#شهیدآنه🕊
#شهیدحاج_احمدکریمی🌷
یک شب با موتور می رفتیم که گفت: بایست!
یک نفر معتاد کنار کوچه نشسته بود...
احمد کفت: چرا نمیروی خونه ات؟!
گفت پول ندارم، احمد از جیبش مقداری پول در آورد و گفت: برو برای زن و بچه ات مایحتاج آماده کن. می گشت و آدمهایی که افتاده بودند بلندشان می کرد.
📚: آخر رفاقت
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷