آفتاب از پشت کوه آمد هدیً للمتقین
میروم نعنا و آویشن بچینم از «میلین»
باز آب از چشمه آوردم بیا دستی بشوی
باز چای تازه دم کن زندگی یعنی همین
عشق در این خانه هردم دارد اسم تازهای
ماه بانو، حاج خانم، ام احمد، نازنین
حبذا قندانِ خالی!
-از کمین بچه ها-
مرحبا شامی که تو سوزانده باشی! آفرین!
زندگی یعنی دو قطره اشک روضه روز عقد
عکس لبخند من و تو لای دیوان «حزین»
روی پایت کودکی خوابیده باشد؛ تا سحر
هی بخوانی: "زینت دوش نبی روی زمین..."
بگذرد عمر و ببینی یک به یک قد میکشند
آرزوهایت کنار سفرهی ام البنین
عشق یعنی پُرزهای چادر چلسالگی
عشق یعنی وصلههای کولهبار اربعین
باز هم شکر خدا نان و نمک در سفره هست
عمر شیرین است با عشق امیرالمومنین
#حسن_بیاتانی
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
در مقام شامخ سقاییات
بند میآید زبان آبها...
بر ضریح دست تو پیچیدهاند
التماس گیسوان آبها
بعد لبهای تبسمریز تو
گریه افتاده به جان آبها
از وداع تو حکایت میکند
دستهای پرتکانِ آبها...
#علیاکبر_لطیفیان
برشی از یک #غزل
#آیینی
@Selectedpoems
آن محرم چشمههای تسنیم، کجاست
آن سینۀ خالی از غم و بیم، کجاست
گیریم که بگذرد خداوند از ما
ذوقی که بهشت را بفهمیم کجاست؟!
#میلاد_عرفان_پور
#رباعی
@Selectedpoems
مثل همیشه از همه سرها سری حسین!
بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین!
«کهف الرّقیم...» نغمهی داوودی است این!
قرآن بخوان که از همه دل میبری حسین!
از هرکجای دشت شمیم تو میوزد
عطر گل محمّدی پرپری حسین!
تو قبل قتلهگاه علی اکبری، ولی
تو بعد قتلهگاه علی اصغری حسین!
تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم
عبّاس را به خیمه نمیآوری حسین!
من که هنوز هم کمرم درد میکند
حالا بگو تو از کمرت... بهتری حسین؟
چشمم به توست ای سر بی تن! که سال هاست
تنها پناه بی کسی خواهری حسین!
حتّی به شمر و عاقبتش فکر میکنی
تو جلوهگاه رحمت پیغمبری حسین!
#حسن_خسرویوقار
برشی از یک #غزل
#آیینی
@Selectedpoems
میرود سوی کجا ایل پرستوهای دریایی؟
گوش کن! انگار در راه است یکفصل معمّایی
از شمالِ غرب، از شهریورِ دریاچه میکوچند
با من امشب را به دیدار پلیکانها نمیآیی؟
ماهیِ آزاد اقیانوس! میدانم دلت تنگ است
مثل یکایرانی آواره در شهری اروپایی
خستهام از آسمانِ طوسیِ این شهر لامذهب
کاش میرفتیم تا بالای گنبدهای مینایی
□
پیلهی افتاده پای برگهای توت باور کن!
عاقبت یک روز از این روزها پروانه میزایی
#اعظم_سعادتمند
#غزل
@Selectedpoems
دلتنگی دیگری رقم زد باران
دیدار من و تو را بههم زد باران
تا صبح بهروی سر من چتر گرفت
جای تو، کنار من قدم زد باران
#کبری_موسوی_قهفرخی
#رباعی
@Selectedpoems
در این همه رنگ، آنچه میخواهی نیست
در این همه راه، غیر گمراهی نیست
در شهر، خیابان به خیابان گشتم
آنقدر که آگهی ست، آگاهی نیست
#میلاد_عرفان_پور
#رباعی
@Selectedpoems
من به غمهای تو محتاجتر از لبخندم
من به این ناله به این اشک، ارادتمندم
کوچه پس کوچه خیابان به خیابان همه تو
قطرهام باز به دریای تو میپیوندم
دائماً ذکر تو را زیر لبش میگوید
همصدا با همۀ سینهزنان سربندم
عشق دنیای عجیبی ست؛ که با بودن آن
از غم و سوختن و آه شدن خرسندم
پای داغت همهی هستی من میسوزد
و چه خوشبختم اگر دانهای از اسپندم
«یَومَ تَبیَضُّ وُجوهٌ» اثر روضۀ توست
با همین آیه چه خوب است که بشناسندم
#علی_گلی_حسین_آبادی
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
پس از هزار مصیبت که سربه راه شدم
دوباره مضحکهی خلق رو سیاه شدم
دوباره عشق و همان قصهای که می دانی
دوباره وسوسهی اولین نگاه شدم
نه من پلنگ قدیمم نه کوه، کوه من است
که ریشخند طمع کردنم به ماه شدم
به هر دری که زدم، در سرم هوای تو بود
اگر مقیم خرابات و خانقاه شدم
نکش به رخ، صف مژگان که خود اگر شاهم
هزار مرتبه مغلوب این سپاه شدم
چرا گلایه کنم از برادران حسود؟!
من از زیادی مهر پدر تباه شدم
▪️
امیدِ یک نفس آسایش از جهان دارم
چقدر من سرِ پیری زیاده خواه شدم
#محمدعلی_جوشایی
برشی از یک #غزل
@Selectedpoems
گره میخورد اگر مویت به یال اسبها در باد
نسیم ترکمنصحرا فقط بوی تو را میداد
تو با چشمان خونریزت اگر آشوب میکردی
به دنبالت قشون ترکمنهاراه میافتاد
خروش مادیانها دشت را در خویش میرقصاند
خروش مادیانها بود و هی فریاد... هی فریاد...
مسیر کوچ را گم کردهام در چشمهای تو
نگاهت میبرد این ایلیاتی را به عشقآباد
جنون صحرا به صحرا میبرد با خود مرا چون عشق
جنون صحرا به صحرا میبرد، تا هر چه باداباد...
طنین نام تو پیچیده در آواز کولیها
مگر آوازهای بومیام را میبرم از یاد!؟
کنار آتش این کولیان با من شبی سر کن
اگر چه فال تو خاکسترم را میدهد بر باد
#علی_اصغر_شیری
#غزل
@Selectedpoems
کنار فضّه صمیمانه کار میکردی
به کار کردن خود افتخار میکردی
درختهای بهشتی به پایت افتادند
همان شبی که هوای انار میکردی
فقیر هرچه میآمد اسیر برمیگشت
تمام عالمیان را دچار میکردی
دلیل خندۀ حیدر! چه شد که بعد پدر
مدام گریۀ بیاختیار میکردی؟
چه شد محبت همسایهها؟ دعایت را
چه مادرانه به آنها نثار میکردی!
تمام مردم اگر کور و کر، علی دیدهست
فدک فدک همه جا را بهار میکردی
و شقشقیه به نهجالبلاغه رو آورد
شبی که پشت به این روزگار میکردی
چقدر خانه مرتب شد آن شب آخر
اگر مریض نبودی چکار میکردی؟
#عاطفه_جوشقانیان
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems