💕«إنّ الله معنا»، «إنّ الله معکم» ➖✍اینکه خدا با ماست خیلی مساله مهمیه ✔️ این که انسان احساس کند خدا با اوست ➖ خدا در کنار اوست ➖خدا پشت سر اوست ➖ خدا مراقب اوست.... خیییلی مهمه 💯توکل یعنی چه؟ یعنی انسان بتواند خدا را وکیل بگیرد. #منتظران_موعود_عج‌ عضو شید 👇 @montazeranemouod1

یکی از دوستاش‌ می‌گفت : توی‌ تمام مدتی که عراق‌ بود وقتی‌ می‌خواست‌ به کربلا‌ بره روی‌ صورتش‌ چفیه می‌انداخت و‌ می‌گفت اگر‌ به نا‌محرم‌ نگاه‌ کنی‌؛‌ راه‌ شهادت بسته میشه ...🥲 #شهید‌_هادی‌_ذوالفقاری🌱 #شهیدانہ

📌نگو خودم بلدم...!! #آخرالزمان ♥️ #امام_زمان

امیر سپهبد شهید #صیاد شیرازی🕊🌹 چقدر عاشقانه، خالصانه وبسیجی گونه دربین رزمندگان درحال وضو گرفتن هست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

⭐️ چله سوره #یس❣ ✨🌸✨🌸✨ 🪴هدیه به#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تعجیل در فرج و سلامتی 🪴هدیه چهارده معصوم ( علیه السلام 🪴وحاجت روایی.. تلاوت کنیم...♡.... برم ‌الله‌نیت‌کنید‌... حاجت روا باشید..☆🤲🪴🌷 التماس‌دعا.....به خصوص رفع موانع فرج شب هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم " يَوم جَدِيد بِحُب الحُسَّين .. صَلى الله عَليكَ يا أبَا عَبدالله صَلّىٰ اللَّهُ عَلَيْكِ يا فَاطِمة الزَّهراء السَلام عَلىٰ جبَل الصبر زيَنب السَّلامُ عليكَ يا صَاحبْ الزْمان

#منبرمجازی تورو به خدا یکبار قرآن رو اینجوری بخون 💌 کانال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

#شهیدآنه🕊 #شهیدحسین_رضایی🌷 حسین‌آقا مرد خاصّ و مؤمنی بود. پس از شهادتش به گوشی شهید پیامکی آمد که شما هزینه‌ی فلان بچه را چندماه است که واریز نکرده‌اید! آن موقع بود که فهمیدیم حسین چند بچّه‌یتیم را سرپرستی می‌کرده است. همچنین به کسانی که واقعا مشکل مالی داشتند، کمک می‌کرد. زمانی که پسرمان یک‌ساله بود، در خانه‌ای با یکی از شهدای دفاع مقدس زندگی می‌کردیم. حسین‌آقا کمک کرد که دخترشان جهیزیه بخرد و پسرش درس بخواند. حسین‌آقا طوری به همسایه‌ها کمک می‌کرد که حتی من هم خبر نداشتم؛ همسایه‌ها بعد از شهادتش گفتند که گویا به آنها نیز پول قرض می‌داده است. 🎤راوی: همسر شهید 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷

✅ویژگی های شهید ابراهیم هادی 🎤حجت الاسلام عالی

در مکتب شهادت در محضر شهدا شهید عزیز ایرج سیف الدینی 🌷 دفترچه خاطرات 📝 غروب اومد فتح آباد ، شب موند صبح زود که میخواست بره لباس های نظامی را کامل پوشید فانوسقه اش(کمربند) را هم کشید و محکم بست گفتم حالا چرا کمربندتو این قدر محکم می بندی ؟؟؟ اذیت میشی خندید و گفت ما باید با یه مشت اشرار و منافقین کوردل مبارزه کنیم باید آماده و مسلح و محکم باشیم بندهای پوتینش را هم محکم بست دو پاهاش از زیر قرآن رد شد و رفت و رفت و رفت برای همیشه😢 🕯ولادت ۱۳۵۳ 🌷 شهادت ۱۳۷۶ مرقد مطهر حرم امام زاده زیدبن علی بن الحسین خرمدشت روحش شاد و یاد و نامش آکنده از عطر گل‌های بهشتی باد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

در مکتب شهادت در محضر شهدا راه شهید ، عمل شهید سردار شهید علی چیت سازیان 🌷 دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه کوره راه. من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی گشتیم به شهر. چشمش که به قیافه ی لرزان زن و بچه ی کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا. پرسید: «کجا می رین؟» مرد کُرد گفت: «کرمانشاه» – رانندگی بلدی؟ – کُرد متعجب گفت: «بله بلدم!» علی دمِ گوشم گفت: «سعید بریم عقب.» مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان! باد و سرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم. لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟» اون هم مثل من می لرزید، اما توی تاریکی خنده اش را پنهان نکرد و گفت: «آره می شناسمش، اینا دو – سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس...