هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت شصت وهشتم 🔶 #رنگ قرار بود مراسم اربعین سید فردا برگزار
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت شصت ونهم
🔶 #حضور
همسر من بعد از ماجرای فرش رنگی ارادت عجیبی به سید مجتبی پیدا
کرد. همیشه شبهای جمعه به کنار مزار او ميرفتیم و برای او زیارت عاشورا
می خوانديم.
همسرم آن زمان آنقدر قرص اعصاب می خورد که خسته شده بودیم. از سید
خواستم که ما را یاری کند.
بعد از مدتی که به زیارت سید ميرفتیم حال او رفته رفته خوب شد! دیگر به
سراغ قرص اعصاب نرفت!
پانزده سال است که خانم بنده قرص نخورده! دیگر هیچ مشکل اعصاب و
روان ندارد.
روزی سر مزار سید نشسته بوديم. خانم من گفت: من هرچه از خدا بخواهم
با خواندن زیارت عاشورا در کنار مزار سید برآورده ميشود.
آن روز گفت: آقا سید، من این زیارت عاشورا را به نیابت شما ميخوانم.
از خدا ميخواهم زیارت عمه سادات، حضرت زینب سلام الله ، را نصیب ما کند.
روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد و گفت: با یک کاروان راهی سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن. باورکردنی نبود
شب جمعه بعد در حرم حضرت زینب سلام الله نائب الزیاره سید بودیم!
در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هر کسی از خدا
چیزی بخواهد به سراغ مزار سید ميرود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا
ميخواهد که مشکلش برطرف شود.
هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: به فلانی از همکاران محل
کار ، این مطلب را بگو ...
روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: تو درباره سید مجتبی چی
ميگفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم. اما مشکل من حل
نشد.
گفتم: اتفاقًا سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری!
از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: سید پیغام داد و گفت: مشکل اول تو با
توسل به مادرم حضرت زهرا سلام الله حل ميشود.
اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!“ رنگ از رخسار دوستم پریده بود.
گفت: درسته.
توی سفر راهیان نور همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود. یکی از روحانیان کاروان جلو آمد و گفت: من زیاد به این حرفها اعتقاد ندارم. برو به این سید
که ميشناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق ميگیره برای اینکه بچه دار نمی شه.
بگو آبروی خانواده شهید در خطره.
من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین
مطلب را گفتم.
نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت. ميخواست آدرس قبر
سید را بپرسد.
گفت: با همان دختر شهید و همسر و فرزندش ميخواهیم برویم سر مزار
سید!
سید به یکی از دوستانش گفته بود: هر وقت خواستید برای من کاری انجام
دهید زیارت عاشورا بخوانید. سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت
زهرا سلام الله را ببرید.
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت هفتاد ودوم 🔸 #تفحص سا
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت هفتاد وسوم
🔸 #حضور
از مهمترین کارهایی که در محل انجام شد ترسیم چهره #ابراهیم درسال ۷۶زیر پل شهید محلاتی بود
سراغ آقا سید رفتم وگفتم تصویر شهید هادی را شما ترسیم کردید؟ سید گفت بله چطور مگه ؟ گفتم هیچی فقط خواستم تشکر کنم چون با این عکس هنوز آقا #ابراهیم در محل حضور دارد سید گفت من این شهید رو نمیشناختم برای کشیدن چهره او هم چیزی نخواستم اما بعد از انجام این کار به قدری خدا به زندگی ام برکت داد که نمیتوانم حساب کنم.... ادامه داد خیلی چیزها از این تصویر دیدم باتعجب😳 پرسیدم مثلا چی ؟🤔گفت زمانی که این عکس را کشیدم نمایشگاه وجلوه گاه شهدا راه افتاد خانمی پیش من آمد وجعبه شیرینی به من داد وگفت برای این شهید تهیه شده وهمینجا پخش کنید . پرسیدم شما #ابراهیم_هادی را میشناسید؟ . گفت نه منزل ما اطراف این عکسه من مشکلی تو زندگی داشتم چند وقت پیش که شما عکس شهید رو ترسیم میکردی از اینجا رد شدم با خودم گفتم خدایا اگر این شهدا پیش تو مقامی دارند به حق این شهید مشکلم را حل کن بعد هم قول دادم نمازم را اول وقت بخوانم وبرای شهیدی که اسمش را نمیدانستم فاتحه ای خواندم باور کنید خیلی سریع مشکلم حل شد
🔸سید ادامه داد پارسال اوضاع کاری من بهم خورد از جلوی عکس شهید رد میشدم دیدم به خاطر گذشت زمان تصویر زرد وخراب شد من هم داربست تهیه کردم ورنگها را برداشتم شروع کردم به درست کردن تصویر شهید باور کردنی نبود درست زمانی که کار تصویر تمام شد پروژه بزرگی به من پیشنهاد شد کا تمام مشکلاتم حل شد🤗
🔸آمده بود مسجد از من سراغ دوستان آقا ابراهیم را گرفت پرسیدم کار شما چیه شاید بتوانم مشکلتان را حل کنم گفت هیچی ، میخواهم بدانم این شهید هادی کی بوده قبرش کجاست ؟ بعد چند لحظه سکوت گفتم ابراهیم شهید گمنام است اما #چراسراغ_شهیدابراهیم_هادی ؟ منزل ما اطراف تصویر شهید هادی قرار داره من دختر کوچکی دارم که هر روز صبح از جلوی تصویرش به طرف مدرسه میرویم یکبار از من پرسیر بابا این کیه؟ من گفتم اینها رفتند با دشمن جنگیدند ونگذاشتند دشمن به ما حمله کنه وبعد هم شهید شدند. دخترم هروقت از جلوی عکس شهید رد میشد به عکس شهید هادی سلام میکنه . چند شب قبل دخترم در خواب این شهید رامی بینه شهید هادی به دخترم میگوید :دختر خانم تو هروقت به من سلام میکنی من جوابت رو میدم! 😘برای توهم دعا میکنم که با این سن کم حجابت رو اینقدر رعایت میکنی حالا دخترم از من میپرسه این شهید هادی کیه ؟😔 قبرش کجاست؟ بغض گلویم را گرفت 😢وگفتم به دخترت بگو اگر میخوای شهید ازت راضی باشه مواظب حجاب ونمازت باش وبعد چند خاطره از شهید برایش تعریف کردم
🔸یادم افتاد روی تابلویی نوشته بود رفاقت وارتباط با شهدا دو طرفه هست اگر تو با آنها باشی آنها هم با تو خواهند بود . نوروز ۸۸بود برای تکمیل اطلاعات کتاب راهی گیلان غرب شدم در راه به شهر ایوان رسیدم موقع غروب بود وخیلی خسته بودم هیچ هتل ومهمانپذیر ی در شهر پیدا نکردم در دلم گفتم آقا ابراهیم ما دنبال کار شما آمدیم خودت ردیفش کن که همان موقع صدای اذان آمد با خودم گفتم اگر آقا ابراهیم اینجا بود به مسجد میرفت من هم راهی مسجد شدم نماز جماعت را خواندیم یه آقایی حدودا ۵۰سال جلو آمد وبا ادب سلام کرد ایشان پرسید شما از تهران آمدید؟ گفتم بله چطور مگه؟گفت از پلاک ماشینتان متوجه شدم بعد ادامه داد منزل ما نزدیک است همه چیز هم آماده است تشریف می آورید؟ گفتم ممنون من باید بروم . گفت امشب را استراحت کنید فردا حرکت کنید نمیخواستم قبول کنم خادم مسجد جلو آمد وگفت ایشان از مسئولین شهرداری اینجا هستند حرفشان را قبول کن .آنقدر خسته بودم که قبول کردم شام مفصل ، بهترین پذیرایی😋 انجام شد . صبح بعد از صبحانه مشغول خدا حافظی شدیم آقای محمدی گفت میتوانم علت حضورتان را در این شهر بپرسم؟ گفتم برای تکمیل خاطره یک شهید راهی گیلان غرب هستم سوال کرد کدام شهید؟ گفتم نمی شناسید از تهران آمده بود بعد عکسی از داخل کیف در آوردم ونشانش دادم
با تعجب😳 نگاه کرد وگفت :این که آقا ابراهیم هست ؟من وپدرم نیروی شهید ابراهیم بودیم توی عملیاتها تو شناسایی ها......مات مبهوت😳 ایشان را نگاه کردم.نمیدانستم چه بگویم بغض گلویم را گرفت😥 . دیشب تا حالا به بهترین نحو از من پذیرایی شد میزبان ماهم که از دوستان اوست آقا ابراهیم ما به یاد تو نمازمان را اول وقت خواندیم شما هم🙄 .....
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🔸 مثنوی نجوا با شهیدان
🔸 #شهید و #شهادت را با اینکه از ماده ی شهد و #حضور است،
🔸با غیب و نهان سَر و سِرّ است،
🔸پس #شهیدان غایبان اند و در عین غیبت شاهد و حاضرند،
🔸پس هر شهیدی #غایب است،
🔸 لذا آن که مولای شهیدان است غایب آل محمّد – صلّی الله علیه و آله – است
🔸که #شاهد #غایب و #مشهود مکتوم است
🔸 و این #حقیقت، همان #سِرّ #مستسرّ شیعه و آل محمّد – ص – است که شیعه بدان مفتخر و دائماً در #ظهور #فرج او منتظَر.
📔مثنوی نجوا با شهیدان
🌿استاد_صمدی آملی
🔸خوانده شد که شهید ذکریا عزیز زیر لب #صلوات زمزمه میکرد که ان #خبیث فهمید شیعه هستند
🔻#معرفی_شهدا | #مدافع_حرم
▪️ به معنای واقعی👌 کلمه به مال دنیا#بیاعتنا بود. تعدادی از دوستان حاج#حمید از او تقاضا کرده بودند یک شرکت مالی اقتصادی🏭 تأسیس کرده و بهطور شراکتی در آن فعالیت کنند و حاج حمید😍هم مدیریت آن را بر عهده بگیرد. او بارها به بهانههای مختلف از زیر این کار شانه خالی کرده بود😳، اما سرانجام که با اصرارهای فراوان دوستان روبهرو شد، به ناچار پذیرفت.✅
🌟 او به دلیل مشغله کاری و تمایل نداشتن زیاد به اینگونه افکار و فعالیتهای#مالی، زیاد در جلسات مداوم و منظم حضور نمییافت😊، اما بهطور مداوم دوستان تماس گرفته و خواهان #حضور او بودند تا اینکه بالاخره حاج حمید در جلسهایی که درباره موارد مالی💵 گروه بود شرکت کرد.
➖ هنگامی که شب🌚 به خانه برگشت، به خواب رفته بود که ناگهان با فریاد از خواب😴پرید. همه ما نگران شدیم و حالش را جویا شدیم. او گفت که خیلی حالش بد😶 است و مدام خوابهای آشفته میبیند و دلیل این #خوابها را رفتن به همین جلسات مالی و امور دنیایی میدانست. وقتی از حاج حمید پرسیدیم چه خوابی دیده؟🤗
📍گفت : دائماً خواب میدیدم که در جلسه هستم و عقربهای بزرگ😳 دور و بر میزم هستند. حاج حمید خیلی ناراحت بود و آن شب تا صبح نخوابید و خود را سرزنش میکرد که این مجلسهای امور دنیایی به من نیامده است. من کجا و بحث بر سر مال دنیا کجا؟
✍🏼 به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_سیدحمید_تقویفر🌷
●ولادت : ۱۳۳۸/۱/۶ اهواز
●شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۶ سامرا ، عراق
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
┄┅══✼🗳✼══┅┄
#شهدا_و_انتخابات
♦️این جمله را به اعماق ضمیر اجتماعی و اسـلامی خودتان بفرستید: انقلاب ما، به شرط #حضور_آگاهانه یک یک افراد امت در اداره جامعه، سالم می ماند. #حضور و آگاهی و تعهد شما مردم باید جلوی #نفوذ های انحرافی را بگیرد.
📚 #گزیده ای از دیدگاه های شهید بهشتی ص ۲۱۳