eitaa logo
🌱صراط🌱
273 دنبال‌کننده
772 عکس
621 ویدیو
1 فایل
تلاش میکنیم پست های مفیدی براتون بذاریم نه کپی، نه دم دستی ارتباط با ما👇 اینجا منبع استوری وریلز های ناب: سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، شهدایی،مذهبی وقرانی وطنز پیج اینستا گرام ما👇 instagram.com/serat_media14 عشق من شهدا و رهبر عزیزم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ اینکه دوستم داشته باشی مثل این است که عابری در پیاده رو ناگهان در آغوشم بگیرد همین قدر بعید... همین قدر ممکن... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀🥀🥀________________________ 🥀 @raheeshgh88
4_5850727153531883655.mp3
8.68M
🎤 🎧 توقع ندارم 🎼موزیک، عاشقانه، غمگین ❌نفرست براش🖤😔 🥀🥀🥀_________________________ 🥀 @raheeshgh88
هلو🙄😶‍🌫 رمان وبذارم؟ هرچند اغلب افراد انلاین که رمان و میخونن بین ۲الی ۴نفر نهایت پر پرش بعد ۲۴ساعت که پست ومیذارم به ۱٠نفر میرسه😐😐 بعد کانال من ۱٠۶تا عضو داره مثلا😏 حداقل باید ۵٠تا سین بخوره پست ها😢 که نمیخوره😒 شیطونه میگه اصلا رمان نذارم براتون😂😂😂🙈 الان دوتا رمان گذاشتم براتون حتی یه بارم ارسال نکردید تو گروه هاتون یا برا نامزدتون یا دوستتون که اعضای کانال زیاد بشه🙄😐😐😐 چکار کنیم جدا؟ اقا یه کاری هرکی لینک کانال منو بده به دوستاش وبیان عضو بشن ، مثلا ۱٠نفر اسکرین بفرسته برامن یه شارژ ۵ تومنی بهش میدم😊 جدی میگم
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت 69 بابا هم با شنیدن صدای گریه ام از اتاق بیرون اومد با دیدن بابا ،
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت70 در اتاق باز شد و امیر وارد اتاق شد کنارم نشست امیر : حالت خوبه آیه؟ - خوبم امیر: همه چی یه دفعه شد ما خودمون هم چند روز پیش فهمیدیم ،این سارای دهن لق هم هیچ حرفی تو دلش نمیمونه - امیر تنهام بزار امیر: میخوای بریم بیرون دور بزنیم ( دیگه نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم ): تو رو خدا تنهام بزار امیر: بابا و مامان و بی بی رو میبرم خونه ،خودم میام پیشت تنها نباشی زل زدم تو چشماش - چقدر برات عزیزم امیر: این حرفا چیه ،معلومه خیلی - پس تنهام بزار امیر : باشه امیر بلند شد و رفت 🥀 @raheeshgh88 فکر میکردم فراموش کردم ،همه چیزو ،اما اشتباه میکردم ،من فرار کردم نه فراموش روی تخت دراز کشیدمو آروم گریه میکردم ،تا صدای شکسته شدن دلمو کسی نشنوه ،تا صدای له شدنمو کسی نشنوه اینقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد چشمامو که باز کردم همه جا تاریک بود بلند شدم برقا رو روشن کردمو رفتم وضو گرفتم و سجادمو پهن کردمو نمازمو خوندم خدایا ...خسته ام ... خیلی خسته ام روزای خوبت کی میرسه؟دیگه نمیکشم ،دارم کم میارم .. ااااااخ ...چشمام دیگه نمیشنوه ...گوشام کر شده ....گریه هام بی صداست هنوز ...یه عقده تو گلومه داره خفم میکنه ...درد بی کسی داره منو میکشه ..چرا دیگه صدامو نمیشنوی؟،،تو که تنها کسم بودی خدایا شکستم ..خدایا شکستم 🥀 @raheeshgh88 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت70 در اتاق باز شد و امیر وارد اتاق شد کنارم نشست امیر : حالت خوبه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت71 احساس میکردم تمام تنم داره میلرزه رفتم زیر پتو تا گرم بشم ولی بازم میلرزیدم صدای زنگ درو شنیدم پاهام توان راه رفتن نداشت تمام تنم یخ زده بود ،صدای دندونامو که به هم میخوردن میشنیدم در اتاق باز شد چشمامو به زور باز کردم دیدم امیره امیر کنارم نشت ،دستشو گذاشت روی صورتم امیر: آیه ،یا فاطمه زهرا ،داری میسوزی تو تب امیر لباسامو پوشید،ماشین و داخل حیاط آورد کمکم کرد سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت بیمارستان - امیر سردمه ،دارم میلرزم امیر: الهی قربونت برم الان میرسیم بیمارستان ،تب و لرز کردی بعد از اینکه رسیدیم بیمارستان یه سرم بهم زدن که کم کم حالم بهتر شد تا نصفحه های شب تو بیمارستان بودیم که حالم بهتر شد و برگشتیم خونه بی بی به کمک امیر رفتم تو اتاقم دراز کشیدم امیر هم یه مسکن خواب آور بهم داد خوردم نفهمیدم روحم کی از این دنیا جدا شد 🥀 @raheeshgh88 با احساس خیسی روی صورتم بیدار شدم دیدم امیر بالای سرم نشسته دستمال خیس میزاره رو پیشونیم - ساعت چنده ؟ امیر لبخند زد و گفت: نزدیکای ظهره - پاشو برو پیش سارا ،حتما تا حالا نگرانت شده امیر: دیشب بهش گفتم که میمونم پیشت -میبینی که الان خوبم ،پاشو برو امیر: یه کلمه دیگه حرف بزنی ،با همین کتاب میزنم تو سرت - میگم ،گشنمه چیزی نداریم واسه خوردن ؟ امیر: الان میرم برات یه چیزی درست میکنم - دستت درد نکنه 🥀 @raheeshgh88 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
8217892642.mp3
7.77M
🎤 🎧 بام نبود کسی 🎼موزیک، عاشقانه، غمگین ❌نفرست براش🖤😔 🥀🥀🥀_________________________ 🥀 @raheeshgh88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایی نماز خوندن بچه ها هم عالمی داره😂😂 نکته اخلاقی:بچه هاتون رو از کودکی با نماز و مسجد آشنا کنید 😎👌 🥀🥀🥀_________________________ 🥀 @raheeshgh88
⭕️ نکات مهم جز ۲۰ کتاب راهنما قرآن 1⃣ از نظر فرهنگ قرآن، خواستگاری پدر دختر از یک پسر اشکالی نداره 😎(قصص ۲۷) البته که بماند متاسفانه بعضی از والدین دختر راه ازدواج دخترشون رو می بنند به دلائل مختلف... 2⃣ از نعمت هایی که خدا بهتون داده آخرت رو بسازین و از نعمت های دنیا استفاده کنین واسه گذروندن زندگی (قصص۷۷)✅ 3⃣ فکر نکن چون دیگه مسلمون شدی یا هستی، دیگه امتحانت نمی کنیم!😐 نههههه اتفاقا ما شما را امتحان می کنیم ببینیم مومن واقعی و صبور هستی و ایمان واقعی به خدا داری یا نه (عنکبوت ۲)❓ 4⃣ احترام به پدر و مادر همیشگی است تا اونجایی که اونا تو رو از اطاعت خدا باز دارند (عنکبوت ۸)❤️ 5⃣ اهل نماز که باشی و مداومت داشته باشی، خود نماز تو از کارهای شر و فساد باز میدارد ❌(عنکبوت ۴۵) 🥀🥀🥀_________________________ 🥀 @raheeshgh88
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ استاد عبدالباسط عبدالصمد 📖 سوره زمر آیه ۶۹ 🥀🥀🥀_________________________ 🥀 @raheeshgh88
34.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیت الله مجتهدی ره شرح مختصر دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان..... 🥀🥀🥀_________________________ 🥀 @raheeshgh88
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت71 احساس میکردم تمام تنم داره میلرزه رفتم زیر پتو تا گرم بشم ولی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت72 چند روزی گذشت تا تصمیمو گرفتم برگردم خونه تا کی فرار کردن از واقعیت گوشیمو برداشتم و شماره امیر و گرفتم ،بعد از چند تا بوق جواب داد - الو امیر امیر: جانم - میای دنبالم ،میخوام بیام خونه امیر: آیه جان تا تعطیلات تمام شه بمون خودم میام دنبالت - نه نمیخوام ،دیگه خسته شدم ،اگه نمیای خودم با آژانس بیام امیر: باشه ،خواهر یه دنده من ،آماده باش یه ساعت دیگه میام دنبالت - باشه کوله و ساکمو از داخل کمد بیرون آوردم کتاب ها و لباسامو گذاشتم داخلشون لباسمو پوشیدم و رفتم داخل پذیرایی وسیله هامو کنار در ورودی گذاشتم دنبال بی بی گشتم تو خونه نبود رفتم داخل حیاط ،دیدم بی بی کنار باغچه نشسته رفتم نزدیکش - خسته نباشی بی بی جون بی بی: سلامت باشی مادر بی بی برگشت و نگاهم کرد: جایی میری مادر - میخوام برگردم خونه بی بی بلند شد وبا لبخند نگاهم کرد:میدونستم این تصمیمو زود میگیری ،کاره خیلی خوبی کردی صدای زنگ در و شنیدم رفتم در و باز کردم امیر پشت در بود 🥀 @raheeshgh88 امیر: یعنی یه دنده تر از تو دختر پیدا نمیشه - ععع راستی میگی ،یعنی از سارا هم یه دنده ترم امیر: تو دست اونم از پشت بستی خندیدم و گفتم: حالا بیا برو وسایلمو بیار بزار تو ماشین .. امیر:باشه رفتم سمت بی بی بغلش کردمو گونه اشو بوسیدم: بی بی جون ممنونم بابت همه چی بی بی: آیه جان ،مواظب خودت باش،بازم بیا پیشم - چشم امیر هم اومد با بی بی احوالپرسی کرد و با هم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به کوچه که نزدیک میشدیم تپش قلب میگرفتم زیر لب هی میگفتم «الا بذکرالله تطمئن القلوب »ولی بازم انگار تاثیری نداشت به خونه رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم امیر هم ساک و کوله امو از ماشین برداشت یه دفعه در خونه عمو اینا باز شد... 🥀 @raheeshgh88 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸