eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#شهیده صدیقه رودباری شهید ترور منافقان کوردل
🌺 📝 زندگی نامه صدیقه رودباری: 🔹 صدیقه رودباری متولد 18اسفند سال 1340 💥در روزهای پرالتهاب قبل از انقلاب در تظاهراتها شرکت می کرد و در مدرسه بطور جدی همراه دوستانش مبارزه میکردند و حتی یک روز با سرباز گارد که به توهین کرد درگیر شد و به او سیلی زد. شبها تا صبح به مداوای مجروهان می پرداخت. روح نا آرامش همواره در پی چیزی ورای خواست ها وآرزوهای یک دختر معمولی بود... ♻️انقلاب که شد در مدرسه شان انجمن اسلامی را راه انداخت  وفعالیتهایش را منسجم تر کرد. خانواده و دوستانش صدیقه را آخر هفته ها در کهریزک و یا معلولین ذهنی نارمک پیدا می کردند. صدیقه آنها را شستشو می داد (کاری که دیگران دل و جرات انجامش را نداشتند.) و بهشان رسیدگی می کرد. بسیار پر دل وجرات بود. شجاعت و دلیریش به گونه ای بود که نشان می داد به زودی "مهر بر روی شناسنامه اش خواهد خورد"... 🔅5 خرداد سال 59، از طرف جهادسازندگی برای انجام فعالیت های جهادی به شهر بانه کردستان اعزام شد. در بانه هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد. در روستاهایی که پاکسازی می شدند، کلاسهای عقیدتی و قرآن بر گزار می کرد. با توجه به شرایط بسیار سخت آن روزهای کردستان، دوشادوش پاسداران بانه فعالیت می کرد در حالی که هیچ گاه اظهار خستگی نکرد... 🔫در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانم ها  بود. علاوه بر آن مخابرات سنندج نیز محل فعالیت او به شمار می رفت. آنقدر فعال بود که یکی دوبار منافقین برایش پیغام فرستادند که "اگر دستمان به تو بیفتد ،پوستت را از کاه پر می کنیم". خواهرش در ان روزها خواب دیده بود که اقایی نورانی وارد جمع می شود و صدیقه را صدا می کند و با خودش می برد، از حاضرین سوال کرده بودند که این آقا چه کسی بود که گفتمد ایشان بودند. تعبیر این خواب را که پرسیدند، گفتند این دختر سربازی اش در راه اسلام قبول می شود...  در روزهای حضورش در سپاه بانه، فرمانده اطلاعات سپاه بانه، محمود خادمی کم کم به او علاقه مند شد. محمود که قبل از آن، در جواب به دوستانش که پرسیده بودند که "چرا ازدواج نمی کنی؟"  گفته بود: "هنوز همسری را که می خواهم برای خودم انتخاب کنم پیدا نکرده ام. من کسی را می خواهم که پا به پای من در تمام فراز و نشیب ها ،حتی در جنگ با دشمن هم رزم من باشد ومرا در راه خدا یاری دهد..." ولی محمود بعد از آشنایی با صدیقه رودباری تصمیم خود را گرفت و همسر آینده خود را انتخاب کرد... 28 مرداد سال 59، روزی بود که صدیقه  و دوستانش خسته از مداوای مجروحین ودر حالی که پا به پای پاسداران دویده بودند، در اتاقی دور هم نشسته واستراحت می کردند. بعد از سحری مختصری که خورده بود تا موقع افطار سخت مشغول به کار بود. در همین هنگام دختری وارد جمع 3 نفره شان شد. صدیقه او را می شناخت.گاهی او را در کتابخانه دیده بود.آن دختر اسلحه صدیقه را برداشت ومستقیم گلوله ای به سینه اش شلیک کرد. پاسداران با شنیدن صدای شلیک گلوله به سرعت به سمت اتاق دویدند. محمود خادمی خود پیکر نیمه جان صدیقه را به بیمارستان رساند. او بیشتر از 3 ساعت زنده نماند و بالاخره به آرزوی خود که شهادت بود رسید. همانطور که در آخرین تماس تلفنی اش با خانواده اظهار داشت که "هیچ گاه به این اندازه به شهادت نزدیک نبوده است..." پس از چند ساعت که از ان اتفاق دلخراش می گذشت، محمود با چهره ای غمگین و برافروخته به جمع سپاهیان برگشت وبا حالت خاصی خبر او را اعلام کرد و گفت: "بچه ها من هم دیگه عمری نخواهم داشت. شاید  خواست خدا بود که عقد ما در دنیای دیگری بسته شود..." 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
💕هر روز با شهدا شهید دهه ی هشتادی🌸 دراستان کرمان درکهنوج درروستای دورافتاده ومحروم درماموریت سپاه باگروه جهادی کارمیکرد ودرآنجابه شهادت رسیدوبه عنوان شهیدجهادگر محسوب میشود. تنهاشهیدجهادگردراستان مازندران است. برای مادری که جوان استخوان ترکانده اش رادر19سالگی ازدست داده باشدذکرخوبی های جوانش مساوی است باداغ دلتنگی بیشتر.اماگفتگوبامادرشهیدمحمدعارف کاظمی سخت پیش نمی‌رود.می‌گویددربودونبودپسرارشدش همیشه به اوافتخارمی‌کرده است:«من3فرزنددارم.محمداولین فرزندمن بود.وقتی خواهرهای دوقلویش به دنیاآمدند12ساله بوداما خیلی به من کمک می‌کرد.بطوری که درآن شرایط به حضورکسی دیگری درخانه نیازنداشتم.همیشه احترام گذاشتن به من وپدرش برای اوحرف اول وآخررامی زد.همیشه درسخوان بود اما به انتخاب رشته که رسیددانشگاه امام حسین (ع) را انتخاب کرد.دوست داشت پاسدار شود و در این مسیرخودش را به شهدای دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم نزدیک تر می‌دید. به روایت مادرشهید✨ شادی روح شهدا صلوات🌺💥 🕊 متولد:۱۳۸۰/۴/۶ شهادت ۱۳۹۸/۱۲/۱۹ مزار:گلزارشهدای روستای کارتیچکلا_شهرستان سیمرغ