هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
من ناز گلم یه #دختر_خوشگل روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد
بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا #قرعه به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش #خریدن. بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. #شب_عروسی زیر چادر داشتم گریه میکردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست....😰😱👇
https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
من ناز گلم یه #دختر_خوشگل روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد
بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا #قرعه به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش #خریدن. بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. #شب_عروسی زیر چادر داشتم گریه میکردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست...😰😱👇
https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
من ناز گلم یه #دختر_خوشگل روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد
بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا #قرعه به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش #خریدن. بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. #شب_عروسی زیر چادر داشتم گریه میکردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست...😰😱👇
https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
من ناز گلم یه #دختر_خوشگل روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد
بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا #قرعه به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش #خریدن. بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. #شب_عروسی زیر چادر داشتم گریه میکردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست...😰😱👇
https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
من ناز گلم یه #دختر_خوشگل روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد
بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا #قرعه به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش #خریدن. بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. #شب_عروسی زیر چادر داشتم گریه میکردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست...😰😱👇
https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
من نازگلم یه #دختر_خوشگل روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد
بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا #قرعه به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش #خریدن. بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. #شب_عروسی زیر چادر داشتم گریه میکردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست....😰😱👇
https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
من نازگلم یه #دختر_خوشگل روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد
بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا #قرعه به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش #خریدن. بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. #شب_عروسی زیر چادر داشتم گریه میکردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست..😰😱👇
https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
بلاخره برای خانمم #طلا خریدم !😎
سری آخر که #النگوهاشو_فروختم یچیز بهم گفت انگار آبجوش ریختن روسرم 😔 برگشت گفت فقط #فروختن بلدی #خریدن بلد نیستی که !!!! قسم خورده بودم هر طور شده #درآمدمو بیشترکنم تا از #شرمندگیش دربیام!
الحمدالله خدا هم کمکم کرد الان با موبایلِ ۵ تومنیم ماهی ۵۰ تومن #پس_انداز میکنم جالبیش اینجاست اینجا یادگرفتم اونم #حلال 😉👇
https://eitaa.com/joinchat/2395406536Cce7de0dc68
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
بلاخره برای خانمم #طلا خریدم !😎
سری آخر که #النگوهاشو_فروختم یچیز بهم گفت انگار آبجوش ریختن روسرم 😔 برگشت گفت فقط #فروختن بلدی #خریدن بلد نیستی که !!!! قسم خورده بودم هر طور شده #درآمدمو بیشترکنم تا از #شرمندگیش دربیام!
الحمدالله خدا هم کمکم کرد الان با موبایلِ ۵ تومنیم ماهی ۵۰ تومن #پس_انداز میکنم جالبیش اینجاست اینجا یادگرفتم اونم #حلال 😉👇
https://eitaa.com/joinchat/2395406536Cce7de0dc68
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
بلاخره برای خانمم #طلا خریدم !😎
سری آخر که #النگوهاشو_فروختم یچیز بهم گفت انگار آبجوش ریختن روسرم 😔 برگشت گفت فقط #فروختن بلدی #خریدن بلد نیستی که !!!! قسم خورده بودم هر طور شده #درآمدمو بیشترکنم تا از #شرمندگیش دربیام!
الحمدالله خدا هم کمکم کرد الان با موبایلِ ۵ تومنیم ماهی ۵۰ تومن #پس_انداز میکنم جالبیش اینجاست اینجا یادگرفتم اونم #حلال 😉👇
https://eitaa.com/joinchat/2395406536Cce7de0dc68
هدایت شده از تبلیغات دخترونه💜
من نازگلم یه #دختر_خوشگل روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که از بد روزگار از بلندی زمین افتاد و فلج شد و من مجبور شدم که به جاش چوپانی کنم، از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رو میگذروندیم . یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومده و میخواد از روستا برای نوه پسریش زن بگیره، اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنن. دخترای روستا وقتی اینو شنیدن به ولوله افتادن دلشون میخواست یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنن اما یه روز که من رفته بودم حموم عمومی روستا #قرعه به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همهی اون دخترا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادن و منو ازش #خریدن. بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. #شب_عروسی زیر چادرم داشتم گریه میکردم، با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست...😰😱👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
من متینام یه #دختر_خوشگل روستایی که مادرم موقع زایمان سرزا رفت نامادریم منو بزرگ کرد
بعد از مرگ پدرم مجبور بودم سر زمینهای مردم کار کنم یروز گفتن برام خواستگار اومده با شنیدن اسم خواستگارم هوش از سرم پرید پسر عظیمی یکی از کله گندههای شهر اومده بود خواستگاریم هنگ کردم. برام جای سوال بود که چرا این خانوادهی معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کردن. اونم کی #من با همچنین خانوادهی بیدرو پیکری با داداشی مثل جلیل که زندون خونهی دومش بود!؟ راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به جلیل و نامادریم دادن و منو ازشون #خریدن. تا به خودم اومدم بدون هیچ سور و ساتی منو فرستادن عمارت عظیمیها#داخل اتاق داشتم گریه میکردم که داماد اومد داخل محو جذابیتش شده بودم که دستمو گرفت پرتم کرد داخل حموم داد زد ......😰😱👇
https://eitaa.com/joinchat/1152254539C1df268d9d3