📸💥چند فریم از حماسه حضور مردم خرم آباد در بهار انقلاب
#بیست_و_دو_بهمن #۲۲بهمن
🥀 #پلاک313
🥀 @raheeshgh88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رئیسی: ما در ارتباط با حقوق زنان مدعی هستیم
رئیسجمهور:
🔹ما در ارتباط با حقوق زنان در جایگاه مدعی هستیم و شما در جایگاه متهم، شما از زنان استفاده ابزاری کردید و آنان را به کالا تبدیل کردید.
🔹در مسئله خانواده ما در جایگاه مدعی هستیم و شما متهم، شما پستترین نوع ابتذال را یعنی همجنسگرایی ترویج میکنید.
🔹در مساله هستهای ما مدعی هستیم و شما متهم، شما 15 هزار کلاهک هستهای دارید و ملت ما را از دستیابی به انرژی صلحآمیز هستهای منع کردید.
🔹در مسله مبارزه با تروریسم ما مدعی هستیم و شما متهم، شما داعش را ایجاد، پشتیبانی و مسلح کردید و به جان مردم منطقه انداختید اما حاج قاسم عزیز ما مردم منطقه را نجات داد، شما متهم هستید و باید به مردم دنیا و تاریخ پاسخ بدهید.
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#بیست_و_دو_بهمن
#دهه_فجر
🥀 #پلاک313
🥀 @raheeshgh88
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#عشقینه
✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
✍ سید مهدے بنے هاشمے
🌹 #قسمت_بیست_و_پنجم
فقط صدا آخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید😭
صدای لااله الا الله گفتناش😔
من چی فکر میکردم و چی شده بود
از دفتر بیرون اومدم و نفهمیدم چجوری تا خونه🏡 رفتم
توی مسیر از شدت گریه هام😭 اطرافیان نگاهم میکردن😒
ای کاش میموندم اونروز تا ادامه حرفشو بزنه...
رفتم اطاقم و نامه📜 رو آروم باز کردم
دلم نمیومد بخونمش💔
بغضم😢 نمیزاشت نفس بکشم
سرم درد میکرد
نامه📜 رو باز کردم
#به_نام_خدای_مهدی
سلام ریحانه خانم🌸
(همین اول نامه اشکهام سرازیر شد..😭 چون اولین بار بود که داره منو با اسم صدا میزنه)
این مدت که از من دلگیر بودید بدترین روزهای عمرم بود😔
نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم.
اصلا نمیخواستم این حرفها رو بزنم ولی دلم نمیومد نگفته برم
مخصوصا حالا که منظور اون روزم رو بد متوجه شدید😩
باید اعتراف کنم که این فقط شما نبودید که بهم احساسی داشتید
بلکه من هم عاشقتون بودم❤️
از همون روزی که قلب پاکتون رو دیدم
همون موقعی که تو حرم نماز میخوندید و من بی خبر از همه جا چند ردیف عقب تر نشسته بودم و گریه هاتون رو میدیدم وبه قلب پاکتون پی بردم😍
حتی من خودم گفتم بهتون پیشنهاد همکاری تو بسیج رو بدن😈
وقتی دیدم که با قلبتون💙 چادر رو انتخاب کردید خیلی بیشتر بهتون علاقه پیداکردم😇
اما نمیخواستم شما چیزی ازاین علاقه بفهمید😐
من عاشقتون بودم ولی عشقی بزرگتر نمیگذاشت بیانش کنم😓
راستیتش من از کودکی با عشق شهادت💚 بزرگ شدم
و درست در موقعی که به وصال یارم نزدیک بودم عشق شما به قلبم💞 افتاد
حتی عشقتون باعث شد چندبار زمان اعزاممو عقب بندازم😣
حق بدهید اگه بهتون کم توجهی میکردم...حق بدهید اگر هم صحبتتان نمیشدم
چون نمیخواستم بهتون وابسته بشم و توی مسیرم تردیدی ایجادبشه👌
ریحانه خانم🌸
اگر من و امثال من برای دفاع⚔ نرویم و تکه تکه نشیم فردا معلوم نیست چی میشه😔
همه اینهایی که رفتن و برنگشتن عشق یه نفری بودن💓
همه یه چشمی👀 منتظرشون بود
همه قلب💛 مادرها و همسراشون بودن
پس خواهش میکنم درکم کنید و بهم حق بدید
نمیدونم وقتی این نامه رو میخونید من کجا و تو چه حالی هستم؛ آروم گوشه قبرم⚰ خوابیدم یا زنده هستم😕
ولی از همینجا قول میدم اگه برگردم و قسمت بود حتما....
اما اگه شهید شدم خواهش میکنم این نامه رو فراموش کنید و به کسی چیزی نگید و دنبال خوشبختی💝 خودتون باشید.
سرتون رودرد نمیارم
مواظب خودتون باشید
حلالم کنید...😔
یا علی👋
ادامه دارد...🍃
🥀🥀🥀___________________________
#رمان_عاشقانه #رمان_مذهبی #رمان
🥀 #پلاک313
🥀 @raheeshgh88
4_5983245238418803815.mp3
11.09M
حامد زمانی در واکنش به شروین حاجی پور که گفته بود « ما بردیم » این آهنگ رو به اسم «ما بردهایم» بارگذاری کرد.
•
•
🎙#حامد_زمانی
#اهنگ #آهنگ_حماسی
🥀🥀🥀___________________________
🥀 #پلاک313
🥀 @raheeshgh88
🌱صراط🌱
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜 #عشقینه ✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن ✍ سید مهدے بنے هاشمے 🌹 #قسمت_بیست_و_پنجم فقط صدا
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#عشقینه
✨ #چند_دقیقہ_دلت_را_آرام_ڪن
✍ سید مهدے بنے هاشمے
🌹 #قسمت_بیست_و_ششم
وقتے نامہ📜 رو خوندم دست و پاهام میلرزید
احساس میڪردم ڪاملا یخ زدم
احساس میڪردم هیچ خونے توے رگ هام نیست
اشڪام بند نمیومد...😭
خدایا چرا؟!
خدایا مگہ من چیڪار ڪردم؟!
خدایا ازت خواهش🙏 میڪنم زندہ باشہ...
خدایا خواهش میڪنم سالم باشه.
((از حسادت دل من مے سوزد،
از حسادت بہ ڪسانے ڪہ تو را مے بینند!
از حسادت بہ محیطے ڪہ در اطراف تو هست
مثل ماہ و خورشید
ڪہ تو را مےنگرند
مثل آن خانہ ڪہ حجم تو در آن جا جاریست
مثل آن بستر و آن رخت و لباس
ڪہ ز عطر تو همہ سرشارند
از حسادت دل من مےسوزد
یاد آن دورہ بہ خیر
ڪہ تو را مے دیدم))
😭😭😭😭😭😭😭😭
ڪارم شدہ بود شب و روز دعا ڪردن🙌 و تو تنهایے گریہ ڪردن😭
یهو بہ ذهنم اومد ڪہ بہ امام رضا متوسل بشم
خاطرات سفر🚌 مشهد دلم رو آتیش💔 میزد.
اے ڪاش اصلا ثبت نام نمیڪردم
ولے اگہ سید رو نمیدیدم معلوم نبود الان زندگیم چطورے بود
شاید بہ یڪے شبیہ احسان جواب مثبت میدادم و سر خونہ زندگیم بود
ولے عشق چے؟!...💔😔
آقا جان...
این چیزیہ ڪہ شما انداختے تو دامن ما...حالا این رسمشہ تنهایے ولم ڪنے؟!😔😭
آقا من سید رو از تو میخوام🙏
یڪ ماہ بعد:
یہ روز صبح دیدم زهرا پیام📩 فرستادہ (ریحانہ میتونے ساعت 9🕘 بیاے مزار شهداے گمنام؟! ڪارت دارم)
اسم مزار شهدا اومد قلبم♥️ داشت وایمیستاد..
سریع جوابشو دادم و بدو بدو🏃♀ رفتم تا مزار
-چے شدہ زهرا
-بشین ڪارت دارم
-بگو تا سڪتہ نڪردم
ریحانہ این شهداے گمنامو میبینے؟!
-ارہ..خب؟؟
-اینا هم همہ پدر و مادر داشتن...همہ شاید خواهر داشتن...همہ ڪسے رو داشتن ڪہ منتظرشون بود...همہ شاید یہ معشوق❣ زمینے داشتن ولے الان تڪ و تنها اینجا بہ خاطر من و تو هستن.
-گریم گرفت😥
-پس بہ سید حق میدے؟!
-حرفات مشڪوڪہ زهرا
-روراست باشم باهات؟
-تنها خواهش منم همینہ
-ریحانہ تو چرا عاشق سید بودے؟!
-سرمو پایین انداختم و گفتم خب اول خاطر غرور و مردونگیش و بہ خاطر حیاش😌 بہ خاطر ایمانش..
بہ خاطر فرقے ڪہ با پسراے دور و برم داشت
-الانم هستے؟؟
-سرمو پایین انداختم
-قربون قلبت💜 برم... این چیزهایے رو ڪہ گفتے الحمدللہ هنوز هم داره☺️
-یعنے چے این حرفت؟!
یعنے ...
-بیا با هم یہ سر بریم خونہ ے سید اینا...😳
ادامه دارد...🍃
🥀🥀🥀___________________________
#رمان #رمان_مذهبی #رمان_عاشقانه
🥀 #پلاک313
🥀 @raheeshgh88
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
دست در دست یار
قدم زدن توی صحن و سرای
امام رضا جانمون خود آرامشہ..😍💚
#ضامنعاشقیم_ضامنآهو
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!
#متاهلی_مجردا_صلوات. 😂🙈
🥀 #پلاک313
🥀 @raheeshgh88
🌱صراط🌱
◉❲🌹❳◉ ◉❲ #همسفرانه 💌❳◉ . . دست در دست یار قدم زدن توی صحن و سرای امام رضا جانمون خود آرامشہ..
براتون دعا میکنم بزودی همه دونفره برید حرم😊 شب بخیر
مثل یک پوپک سرما زده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پرو بال توام!
#سیدمحمدعلی_رضازاده
🥀🥀🥀___________________________
🥀 @raheeshgh88🥀 #پلاک313
16.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دکلمه جدید باصدای دختر پاییز
🔊آدم هرچقدر هم قوی باشه یه زمانی کم میاره
ودلش میخاد یکی پشتش باشه
آدم هرچقدر هم که به تنهایی عادت کنه
بالاخره یه شبی دلش میخاد یکی باشه
خیلی ساده بلدش باشه
یکی که با خیال راحت بتونه بهش تکیه کنه وبگه
"راستشو بخوای امشب حالم اصلا خوب نیست"
🔊 کپی ممنوع⛔️
🔊یادداشتی براین دکلمه باقلم خودم👇
این قسمت: آدم قوی
آدم قوی اصلا وجود دارد؟
آدم قوی درهمه زمینه ها قوی است؟
من میگویم انسانی که ازهمه لحاظ قوی باشد وجود ندارد
و اتفافا اگر کسی درظاهر ابراز کرد که قوی است
دردرون خیلی هم ضعیف است
تا ما این ضعیف بودن را چگونه معنی کنیم
بگذریم
شاید من هم گاهی با خود زمزمه کرده ام که قوی هستم
یا حتی به دیگران باصدای بلند گفته ام من قوی ام
اما...
باید اعتراف کنم
گاهی انقدر احساس ضعف میکنم
که دوست دارم چون دخترکان کوچک زارزار گریه کنم
وسط کوچه روی خاک ها بنشینم
آب دماغم سرازیر شود
با خاک بازی کنم
و ته دلم بگویم
کاش مادرم بیاید بغلم کند
اززمین بلندم کند اول دلداری ام دهد
بعدهم باپشت دست محکم به پشتم ضربه بزند که زلیل مرده چرا انقد خودرا کثیف کرده ای
همین قدر کوکانه
گاهی دراین سن بزرگسالی هم عجیب چون دخترکی کوچک ضعیف میشوم و دلم بغل میخواهد
دلم میخواهد کسی نازم کند
کسی که بشود به او تکیه کنم و بگویم حالم خوب نیست
اوهم محکم درآغوشم بگیرد تا حس تنهایی نکنم
#دکلماتور #گویندگی #دکلمه
🥀🥀🥀___________________________
🥀 @raheeshgh88
🌱صراط🌱
#دکلمه جدید باصدای دختر پاییز 🔊آدم هرچقدر هم قوی باشه یه زمانی کم میاره ودلش میخاد یکی پشتش باشه آدم
یه کار جدید😁☺️ازخودم
دوستان این کلیپ باصدای خودمه دکلمه باصدای خودم وادیت وفیلمبرداری هم ازخودم
ازین به بعد به جز پست های کپی کانال
ازین پست هام میذارم که تولید خودمه و
اینکه چون به گویندگی ودکلمه علاقه دارم😊
اگه گوش دادید خوشحال میشم نظرتونو بگید
اینجا👇
@paeezan27
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◗بازآقــ๓ـابطلب،ڪهبیامبهحــــرم✨
⊹
#مشهد
🥀🥀🥀___________________________
🥀 #پلاک313
🥀 @raheeshgh88
🌱صراط🌱
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜 #عشقینه ✨ #چند_دقیقہ_دلت_را_آرام_ڪن ✍ سید مهدے بنے هاشمے 🌹 #قسمت_بیست_و_ششم وقتے نام
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#عشقینه
✨ #چند_دقیقہ_دلت_را_آرام_ڪن
✍ سید مهدے بنے هاشمے
🌹 #قسمت_بیست_و_هفتم
یعنے ...
-بیا با هم یہ سر بریم خونہ ے سید اینا...
-خونہے سید؟؟😳
همراہ هم رفتیم و رسیدیم جلوے در خونہے🏠 آقاسید
-زهرا اینجا چرا اومدیم؟!🤔
صبر ڪن خودت میفهمی😬
بیا بریم تو.نترس
وارد حیاط شدیم...
زهرا سر راہ پلہ وایساد و دستم رو گرفت و گفت:
ریحانہ...
ریحانہ...
و شروع ڪرد بہ گریہ ڪردن😭
-چے شدہ زهرا؟؟🙄😳
-محمد مهدے یہ هفتس برگشته😕
-چے؟😦
راست میگے؟
اصلا باورم نمیشہ😳
خدا رو شڪر
خب الان ڪجاست؟
-تو خونہ🏠 هست
-خب بریم پیششون دیگه
-صبر ڪن
باید حرف بزنم باهات
در همین حین مادر سید اومد بیرون
-زهرا جان چرا تو نمیاین؟!😕
-الان میام خالہ جون..
ریحانہ جان از بچہ هاے پایگاہ هستن☺️
-سلام دخترم.خوش اومدی😍
-سلام
-الان میایم خالہ
-ریحانہ..سید دوتا پاش رو توے سوریہ جا گذاشتہ واومده😔
این یڪ هفتہ اے ڪہ اومدہ با هیچڪس حرف نزدہ و فقط اروم اروم اشڪ میریزہ😭
.ریحانہ گفتم شاید فقط دیدن تو بتونہ حالش رو بهتر ڪن😞
ولے...
هنوز هم اگہ منصرف شدے قبل اینڪہ بریم داخل برو دنبال زندگیت🚶♀
-چے میگے زهرا😳
من تازہ زندگیم برگشتہ...بعد برم دنبال زندگیم؟!😡
و بدون توجہ بہ زهرا رفتم بہ سمت داخل خونہ و زهرا هم پشت سرم اومد و بہ سمت اطاق رفتیم.
آروم زهرا در🚪 اطاق رو باز ڪرد
سید روے تخت دراز🛌 ڪشیدہ بود و سرم💉 بهش وصل بود و سرش هم بہ سمت پنجرہ🖼 بود
بہ باز شدن در واڪنشے نشون نداد😒
خیلے سعے ڪردم و از اشڪام خواهش ڪردم ڪہ این چند دقیقہ جارے نشن😓
-اهم...اهم...سلام فرماندہ👮
با شنیدن صداے من سرش رو برگردوند و بهم نگاہ ڪرد👀 ویہ نفس عمیقے ڪشید و برگشت سمت پنجرہ🖼
-زهرا : ریحانہ جان من میرم بیرون و تو هم چند دقیقہ🕢 دیگہ بیا ڪہ بریم.
زهرا رفت و من موندم و آقاسید😍
-جالبہ...آخرین بارے ڪہ تو یہ اطاق تنها بودیم شما حرف میزدین و من گوش میدادم مثل اینڪہ الان جاهامون عوض شدہ..😏
ولے حیف اینجا ڪامپیوترے💻 ندارم باهاش مشغول بشم مثل اون روزہ شما🙄
بازم چیزے نگفت😑
من خیلے بہ خوش قولے شما ایمان دارم.
توے نامتون📜 چیزے نوشتہ بودید ڪہ... میدونم پر روییم رو میرسونہ ولے امیدوارم روے حرفتون وایسید☝️
باز چیزے نگفت😑
از سڪوتش لجم😤 در اومد و بهش گفتم
-زهرا گفتہ بود پاهاتونو جا گذاشتید ولے من فڪ میڪنم زبونتونم جا گذاشتید و بلند شدم و بہ سمت در حرڪت ڪردم🚶♀ ڪہ گفت :
-ریحانہ خانم؟😍
آروم برگشتم و نگاهش ڪردم
چیزے نگفتم😐
-چرا؟
ادامہ دارد...🍃
🍁🍁🍁__________________________
#رمان_عاشقانه #رمان_مذهبی #رمان
🥀 #پلاک313
🥀 @raheeshgh88
May 11
🚨هتاکی به آمر به معروف در یک داروخانه در تهران
🔹پرسنل کشف حجاب کرده خطاب به آمر به معروف: به شوهرت بگو بیاد اینجا ۴ تا حوری ببینه بدبخت!
🔸مکان: تهرانپارس - انتهای خیابان جشنواره - خیابان گودرزی - داروخانه امیرحسین اسدی
▪️پیشتر یک داروخانه هنجارشکن و هتاک به آمر به معروف در آمل که پلمپ شده بود در عرض ۱۰ روز رفع پلمپ شد و این برخورد های ملایم با هنجارشکنان به گستاخی روز افزون این جماعت منجر شده است
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🥀 @raheeshgh88
🌱صراط🌱
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜 #عشقینه ✨ #چند_دقیقہ_دلت_را_آرام_ڪن ✍ سید مهدے بنے هاشمے 🌹 #قسمت_بیست_و_هفتم یعنے ...
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#عشقینه
✨ #چند_دقیقہ_دلت_را_آرام_ڪن
✍سید مهدے بنے هاشمے
🌹 #قسمت_بیست_و_هشتم
بهم نگاه کرد👀 و با چشمهای قرمز پر از اشکش😭 گفت:
-چرا؟!😢
-چی چرا؟؟😯😯
-شما دعا کردید که شهید نشم؟!😢
سرم رو پایین انداختم😔
-وقتی تیر🔫 خوردم و خون زیادی ازم میرفت یه جا دیگه حس کردم هیچ دردی ندارم...حس کردم سبک شدم...جایی افتاده بودم که هیچکس پیدام نمیکرد...هیچکس...چشمام بسته بود...تو خیالم داشتم به سمت یه باغی حرکت میکردم🚶♀😊...اما در باغ بسته بود🚪😔...از توی باغ صدای خنده های😅 اشنایی میومد😢...صدای خنده سید ابراهیم😢...صدای خنده سید محمد😢...صدای خنده محمدرضا😢...خواستم برم تو که یه نفر دستم✋ رو گرفت.
نگاش کردم و گفت شما نمیتونی بری😢
گفتم چرا؟؟😯
گفت امام رضا فرمان داده هنوز وقتش نشده و برگردونینش😔😢
یهو از اون حالت پریدم و بیرون اومدم
.دیدم تو امبولانسم🚑 و پیدام کردن😢
شما از امام رضا خواستید شهید نشم؟!😐
اخه من تو مشهد کلی از آقا التماس کردم شهادتم رو بهم بده😓
اونوقت...
-اشک تو چشمام حلقه بسته بود😭 نمیدونستم چی جوابشو بدم و گفتم
- آقاسید فکر نمیکردم اینقدر نامرد باشی😐
میخواستی بری و خودت به عشقت❤️ برسی ولی من رو با یه عمر حسرت تنها بزاری؟! این رسمشه؟؟😔
-الانم که برگشتم هم فرقی نداره😐
خواهر اون نامه📜 اون حرفها همه رو فراموش کنین...
من دیگه اون آقاسید نیستم...😔
-چی فرق کرده توی شما؟! ایمانتون؟!غیرتتون؟! سوادتون؟؟ درکتون؟! چی فرق کرده؟!😡😕
-نمی بینید؟؟😐
من دیگه حتی نمیتونم سر پای خودم وایسم😔
حتی نمیتونم دو رکعت نماز ایستاده بخونم😢
نمیتونم رانندگی کنم😔
برای کوچیک ترین چیزها باید به جایی تکیه کنم اونوقت از من میخواین مرد زندگی و تکیه گاه باشم؟!😔
-این چیزها برای من باید مهم باشه که نیست.نظر شما هم برای خودتون😐
-لازم نیست کسی بهم ترحم کنه😑
-میخواید اسمش رو بزارید ترحم یا هرچیز دیگه ولی برای من فقط یه اسم داره😊
عین
شین
قاف...❤️💜💚
-لااله الا الله😐
به نظرم شما فقط دارید احساسی حرف میزنید😒
-اتفاقا هیچ موقع اینقدر عاقل نبودم☺
با بلند شدن صدای ما، زهرا و مادر سید اومدن توی اطاق و مادر وقتی بعد اومدن اولین بار صدای پسرش رو شنید از شدت گریه😭 بغلش کرد...من هم اروم اروم اطاق رو ترک کردم و اومدم تو پذیرایی خونشون.
بعد یه ربع مادر سید و زهرا هم اومدن بیرون و در اطاق رو بستن🚪
مادر سید: زهرا جان این خانم تو بسیج چیکاره ان
زهراگفت:
این خانم..
این خانم..
همون کسی هستن که...😍😌
ادامه_دارد...🍃
🥀🥀🥀___________________________
#رمان_مذهبی #رمان_عاشقانه #رمان
🥀 @raheeshgh88
🌱صراط🌱
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜 #عشقینه ✨ #چند_دقیقہ_دلت_را_آرام_ڪن ✍سید مهدے بنے هاشمے 🌹 #قسمت_بیست_و_هشتم بهم نگا
💚🔅💛🔅💙🔅💜
#عشقینه
#قسمت_بیست_و_نهم
سیــدمهدےهاشــمے
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
مادر سید: زهرا جان این خانم تو بسیج چیکاره ان؟!😯
زهرا: خاله جان این خانم
این خانم همون کسی هستن که محمد مهدی به خاطرش دوبار رفتنش عقب افتاده بود☺
-اونکه میگفت به خاطر کامل نبودن مدارکشه😯
-دیگه دیگه 😆
صورتم از خجالت سرخ شده بود و سرم رو پایین انداختم😶دوست داشتم میتونستم همون دقیقه برم بیرون ولی فضا خیلی سنگین بود😕
مادر سید گفت دخترم خیلی ممنونم ازت که اومدی..پسرم از اونروز که اومده بود یک کلمه با ما حرف نزد ولی با دیدن شما حالش عوض شد☺معلومه شما با بقیه براش فرق داری☺
زهرا: خاله جون حتی با من😐😉
-حتی با تو زهرا جان 😄
دخترم تو این مدت که خبر برنگشتنش رو به ما دادن یه چشمم اشک بود یه چشمم خون😢میگفتن حتی جنازش هم بر نمیگرده😢باور کرده بودم که پسرم شهید شده😔ولی خدا رو شکر که برگشت🙏
-خدا رو شکر🙏
یک ماه از این ماجرا گذشت و من چندبار دیگه رفتم عیادت آقا سید و اون هم کم کم داشت با شرایط جدیدش عادت میکرد و روحیش بهتر میشد ولی همچنان میگفت که من برم پی زندگی خودم😐
-خانم تهرانی بازم میگم اون حرفهایی که توی نامه زدم رو فراموش کنید 😔
من قبل رفتنم فقط دوتا گزینه برا خودم تصور میکردم😕
اینکه یا شهید میشم
یا سالم برمیگردم
اصلا این گزینه تو ذهنم نبود...😔
شما هم دخترید و با کلی ارزو
ارزو دارید با نامزدتون تو خیابون قدم بزنید😕
با هم کوه برید 😕
با هم بدویید 😕
ولی من..😔
بهتره بیشتر از این اینجا نمونید😔
-نه این حرفها نیست😑بگید نظرتون درباره من عوض شده.بگید قبل رفتن فقط احساسی یه نامه نوشتید و هیچ حسی به من نداشتید.😐
-نه اینجور نیست😯
لا اله الا الله😐
-من میرم و شما تنها بمونید توی پیله خودتون... ولی آقای فرمانده...
این رو بدونید هیچ وقت با احساسات یه دختر جنگ نکنید😐
و فقط به کسی از عشق حرف بزنید که واقعا حسی دارید😔
-خواهرم شما شرایط من رو درک نمیکنین😕
-من حرفهام رو زدم
خداحافظ😐
و از اتاق اومدم بیرون و به سمت خونه رفتم
یک هفته بعدش صبح تازه بیدار شده بودم و رو تختم دراز کشیده بودم.نور افتاب از لای پرده ی اتاق داشت روی صورتم میزد.فکر هزار جا میرفت.که مامان اروم در اتاق رو زد و اومد تو
-ریحانه؟؟ بیداری؟؟😯
-اره مامان😴
-ریحانه تو کلاستون به جز این پسره احسان بازم کسی...؟!😯
-چی؟! 😯نه فک نکنم..چطور مگه؟؟😕
-اخه یه خانمی الان زنگ زد و اجازه خواستگاری میخواست
میگفت پسرش هم دانشگاهیتونه😐
-چی؟! خواستگاری؟!😐کی بود؟
-فک کنم گفت خانم علوی😐
ادامه دارد.....
🥀🥀🥀___________________________
#رمان #رمان_مذهبی #رمان_عاشقانه
🥀 @raheeshgh88
🔹چقدر زیارت قبور شهدا زیبا و نورانی است.
حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) هفتمین خصلت شهید را میفرمایند: « اَن یَنظُرَ فی وَجهِ الله» یعنی شهید در نور خداوند فانی میشود و چیزی از خودش باقی نمیماند.
🔸قرآن کریم در فضیلت شهدا میفرماید: «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون»
قاعدتاً رزق آنها نان و آب نیست، بلکه از تجلیات، اسماء و صفات روزی میخورند؛ به همین خاطر شناسنامه شهدا اسماء و صفات خداوند میشود.
🍃 عارف الهی آیت الله تقوایی
🥀🥀🥀___________________________
🥀 #راه_عشق
🥀 @raheeshgh88