eitaa logo
سِراج | seraj !🌿'
255 دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
9.5هزار ویدیو
735 فایل
『﷽』 دعا‌کنید خدا‌ بَصیرت‌ دهد‌ مـٰارا ؛ بصیرت‌است‌ کھ میزان‌ ڪفر‌ وایمان‌است🌱 . • نظر حرف و َ سُخن گویھ ؛ 🤲🏼 | @narjes_m_313 نشرِ پیام ھا صدقه جاریھِ است :)) باارسال مطالب کانال در روشنگری جامعه سهیم باشید .
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت عاشقی را چگونه یاد گرفته ای؟! گفتم: از آن شهید گمنامی که معشوق را حتی به قیمتِ از دست دادن هویتش، خریدار بود ! قدرت مبارزه با خودمان را بده ..!🌱 ╔═🍂🌼🍂════╗ @tasnim14125 ╚════🍂🌼🍂═╝
•{ ♥️🌿 💐}• ╔═🍂🌼🍂════╗ @tasnim14125 ╚════🍂🌼🍂═╝
دلی که بشکند ... 💔 ╔═🍂🌼🍂════╗ @tasnim14125 ╚════🍂🌼🍂═╝
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 دیرین_دیرین😜 ⚠️تکبّر و غرور ✨وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالࣲ فَخُور قرآن ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌╔═🍂🌼🍂════╗ @tasnim14125 ╚════🍂🌼🍂═╝
😍 🍃 با ذکر صلوات بر محمدوآل محمد به نیابت از شهدا جهت تعجیل در فرج امام زمان عجل الله... ╔═🍂🌼🍂════╗ @tasnim14125 ╚════🍂🌼🍂═╝
سِراج | seraj !🌿'
♥️⃟🌻♥️⃟🌻 #ابوحلما #پارت_دوم #ردپای_عشق🍃 مرد جوان کت مارکدارش را از جلو مرتب کرد و گفت: بله من کورو
♥️⃟🌻 💔 💐 +ولی تو همیشه میگی به بابا افتخار میکنی خودت گفتی کارِ پاسدار، پاسداری از امنیت و شرافت  کشوره... -الانم میگم اصلا برا همینه که مخالفم. تو میدونی مسائل مادی اصلا برام مهم نیست و از این نظر هیچ وقت درمورد خواستگارات بحثی نداشتم. ولی ... +پس چی مامان ؟ آقای رسولی پسر خوبیه، سربه زیره خوش اخلاق و کاریه، معدل الف دانشکده مهندسیه این چند جلسه که اومدن دیدی چقدر به مامانش احترام میذاره خب وقتی به مامانش که یه زن مسنه اینقدر احترام میذاره و با محبته یعنی قدرشناسه یعنی... پای همسرش می مونه... -نه مثل اینکه این آقا محمد حسابی دل دخترمو برده +ماماااان -باشه من دیگه چیزی نمیگم ولی بدون زنِ یه پاسدار شدن علاوه بر اینکه افتخار و سربلندی پیش حضرت زهرا رو داره، صبر هم میخواد اونم زیاد. هرجا خطر و دردسر هست باید بذاری بره! همه فحش و بد بیراه و تهمتایی که بهتون میزنن هم باید تحمل کنی! +خودش جلسه قبل همه اینارو بهم گفت -پاشو بیا عروس خانم کارا رو که نکردی لااقل روسری و چادرخودتو اُتو بزن +چشم -روشن، خداحافظ +خداحافظ (دو ساعت بعد) بوی اسفند و نمِ خاک تمام حیاط را پر کرده بود. شاخ و برگهای خشک درختان خیس بود و ابرها نگاه آسمان را گرفته تر کرده بودند. همینکه حلما دستگیره در را گرفت مادرش در را باز کرد و پیش از آنکه چیزی بگوید حلما صورت مادرش را بوسید و گفت: +سلام مامان خوشکلم -علیک سلام... +میدونم دیر کردم، الان مهمونا میان، پشت تلفن نباید اون سوالا رو میپرسیدم ولی... یه چیزو میدونی مامان؟ -چی رو عزیزم؟ +خیلی گلییییی -برو آماده شو ببینم ا... ناگاه صدای زنگ باعث شد نگاه هردوشان با اضطراب به هم گره بخورد. مادر دستی به بازوی حلما کشید و گفت: - برو حاضر شو دخترم +باشه فقط بذار ببینم چی پوشیده -وقتی اومدن میبینی دیگه برو +یه دقیقه از آیفون نگاه کنم دیگه مادر چشم غره ای تحویل نگاه پر از شوق حلما داد و بعد دکمه آیفون را زد. مادر چادر زرکوبش را برداشت و به طرف حیاط رفت. بعد از گفتن چند بار "یاالله" در باز شد و پیرمرد لاغر اندام و بلند قدی با بلوز و شلوار سرمه ای وارد شد و سلام کرد.  بلافاصله پشت سرش جوان رشید و چهارشانه ای با بلوز سفید و شلوار مشکی اتو کشیده ای وارد شد. دست گل رز و مریمی را که در دستش بود، پایین تر از صورت مهتابی اش گرفت و آهسته گفت: سلام مادر حلما چادرش را دور صورتش محکم گرفت و همانطور که جلوی درِ شیشه ای سالن ایستاده بود، گفت: سلام، بفرمایید. پیرمرد در حالی که از دو پله ی ایوان بالا میرفت، گفت: شرمنده خانم سبحانی، حاج خانم آنفلانزا گرفته نیومد البته خیلی سلام رسوند و معذرت خواست. مادر حلما همانطور که به مبل اشاره میکرد گفت: بفرمایید...میگم حالا چطورن؟میخواستین جلسه خواستگاری رو میذاشتیم یه روز دیگه...آقا محمد چرا شما نمیای داخل؟ در همان هنگام محمد درِ خانه را پشت سرش بست و آرام به طرف ایوان قدم برداشت اما همینکه پایش را روی پله گذاشت باران شروع به باریدن کرد. پدر محمد لبخندی زد و گفت : خب اینم به فال خیر میگیریم. مادر حلما همانطور که به طرف آشپز خانه میرفت گفت: خیره ان شاالله محمد همانطور که سرش پایین بود دستی روی موهای کم پشت و صافش کشید و صورتش گل انداخت.   ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم✍؛ سین. کاف. ╔═🍂🌼🍂════╗ @tasnim14125 ╚════🍂🌼🍂═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝 ◽️کنایه‌ها و حرفهای دیگران آزارم میده! ╔═🍂🌼🍂════╗ @tasnim14125 ╚════🍂🌼🍂═╝
...! هر چندوقٺ یکباربہ من یادآورے ڪن نامحرم، اسٺ...! چہ در دنیاے حقیقے... چہ در دنیاے ... یادمان بینداز (س) را، ڪہ از نابینا رو مےپوشاند... 🌸🌿 ╔═🍂🌼🍂════╗ @tasnim14125 ╚════🍂🌼🍂═╝
سِراج | seraj !🌿'
#خدایا...! هر چندوقٺ یکباربہ من یادآورے ڪن نامحرم، #نامحرم اسٺ...! چہ در دنیاے حقیقے... چہ در دنیا
🌱🔗 ❗️فقط یه کم❗️ بهش گفتم:تو خیلی خوبی👌، بیا حجاب رو هم به خوبی های دیگه ات اضافه کن...🙃 گفت:من حجابم کامله، فقط یه کم از موهام بیرونه، نه آرایش می کنم، نه لاک می زنم، نه صندل می پوشم.... سال بعد وقتی او را دیدم هم لاک💅 زده بود، هم آرایش💄 داشت و فقط یک کم از موهایش زیر روسری بود.🤭 کسی که زیبایی اندیشه پیدا کرده زیبایی تن را به نمایش نمی گذارد.🙂🌱 اگر مرغ فکرش دور و بر [گناه] زیاد پر بزند بالاخره روزی به [دام گناه] خواهد افتاد.😞
╔═🍂🌼🍂════╗ @tasnim14125 ╚════🍂🌼🍂═╝
🌠🍁 🍁 💢 ♻️موضوع: بازخوانی یک سخنرانی مهم ✅باید خودمان را تربیت کنیم 🔸🌺🔹 ╔═🍂🌼🍂════╗ @tasnim14125 ╚════🍂🌼🍂═╝