۰❁۰----۰🍃🌸🍃۰----۰❁۰
#خنده_های_پشت_خاکریز
😂 بادگیر سفید😂
من مسئول تعاون لشکر ویژه شهدا بودم، لشکری که اکثر عملیاتش در مناطق مختلف کردستان بود.☺
پاسدار وظیفه ای داشتم از اهالی سبزوار که از شهید و جنازه می ترسید. 😬
شب بادگیر سفید می پوشیدم و به چادری که او خوابیده بود می رفتم و آرام در کنار او دراز می کشیدم، طفلی خواب سبک هم بود و هوشیار می خوابید.🙄
یک مرتبه در آن تاریکی متوجه می شد قدری جایش تنگ شده، خودش را تکان می داد و زیر چشمی اطرافش را نگاه می کرد، بعد چشمش می افتاد به من👻
و در آن نیمه شب چه بساطی راه می انداخت. داد، جیغ، فرار. آن وقت من باید جواب بقیه را هم می دادم.😩
●▬▬▬▬๑۩
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_ابراهیم_هادی