🔹 روزگاری آقای فرهادی برای ساخت «جدایی نادر از سیمین» که نمایشی از سرنوشت شوم خانوادههای ایرانی و در راستای فعالیت های فرهنگی دشمن برای فروپاشی خانواده ی ایرانی به شمار می آمد، دستخوشی چون اسکار را دریافت کرد. نادر که نماد مرد ایرانی بود، عنصری بی منطق و عصبی و سیمین زن ایرانی مظلوم، که میراث سده ها مظلومیت زنان ایران را همراه خود داشت. طبق معمول، طبقه ی سطحی نگر جامعه ، بردن اسکار را دلیل ظهور کارگردانی در تراز سینمای جهان و افتخار ایران قلمداد می کردند و شبکه ی ماسونی و بهایی پشت صحنه، از انجام وظیفه ای که مطلوب رابرت مرداک یهودی و امثال او بود، در پوست خود نمی گنجیدند. ساختار خانواده در ایران با همهی تیشه هایی که فرهنگ لیبرال سرمایه داری در حال غرق شدن، به آن زده، چنان کهن و ریشه دار است که با این همه تیر روان شده به سوی آن ، هم چنان یک نهاد فرهنگی و اجتماعی موثر است که توان تربیت نسلی فداکار برای آرمان هایش را دارد. و در این راه آن چه مورد غفلت آقای فرهادی و کارگزاران فرهنگی غرب زده واقع شده ، حقیقتی ست به اسم حلال زادگی.
حقیقتی ناشی از خوردن لقمهی حلال
تفکرات صهیونیستی در سازمان های جهانی یک روز به شیرین عبادی بهایی که در خدمت رژیم کودک کش صهیونیستی ست، نوبل صلح می دهد. یک روز به فلان خواننده نشان شوالیه می دهد. روزی کارگردانی درجه دوم را روی اسکار نشانده تا راه سلبریتی شدن در تراز جهانی را به دیگر کپی برداران عرصهی هنر نشان دهد.
هم اکنون آقای فرهادی که نشان اسکار را روی سینهی خود می بیند، یک سه راهی کلافه کننده را روبروی خود می بیند؛
یا بایست در خدمت مردم و فرهنگ خودی باشد که با این کارگردانی متوسط ، قطعا با فاصله زیاد پشت سر بزرگانی چون آقایان طالبی، حاتمی کیا،شیخ طادی و ده ها دیگر از هنرمندان واقعا ایرانی قرار بگیرد، که ضایع بودن اسکار و وجه وطن فروشی آن بیشتر رو می شود.
یا بایست دست به کاری نزد و با خاطرات خود بزید تا آن گاه که روانه گور شود
و یا بایست در همان مسیری که نمک آن را به او خورانده اند، گام بردارد.
فرهادی سومین راه را انتخاب کرده. قهرمان را با مزد یک دولت متجاوز اروپایی می سازد تا هم چنان در قهقرای بی هویتی گذران عمر نماید. پایان این سر سپردگی با چه سرنوشتی رقم می خورد؟ جدایی فرهاد از هویت ایرانی اسلامی خود.
#قلادههایطلا
✍ #حبیب
✍ #انقلابیــــون
📡 @enghelabiyon
به نام خدا
اصلاحات اجتماعی یا بر تکمیل فرایند و رفع کمبودها متمرکز است یا بر نابودی زوائد.
عدالت آموزشی سالهاست که زیر سایه ی فرهنگی قرار گرفته است که ریشه اش به چگونگی گزینش دانش آموزان بر می گردد. فرهنگی که عموما بار آموزشی ندارد و بیشتر به مهارت و مهارت آموزی در نحوهی پیدا کردن پاسخ درست بر می گردد. این کار نیز بازار داغی برای آموزش دهندگان این مهارت از سطح کاردانی تا دکترا به وسیلهی آموزشگاه های مختلف از مدرسان فلان دانشگاه تا گاج و کانون فرهنگی و ...با دریافت هزینههایی صورت می گیرد.
در سطحی بالاتر افراد برخوردار از تمکن مالی برای فرزندان خود معلم! خصوصی گرفته تا فضایی گلخانهای او را برای آزمونی [نابرابر] آماده کنند.
و اکنون نیز شنیده ایم که موضوع فروش پرسشهای آزمون یا کلید پاسخ ها در میان است. و رقم زننده همهی این موارد، چیزی جز داشتن پول نیست. طبیعی ست که این فرهنگ آموزشی و هر فعالیت دیگری ، دست یافتن به پول را برای آن جامعه به یک هدف تبدیل می کند. این مسیر از جایی به بعد انسان را به تصوری خطرناک می رساند که در جوامع سرمایه داری شاهد آن هستیم؛
پول خداست.
مبارزه با این فرهنگ و رهاورد شوم آن در وهلهی نخست، معلمانی می خواهد که با نور خود زداینده این تفکر غیر انسانی باشند!
✍ #حبیب
✍ #انقلابیــــون
📡 @enghelabiyon