eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
9.1هزار ویدیو
139 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁شهیدے که صورتش زیبا سیرتش زیباتر بود... به قمرفاطمیون شهرت داشت یکے از شروط عقدش این بود که مدافع حرم باقے بماند. 🔥 من حاضرم مثل علی اکبرِ امام حسین اِرباً اِربا بشم ولی ناموس شیعه حفظ بشه. آخرشم این شهید درحال خنثی کردن بمب بود که منفجر شد و قسمتی از بدنش تیکه تیکه شد . 🌹🌸
•••🦋••• #شهید_نوشت ڪاش وصیتـِ شهدا دلمونو إشغال میڪرد🌱 ڪاش دل حضرت زهرا«س» با اعمال ما خون نمیشد 🌿 ڪاش مهدۍِ فاطمہ«س»‌ بااعمال ما ظهورش بہ تأخیر نمےافتاد...✨ ... #شهیدقدیرسرلڪ🕊 #ڪاش #شهید_محمدحسین_محمدخانی🥀 •❥• ↷ #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
✅ #مادر_شهید مدافع حرم #عارف_کایدخورده 💢آقاعارف سه بار اعزام شد. دو بار در سال ۹۴ و بار سوم هم همین چند ماه پیش بود. اوایل من مخالفت می‌کردم و آگاهی زیادی از اصل ماجرا نداشتم. قبل رفتنش خیلی برایم توضیح می‌داد که باید برای #امنیت کشور باید برویم. من مخالفت می‌کردم و می‌گفت کسی که مسلمان و محب #اهل_بیت باشد این‌طور مخالفت نمی‌کند. برایم توضیح می‌داد اگر اعتقاد و عشق نباشد هیچ کس وارد این راه نمی‌شود. می‌گفتم آنجا چه کاری می‌خواهی انجام دهی؟ می‌گفت بروم ببینم چه کاری می‌توانم بکنم. بدنش آماده بود و دوره‌های لازم را دیده بود و من اطلاع نداشتم. گفت می‌روم کفش رزمندگان را واکس بزنم. من می‌گفتم اگر می‌روی کفش‌های رزمندگان حرم بی‌بی‌زینب را واکس بزنی پس برو عزیزم. مرا با معرفتش آشنا کرد و من قبول کردم که برود. بار اول که رفت خیلی برایم سخت بود. هر دوی‌مان عاطفی بودیم و زمانی که رفت خیلی اذیت شدم. هنگام رفتن، قرآن، آب، آیینه و اسفند را آماده کردم و گفتم دلم می‌خواهد باز هم ببینمت. از زیر قرآن رد شد و برگشت گفت: «گر نگهدار من آن است که من می‌دانم/ شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد». این جمله‌اش هر روز در ذهنم می‌پیچید. هر روز برایش #صلوات می‌فرستادم و آیت‌الکرسی می‌خواندم. با اینکه همیشه بانشاط و روحیه بود ولی وقتی برگشت آن‌قدر نشاط روحی پیدا کرده بود که تا به‌حال او را این‌گونه ندیده بودم. 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🌄 در ایالت های آمریکا قوانین پوشش در اماکن عمومی(مدرسه،دانشگاه،محل کار و بازار و..) موجب پرهیز از پوشیدن لباس های تنگ و پاره و ناجور و آرایش با فرم خاص شده که در صورت مشاهده، افراد اول جریمه و درصورت تکرار دستگیر میشوند! مسأله پوشش در ایران نباید سرسری گرفته شود. #حجاب #پویش_حجاب_فاطمے
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_۳۹ وقتی لاغر می شد, مادرم ناراحت می شد ولی می دیدم خودش از اینکه لاغر شده
۴۱ همه ی هم وغمش این بود که تا جایی که بدنمان می کشد, در حرم بمانیم. زیارت نامه بخوانیم و روضه و توسل سیری نداشت. زمانی که اشکی😢 نداشت راه افتادکه برویم هتل. هتل هم می آمد که تجدید قوا کند برای دوباره رفتن به حرم. در کاروان رفیقی💞 پیدا کرد لنگه ی خودش هم مداح بود هم پاسدار. مداحی🎤 و روضه ی کاروان را دونفری انجام می دادند. ولی اهل این نبود که با کاروان وبا جمع برود. می خواست دو نفری با هم باشیم. می گفت:( هر کی کربلا می ره? از صحن امام رضا می ره) قسمت شد خادم حرم حضرت عباس( علیه السلام) فیش غذا🍲 به ما داد خیلی خوشحال😍 بودیم . رفتیم مهمان سرای حضرت. ¤¤¤¤ با خواهرم رفتیم برگه ی آزمایش را بگیریم, جوابش مثبت بود. می دانستم چقدر منتظر است. ماموریت بود. زنگ 📞که زد بهش گفتم ذوق کرد, می خندید😁 وسط صحبت قطع شد فکر کردم آنتن رفته یا شارژ گوشی اش📱 مشکل پیدا کرده. دوباره زنگ زد گفت:( قطع کردم برم نماز شکر🙏 بخونم.) اینقدر شاد وشنگول شده بود که نصف حرفهایم را نشنید. انتظارش را می کشید . در ماموریت های عراق و سوریه لباس نوزاد 👶خربده بود و در حرم تبرک کرده بود به ضریح . در زندگی مراقبم بود , ولی در دوران بار داری بیشتر. از نُه ماه , پنج ماهش نبود وهمه ی آن دوران را خوابیده😴 بودم. دست به سیاه وسفید نمی زدم. از بارداری قبل ترسیده 😵بودم. خیلی لواشک و قره قوروت دوست داشتم. تا اسمش می آمد یا هوس می کردم, در دهنم آب جمع می شد😋 پدر ومادرم می گفتند: ( نخور فشارت می افته) محمد حسین برایم می خرید. داخل اتاق صدایم می زد : (بیا باهات کار دارم) لواشک و قره قوروت ها را یواشکی 🙊به من می داد وبا خنده می گفت: ( زن ما رو باش باید مث معتادا بهش جنس برسونیم️) نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم . وقتی می دید مراعات می کنم خوشحال 😌می شد و برایم غذا تبرکی می آورد. برا خواندن خیلی از دعاها وچله ها کمکم می کرد. پا به پایم می آمد که دوتایی بخوانیم. بعضی را خودش تنهایی می خواند. زیاد تربت به خوردم می داد. به خصوص قبل از سونو گرافی و آزمایش ها خودش از کربلا آورده بود و می گفت: ( اصل اصله)👌 اسم بچه را از قبل آماده کرده بودیم: امیر حسین😍 در اصل , امیر حسین اسم بچه اولمان بود به پیشنهاد یکی از علمای تهران , گذاشتیم امیر محمد. گفته بود: ( اسم محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم, خداوند متعال نظر کنه و شفا بگیره.) ⚡📚 @seedammar
اَللهــمَ عَجِــــل لِـولیـِڪَ الــفَـرج🌸🌱 اَللهــمَ الـرزُقـــنا شَهـــادتَ فِـــے سَبیــلِڪ☘ اَللهــمَ الـرزُقـــنا زیـارَتـــَ الحُسَیــــن🥀 اَللهــمَ الـرزُقـــنا شَــفاعَـــةَ الـحُسَیـــــن🌹🍃 الهــــــے آمیـــــن❤️ رفقـا قبــل خــواب وضـــو یـادمـــوݩ نــره🦋 شبتـــــــوݩ مهــــــدوے🌙
سلام صبح و ظهر بخیر ☺️ ببخشید دیر اومدم پوزش میطلبم🌹🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
❣ #سلام_امام_زمانم سلام پدر مهربان ما صبحت بخير❣ چہ شود فرصٺ ديدار بہ ما هم بدهند⁉ فيض هم صحبٺے يار بہ ما هم بدهند⁉ آن قَدر بر در ايـن خانہ گدا مےمانيم لقب نوڪرِ دربـار بہ ما هم بدهند 🌺اللهم عجل لولیک الفرج
☘💐🌿💐☘ 💞اولین باری که بعد از عقد بیرون رفتیم، سرمزار شهدا رفتیم، می­‌گفتند ما هر چه داریم از این شهداست، حتی وقتی باردار می‌شدم، من را می­‌برد سر مزار شهدا و اگر شکلاتی روی مزار بود می‌گفت از اینها بردار که تبرک است، بخور که خداوند به ما اولاد #صالح بدهد. 💞هنگام زیارت شهدا همراه خود گندم می­‌بردیم، می­‌گفتند این شهدا آنقدر پر روزی هستند که پرندگان به واسطه آن‌ها رزق و روزی می‌خورند و چون دوست داشتند بچه‌ها هم با شهدا ارتباط برقرار کنند، کیسه گندم را به آن‌ها می­‌دادند و می­‌گفتند روی مزار شهدای گمنام بگذارید. #شهید_مهدی_قاضی‌_خانی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹صلوات
🌟🥀🌟🥀🌟🥀🌟 آنقدر وسوسه دارم بنویسم که نگو... تو کجایی پدرم ...؟! آنقدر حسرت دیدار تو دارم که نگو ... بس که دل تنگ تو ام، از سر شب تا حالا ... آنقدر بوسه به تصویر تو دادم که نگو ... جانِ من حرف بزن! امر بفرما پدرم! آنقدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو... پدر ای یاد تو آرامش من...! امشب از کوچه دل تنگی من می گذری؟! جانِ من زود بیا! بغلم کن پدرم...! آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو ... به خدا دل تنگم! رو به رویم بنشینی کافی ست! همه دنیا به کنار، گرچه از دور ولی، من تو را می بوسم... #شهید_مرتضی_ابراهیمی #شهید_اغتشاشات_اخیر صلوات 😭🌷🍃