eitaa logo
بیرونیِ گروه سه‌کتاب
135 دنبال‌کننده
161 عکس
0 ویدیو
0 فایل
تعدادی دیوانه، دورهم جمع شده‌ایم و کتاب می‌خوانیم. (متأسفانه فعلا فرصت عضوگیری جدید گروه فراهم نیست.) تأسیس: اسفند۱۴۰۱
مشاهده در ایتا
دانلود
حق صحبت و نان و نمک را نگه باید داشت. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄فروگرفتن علی امیرنشان @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
حزب بحر حزب بحر دعایی است که شیخ شاذلی در  سفر حج هر روز میخواند و شاگردانش به پیروی از او چنین می‌کردند: یا الله یا علی یا عظیم یا حلیم یا علیم و . . . بسم‌الله درِ ماست و تبارک دیوار ما و یس سقف ما و کهیعص کفاف ما، و حمعسق حامی ما، فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم و...  📚سفرنامه ابن‌بطوطه 🖨نشر کارنامه
خواب ابن‌بطوطه در شهر فَوّا شبی خوابی دیدم که بر بال پرنده بزرگی نشسته‌ام و آن پرنده در سمت قبله پرواز می‌کند. پرنده پس از چندی جهت خود را تغییر داد و در سمت راست متمایل شد. و آنگاه به سوی مشرق رو کرد و سرانجام به سمت جنوب درآمد سپس مدت درازی رو به سمت مشرق رفت و در زمین تاریک سرسبزی فرود آمد و مرا فرو گذاشت. من از این رویا سخت در عجب ماندم و باخود گفتم اگر شیخ (ابوعبدالله مرشدی) بتواند رویای مرا کشف کند، این حرف‌ها که درباره‌اش می‌زنند درست است. 📚سفرنامه ابن‌بطوطه 🖨نشر کارنامه
احمق کسی باشد که دل در این گیتیِ غَدٌارِ فریفتگار بندد. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄فروگرفتن علی امیرنشان @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
تعبیر خواب و کرامات شیخ ابوعبدالله مرشدی : من مشغول تسبیح چاشت بودم که شیخ مرا بخواند و از خواب دیشبم خبر داد. ماجرا را با او در میان نهادم. فرمود: تو بزودی به زیارت خانه خدا و قبر پیغمبر (ص) می‌روی و در بلاد یمن، عراق، ترک و هند مسافرت می‌کنی و مدت درازی در آنجا می‌مانی و برادر من دلشاد هندی را ملاقات خواهی کرد و او تو را از گرفتاری که پیدا خواهی کرد نجات می‌دهد. از آن روز باز در سفرها جز خیر ندیدم و برکات شیخ بر من ظاهر شد و کسی را  جز سیدی محمد موله در هند مانند او ندیدم. 📚سفرنامه ابن‌بطوطه 🖨نشر کارنامه
و بزرگا مردا که او دامن قناعت تواند گرفت و حرص را گردن فرو تواند شکست. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄فروگرفتن علی امیرنشان @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
🔹مراسم رويت هلال ماه رمضان در مصر: ابیار شهري قديمي و دلگشا و بسيار زيباست در مصر است و مسجدهاي زياد دارد. در ابيار قاضي شهر عزالدين مليحي شافعي را ملاقات كردم. وي مردي كريم و بزرگواربود و يكبار كه به منزل او رفتم مصادف با يوم الركبه (روزي كه هلال ماه رمضان رويت مي‌شود) بود. رسم آن نواحي چنين است كه روز بيست و نهم شعبان وجوه طبقات و فقهاي شهر در خانه قاضي گرد مي‌آيند و نقيب المتعممين (رئيس دستار بندان) كه جامه مخصوص و وضع مرتبي دارد در جاي مناسبي مي‌ايستد و هريك از فقها يا اعياني كه وارد ميشود نقيب پذيره را پيش مي‌رود و آواز مي‌دهد: «سيدنا فلان الدين» چنانكه قاضي و ديگران بشنوند و به احترام تازه وارد بر پاي خيزند، آنگاه نقيب او را در جائي كه فراخور مقامش باشد مي‌نشاند، و بعد از تكميل عده حضار، قاضي و همراهان سوار مي‌شوند و مردم شهر از زن و مرد و بزرگ و كوچك به دنبال آنان روان مي‌گردند و به محل مرتفعي در بيرون شهر كه مخصوص رويت هلال است و آن را از پيش فرش كرده‌اند مي‌روند و پس از نماز مغرب از آنجا بسوي شهر بازمي گردند. پيشاپيش جمعيت شمع‌ها و مشعل‌ها و فانوس‌ها مي‌كشند و دكانداران در دكانها شمع مي‌افروزند. مردم، قاضي را تا خانه او مشايعت كرده، در آنجا متفرق مي‌گردند و اين مراسم همه ساله معمول مي‌باشد. 📚سفرنامه ابن‌بطوطه 🖨نشر کارنامه
خدای عز و جل تواند دانست ضمیر بندگان را.. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄فروگرفتن علی امیرنشان @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
چه شد که پیشوای قلندریان ریش خود تراشید: ابن بطوطه در این بار چنین می‌گوید: او مردی زیبا و نیکو روی بود زنی از اهل ساوه خاطرخواه او شد. مککر پیغام  به او می‌فرستاد  و سر راه بر او گرفته اظهار عشق می‌کرد. شیخ امتناع می‌نمود و از قبول  تمنای او خودداری می‌ورزید. زن چون از خواسته خود نومید گردید عجوزه‌ای را برانگیخت تا نامه بر دست در آستان سرائی سر راه شیخ برگرفت و پرسید: آقا خواندن بلدید؟ عجوزه گفت این نامه از پسرم رسیده است و میخواهم آن را برای من بخوانی. شیخ بپذیرفت و چون نامه را بگشود عجوزه گفت: آقا پسرم زنی دارد که در دالان خانه است اگر لطف بفرمائید آن را در کریاس در (هشتی) بخوانید که او نیز بشنود از شما سپاسگذارم. شیخ پذیرفت و همینکه پای در هشتی نهاد عجوزه در را بست. و آن زن که در کمین بود با کنیزان خود بر سر شیخ ریخته و او را به داخل خانه کشانیدند و زن شیخ را به خود خواند. او که دید راه رهائی نیست گفت: حرفی ندارم اما اول جای طهارت را به من نشان بدهید. نشانش دادند و او با آب داخل طهاتخانه شد و با تیغی که داشت ریش و ابروان خود تراشید و بیرون آمد. زن که او را بدین شکل دید متنفر گشت و فرمود تا او را از خانه بیرون کنند. خداوند شیخ را از ارتکاب گناه بازداشت و او از آن پس به همان وضع باقی ماند و پیروانش بین خود تراشیدن سر و ریش و ابرو را مرسوم کردند. 📚سفرنامه ابن‌بطوطه 🖨نشر کارنامه