ايشان در ايام تعطيلي وقت را مغتنم مي شمرد و كار مي كرد تا اين كه خرج سال نو خود را تهيه كند كه بتواند بخوبي به درس خود ادامه دهد، به خاطر اين كه او در خانواده اي پرورش يافته بود كه از لحاظ مادي در طبقه ضعيف قرار داشتند. طلبه شهيد نصر الله دو مهري در سال 1354 عازم حوزه علميه چيزر واقع در شميران تهران شد و مدت يكسال در اين مدرسه كسب علم و فيض نموده كه مسئله نظام سربازي پيش آمد كه ايشان در سال 1355 به خدمت سربازي رفتند. در سربازي فعاليتهاي چشمگيري داشتند.من جمله در بر پايي مراسم عزاداري و سينه زني امام حسين (ع) و كشاندن بچه ها به نماز و مسجد و تبليغ كردن سربازها به روزه گرفتن و بعضي موارد ديگرو مطرح كردن مسائل سياسي از جمله فعاليتهاي او در دوره اي سربازي بود كه چندين بار قرار گرفته و تهديد شده بود و در چند مورد هم زنداني در ارتش و مجازات شده بود. طلبه شهيد نصرالله دومهري بعد از پايان دوره سربازي مجدداً به زادگاهش رودبار مراجعت نموده كه زمان اوج انقلاب بود. شهيد در حركات و تبليغات و راهپيمايي ها نقش موثري داشته تا اين كه انقلاب اسلامي ايران به رهبري بزرگ بت شكن قرن رهبر عظيم الشان حضرت امام خميني به پيروزي رسيد. ايشان بعد از پيروزي انقلاب بلافاصله به عضويت كميته انقلاب اسلامي بهشهر در آمد و مشغول فعاليت و خدمات شد وبعد از حدود يكسال فعاليت به تهران مراجعت كرده و يك مقداري در كميته تهران مشغول كار شده كه بعداً به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد، ايشان در وحله اول در سپاه منطقه 6 (خيابان سمّيه) مشغول فعاليت بود كه در اين هنگام تصميم باين گرفت كه تشكيل زندگي داده و ازدواج نمايد و بخاطر همين در تهران ازدواج نموده و با حالت بسيار ساده اي ازدواج او به پايان رسيد كه ثمره اين ازدواج دو فرزند برومند و اميد آينده انقلاب به نام ميثم و زهرا مي باشد. بعد در سپاه منطقه 10 مشغول خدمت به حكومت جمهوري اسلامي شد ولي شهيد نصر الله خدمت در سپاه تهران را براي خود كم و ناچيز مي دانست لذا گفت: «بايد بروم در جبهه پيش رزمندگان اسلام». و از اين روعازم جبهه حق عليه باطل شد تا اين كه در عمليات پيروزمندانه فتح المبين شركت كرد و فعاليتهاي زياد و ايثارگريهاي بي حد و فداكاريهاي چشم گيري در آن حمله انجام نمود ولي پيروزمندانه با موفقيت كامل با چهره گشاده به دامان خانواده بازگشت. بعد از مدتي باز وجدانش او را آزار مي داد و اجازه نمي داد كه در پشت جبهه بماند و خود را شرمنده انقلاب و امام و اسلام مي دانست و لذا پشت جبهه را براي خودش ضيق مي ديد به اين جهت در عمليات والفجر با مرز ياالله يا الله يا الله در منطقه فكه (جنوب) شركت كرد . سرانجام در روزدوشنبه 22/1/1362درمنطقه فکه به آرزوي ديرينه و هميشگي خود رسيد و به دست شقي ترين افراد و دشمن انسانهاي مظلوم يعني صدام بعثي كافر ، شربت شهادت نوشيد