eitaa logo
🌱صراط🌱
245 دنبال‌کننده
819 عکس
691 ویدیو
1 فایل
تلاش میکنیم پست های مفیدی براتون بذاریم نه کپی، نه دم دستی ارتباط با ما👇 اینجا منبع استوری وریلز های ناب: سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، شهدایی،مذهبی وقرانی وطنز پیج اینستا گرام ما👇 instagram.com/serat_media14 عشق من شهدا و رهبر عزیزم
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 گلمالی درراه حسین علیه السلام 🏴 دل اگر نذر حسین است خریدن دارد 🏴اشک اگر مال حسین است که ریختن دارد 🏴 همه عالم وآدم به فدایت ارباب 🏴 غم ارباب به دلها چه کشیدن دارد آیین چند هزارساله گلمالی قوم لر در عزاداری عاشورا "گِل مالی، آیین گِل یا خٙه‌رٙه مالی[۱] آئینی است که مردم لر در سوگواری‌های مختلف از جمله در مرگ افراد خانواده یا عزاداری‌های مذهبی انجام می‌دهند. آئین گل‌مالی در روز عاشورا در ماه محرم در استان‌های غربی ایران در منطقه زاگرس به ویژه استان‌های لرستان، کرمانشاه و ایلام، استان خوزستان، استان چهارمحال و بختیاری،استان کهکیلویه و بویراحمد،استان بوشهر و شهرستان های لرنشین استان فارس برگزار می‌شود.[۲][۳][۴] همچنین در بخش‌هایی از استان‌های خوزستان، مرکزی و همدان نیز مراسم گل‌مالی در روز عاشورا دیده می‌شود. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🏴 @Salar_art98
3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹بفرست واسه دوستان، یه تبریک زیبا 🌹تبریک سال نو به ۲۵زبان و گویش کاری از آیدین توسلی، واقعا قشنگ حتما کلیپ و باز کنید 🌹چون من خودم لرم و اهل خرم آباد دوست داشتم به زبان لری یه تبریک داشته باشم به شما دوستان در سراسر ایران عزیز، خوشحالم فالوور هام از سراسر ایران هستن 😊🌹 همه شاد باشید 🌹تبریک سال نو به زبان لری👇 "زمسو رت بهار اوما و شادى/ الهى ائ برار سرزنه بايى/ دلت شاد و لؤيات پر خنه بوئن/ الهى نينمت هرگز د تنگى" 🌹 تبریک سال نو به زبان های مختلف سال نو مبارک به زبان انگلیسی Happy new year سال نو مبارک به زبان ایتالیایی felice anno nuovo / buon anno تبریک نوروز به زبان ترکی استانبولی yeni yiliniz kutlu oslun زبان روسی С Новым Годом سال نو مبارک به زبان عربی Aam Saiid ( عام سعید ) زبان چینی ماندرین xin nian kuai le اسپانیایی feliz ano Nuevo زبان آلمانی Frohes neues jahr زبان فرانسه bonne annee 🌹جالب بود براتون؟ اگه دوست داشتید فوروارد کنید برای دوستان واقوام دلشون شاد بشه، ممنون از حمایت شما😊🌹 🍁 🍁 @salar_art98
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔮دیوارکوب مهدوی من کنار چشمه😊 تو همون حس غریبی که همیشه با منی تو بهونه ی هر عاشق واسه زنده بودنی تو امید انتظاری تو دلای نا امید مث دیدن ستاره تو شبای ناپدید چه غریبونه گذشتن ، جمعه های سوت و کور هنوز اما نرسیدی ، ای تجلی ظهـور ... با توام...با تو که گفتی ، تکیه گاه عاشقایی میدونم یه دنیا نوری ، ساده ای...بی انتهایی مث لالایی بارون ، تو کویر بی صدایی تو خود عشقی میدونم ، ناجی فاصله هایی ... توهمون حس غریبی که همیشه با منی تو بهونه ی هر عاشق واسه زنده بودنی تو امید انتظاری تو دلای نا امید مث دیدن ستاره تو شبای ناپدید عمریه دلم گرفته ، گله دارم از جدائی غایب همیشه حاضر ، تو کجایی...تو کجـایی... تو کجـایی...تـو کجایی.. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🎥کلیپ :با آهنگی از👇 بانام 🍁همراه با دیوارکوبی مهدوی از 👇 📲جهت حمایت از کانال فوروارد فراموش نشه😊🙏 🍁 🍁 @gallerydpaeez27
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜 ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹 بالاخره رسیدیم به جایی که اتوبوس ها🚌 بودنختو و بچه ها مشغول غذا خوردن🍝. آقاسید بهم گفت پشت سرش برم و رسیدیم دم غذا خوری خانم ها. آقاسید همونطور که سرش پایین بود صدا زد زهرا خانم؟! یه دیقه لطف میکنید؟! یه خانم چادری که روسریش هم با چفیه بود جلو اومد و آقاسید بهش گفت: براتون مسافر جدید آوردم. بله بله..همون خانمی که جامونده بود...بفرمایین خانمم😊 نمیدونم چرا ولی از همین نگاه اول از زهرا بدم اومده بود😕 شاید به خاطر این بود که آقاسید ایشونو به اسم کوچیک صدا کرده بود و منو حتی نگاهم نمیکرد😏 محیط خیلی برام غریبه بود همه دخترا چادری و من فقط با مانتو و مقنعه دانشگاه دلم میخواست به آقاسید بگم تا خود مشهد به جای اتوبوس با شما میام به جای اینا🚶 بعد از شام تو ماشین نشستیم که دیدم جام جلوی اتوبوس و پیش یه دختر محجبه ی ریزه میزست .اتوبوس که راه افتاد خوابم نمیگرفت. گوشیمو📱 درآوردم و شروع کردم به چک کردن اینستاگرامم و خوندن پی ام هام. حوصله جواب دادن به هیچ کدومو نداشتم. دیدم دختره از جیبش تسبیح در آورد و داشت ذکر میگفت. با تعجب😳 به صورتش نگاه کردم که دیدم داره بهم لبخند میزنه از صورتش معلوم بود دختر معصوم و پاکیه و ازش یکم خوشم اومد.🙂 -خانمی اسمت چیه؟! -کوچیک شما سمانه -به به چه اسم قشنگی هم داری. -اسم شما چیه گلم؟! -بزرگ شما ریحانه -خیلی خوشحالم از اینکه باهات همسفرم -اما من ناراحتم -ااااا..خدا نکنه .چرا عزیزم؟ -اخه چیه نه حرفی نه چیزی فقط داری تسبیح میزنی.مسجد نشستی مگه؟ -خوب عزیزم گفتم شاید میخوای راحت باشی باهات صحبتی نکردم. منو اینجوری نبین بخوام حرف بزنم مختو میخورم ها -یا خدا. عجب غلطی کردیم پس...همون تسبیحتو بزن شما -حالا چه ذکری میگفتی؟! -داشتم الحمدلله میگفتم. -همون خدایا شکرت خودمون دیگه؟! -اره -خوب چرا چند بار میگی؟!یه بار بگی خدا نمیشنوه؟؟ -چرا عزیزم. نگفته هم خدا میشنوه. اینکه چند بار میگیم برا اینه که قلبم♥️ با این ذکر خو بگیره. -آهااان..نفهمیدم چی گفتی ولی قشنگ بود -و شروع کردیم به صحبت با هم و فهمیدم سمانه مسئول فرهنگیه بسیجه و یک سالم از من کوچیک تره ولی خیلی خوش برخورد و خوب بود. نصف شبی صدای خندمون😅 یهو خیلی بلند شد که زهرا اومد پیشمون. ادامه دارد...🍃 🍁🍁🍁__________________________ 🍁 🍁 @gallerydpaeez27
Mohsen YeganehMohsen Yeganeh Bemoon.mp3
زمان: حجم: 4.94M
🎤 🎧 بمون دلتنگی💞😔💔 🎼 💽 🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼 💽 📲ممنون که با لینک کانال فوروارد میکنید🤗🙏🌹 🍁 🎧 بفرستید برای دوستانتان 👇👇 🍁 🍁 @gallerydpaeez27
🚿🚿🚿تعجب کردید این چیه😂 🚿این دختر پاییز داره فرش میشوره😢😢😢 🚿ازجمله روزمرگی ها وفانتزی های من😄😄😄 🚿شما شروع کردید به خونه تکونی😒 چقد ازخونه تکونی و اسفند بدم میاد😢 البته از کثیفی هم بدم میاد براهمین همیشه کل کارای خونه تکونی رودوش منه😢😢😢 🥀🥀🥀_________________________ 🍁 🍁 @gallerydpaeez27
🌺 موجود، واماده ارسال، هفتسین خاص برجسته کارشده باصدف، تک وخاص که هیچ جا پیدا نمیکنید😊 😊🌹هفتسین ۱۴٠۲رسید 🌺 ست کامل هفتسین ، که با صدف کارشده محکم وزیبا دوسش داری دایرکت هماهنگ کن مال شما بشه😊 همین یک دست وتکرار نخواهد شد❌ پس تانبردن هماهنگ کن😁👇 🍁 @paeezan27 @paeezan27 @paeezan27 شامل😊👇 🔮۶عدد ظرف سفالی هفتسین 🔮سه عدد جاشمعی توپی 🔮یک عدد آینه بزرگ 🔮یک عدد گلدان که گندم داخلش هم میمونه داخلش و بهتون تقدیم میشه، دیگه چی میخاید آش با جاش😄 🔮دوعدد تخم مرغ سفالی که نقاشی نماد سال خرگوش روشون کارشده، وپایه هم دارن 🔮موجودی محدود تا دیر نشده زودتر هماهنگ کنیدکه بشه زود براتون ارسال بشه،چون تاعید چیزی نمونده، که شرمنده تون نشیم 🔮قیمت: دایرکت خدمت تون عرض میکنیم 🌺جنس ظروف وتخم مرغ ها سفال، بارنگ اکریلیک کار شده 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 پیشاپیش ‌‌هزاران تبریک،با آرزوی بهترین ها برای شما درسال جدید 🍁🍁🍁__________________________ 🍁 🍁 @gallerydpaeez27
🍁دختر پاییز: ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے زیاد فکر مذهب و این چیزها نبودم و بیشتر سرم تو کتاب و درس بود اما خوب چند بار از تلوزیون حرم امام رضا رو دیده بودم و کنجکاو بودم یه بار از نزدیک ببینمش. داشتم پله های دانشگاه رو بالا میرفتم که یه آگهی دیدم با عکس گنبد که روش زده بود: اردوی زیارتی مشهد مقدس چشم چهارتا شد یکم جلوتر که رفتم دیدم زده از طرف بسیج دانشجویی اولش خوشحال شدم ولی تا خوندم از طرف بسیج یه جوری شدم گفتم ولش کن بابا کی حال داره با اینا بره مشهد. خودم بعدا میرم معلوم نیست کجا میخوان ببرن و غذا چی بدن. ولی تا غروب یه چیزی تو دلم تاپ تاپ میکرد. ریحانه خانم برو شاید دیگه فرصت پیش نیاد. بالاخره با هر زوری شده رفتم جلو در دفتر بسیج. یه پسر ریشو تو اطاق بود و یه جعبه تو دستش -سلام اقا.. -سلام خواهرم و سرشو پایین انداخت و مشغول جا به جایی جعبه ها شد.. -ببخشید میخواستم برای مشهد ثبت نام کنم. -باید برید پایگاه خواهران ولی چون الان بسته هست اسمتون رو توی دفتر روی میز بنویسید به همراه کد دانشجوییتون بنده انتقال میدم.. @gallerydpaeez27 -خوب نه!...میخواستم اول ببینم هزینش چجوریه...کی میبرین؟! چی بیارم با خودم؟! -خواهرم اول باید قرعه کشی بشه اگه اسمتون در اومد بهتون میگیم.. -قرعه کشی دیگه چه مسخره بازیه...من حاضرم دو برابر بقیه پول بدم ولی همراتون بیام حتما. -خواهرم نمیشه... در ضمن هزینه سفرم مجانیه. -شما مثل اینکه اصلا براتون مهم نیست یه خانم داره باهاتون حرف میزنه...چرا در و دیوارو نگاه میکنید...اصلا یه دیقه واینمیستید ادم حرفشو بزنه.. -بفرمایید بنده گوش میدم. -نه اصلا با شما حرفی ندارم...بگید رییستون بیاد.. -با اجازتون من فرمانده این پایگاه هستم...کاری بود در خدمتم.. -بیچاره پایگاهی که شما فرماندشین -لا اله الا الله... ادامه دارد.. 🍁🍁🍁______________________ 🍁 🍁 @gallerydpaeez27
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹 آقاسید بهم گفت: مطمئنیدشما؟!کارسختی هستا توچشماش👀 نگاه کردم و با حرص گفتم بله آقای فرمانده پایگاه😤 در همین حال یکی از پسرهای بسیجی بلند شد و گفت: محمدجان من برم خواهرم توحرم منتظره✋😊 -برو علی جان -تااینجا فهمیدم اسمشم محمده👌😍🙈 @gallerydpaeez27 داشتم بیرون میرفتم که دیدم یه پسردیگه رفت و گفت حاج مهدی منم میرم یکم استراحت کنم😜😊 -به سلامت سجاد جان -داشتم گیج میشدم😳😒 -چرا هرکی یه چی میگه؟! رفتم جلو: -جناب فرمانده؟!😊 -بله خواهرم؟! -میتونم بپرسم اسم شما چیه؟!😊🙈 -بله اختیار دارید.علوی هستم☺️😶🙄 -نه منظورم اسم کوچیکتون بود😐😎 دیدم یکم مکث کرد که سریع گفتم چون هرکس یه چی صداتون میکنه کنجکاو شدم بپرسم.😊همین🙊🙈 -اها.بله. من محمد مهدی هستم. دوستان چون لطف دارن سر به سرم میزارن هربار یه کدومو صدامیزنن😁😅 اها.خوب پس.حالا من اگه کارتون داشتم چی صداتون کنم؟🤔 هر چی مایلید ولی ازاین به بعد اگه کاری بود به خانم مولایی(منظورش زهرا بود) بگید و ایشون به من منتقل میکنن😎 اعصابم خورد شد😠 و باغرض گفتم: باشهه.چشم😐🤨 موقع شام غذاها رو پخش کردم و بعدشم سفره رو جمع کردم.سمانه با اینکه مسول فرهنگی بودو کارش چیز دیگه ولی خیلی بهم کمک کرد.یه جورایی پشیمون شدم چرا قبول کردم.😫😫😫🍖🍗🍗🍖🍗 تو دلم به سمانه فحش میدادم که منو انداخت تو این کار😤😩 خلاص این چند روز به همین روال گذشت تا صبح روز آخر که چند تا از دخترها به همراه زهرا برای خرید میخواستیم بریم بیرون🚶🛍🛍🛍 -سمانه -جانم؟! -الان حرم نمیخوایم بریم که؟!🤔 -نه.چی بود؟! -حوصله چادر گذاشتن ندارم اخه😣 خیلی گرمه😁 -سمانه یکم ناراحت شد ولی گفت نه حرم نمیریم رفتیم تو بازار رضا و مشغول بازدید بودیم که زهرا با دوستش که تو یه مغازه انگشتر💍 فروشی بودن مارو دیدن: -دخترا یه دیقه بیاین -بله زهرا جان؟! و باسمانه رفتیم به سمتشون -دخترا به نظر شما کدوم یکی از اینا قشنگ تره؟!😍 (تو دستش دو تا انگشتر عقیق💍 مردونه داشت)😳 که سمانه گفت به نظر من اونیکی قشنگ تره و منم همونو باسر تایید کردم و زهرا هم خرید و گفت: راستی دخترا قبل اذان یه جلسه درباره کارهای برگشت داریم.حتما بیاین😊 یه مقدار خرید کردیم و با سمانه رفتیم سمت حسینیه و اول از همه رفتم چادرمو گذاشتم و منتظر ساعت🕙 جلسه شدیم. وارد اطاق شدیم که دیدم آقاسید و زهرا با هم حرف میزنن🧐 در همین حین یکی ازپسرها وارد شد. آقاسید دستشو بالا آورد که دست بده✋ دیدم همون انگشتری💍 که زهرا خریده بود تو دستشه😐😩 ادامه دارد...🍃 🍁🍁🍁______________________ 🍁 🍁 @gallerydpaeez27
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜 ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹 یه روز دلمو زدم به دریا و بعد کلاسم رفتم سمت دفتر آقاسید. -تق تق🚪 -بله..بفرمایید -سلام آقاسید -تا گفتم آقاسید یه برقی تو چشماش😍 دیدم و اینکه سرشو پایین انداخت و گفت: سلام خواهر...بله؟!کاری داشتید؟! و بلند شد و به سمت در رفت و دررو باز 🚪گذاشت انگار جن دیده نمیدونم چرا ولی حس میکردم از من بدش میاد.😒 همش تا منو میدید سرشو پایین مینداخت...تا میرفتم تو اطاق اون بیرون میرفت و از این کارها.😏 -کار خاصی که نه...میخواستم بپرسم چجوری عضو بشم.. -شما باید تشریف ببرید پیش زهرا خانم ایشون راهنماییتون میکنن.😌 -چشممم...ممنونم -دلم میخواست بیشتر تو اطاق بمونم ولی حس میکردم که باید برم و جام اونجا نیست...😐 از اطاق سید که بیرون اومدم دوستم مینا🙋 رو دیدم -سلام -سلام...اینجا چیکار میکردی؟! یه پا بسیجی شدیا..از پایگاه مایگاه بیرون میای😁 -سر به سرم نزار مینا..حالم خوب نیست . -چرا؟! چی شده مگه؟! -هیچی بابا...ولش....ولی شاید بتونی کمکم کنی و بعدا بهت بگم..خوب دیگه چه خبر؟! -هیچی. همه چیز اوکیه.ولی ریحانه -چی؟! -خواهر احسان اومده بود و ازم خواست باهات حرف بزنم -ای بابا...اینا چرا دست بردار نیستن...مگه نگفته بودی بهشون؟!😠 -چرا گفتم...ولی ریحان چرا باهاش حرف نمیزنی؟؟ -چون نمیخوامش...اصلا فک کن دلم با یکی دیگست😏 -ااااا...مبارکه...نگفته بودی کلک..کی هست حالا این اقای خوشبخت؟!😅 -گفتم فک کن نگفتم که حتما هست @gallerydpaeez27 -در حال حرف زدن بودیم که آقاسید از دفتر بیرون اومد و سریع از جلوی ما رد شد و رفت و من چند دقیقه فقط به اون زل زدم و خشکم زد.این همه پسر خوشتیپ تو حیاط دانشگاه بود ولی من فقط اونو میدیدم😑 -ریحانه؟!چی شد؟! -ها ؟!؟...هیچی هیچی! -اما وقتی این پسره رو دیدی... ببینم...نکنه عاشق این ریشوعه شدی؟! -هااا؟!...نه -ریحانه خر نشیا اینا عشق و عاشقی حالیشون نیس که فقط زن میخوان که به قول خودشون به گناه نیوفتن اصلا معلوم نیست تو مشهد چی به خوردت دادن اینطوری دیوونت کردن😤 -چی میگی اصلا تو...این حرفها نیست...به کسی هم چیزی نگو -خدا شفات بده دختر -تو توی اولویت تری -ریحانه ازدواج👰 شوخی نیستا -میناااا...میشه بری و تنهام بزاری؟! -نمیدونم تو فکرت چیه ولی عاقل باش و لگد به بختت نزن😕 -بروووو مینا رفت و من موندم و کلی افکار پیچیده تو سرم...نمیدونستم از کجا باید شروع کنم. ادامه دارد...🍃 🍁🍁🍁_________________________ 🍁 🍁 @gallerydpaeez27
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜 ✍ سید مهدے بنے هاشمے 🌹 فقط صدا آخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید😭 صدای لااله الا الله گفتناش😔 من چی فکر میکردم و چی شده بود از دفتر بیرون اومدم و نفهمیدم چجوری تا خونه🏡 رفتم توی مسیر از شدت گریه هام😭 اطرافیان نگاهم میکردن😒 ای کاش میموندم اونروز تا ادامه حرفشو بزنه... رفتم اطاقم و نامه📜 رو آروم باز کردم دلم نمیومد بخونمش💔 بغضم😢 نمیزاشت نفس بکشم سرم درد میکرد نامه📜 رو باز کردم سلام ریحانه خانم🌸 (همین اول نامه اشکهام سرازیر شد..😭 چون اولین بار بود که داره منو با اسم صدا میزنه) این مدت که از من دلگیر بودید بدترین روزهای عمرم بود😔 نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم. اصلا نمیخواستم این حرفها رو بزنم ولی دلم نمیومد نگفته برم مخصوصا حالا که منظور اون روزم رو بد متوجه شدید😩 باید اعتراف کنم که این فقط شما نبودید که بهم احساسی داشتید بلکه من هم عاشقتون بودم❤️ از همون روزی که قلب پاکتون رو دیدم همون موقعی که تو حرم نماز میخوندید و من بی خبر از همه جا چند ردیف عقب تر نشسته بودم و گریه هاتون رو میدیدم وبه قلب پاکتون پی بردم😍 حتی من خودم گفتم بهتون پیشنهاد همکاری تو بسیج رو بدن😈 وقتی دیدم که با قلبتون💙 چادر رو انتخاب کردید خیلی بیشتر بهتون علاقه پیداکردم😇 اما نمیخواستم شما چیزی ازاین علاقه بفهمید😐 من عاشقتون بودم ولی عشقی بزرگتر نمیگذاشت بیانش کنم😓 راستیتش من از کودکی با عشق شهادت💚 بزرگ شدم و درست در موقعی که به وصال یارم نزدیک بودم عشق شما به قلبم💞 افتاد حتی عشقتون باعث شد چندبار زمان اعزاممو عقب بندازم😣 حق بدهید اگه بهتون کم توجهی میکردم...حق بدهید اگر هم صحبتتان نمیشدم چون نمیخواستم بهتون وابسته بشم و توی مسیرم تردیدی ایجادبشه👌 ریحانه خانم🌸 @gallerydpaeez27 @gallerydpaeez27 اگر من و امثال من برای دفاع⚔ نرویم و تکه تکه نشیم فردا معلوم نیست چی میشه😔 همه اینهایی که رفتن و برنگشتن عشق یه نفری بودن💓 همه یه چشمی👀 منتظرشون بود همه قلب💛 مادرها و همسراشون بودن پس خواهش میکنم درکم کنید و بهم حق بدید نمیدونم وقتی این نامه رو میخونید من کجا و تو چه حالی هستم؛ آروم گوشه قبرم⚰ خوابیدم یا زنده هستم😕 ولی از همینجا قول میدم اگه برگردم و قسمت بود حتما.... اما اگه شهید شدم خواهش میکنم این نامه رو فراموش کنید و به کسی چیزی نگید و دنبال خوشبختی💝 خودتون باشید. سرتون رودرد نمیارم مواظب خودتون باشید حلالم کنید...😔 یا علی👋 ادامه دارد...🍃 🍁🍁🍁______________________ 🍁 🍁 @gallerydpaeez27
🌹روز جهانی دختر برخودم وهمه ی دختران سرزمینم ازجمله دختران هنرمند مبارک😊🌹 🍁🍁🍁______________________ 🍁 🍁 @gallerydpaeez27