فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم برای تو تنگ است
و این را نمیتوانم بگویم!!
مثل باد که از پشتِ
پنجرهات میگذرد
و یا درختها که خاموشاند
سرنوشتِعشق گاهی سکوتاست
#عاشقانه
#ماه_شعبان
#دلتنگی
🥀🥀🥀___________________________
#دکلمه #گویندگی #دکلماتور #حال_خوب
🥀 @raheeshgh88
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #پارت_هدیه 💗گامهای عاشقی💗 قسمت12 هر پنجشنبه با هم می اومدیم گلزار و هر کسی کنار رفیق ش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت13
با اینکه دوماه مونده بود به عید خیابونا یه کم شلوغ بودن ماشین و گذاشتیم پارکینک نزدیک بازار بعد خودمون هم راهی بازار شدیم
منو معصومه بین رضا و امیر حرکت میکردیم
از غیرتی بودن امیر و رضا خیلی خوشم میاومد
دست امیر و گرفتم و تاب میدادم
امیر یه نگاهی به من کرد و خندید
بعد از مدتی وارد یه پاساژ شدیم
رضا: خواهشن از همینجا همه خریداتونو بکنین
امیر : زرررررشک ، من که چشمم آب نمیخوره
بعد منو معصومه دست تو دست هم به داخل مغازه ها نگاه میکردیم
معصومه: آیه ببین اون مانتو قشنگه؟
سمت نگاهش رو گرفتم و دیدم نگاهش به یه مانتوی توسی بلند بود
- اره قشنگه
معصومه : بریم پرو کنم ؟
- اره بریم
بعد همه باهم رفتیم داخل مغازه ، معصومه هم مانتو رو گرفت رفت داخل اتاق پرو تا بپوشه
منو امیر هم یه دور داخل مغازه زدیم
که امیر یه مانتو سرمه ای که لبه های آستینش و لبه پایین مانتوش پولک مشکی بود و سمت من گرفت
سلیقه امیر خیلی خوب بود ،یعنی بیشتر خریدامو با امیر میرفتم انجام میدادم
امیر: آیه این قشنگه نه؟
- اره خیلی
🥀 @raheeshgh88
امیر : میخوای بری بپوشی ؟
- باشه
مانتو رو ازش گرفتم و رفتم سمت اتاق پرو،منتظر شدم تا معصومه از اتاق پرو بیاد بیرون بعد مدتی معصومه اومد بیرون واقعن مانتوش قشنگ بود
معصومه : چه طوره خوبه؟
- عالی خیلی بهت میاد
رضا و امیر هم کنار در ورودی مغازه ایستاده بودن ...
بعد از بیرون اومدن معصومه من رفتم داخل لباسمو درآوردم مانتومو پوشیدم
یه نگاهی به آینه انداختم واقعن خیلی شیک بود
در و باز کردم و امیر و صدا زدم امیرم چند لحظه بعد اومد
- چه طوره ؟
امیر: خیلی شیکه و قشنگه
- پس همینو بر میدارم
امیر : مبارکت باشه
بعد از حساب کردن پول مانتو ها رفتیم سمت مغازه روسری فروشی
بازم به کمک امیر روسریمو انتخاب کردم
ولی معصومه همچنان درحال انتخاب کردن بود
معصومه:رضا داداش ،تو مثل امیر یه نظر بدی بد نیستاااا ،دیونه شدم تو این همه روسری
رضا : خواهر من ،من هر چی انتخاب کنم که تو یه ایرادی روش میگیری
- معصومه جان ،به نظرم اون روسری قشنگ تره ،هم توسی داخلش داره هم رنگهای دیگه
معصومه : هااااا،نه خوشم نمیاد
- هیچی پس ،خودت بگرد انتخاب کن
بعد نیم ساعت بلاخره معصومه انتخاب کرد ولی بازم دودل بود که رضا از ترس اینکه باز پشیمون بشه زود حساب کرد و از مغازه زدیم بیرون
که صدای اذان و شنیدیم و رفتیم نزدیک پاساژ داخل یه کوچه ای که حسینیه داشت
رفتیم نمازمونو خوندیم بعد به اصرار رضا رفتیم ناهار خوردیم و برگشتیم پاساژ
یعنی خریدامون تا ساعت ۵ غروب طول کشید...
#بانو_فاطمه
❤️❤️❤️______________________
#رمان_عاشقانه #رمان_مذهبی #رمان
🥀 @raheeshgh88
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت13 با اینکه دوماه مونده بود به عید خیابونا یه کم شلوغ بودن ماشین و
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی 💗
قسمت۱4
دستای هممون پر بود
امیر: یعنی خدا به داد اون شوهرای بد بختتون برسه ،یه ماه نشده ورشکستشون میکنین
معصومه: مگه چی خریدیم حالا...
امیر : هیچی ،یعنی عروس اینقدر خرید نمیکنه که شما دوتا خرید کردین
رفتیم سمت پارکینگ سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم سمت خونه بعد از رسیدن از معصومه و رضا خدا حافظی کردیم و رفتیم سمت خونه
امیر به من نگاه میکرد من به امیر
- در و باز کن دیگه
امیر: با کجام درو باز کنم...
- یه نگاه بهش کردم و خندم گرفت
دست کردم تو جیب شلوارش کلید خونه رو بیرون آوردمو درو باز کردم
وارد خونه شدیم
متوجه شدم بی بی رفته خونه عمو
مامان از آشپز خونه اومد بیرون
مامان: سلام ،مبارکتون باشه
امیر : مبارکموووون؟ مبارکش باشه مامان: یعنی واسه خودت خرید نکردی؟
امیر: مگه این دوتا دختر گذاشتن
شکلکی واسه امیر درآوردمو رفتم سمت اتاقم
امیر: هووووی نکنه میخوای تا اتاقت بیارم این وسیله ها رو ،بیا ببرشون
- ععع داداشی ،سر قولت بمون دیگه منم سرقولم هستم...
مامان: چه خبره؟ چه قولی ؟
امیر: هیچی مامان جان،قرار شد مثل آدم باشیم
با شنیدن این حرفش زدم زیر خنده و رفتم توی اتاقم که امیرم پشت سرم وارد اتاق شد
امیر: بفرما ،باز امر دیگه ای نداری؟
- قربون دستت ،نه دیگه برو استراحت کن
لباسمو عوض کردمو روی تختم دراز کشیدم
اینقدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد
با صدای مامان بیدار شدم
مامان: آیه ،پاشو شام آماده است
چشمام از شدت خستگی باز نمیشدن فقط زیر لب گفتم : باشه
مامان که رفت توی فکربودم که نماز نخوندم ،سریع از جام بلند شدم و رفتم وضو گرفتم و برگشتم توی اتاقم نمازمو خوندم و رفتم سمت پذیرایی
همه دور میز ناهار خوری نشسته بودن سلام کردم و رفتم کنار امیر نشستم
🥀 @raheeshgh88
امیر: ساعت خواب، حمالی و من کردم حاج خانم گرفتن خوابیدن اینقدر گرسنه ام بود که حوصله جواب دادن به امیرو نداشتن
با دیدن دیس ماکارونی چشمام دو دو میزد و بشقابمو پر از ماکارونی کردم و شروع کردم به خوردن ....
مامان:فردا جمعه اس ،هر کسی اتاق خودشو باید تمیز کنه ،دیگه وقتی نمونده تا عید
منو امیر به همدیگه نگاه کردیمو چیزی نگفتیم
بعد از خوردن شام ظرفا رو شستم و رفتم توی اتاقم با دیدن اتاق دربه داغونم گریه ام گرفت
کی میخواد اینجا رو تمیز کنه ،یه روز کمه واسه اتاقم از بچگی یه کم شلخته تشریف داشتم برعکس من امیر خیلی مرتب و با نظم بود
❤❤❤______________________
🥀 @raheeshgh88
🤔🤔🤔🤔😐😐😐این رمان خیلی حاشیه الکی بدرد نخور داره قبول دارید😐
یعنی نویسنده اش یه وراجی های الکیی کرده که آدم حرصش میگیره😂😂😂😂
این اگه فیلم میشد خیلی بی مزه میشد
خوب برو سراصل مطلب چرا انقد کشش میدی😐😐😐
کی میخاد این تموم بشه خدا عالمه😂😂😂
شیطونه میگه خودم سانسورش کنم جاهای اضافه شو حذف کنم
همون اصل مطلب وبذارم🤔🤔🤔
نظرتون چیه؟ 👇😊
@paeezan27
#بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ*
#_امروزدوشنبه
#بیست_ودومین روز از #اسفندماه
و #بیستمین_روز از #ماه_شعبان
که در تقویم جمهوری اسلامی ایران به عنوان * #روزشهدا* #نامگذاری_گردیده_است را #گرامی_میداریم
🇮🇷کجایند آنان که در صحنه پیکار، شمشیرهاشان را از غلاف بیرون کشیده، هر گوشه از میدان دسته دسته و صف به صف قرار میگرفتند؟
🇮🇷👈آنان جوانمردانی بودند که در پایان هر مصاف از بقاء زندگانی بازگشته از کارزار سپاه خود، شادمان نمیشدند و از بابت مرگ سرخ کشتگانشان از کسی تسلیت نمیخواستند.
چشمانشان از شدت گریه خوف بر درگاه خدایشان به سفیدی گراییده ... و غبار فروتنی و تواضع چهرهاشان را پوشانده، آنان برادران من هستند که از این سرای فانی سفر میکنند پس سزاوار است که تشنه دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت حسرت بر لب بگزیم.
«کلام ۱۲۰ نهج البلاغه»
🇮🇷🌹🇮🇷
#بارالها:
#برمحمدوآل محمد(صلیالله علیه و آله) درود فرست
✅دردنیا وآخرت ما را شرمنده
#شهدا مگردان.
هدیه به ارواح طیبه وتابناک شهدا،
امام راحل
صلـــــــــــــــــواتــــــــ🌹🍃
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
🥀🥀🥀______________________
#شهدا
🥀 @raheeshgh88
♦️ عکس حاج قاسم نقطه اشتراک خیلیهاست؛حتی "غیرمذهبیها"!
اما وصیت نامه حاج قاسم نقطه شروع "غربال" خیلیهاست
حتی "مذهبیها"
🥀🥀🥀________________________
#شهدا #سردار_دلها #حاج_قاسم
🥀 @raheeshgh88
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 به یمن ذکر یا زهرایشان باز شد معبر ها
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
#استوری
#راهیان_نور
#ما_متحدیم
🥀🥀🥀_________________________
🥀 @raheeshgh88
هدایت شده از تابلو/دیوارکوب/آموزش نقاشی
🌺 موجود، واماده ارسال، هفتسین خاص برجسته کارشده باصدف، تک وخاص که هیچ جا پیدا نمیکنید😊
😊🌹هفتسین ۱۴٠۲رسید
🌺 ست کامل هفتسین ، که با صدف کارشده محکم وزیبا دوسش داری دایرکت هماهنگ کن مال شما بشه😊 همین یک دست وتکرار نخواهد شد❌ پس تانبردن هماهنگ کن😁👇
🍁 @paeezan27
@paeezan27
@paeezan27
شامل😊👇
🔮۶عدد ظرف سفالی هفتسین
🔮سه عدد جاشمعی توپی
🔮یک عدد آینه بزرگ
🔮یک عدد گلدان که گندم داخلش هم میمونه داخلش و بهتون تقدیم میشه، دیگه چی میخاید آش با جاش😄
🔮دوعدد تخم مرغ سفالی که نقاشی نماد سال خرگوش روشون کارشده، وپایه هم دارن
🔮موجودی محدود تا دیر نشده زودتر هماهنگ کنیدکه بشه زود براتون ارسال بشه،چون تاعید چیزی نمونده، که شرمنده تون نشیم
🔮قیمت: دایرکت خدمت تون عرض میکنیم
🌺جنس ظروف وتخم مرغ ها سفال، بارنگ اکریلیک کار شده
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
پیشاپیش هزاران تبریک،با آرزوی بهترین ها برای شما درسال جدید
#هفتسین #هفتسین_سفالی #هفتسین1402
#نوروز1402 #هفتسین_عید #نماد_سال1402 #سال_خرگوش #خرگوش
#تخم_مرغ_سفالی #گلدان_سفالی #موجود #جاشمعی #شمعدان #گلدان #تخم_مرغ_سفالی #هفتسین_سفالی
🍁🍁🍁__________________________
🍁 #گالری_دختر_پاییز
🍁 @gallerydpaeez27
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادمون بمونه امسال چی گذشت و چطور گذشت و
یادمون باشه مایی که الان سفره های هفت سین سال نو رو میچینیم ،
مدیون خیلیها هستیم که امسال کنار خانواده نیستن ...💔😭
...بخاطر عزت و افتخار و آزادی ما...🇮🇷♥️
خدایا ... به خانوادههاشون صبر عطا کن ...😭
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#همسران_شهدا #شهدا
🥀🥀🥀___________________________
🥀 @raheeshgh88
🔴 #بزرگترین_جَنگ_صلحآمیز
💠 در مواقعی که رابطه همسرتان با شما بیش از اندازه #سرد شده و از دلخوری یا کینه او، زمان نسبتاً طولانی گذشته است یکیاز شیوههایی که میتواند نقش #ترمیم این رابطه سرد را داشته باشد نوشتن #نامهای متفاوت با ویژگیهای زیر است.
💠 در ابتدای نامه با ابراز محبت، اعلام دلتنگی شدید کرده و سپس با شمردن چند مصداق ریز و درشت از خوبیهای همسرتان، از او #تشکر ویژه کنید.
💠 در مرتبه بعد، تمام مصادیق اشتباه و خطاهایی را که مورد شکایت و گلایه همسرتان بوده را ذکر کرده و بدون کوچکترین #گارد، از او عذرخواهی صادقانه کنید و لو حق با شماست.
💠 در مرحله بعد، دست کمک به سمت همسرتان دراز کرده و از او بخواهید که به شما کمک کند و بنویسید به توجه و کمکت نیاز دارم تا بتوانم نواقص و عیبهای خود را اصلاح کنم.
💠 با نامهای که ذرهای #گلایه از طرف شما در آن وجود ندارد، همسرتان شما را فرد منصف، #منطقی و خواهان تغییر، تلقی میکند و در نتیجه محبوب او میشوید چرا که ثمره بزرگِ جنگ با خود و منیّت، #محبوبیت شدید است. و این بهانهای برای صلح پایدار و شیرین در زندگی میشود.
🥀🥀🥀___________________________
#مجردانه #همسرانه
🥀 @raheeshgh88