دروغ نشنیده
دو زن با هم حرف میزدند. ناگهان یکی از آن دو که بیوقفه حرف میزد و تقریباً اجازه حرف زدن به دیگری نمیداد، گفت: «و حالا باید برات بگم که دیروز چه چیزایی از دهان همسایهات درباره تو شنیدم...»
دوستش گفت: «این دروغ است!»
زن پرحرف تعجب کرد و با ناراحتی گفت: «وا، من که هنوز چیزی نگفتم، چطور ادعا میکنی که من دروغ میگم؟!»
دوستش جواب داد: «من اصلاً نمیتونم فکر کنم تو چیزی شنیده باشی، برای اینکه به هیچ کس اجازه حرف زدن نمیدهی😂😂
#یاعباس
داشتمجدول📰حلمےکردم✍🏻، یکجاگیرکردم🧐 "حَلّٰالمشکلاتاست؛ سہحرفی"
پدرم👨🏻💼گفت: معلومہ، «پول💸»
گفتم: نه،جوردرنمیاد🤷🏻♂
مادرم🧕🏻گفت: پسبنویس «طلا💎»
گفتم: نہ،بازمنمیشہ . .😕
تازهعروس مجلسگفت: «عشق❤»
گفتم : اینمنمیشہ😊
دامادمون🤵🏻گفت: «وام📨»
گفتم : نہ .
داداشمکہتازهازسربازی👮🏻♂آمدهگفت: «کار👨🏻🔧» گفتم : نُچ🙄
مادربزرگم گفت: ننه،بنویس«عُمْر»
گفتم: نه، نمیخوره
هرکسےدرمانِ💊💉دردِخودشرامیگفت،
یقینداشتمدرجواباینسؤال،
پابرهنهمیگوید «کفش👟»
نابینامیگوید «نور☀»
ناشنوامیگوید «صدا🗣»
لالمیگوید «حرف💭»
و . . .
اماهیچکدامجوابکاملےنبود :)💔!
جواب«فَرَج»بودوماهنوزباورماننشده:
تانیاییگِره از کار بشر وا نشود ✋🏼
اَللّھُمعَجِّلݪِوَݪیِڪاݪّفَࢪج
#یاعباس
•حاجآقاپناهیانمےگفت:
توۍدلتبگوحسین(ع)نگاهممیڪنہ ..
عباس(ع)نگاهممیڪنہ ..
حتےاگرماینطورنباشہ،
خدابہحسینمیگـه:
حسینم.. 🖐
نگااینبندمو ..
خیلےدلشخوشہ ..
ناامیدشنڪن!✨
یہنگاهیمبهشبڪن ..
اینخیلیمطمئنحرفمیزنهها :')
#امـام_حسین من
#یاعباس
🌱امروز میخام قصه تکان دهنده فاطمه کوهی ؛دخترِ شهیدعلی اصغرکوهی
(هم محلی شهیدبرزگر)رو براتون بگم
شهیدی که بادوتا بچه معلول عازم جبهه شد وبرنگشت.
🌷فاطمه هم مثل برادرش غلامحسین معلول ذهنی بود
یادمه چندماهی ازمدرسه هامیگذشت ومعلم زبان خارجه عوض شدومعلم دیگری جاش اومدوبه محض ورودش چندتاازبچه هارو پاتخته کشوندوالفبای لاتین رو شفاهی پرسید یکی ازاین بچه ها فاطمه بودکه ذهنش تمام حروف رو یاری نکرد
🌷آقامعلم بدون درنگ بچه هارو نمره داد ومرخص کرداما فاطمه روپاتخته نگه داشت و دورش چرخیدومسخره اش کرد ویک دفعه سیلی محکمی به فاطمه زدکه صداش گوش فلک روکَر کرد.بعدشم نعره ای سرش کشیدوگفت:فردا به بابات بگو بیاد. فاطمه باگوشه مقنعه اش اشکاشو پاک کردگفت:آقا ولی من...پدرم..😢زنگ خورد وجمله فاطمه نیمه تمام موند
🌷بعداون روز؛ ازمعلم زبان خبری نشد. تا اینکه دوهفته بعدسروکله آقامعلم با دست گچ گرفته پیدا شد.
رفتم دفتر تا پانچ بردارم که شنیدم آقامعلم برای همکاراش تصادفشوتعریف میکرد:
خدابهم رحم کرد.
اون روزی که تعطیل شدم توی جاده بدون اینکه سرعتم بالا باشه یکدفعه کنترل ماشین ازدستم دررفت ترمزبریدم
وماشین چپ شد.تک وتنها.هیچکس توی جاده نبود.اگر چوپان اون منطقه کمکم نمیکردمعلوم نبودچی میشد.
🌷یک نگاه به دست آقامعلم انداختم؛
دست راستش بود. دستی که به صورت فاطمه ضربه زد به صاحبش برگشته بود.
گرچه فاطمه از اون روز به بعدترک تحصیل کرد.
🥀وقتی دلیلشو پرسیدم ،گفت:
ندیدی معلم گفت:
تاپدرتو نیاری؛مدرسه نیا...
کاش اقامعلم می فهمید پدر فاطمه همیشه هست...
این قصه واقعی دختر شهیدعلی اصغر کوهی است.
راوی:م-برزگر
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#یاعباس
در جمجمه یک درز و شکاف وجود دارد که در منابع طب سنتی به آن یافوخ ودر طب نوین درز ساژیتال گفته میشود.
وموجب خشکی مغز؛کم خوابی؛ سوت گوش و برهم زدن آرامش فردمیشود
👌کشیدن مسح سر هست که
در طی شبانه روز چندین مرتبه به مغز رطوبت بخشیده و باعث آرامش اعصاب در فرد میگردد.
شاهکار خدا رومی بینی ...
ما رو باش تا حالا فکر می کردیم برای خدا نماز میخونیم ، اما هرچی علم پیشرفت میکنه بیشتر شرمنده خالقمون میشیم😔
مسح کشیدن در وضو کار قرص اعصاب رو انجام میده ☺️
#یاعباس
••|💚🦋|••
اۍآخریننگاردلآرایفاطمہ"س"..🍃
آقاۍمن!
براۍرضاےخدا،بیا...✨
•
دنیا بر ما سخت گرفت
و ما همهی دلخوشیمان دیدن توست..❤️
#اللهمعجللولیکالفرج..
💚•••|↫ #امــامزمـانی
💚•••
#یاعباس
.
.
-أَلَا بِذِکرِاللهِ تَطمَئِنُ القُلُوب
خدایا من زمزمه میکنم نامت را و تو
آرام کن قلبم را..🤍
-خدایمن-
#یاعباس
.
.
-أَلَا بِذِکرِاللهِ تَطمَئِنُ القُلُوب
خدایا من زمزمه میکنم نامت را و تو
آرام کن قلبم را..🤍
-خدایمن-
#یاعباس
⭕️هُشــــــــدار؛
اون ماه، همکارم، سفر کرد...
دیروز، همسایه مون رفت...
امروز، رفیقم پر کشید...
نکنه فردا نوبتِ منه!
نمی دونم چرا...
این سفر رو اینقدر دور می بینم؟
#یاعباس