«صراط حق»
۞﴾🌸﴿۞
از اسحاقبن موسى از پدرش امام كاظم و او از امــام صــادق بـه واسطـه پــدران گـرامــش عليهـمالسّلام نقــل اســت كـــه اميــرالمـؤمنيـن عليــهالسّلام در كــوفـــه مشغـول ايـراد خطبـهاى بـود كـه در آخر آن فرمـود: 👈بدانيد كه من از مردم به خود مردم اولويّت دارم، و من از آن روز كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله وفات يافت پيوسته مورد ظلم واقع شدهام! ❔پس اشعثبن قيس -ملعون- برخواسته و گفت: اى اميرالمؤمنين از وقتى به كوفه آمدهايد در تمام خطبهها اين جمله كه را میگوئید، پس براى چه ابوبكر و عمر ولايت يافتند، و براى چه با شمشير خود براى دفاع حقّت نبرد نكردى؟! 👈حضرت به او فرمود: اى پسر شرابخوار، سخنى پرسيدى پس جواب آن را بشنو: به خدا سوگند كه منع از گرفتن حقّ من نه ترس بود و نه كراهت از مرگ، و آن نبود جز وفا به عهدى كه با رسول خدا صلىاللهعليهوآله داشتم، زيرا آن حضرت مرا خبر داده بود كه: «امّت من تو را جفا و مكر روا میدارند، و پيمان و وصيّت مرا در بارهات نقض كنند، و اين را بدان كه تو نزد من به منزله هارون نسبت به موسى هستى». پس من عرض كردم: اى رسول خدا، در آن زمان وظيفه من چيست؟ فرمود: «اگر يار و ياورى يافتى با آنان مبارزه كرده و حقّ خود را بگير، در غير اين صورت سكوت كرده و خون خود را حفظ كن، تا هنگامى كه مظلومانه به من ملحق گردى». ❕پس من نيز بعد از وفات پيامبر سرگرم تجهيز و دفن جسد مبارك آن حضرت و فراغ از آن شدم، سپس سوگند خوردم كه من براى جز نماز از خانه بيرون نروم تا وقتى كه قرآن را يك جا جمع نمايم، و به تصميم و قصد خود عمل نمودم. و بعد از آن دست دخت پيامبر و دو فرزندم حسن و حسين را گرفته و به خانههاى اهل بدر و اهل سابقه در اسلام رفته و تضييع حقّ خود را به آنان تذكّر داده و يكايك ايشان را به يارى خود دعوت نمودم، ولى از ميان ايشان تنها چهار نفر: سلمان، عمّار، أبوذر و مقداد دعوت مرا اجابت نمود، و جز آن چهار تن كسى مرا يارى و مساعدت نكرد! 👈و از ميان اقارب و اقوامم كه طرفدار من بودند تنها عقيل و عبّاس كه نزديك به عهد جاهليّت بودند در ميان اهل بيت من ديده میشدند، و از ايشان هيچ كارى ساخته نبود. اشعث گفت: اى اميرمؤمنان، با اين استدلال عثمان هم چون ياورى نيافت دست هاى خود را جمع كرده و مظلومانه تسليم مرگ شد! 👈حضرت فرمود: اى پسر شرابخوار، اين طور كه تو قياس كردى نيست، عثمان چون در جاى ديگرى نشسته و لباس ديگرى را در بر كرده و با حقّ طرفيّت نمود حقّ او را بهزمين زده و مقهور و مغلوب گرديد. سوگند به آنكه محمّد صلىاللهعليهوآله را بهحقّ مبعوث ساخت؛ 👈اگر در روز بيعت ابوبكر، تنها مرا چهل يار و همراه بود هر آينه به جنگ برخواسته و در راه خدا جهاد میكردم، تا اينكه عذر من در مقابل حقيقت روشن گردد. 👈اى مردم، بدانيد كه اشعث در پيشگاه پروردگار متعال به اندازه پر مگسى ارزش نداشته و در دين خدا پستتر از آب بينى گوسفند است. 📝الإحتجاج الطبرسي؛ ج ۱، ص ۲۵۱ و۲۵۲.╭─ 𑁍◍⃟@serat12k ╰─┈┈┈┈┈┈┈┈
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
↻⚘ೃ•
○سَلامٌعليٰآلِيٰس ...
●پدرمهربانم،سلام ...
#آقابيا_تازندگی_معنابگیرد
●یافاطِرُبِحقِ فاطِمه،عَجِّل لِوَلیّکَ الفَرَجْ..
راه نفس نمانده بیا ای گل امید
آقا بیا و رنج و بلا را تو دور کن
↬〖@serat12k〗
🌿
ꞌꞋ ـبِسْمِـالْلّٰھِالْرَحْمٰنِـالْرَحْیْمِـ
ꞌꞋ #منــاظـــره
╭─────────┈┈┈┈
ꞌꞋ❅دکتروحیدباقرپورکاشانی
ꞌꞋ❅استادمحمـدحسـنوکیـلی
ꞌꞋ❅جلسـ سوم ــه ٫ پائیز۱۳۹۷
┈┈┈┈──────────╯
تتمهٔاصالتوجودووحدتشخصیهٔوجود
دکتر باقرپور کاشانی
اما در ارتباط با وحدت شخصیه وجود، این تبیین هم نمیشود کرد. یعنی واقعیتش یکی از دغدغههای ذهنی من بوده، اساساً کار فعلاً به این نداریم که ادله وحدت شخصیه وجود، ادله محکمی هست یا نیست. ما بتوانیم این را با مسلمات شریعت خودمان، توجیه کنیم. بالاخره اگر چنانچه یک وجود است و ما تطوّرات همین وجود هستیم، دیگر وجودی غیر از وجود خدا نیست، تنزلی در ارتباط با پروردگار نیست، ولو به مدل سنخیت بین علت و معلول باشد، حالا به وسایطی که مطرح کردند، اینجا دیگر اراده عبد، اینکه بالاخره چه امتیازاتی در ارتباط با شمر و امام حسین علیهالسلام هست، هر دو تجلی خداست، هر دو ظلّ خداست! و شرور هم اگر برگردانیم به امور عدمی که بین تجلیات خدا نمیتوانیم بگوییم تجلی خوب و تجلی بد! اساساً هر تجلی که باشد، امتیازات خاص خودش را دارد و اساساً اصل اراده و اختیار و ارسال رسل و انزال کتب و تکلیف و اینسری مباحث، حداقل برای من قابل تصور نیست!
به هر حال کمال تشکر را دارم از فرصتی که در اختیار گروه گذاشتید و نیز حقیر.
اگر صلاح بدانید انشاءالله در جلسات آینده، دو تا مسئله، دغدغه حقیر هست که دوست دارم نظرات جنابعالی هم بدانم. یکی در ارتباط با اعتباریت ماهیت که این را فرمودید حالا بعد از مبحث وحدت عقل و عاقل و معقول و وحدت شخصیه وجود، به آنجا میرسیم؛ و یکی اینکه ادله وحدت شخصیه وجود؛ یعنی ادله عقلانی که در ارتباط با وحدت شخصیه وجود هست.
من از شما و گروه محترم، از اساتید محترم گروه، از صبرشان و اینکه بالاخره وقتشان را چه بسا گرفتم عذرخواهی میکنم. شما را به خدا میسپارم.
❏ادامه دارد...
╭──────┈┈┈┈
ꞌꞋ❅پارت بیستوسوم
ꞌꞋ❅پارت قبل
ꞌꞋ❅@serat12k
┈┈┈┈───────╯
🌿
ꞌꞋ #منــاظـــره
تتمهٔاصالتوجودووحدتشخصیهٔوجود
استاد محمدحسن وکیلی:
با تشکر و عذرخواهی. از اینکه دسترسی بنده به اینترنت قطع شد و چند دقیقهای فاصله افتاد و وقت مناظره تمام شد. چند نکته را خیلی کوتاه عرض میکنم که وقت سروران و برادر عزیزمان جناب آقای کاشانی هم گرفته نشود و بیشتر مزاحم نباشم.
ببینید وقتی که پذیرفتیم که در وحدت شخصیه وجود، کثرات در جای خودشان محفوظ هستند و کثرت حقیقی هست، دیگر نباید تعبیر بکنیم که وقتی یک وجود است، فقط خودش است و خودش است خودش! و دیگر بقیه این وسط نقششان مغفول بماند!
طبیعتاً خداوند متعال در عین وحدتش، خلق فرموده و مخلوقات همه در احاطه او هستند ﴿بِكُلِّ شَيۡءࣲ مُّحِيطࣰا﴾ است و مخلوقات، هر کدامشان به قدر ظرفیت و سعه وجودی خودشان، خصوصیاتی دارند؛ یکی از این خصوصیات هم اراده است. بعضی از این مخلوقات دارای اراده هستند، بعضیها فاقد اراده؛ و آن موجوداتی که دارای اراده هستند، در بعضی از حالات، حالت اراده و تصمیم در آنها به وجود آمده و در بعضی از حالات، حالت اراده و تصمیم هنوز در آنها به وجود نیامده. همه تفاوتها در جای خودش کماکان محفوظ هست، در عین اینکه هیچکدام از اینها از خدا همانطور که خودتان هم فرمودید مستقل نیستند و جدا و بیرون نیستند.
در نگاه وحدت شخصیه وجود، درست است که علیت به معنای ایجاد امر مستقل، باطل هست، اما سلسله مراتب علّی و معلولی در جای خودش محفوظ است و لذا در کتابهای عرفانی، مفصلاً به این بحث پرداختند که خداوند متعال در عوالم که ظهور میفرماید، ظهورات خداوند، دارای سلسلهمراتب هست و از قضا مفصلترین بحث در سلسلهمراتب مخلوقات الهی در کتابهای عرفانی مطرح میشود که اینها از بالا تا پایین، هر کدامشان درجات و مراحلی دارند. و لذا اگر که ما تعبیر میکنیم که علتی برای اراده وجود دارد و سلسلهعللی و امثال اینها، علت نه به معنای مشائی که عبارت است از ایجاد یک امر مستقل؛ به معنای همان سلسله وسایطی که بین خداوند و مخلوقات هست. البته وسایطی که هیچکدامشان جای خدا را تنگ نمیکنند و حقیقتِ ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾، و نزدیکی خداوند متعال با همه مخلوقات در جای خودش محفوظ هست. ولی به هر حال، موجودات، مراتب دارند و بعضی نسبت به بعضی دیگر احاطه وجودی دارند تا برسد به خداوندی که به همه چیز محیط هست.
اما اینکه اگر همه ارادهها تابع اراده الهی هست در سلسله مخلوقات، چطوری موجود خوب و بد پیدا میکنیم اگر همه چیز تجلی خدا هستند، اصلاً تجلی خوب و بد از کجاست؟ قرآن کریم به صراحت فرموده که ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ و به صراحت هم فرموده: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾. خداوند خالق همه چیز است و هرچه را هم که خلق فرموده نیکو قرار داده. از یک زاویه کاملاً فرمایش شما صحیح است که همه موجودات، نیکو و خوب هستند. ما اگر که به موجودات، عنوان خوب و بد بدهیم و آنها را تقسیم میکنیم به موجود خوب و موجود بد، بعدها در حقیقت، موجوداتی هستند که بهرهشان از کمالات وجودی کمتر هست. همان شمر لعنتاللهعلیه را هم که شما مثال میزنید، اگر بخواهیم به او نگاه بکنیم، خودش در درون خودش دریایی است از مظاهر الهی. سلولهای وجودش، سلولهای بدنش که دارد کار میکند، همه مظاهر قدرت خدا هستند، مظاهر علم الهی هستند. نظمی که در بدن او حاکم هست، در قوای او حاکم هست و اینها همهشان از جانب خداوند متعال دارد میآید. اما او چون این نعمت خدا را در مسیر باطل به جریان میاندازد و ارادهاش را به طرف باطل جهتدهی میکند، سبب میشود که نفس و جانش آلوده بشود. آلوده شود یعنی چه؟ یعنی بهرهاش از نور کمتر شود، وقتی بهرهاش از نور کمتر شد، حرکت کرد از نور به طرف ظلمت، اسمش میشود بد.
❏ادامه دارد...
╭──────┈┈┈┈
ꞌꞋ❅پارت بیستوچهارم
ꞌꞋ❅پارت قبل
ꞌꞋ❅@serat12k
┈┈┈┈───────╯
🌿
ꞌꞋ #منــاظـــره
تتمهٔاصالتوجودووحدتشخصیهٔوجود
استاد محمدحسن وکیلی:
به تعبیر بسیار زیبا و شیرین قرآن کریم، همه مخلوقات الهی در نور به سر میبرند. قرآن حتی میفرماید کسانی که کافر هستند، در نورند: ﴿يُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ﴾
اولیایشان که طاغوت هستند، آنها را از نور به طرف ظلمات حرکت میدهند. چرا؟ چون هیچ جایی خالی از نور نیست! کافر نورش کمتر میشود، از کم شدن نور تعبیر میکنیم به ظلمتها. و مؤمن به تعبیر قرآن کریم در ظلمات است و از ظلمات به سوی نور حرکت میکند. میفرماید: ﴿يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور﴾.
چرا مؤمن را از ظلمات به نور میفرماید و کافر را از نور به ظلمات؟ چون غیر از خداوند که نور مطلق است، بقیه موجودات همهشان درجهای از نفس دارند و لذا مرتبهای از ظلمت. پس همه موجودات غیر از خداوند، هم در نور هستند هم در ظلمت. هر چقدر نور بیشتر میشود ظلمت کمتر میشود و هر چقدر ظلمت بیشتر میشود، نور کمتر میشود. ظلمتها به شکل نسبی معنادار هستند و الّا اگر آنها را نگاه نکنیم، از نظر ادبیات قرآن، کافران هم در نور به سر میبرند. همان شمر هم در نور هست و لحظه به لحظه از نور به طرف ظلماتی میرود که باز آن ظلمات هم، مرتبه ضعیفتری از نور هستند. لذا باید بدانیم که تجلی خوب و بد، در حقیقت به تعبیر قرآن کریم، همین مراتب نور و ظلمت است که برخی از برخی ضعیفتر و شدیدتر هستند و از آن مراتب ضعیف، تعبیر به بد میکنیم.
و اما نکته پایانی و بسیار کوتاه: هیچوقت مسئله قاعده علیت در فلسفه یا وحدت شخصی، سر از جبر در نمیآورد. جبر در زبان عرب به معنای وادار کردن و کسی را به زور به کاری حرکت دادن هست. در توضیح که حقیر از اراده توضیح دادم، هیچ کجا وادار کردن و به زور حرکت دادن نیست. زور کردن یعنی اینکه کسی چیزی را دوست داشته باشد و ما برخلاف میلش حرکتش بدهیم. با اینکه در عالم هستی، انسانها با میل خودشان دارند رفتار میکنند و بنده که الان دارم صحبت میکنم، اول اراده و تصمیم در من حاصل میشود و طبق اراده و تصمیمم دارم کار میکنم. لذا وحدت شخصی، هیچ کجا معنیاش این نیست که انسانها تصمیم میگیرند و همیشه برخلاف تصمیمشان وادار میشوند و به زور حرکت میکنند. این یکی از معانی جبر هست که در محل بحث ما مسلماً یک همچین اتفاقی نمیافتد.
❏ادامه دارد...
╭──────┈┈┈┈
ꞌꞋ❅پارت بیستوپنجم
ꞌꞋ❅پارت قبل
ꞌꞋ❅@serat12k
┈┈┈┈───────╯
🌿
ꞌꞋ #منــاظـــره
تتمهٔاصالتوجودووحدتشخصیهٔوجود
استاد محمدحسن وکیلی:
اما جبر معنای دیگرش در علم کلام: جبر کلامی معنیاش این هست که یعنی انسانها کارهایی که انجام میدهند، برخاسته از درون خودشان نیست و چه کار خوب بکنند چه کار بد، نشاندهندهٔ پاکی یا آلودگی درونشان نیست و بعداً هم این کارها تأثیری بر روی آنها نمیگذارد. وحدت شخصی همچین لازمهای هم ندارد. وحدت شخصی، هیچ وقت نتیجهاش این نیست که کارهای انسانها برخاسته از درونشان نیست و هویت درونی آنها را نشان نمیدهد و اثری هم در آنها نمیگذارد. در عین اینکه کارها همه برخاسته از درون افراد هست، بدیها نشاندهندهٔ بدی انسانهاست و انسانها وقتی گناه میکنند، معترض به نقص و قصور خودشان هستند و میدانند که گناه موجب آلودگی و تاریکیشان هست، وحدت شخصی میگوید همه این سلسلهای که همه چیز آن هم در جای خودش هست، یعنی اراده از نفس میجوشد و منشأ رفتار میشود و رفتار دوباره در نفس اثر میگذارد، همه اینها در تحت حاکمیت و اراده خداوند هست. اگر اشکالی هست باید لطف کنید این نقطه را یک موقع نشان بدهید که وحدت شخصی، سر از اینجا در میآورد که یا افراد اراده نداشته باشند یا اراده داشته باشند اما برخلاف اراده حرکت بکنند؛ یا اراده داشته باشند و طبق اراده هم رفتار کنند، اما ارادهشان جوشیده از درونشان نباشد و حکایتگر خصوصیات درونیشان نباشد. اگر کسی یکی از این سه مسئله را نشان بدهد، بیارادگی انسان، فعالیت انسان برخلاف اراده یا فعالیت انسان بر طبق اراده اما ارادهای که برخاسته از درون او نیست و نشاندهنده درون اون نیست، میتواند ادعا کند که وحدت شخصی سر از جبر در میآورد. اما یقیناً هیچ رابطهٔ منطقی بین وحدت شخصی با یک همچین مطالبی وجود ندارد. وحدت شخصی کاملاً در جای خودش هست در عین اینکه اراده انسانها هم هست، رفتارها هم بر طبق ارادههاست و ارادهها هم برخاسته از خصوصیات درونی انسان هست که این را در زبان اهل بیت صلواتاللهوسلامه علیهماجمعین تعبیر میکنند به اَمرٌ بین الاَمرَین که فاصلهای است بین تصور استقلال برای انسان که در زبان روایات به آن تفویض میگویند، و تفویض و تصور جبر و بریده شدن اراده انسان از درون او.
از اینکه تأخیر کردم عذرخواهم. از تصدیع محضر شما و همه سروران مکرر عذرخواه هستم و بنده هم به نوبه خودم تشکر میکنم از مدیران گروه و از سرور مکرم جناب کاشانی. ممنون هستم. خداحافظ.
❏تمـــام
╭──────┈┈┈┈
ꞌꞋ❅پارت بیستوششم
ꞌꞋ❅پارت قبل
ꞌꞋ❅@serat12k
┈┈┈┈───────╯
14.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخنیشابوریبهفخررازی.ogg
1.43M