نظرشخصی : چهارگانهٔ آبنبات ِآقای ِمهرداد ِصدقی مخصوصاً هل‌دار که اولین‌جلده رو به‌عنوان ِداروی ِضدافسردگی تجویز میکنم ، بی‌وصف عالی‌ان :>

- گویی که وجودنداریم ، هستیم اما نیستیم))

۵۸ امروز - چیبس ِپیازجعفری _ کتاب‌خوندن ، خلاصه‌نویسی و هایلایت‌کردن ِکتاب _ گشتن توی ِپینترست و ذخیره‌کردن ِعکس‌و‌فیلم‌هایی بسی فرحبخش و خاص ِدل _ دلستراستوایی همراه با کتلت‌ ، برنج و سس ِسلناپز _ سریال‌دیدن همراه با مامان و خواهرم توی ِلپ‌تاپ و دلقک‌بازی [ هیچ‌کدوم نفهمیدیم اصن سریال چیشد🤣* ] _ کتاب‌های ِکتابخونهٔ بابام _ آشپزی‌کردن _ گوش‌کردن ِموسیقی‌های ِکلاسیک ِقدیمی _ شربت‌آلبالو با یخ >

تفریحات ِسالم ِیک‌نوجوون ِایرانی برای ِگذروندن ِیک‌روز بدون ِاینترنت :::

روز خوبی بود ، یعنی تا دوساعت ِپیش که کلی کار برای ِانجام‌داشتم واقعاً فوق‌العاده بود ، امروز تا ساعت ِیک‌ بعدازظهر خواب‌بودم و خواب هم دیدم ، متأسفانه یادم‌نیست چی‌بود ولی‌خب می‌دونم که خواب ِقشنگی‌بوده حتماً چون وقتی بیدارشدم واقعاً سرحال‌بودم ، بازهم گردن‌درد اومده‌بود سراغم و خب برای ِدور زدنش به سمت ِخوندن ِکتاب‌های ِ‌تاریخی و فلسفی [ دوتا از ژانرهای ِمورد ِعلاقم توی ِکتاب‌ان که زیادنمیخونم چون وقتش رو ندارم و امروزم فرصت خوبی بود تا به این علاقه‌ام هم برسم* ] خوندم و تاریخ ِدورهٔ ایران‌باستان و تاریخ ِطبری دوتا از چیزهایی بود که خیلی راجع بهشون کنجکاو بودم که این کارم که تا عصر ادامه داشت خیلی خوش‌گذشت ، با نقاشی ِقارچ‌خور ، خوندن ِکتاب ِسمفونی ِمردگان و خوردن ِساندویچ ِکتلت و مخلفات ِسلناپز [ و اندکی آشپزی* ] روز بدون ِاینترنت کامل‌شد ، قارچ‌خور رو هم محض ِسرگرمی کشیدم وگرنه می‌خوام اسپایدرمنی که قبلاً نشونش دادم توی ِعکس ِقبلی و این قارچ‌خور توی ِگوشیم رو فردا بکشم ، که البته چندساعتی حوصله‌ام سررفته که سریال‌دیدم و یوتیوب‌‌گردی کردیم که البته اون رو هم مجبور شدم چون واقعاً داشتم وسوسه میشدم این ماجرا رو منتفی کنم ، بگذریم ، حالا که برگشتم یه‌خورده نگرانم ، عصر امتحان ِمعجون‌سازی‌ توی ِرول‌پلی داشتیم و خب فلور هم پیویم رو ترکونده بود .. کاش خبر میدادم جداً ، واقعاً یه‌حس بدی توی ِدلم پیچیده .. فردا دیگه برمی‌گردم به روال ِعادی ، از همتون مخصوصاً فلورینا واقعاً و جداً عذرمیخوام که بی‌خبر یک‌روز کامل نبودم ، واقعاً ببخشید اهالی ِجنگل ِقورباغه‌ها🙏🏻 #حالمعالی🥀 #سلنایدرمن

+ و اینها هم دست‌گرمیه بنده میخوام طرح‌های ِسخت‌تر و بزرگ‌تری بکشم ولی فعلاً میخوام دفترشطرنجی بگیرم چون کار روی ِبرگه واقعاً خیلی‌خیلی سخته و این طرح‌های ِکوچیک و آسون واقعاً برام سخته این‌جوری کشیدنشون دیگه چه‌برسه به طرح‌های ِپرجزئیات‌تر و سخت‌تر! پس می‌خوام دفتر بگیرم و میخوام به‌طور جدی تا آخر تابستون به‌این کار ادامه بدم🙏🏻 .

+ اولاً که این‌عکس‌ها رو برای ِدیواراتاقم و کنار نقاشی‌هام میخوام ، دوماً این دوستان ِفرحبخش را بنگرید ، من دریکو ، هری ، رون و هرماینی ِیازده/دوازده‌/سیزده‌/چهارده‌ساله میخوام ، نمیخوام بزرگ‌بشین لعنتیا🎀🎀 . #حالمعالی

زندگی ِمن قبل‌از اینکه توی ِپینترست این عکس‌های ِقدیمی رو ببینم : ✨💘🎉🌷💕

- چرا کشتیش؟ + همهٔ حرف‌های ِتوهین‌‌آمیزش راجع به من رو به‌صورت شوخی قشنگ توی ِروی ِخودم میگفت .

این اواخر کاملاً متوجه شدم دلیل ِخوش‌اخلاقی و بداخلاقیم و بی‌اعصابیم ارتباط ِمستقیمی با بیدارشدنم داره . هرچقدر که صبح زود بیداربشم خوش‌اخلاق‌تر و شادترم و هرچقدر هم که ساعت ِخوابم از ۶ساعت بره بالاتر بدتر میشم))

و واقعاً هم درسته ، زیادخوابیدن باعث ِخورد شدن ِاعصابم میشه و بداخلاقیم در کل ِروز + بی‌حالی و افسردگی‌خفیف از طرفی هم کم‌خوابیدن باعث ِقرمز شدن ِچشم‌هام و خستگی ِوصف‌ناپذیر میشه .

+ عکس ِلورفته پس‌از به قتل رسوندن ِبلاتریکس‌بلک و گرفتن ِانتقام ِسیریوس‌‌ ِعزیزم : #سلنا_ترسناکه [ مثلاً بترسین🥀 ] پی‌نوشت : انصافاً شاتوت‌های ِخوشگلی‌ان*

نمیخوام افسرده‌بازی دربیارم و تظاهر کنم خیلی‌ بدبختم که از این‌طریق چمیدونم جذب ِممبر کنم ولی میدونین حقیقتاً این اواخر فقط حس میکنم انسان ِمزخرفی هستم که فقط سطل ِآشغالی جامه))

+ Feelings that can't be put into words.

این روزها توی ِپنهون‌کردن ِاحساساتم انقدری ماهر شدم که احساس‌میکنم به درجه‌ی ِاستادی رسیدم .

نهایت ِآرامش ِخاطر :> _روح‌نواز

دویدن به‌دنبال ِهم توی ِعلف‌زار بدون ِهیچ‌دغدغهٔ انسانی‌ای ، رهاکردن ِکودک ِدرون ، غلتیدن در علف‌های ِخیس و ورزش ِباد ِخنک ِعصرتابستونی ، تماشای ِغروب و ابرهای ِپرانکنده با سکوتی که منجر به هجوم ِافکار گوناگون و بیهوده نشه ، پوشیدن لباس‌های ِروشن و خنک و برداشتن ِوسایل ِضروری و حداقل و سبک‌بار بودن ، از ته دل خندیدن و نادیده‌گرفتن ِدرگیری‌های ِروتین‌وار زندگی ، آرامش ِ‌کامل ِروح و روان ، نفس ِعمیقی که بوی ِچمن ِتازه آب‌خورده ، چوب ِسوخته و خاک رو میده >>

+ با اختلاف جای ِخواب‌تراز کل ِقرن :

+ ببخشید دیر سین زدم ، درگیر بودم . [ درگیر فکر به‌اینکه با زندگیم چه غلطی‌بکنم* ]