eitaa logo
صراط
333 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
7.9هزار ویدیو
165 فایل
ارتباط با ادمین ها @yaZahra_99 @yamahdi_9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ali-fani-8.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🎧 با نوای استاد علی فانی هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
🔹پیشنهاد به کنشگران عزیز امر به معروف و نهی از منکر ✍ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔺 اولا باید از کسانی که اهل امر به معروف و نهی از منکر هستند، تقدیر کرد و براشون آرزوی سلامتی و حسن عاقبت کرد. 🔺 ثانیا نباید به کسانی که توان و شرایط روحی و اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر ندارند، توپید و جوری با اونا حرف بزنیم که به کل از همه چیز ناامید بشن. 🔶 بذارید یه خاطره کوتاه بگم: دو روز پیش اتفاق افتاد. فردی که با هم این خاطره را تجربه کردیم از دوستان عزیزی هستند که من به اسم ایشون قسم میخورم. بدون تعارف‌. از بس روحانی بزرگوار و خودساخته ای هستند. عرض میکردم‌. در جلسه کاری بودیم. یکی از مسئولین حرفی زد که خداوکیلی ناحق بود. قشنگ مشخص بود که از روی مطالعه و اطلاع نیست. بنده همون لحظه اعتراض کردم‌. بحث بالا گرفت. تا جایی که دوربین‌ها قطع کردند تا تکلیف بحث ما روشن بشه. چون اگر پخش میشد، حاضرم قسم بخورم که دشمن از اون سوتی میگرفت و دیگه نمیشد جمعش کرد و افتضاح به بار میومد. فقط یک ربع من و آن مسئول محترم درگیر بودیم‌. رفیق عزیز و هم‌لباس ما هم کنارم نشسته بود. بحث ما به طرفی کشیده شد که این رفیق ما با یه جمله میتونست جمعش کنه و اون مسئول عالی‌رتبه هم متقاعد میشد و شاید همه چیز ختم به خیر میشد. حالا همه منتظر بودند که رفیق ما حرف بزنه. ولی یک لحظه، قبل از این که بخواد میکروفن رفیقم روشن بشه، متوجه شدم که داره میلرزه. بنده خدا دستاش یخ کرده بود. شده بود مثل یه تیکه یخ! من که همون لحظه قید حمایت رفیقم از خودم زدم. حدسمم درست از آب دراومد‌. تا بلندگوش روشن شد، در حالی که صداش می‌لرزید، حرفی زد که ۱۸۰ درجه خلاف حرف من بود. اینجوری بگم که حتی اسباب خنده جماعت از من و اعتراضی که کرده بودم فراهم شد. خلاصه. گذشت. جلسه تمام شد و من رفتم وضو گرفتم و اتفاقا پشت سرش هم نماز خوندیم‌. بعد از نماز، وقتی همه رفتند بهم گفت: حق با تو بود اما من روحیه کلنجار رفتن با اینا ندارم. میترسم توی جمع، حرفی بزنم که همه بد نگام کنن و دلشون نخواد که حرف من درست باشه. گفتم: میدونم. من اصلا از تو توقع حمایت و نهی از منکر نداشتم. چون فهمیدم که دستات یخ کرده و داری می‌لرزی. گفت: خب اینجوری که خیلی برای تو بد شد. ممکنه اینا جوری صورت‌جلسه کنن که به ضرر تو بشه. گفتم: شک نکن که این کارو میکنن. اگه نکنن جای تعجب داره. اما من پای حرفم هستم. تو غصه نخور‌. به امام حسین اصلا از تو دلگیر نیستم‌. خیالت راحت. با تعجب گفت: آخه چرا؟ اگه من شجاعت اینو داشتم که حرف حق بزنم، این بابا دهنشو می‌بست. گفتم: اصلا فکرشم نکن. من شرایط روحی تو رو میدونم‌. تو اینجوری بار نیومدی. تقصیر خودتم نیست. اشکال نداره‌. ولی اگر میخوای اذیت نشی و تضییع حق نشه، رو خودت کار کن که زود دست و پات یخ نکنه و نترسی. رفقا 🔺🔻پیشنهادم اینه👇 به جای این که مدام آیه و روایت درباره امر به معروف و نهی از منکر برای مردم بخونین، به جای این که مدام بهش بگین بی‌غیرت هستی و در قتل شهدا شریک هستی و مدام بهش استرس و زدگی از دین حاصل کنی، واسش دوره بذار که اعتماد به نفسش تقویت بشه و شجاعت حرف زدن در جمع پیدا کنه. همین وگرنه کی بدش میاد با مردم با مهربانی و دانش و وزانت، تذکر لسانی بده و ارتباط بگیره و نهی از منکر کنه؟! پس لطفا به فکر این مسئله باشید و به سادگی از کنارش رد نشید. مردم مسلمونن اما اعتماد به نفس ندارند‌. مثل رفیق ما زودی دست و پاشون یخ میکنه. وگرنه خیلی هم آدمای گل و مومنی هستند. لطفا این پست را اینقدر منتشر کنید که ادمین های کانال ترویج حجاب و ترویج امر به معروف و نهی از منکر به طور جدی و اصولی به این مسئله فکر کنند. خدا حفظتون کنه🌷 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان طوفانی حجت الاسلام والمسلمین رفیعی در مراسم سالگرد سردارشهید حاج حسین بادپا علیه سخنان و اقدامات رذیلانه ی و 🔸 من تو دل شب نفرینشان می کنم. چون با همین انتخابات و در همین نظام به مسئولیت و ریاست جمهوری رسیدند. باهمین نظام به قدرت رسیدند. حالا ویدئو پر میکنند علیه رهبری و علیه نظام صحبت می کنند. حرفهایی که خودشون در اون زمان کسی جرات نمی کرد بهشون چیزی بگه. خدا ازشما نگذره . شما پیش خدا مسئولید. بترسید از خدا. جواب باید بدید روز قیامت. عجیبه که اینطور ادمها خودشون رو پیرو شهید سلیمانی میدونند. شهید سلیمانی که می فرمود والله والله والله عاقبت بخیری در گروی پیروی از ولایت فقیه هست. خجالت بکشید. 👆پ ن ؛ کاش چهار نفر خطیب انقلابی مثل حاج آقا رفیعی داشتیم که بدون ملاحظه و مصلحت و منفعت شخصی و جناحی اینطور مقتدرانه روشنگری میکرد. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حمله شیاطین جنّ در آخرالزمان را باید جدی گرفت. ( استاد محمد شجاعی ) 🎙 ❓چرا هرچه پیش می‌رویم عده زیادی مرتد بی‌دین یا بی‌حجاب و ضد انقلاب می‌شوند؟ ❓وسوسه جنیان چگونه صورت می‌گیرد و بر چه افرادی مؤثر است!؟ ❌ تکرار اتفاقات عصر حضرت سلیمان ( ع ) ⁉️ آیا آماده‌ایم تا خودمان و عزیزان‌مان را از گزند آفات جنیان شرور و کافر در آخرالزمان دور نگه داریم و محافظت کنیم؟ ⚠️ متأسفانه دانش دینی و دانش ماورایی در میان مردم بسیار کم است. ✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷 «یکی مثل همه» 🔷 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی قسمت نوزدهم 🔶منزل الهام🔶 الهام در اتاقش نشسته و در حال کار کردن روی متن و دیالوگ‌های نمایشنامه بود که المیرا وارد شد. گفت: «تو واسه افطار چی می‌خوری؟» الهام سرش را از روی کاغذها برداشت و گفت: «نمیدونم. دلم خیلی هوای آلبالوپلو کرده.» -باشه. پس همون آلبالوپلو. -مامان یه چیزی بپرسم؟ -جونم! -منظوری ندارما. کلا می‌پرسم. آقاداود و دوستاش سحری و افطار چی‌کار می‌کنن؟ -حاج خانم مهدوی میگفت که فقط یه شب قبول کردن که مهمون اونا باشن. بقیه‌اش دعوت کسی قبول نکردن. خودشون لابد یه کاری میکنن. -خب شاید بنده‌خداها معذب باشن که برن خونه مردم. پایه‌ای امشب واسه اونام ببریم؟ -خوبه. آره. همین آلبالوپلو؟ بعضیا نمیخورنا. -آره. راس میگی. کاش میشد ازشون پرسید که چی دوس دارن تا همونو درست کنیم. المیرا چشمانش را نازک کرد و با لبخندی مرموزانه جلوتر رفت و روبروی الهام نشست و پرسید: «الهام تو چته؟ چی شده؟» الهام که فهمید که نباید آن حرف را میزد، خودش را سنگین‌تر گرفت و گفت: «هیچی به خدا. کلا گفتم. منطورت چیه مامان؟» المیرا گفت: «ببین الهام خانم! من و تو بیشتر از این که مامان و دختر باشیم، با هم رفیقیم. مگه نه؟» الهام گفت: «آره خداییش. من عمرا دوستی مثل تو بتونم داشته باشم.» المیرا گفت: «من دخترمو از خودش بهتر می‌شناسم. اگه چیزی هست بهم بگو تا منم حواسم باشه و اگه تونستم کمکت کنم.» الهام چشم در چشم مادرش دوخت. لحظاتی به سکوت گذشت. المیرا هم چشم از چشمان الهام برنداشت. می‌خواست همان لحظه اگر چیزی هست، بفهمد و تکلیفش را بداند. که الهام لب باز کرد و گفت: «هیچی! چیزی نیست.» المیرا آرام و مادرانه گفت: «ولی چشمات...» الهام فورا چشمانش را از مادرش برگرداند. المیرا دستش را به صورت الهام رساند و آرام به طرف صورت خودش برد و گفت: «چشمات از من برنگردون. من یه چیزی فهمیدم. میخوام به تشخیص خودم عمل کنم. تو هم نباید بگی نه!» الهام هول شد و گفت: «مامان تو رو قرآن! چی‌کار میخوای بکنی؟» المیرا گفت: «چیه؟ هول شدی؟ ببین! الهی دورت بگردم. تو بچه نیستی. خیر و صلاح خودتو بلدی. اگر چیزی... احساسی... چه میدونم... خلاصه چیزی تو دلت نسبت بهش داری، بسپارش به من. صد تا راه هست که بفهمم کسی نو زندگیش...» الهام فورا گفت: «نه مامان! حرفشم نزن.» المیرا گفت: «باشه. ولی اذیت میشیا. بذار تکلیفمونو بدونیم.» الهام که نمی‌دانست آن لحظه چه درست است و چه درست نیست؟ گفت: «یه دیوار محکمی در رفتارش با همه داره. با اینکه با آقایون و بچه‌ها خیلی گرم و مهربونه، اما قشنگ مشخصه که از یه جایی به بعد، حریمِ خودشه. میگیری چی میگم؟» المیرا گفت: «کاملا. متوجه شدم. جز با بچه‌ها خنده رو لبش نیست اما بداخلاق هم نیست. یه جوری خاص جنتلمنه.» الهام آهی از ته دل کشید و گفت: «آی گفتی... آی گفتی... دقیقا همینه.» المیرا گفت: «ولی همینم که سنش پایین نیست و هنوز ازدواج نکرده، خودش جای سوال نداره؟» @Mohamadrezahadadpour ادامه👇👇
الهام فکری کرد و گفت: «خب دختر خودت چرا ازدواج نکرده؟ لابد یه دلیل خاصی داره. وگرنه شوهر زینب‌خانم که هم‌کلاسی آقاداود هست، دو تا بچه داره.» المیرا لبخندی زد و گفت: «الهام می‌دونی دیروز که داشت اون دو تا جوون رو که بچه‌ها تیکه‌‎پارشون کرده بودن، مداوا می‌کرد... خب من نزدیکش بودم دیگه... من و حاج خانم مهدوی داشتیم آب و بتادین و اینا واسش می‌بردیم. میدونی تو چهره‌اش چی نظرمو جلب کرد؟» الهام لبخندی زد و با چهره‌ای مشتاق گفت: «چی؟» المیرا گفت: «دو سه تا ریش سفید خیلی خوشکل، رو چونه‌هاش بود. تا حالا اینقدر از نزدیک ندیده بودمش. جای پسری، خیلی اون دو سه تا ریش سفیدش ناز بود.» الهام با همین یک جمله از دنیا رفت. اما با جمله آخر مامانش، حتی اگر امکان احیا و زندگی پس از زندگی در او وجود داشت، همان امکان هم رفت به امید خدا! چرا که المیرا که انگار نمی‌توانست جمله آخرش را نگوید، گفت: «اینو ما زنا می‌فهمیم که وقتی تازه شروع شده و داره ریش آقایون، چندتایی کوچولو وسط صورتشون سفید میشه، خیلی جذاب‌تَرِشون می‌کنه.» خدا لطف کرد که دیگر المیرا ادامه ندهد. چون در همان لحظه، گوشی‌اش زنگ خورد و با عجله به طرف آشپزخانه رفت. الهام که با شنیدن جمله آخرِ مامانش درباره داود، غرق در افکار و احساسش شده بود، به گوشه میزش زل زده بود و لب پایینش را به آرامی می‌جوید. به قولِ بزرگی، از جایی که بهش فکر می‌کنی و ناخودآگاه لبخندِ کوچکی بر گوشه لبت می‌نشیند و وقتی زل میزنی به گوشه ای و پوستِ آویزانِ کوچکی که از وسطِ لب پایینت اندکی بالا آماده را می‌جوی، دیگر نمی‌توانی به عقب برگردی و بشوی آدم قبلی! دارد اتفاقاتی در تو می‌افتد که باید دعا کنی اسمش هر چه هست، عشق نباشد. مخصوصا اگر دختر باشی و دمِ بخت و باحیا. بگذریم. خدا رحمتش کند. 🔶سالن آمفی تئاتر مدرسه🔶 الهام با روسری و مانتو و شلوار در جمع خانم‌ها و دختران حاضر در سالن، روی سِن ایستاده بود. پرانرژی و با لبخند گفت: «عصرتون بخیر! خیلی خوشحالم که دوباره اینجا دور هم جمع شدیم. ماشالله چقدر انرژی شما عالی هست. منم انرژی میگیرم. با زینب جون قرار گذاشتیم که قبل از شروع تمرین، چند تا حرکت کششی و آوایی انجام بدیم تا هم سرحال‌تر بشیم و هم بتونیم تا غروب، بیشتر بازدهی رو داشته باشیم. لطفا همه از سر جاشون بلند بشن و این حرکات کششی را با من تکرار کنند.» همه بلند شدند و با لبخند و گاهی اوقات با شوخی، هر حرکتی را که الهام میگفت، انجام میدادند. حتی زینب خانم هم که ردیف اول ایستاده بود، با این که چادر به سر داشت، اما از این حرکت‌ها لذت میبرد و مثل بقیه انجام میداد. حرکات کششی به طرف بالا... به طرفسمت راست... به طرف سمت چپ... به طرف پایین... به طرف عقب... حرکات زانوها و مچ پا... حرکات گردن و نخاع... و... بعد از ده دقیقه الهام گفت: «خب هر کس حالش بهتر شد، لطفا یه کفِ جانانه بزنه!» تا این را گفت، همه اینقدر کِش‌دار و بلند کف زدند که صدا به صدا نمی‌رسید. الهام نمی‌گذاشت کف‌ها قطع شود و مرتب میگفت: «بزن... بزن... بزن... قطعش نکن... ماشالله... بزن...» مانند بارشِ بارانِ رحمتِ الهی، صدای کوبیده شدن دست‌ها به هم، طراوت فضای سالن را چندین برابر کرده بود. بعد از سه چهار دقیقه، الهام با شمارشِ بلندِ«سه-دو-یک» آهنگ تیتراژ پایانی نمایش را پخش کرد و همه دختران و ماماناشون شروع به خوندن کردند: [مشکلم؛ بختِ بد و تلخی ایام نیست…●♪♫ مشکلم؛ پوشوندن پینه ی دستام نیست!●♪♫ مشکلم نون نیست , آب نیست , برق نیست●♪♫ مشکلم؛ شکستنِ طلسمِ تنهایی ست●♪♫ عاشقونه ست…●♪♫ یک روزی هم، حل میشه! یا که از بارش؛ زانوی من خم میشه…●♪♫ زنهار! زنهــــار که من باد میشم؛ میرم تو موهات●♪♫ ... ] @Mohamadrezahadadpour ادامه👇👇
🔶مسجدالرسول-کتابخانه🔶 بچه‌های گروه نرجس، تمام صندلی و میزهای کتابخانه را روی هم جمع کرده بودند تافضای بیشتری برای تمرین تئاتر داشته باشند. اما نمیدانم کدام نانجیب به آنها آمارِ حرکات ورزشی و تمرین تیتراژ گروه الهام و زینب را به آنان داده بود. چرا که نرجس در یکی از افاضاتش چنین فرمود: «ما قائل به مهندسی معکوس هستیم. به یاری خداوند متعال، هر هنر و روشی که اونا در چنته داشته باشن، ما با سبک و سیاقِ اسلامیِ اون روش‌ها کار را درمیاریم. خب خانما لطفا توجه کنید! بلند شین و حلقه‌های دایره‌ای و قرمز رنگی که دور و برتون هست، را بردارید تا بهتون بگم باید چیکار کنین!» هفت هشت ده نفری که آنجا بودند و قرار بود روز قیامت و شبِ اول قبر را بازی کنند، بلند شدند و در یک ردیف ایستادند. همگی باچادر. هر کسی حلقه‌های دایره‌ای که جلویش بود را برداشت و منتظر شد که نرجس، آموزش را شروع کند. نرجس چادرش را بیشتر دورِ کمرش پیچاند. دو دستش را آزاد قرار داد. حلقه پلاستیکی قرمز رنگ را برداشت و از سر گذراند و به دورِ کمرش رساند و گفت: «خانما توجه کنن لطفا! جهان کفر به این حلقه‌ها میگه[حلقه هولاهوپ] یا همون حلقه لاغری. از اونجایی که ما نباید حلقه به گوش جهان کفر باشیم و هر چی که اون گفت، ما هم تکرار کنیم، اسمشو عوض کردیم و اسمشو گذاشتیم حلقه ذکرِ کمر!» سمیه و سمانه و الهه و بقیه داشتند چهارچشمی به نرجس نگاه می‌کردند تا خوب یاد بگیرند. نرجس ادامه داد و گفت: «توجه کنید. به این شکل! حلقه رو دور کمرتون می‌ندازید. تمرکز می‌کنید. یه نفس عمیق می‌کشید. باید جوری کمرتون رو بچرخونین که این حلقه، نیفته رو زمین و قشنگ... به این صورت، دور کمرتون بچرخه!» بعد حلقه را رها کرد. دست‌هایش را بالا گرفت و... خدا نیامرزد کسی را هوسِ مهندسی معکوس را در فکر و کمر نرجس انداخت تا پس از یک عمر مقدس‌بازی، کمر لامصب را جوری بچرخاند و چنان قِرِ مبسوطی از خود ترواش کند که حلقه از کمرش نیفتد و هچنان بچرخد. آدم از تصور چنین صحنه‌ای فقط دلش می‌خواهد کفاره بدهد. دهان بچه‌ها باز مانده بود از این چرخشِ ایمانی و معنوی! الهه که کلا نمی‌توانست جلوی دهانش را بگیرد گفت: «خانم ببخشید! الان کمرتون داره ذکر میگه؟ چون گفتین اسمش حلقه ذکر کمر اینو گفتما!» نرجس که تازه گرم شده و به نفس‌نفس افتاده بود، همان‌طور که متعلقات را می‌چرخاند گفت: «آهان. یادم رفت. خانما توجه کنین! وقتی دارین می‌چرخونین، باید هم‌زمان ذکر بگین. اینا... نگا... اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمد... اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمد...» این را گفت و ذکر صلوات را هم چاشنی حرکاتش کرد. وقتی دید همه مبهوت این عظمت و شوکت و صلابت و کمر شدند گفت: «کسی بیکار نباشه. زود باشین. حلقه‌های ذکر کمر رو بردارین و هر کس، چهل بار بچرخونه و ذکر بگه! زود.» الهه دوباره گفت: «خانم اگه بدون چادر بچرخونیم، قبول نیست؟ آخه نمیشه. دورِ دست و پامون گیر میکنه.» نرجس گفت: «هیچم گیر نمیکنه. اینا... نگا... حجاب محدودیت نیست... مصونیت است... بردار تنبلی نکن... بچرخون ببینم...» الهه هم حلقه را برداشت و همین طور که زیر لب میگفت «خدایا نجاتم بده از دست اینا! گیر کردم به قرآن!» حلقه را انداخت دورِ کمرش و شروع کرد. نمی‌توانست و حلقه‌ای که دور کمرش بود، مدام می‌افتاد روی زمین! سمیه که به زور توانسته بود و در حالی که دستهایش را بالا گرفته بود، کمر و حلقه را می‌چرخاند گفت: «الهه توسل!» الهه رو به سمیه کرد و با تعجب گفت: «جانم؟!» سمیه گفت: «توسل کن. درست میشه. اینا... ببین من چقدر قشنگ می‌چرخونم.» الهه گفت: «آره خب. کی میشه تو؟! ذکر هم میگی؟» سمیه گفت: «آره اگه بذاری. ذکر هم میگم» الهه گفت: «راستی از نامزدت چه خبر؟ نمی‌خواد دستتو بگیره و به امید خدا تو رو با خودش ببره اون دنیا؟» فقط حالت سمیه دیدن داشت به خدا. یعنی اگر فیلمش درآمده بود، فیلم سمیه را باید ثانیه‌ای یک میلیارد تومان می‌خریدند. مثلا خواست تو دهان الهه بزند، همان طور که تندتند نفس میزد و حلقه و کمرش را می‌چرخاند گفت: «و نپندارید که شهدا مرده‌اند. بلکه آنها زنده‌اند و در پیشگاه خدا روزی می‌خورند تا جفت چشمان تو یکی از کاسه دربیاد حسودخانم!» @Mohamadrezahadadpour ادامه دارد... 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
🎙حاج حسین یکتا: بچه‌ها میدونید که ما هر چی به بالای قله‌ی ظهور نزدیک میشیم، دیگه هوا نیست؟! بی‌هوا میخرن مثه حسین همدانی، بی‌هوا می‌بَرن... یه جمعه ظهری هم بی‌هوا میادا... دیگه موضوع، هوای نفسه... دیگه موضوع، اطاعت امر مولاست. مُلازِمٌ بِکُم میخوان. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 📝 مصرف لوازم آرایش برای دانشجویان دختر دانشگاه تهران ممنوع شد 🍃🌹🍃 🔹 فقط به سلبریتی‌ها بگید خبر واسه دوره پهلویه که یه وقت به اسم جمهوری اسلامی استوریش نکنن 😊 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 هنوز یه عده ای هستن که میگن ببینید دلار دوباره رفت بالا 😯 🍃🌹🍃 🔸راه حلش بازگشت یکطرفه ما به برجامه‼️ 🔹چه جوابی به این افراد باید داد🤔 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
🔻میانجیگری عراق میان ایران و مصر 🔹پایگاه خبری العربی الجدید به نقل از منابع پلندپایه در عراق از دیدار نمایندگان مصر و ایران در بغداد در ماه مارس خبر دادند. 🔹یک مقام امنیتی عراق درباره سطح مشارکت دو کشور در این دور از گفت‌وگوها گفت: آنها امنیتی و دیپلمات بودند و در دیدار نخست جزئیات زیادی بررسی نشد و قرار است دیدار دوم مهم‌تر و عمیق‌تر باشد. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
🇮🇷 📝 این نوع جهاد تبیین، فسادش بیش از اصلاح کردنش است❗️ 🍃🌹🍃 🔹در چند ماه گذشته، برخی افراد به نام ، در حال دادن آدرس های غلط در زمینه های حجاب به کاربران فضای مجازی بودند. متأسفانه این آدرس غلط دادن فقط در موضوع حجاب هم نبوده است. 🔹به طور کلی جهاد تبیین همانگونه که از نامش برمی آید، یک نوع جهاد است. یعنی باید کشید؛ و کرد؛ کرد؛ به دینی و اصول انقلاب اشراف داشت و قدم برداشت. 🔸اگر اینگونه نباشد، جهاد تبیین من در آوردی، خودش دوباره به یک جهاد تبیین نیاز دارد و کار را سخت تر خواهد کرد. ضمن اینکه مفاسد آن هم گریبانگیر مردم و جامعه خواهد شد. 🔹ما این را به وضوح در ماجرای در چند ماه گذشته دیدیم. عده ای که به مردم و مسئولین، آدرس های تساهل و تسامح با ولنگاران را دادند و جلوی برخورد قاطع ایستادند، موجب شدند که وضعیت حجاب روز به روز بدتر شود و ما امروز هزینه های بیشتری برای مقابله با هنجارشکنان بپردازیم. 🔺رسول خدا (ص) فرمودند: «مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ » (کافی، ج۱، ص۴۴)؛ یعنی کسی که نادانسته عمل کند، فسادی که به بار می آورد بیش از اصلاح کردن است. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اسلام جلوی فعالیت زنان را گرفته‼️ 🔰 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
🇮🇷 📝 بعد از رشد پاهای حسین رونقی، حالا شاهد جوانه زدن چشم نیلوفر آقایی هستیم! 🔹نیلوفر آقایی فردی که ادعا می‌ کرد در روزهای ناآرامی ها چشمش آسیب دیده و نابینا شده حالا امروز با چشمانی سالم مقابل دوربین نشست. 🔸این جماعت که در روزهای ناآرامی سعی کردند با این‌طور ادعا‌ها مردم را خشمگین و ناراحت کنند، حالا که همه چیز آرام شده سالم شده‌اند، حسین رونقی‌ هم در همان روزهایی که در زندان بود ادعا می‌کرد پایش قطع شده اما وقتی حسابی با اعصاب و روان مردم بازی کردند معلوم شد هیچ کدام از ادعاهایش صحت نداشته است. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
🇮🇷 📝شاید در مورد ندانید که...❗️ 🍃🌹🍃 🔻سوریه بعد از انقلاب اولین کشور عربی بود که دولت موقت را به رسمیت شناخت. 🔸در دوران دفاع مقدس، صدام می خواست برای تحریک اعراب، این جنگ را جنگ عرب_عجم جلوه دهد اما با ایستادن سوریه در کنار ایران این ترفند شکست خورد. 🔹علاوه بر حمایت های سیاسی گسترده در مجامع بین المللی، سوریه از مهمترین منابع برای تامین تسلیحات جنگی برای ایران در دوران دفاع مقدس بود! 🔸به دستور حافظ اسد رئیس‌جمهور وقت سوریه تیم های ایرانی در مهم‌ترین پادگان موشکی این کشور برای هر نوع آموزش استقرار یافته بود و با آزادی کامل به انبارهای موشک‌ها و مهمات وارد می شدند و بهره می برند!! تا جاییکه در کنار وارد کردن موشک و آموزشها، رزمندگان بغداد را هدف گرفتند و توازن نسبی در جنگ ایجاد شد. 🔹پ.ن۱: حمایت جمهوری اسلامی از سوریه در برابر تروریست‌های داعش با محوریت ، اقدامی بود که هم پاسخ خدمات سوریه در دوران جنگ بود، هم تضمین امنیت خارجی ایران و هم حمایت از محور مقاومت. 🔺پ.ن۲: سفر دکتر به سوریه علاوه بر حمایت از محور مقاومت، موجب تسریع دسترسی ایران به دریای مدیترانه از طریق تکمیل خط آهن بصره تا بندر لاذقیه است که منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی گسترده‌ای را برای سه کشور و خصوصا ایران دارد. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
بازگشت قریب‌الوقوع سوریه به اتحادیه عرب 🔹وزیرخارجه اردن از بازگشت قریب الوقوع دولت سوریه به جمع اعضای اتحادیه عرب خبر داد و گفت: اختلاف کشورهای مزبور بر سر راه بازگشت دولت دمشق به اتحادیه صرفا بر سر نحوه انجام آن است. 🔸اردن روز دوشنبه هفته گذشته میزبان نشست مشورتی پنج جانبه وزرای خارجه اردن، مصر، سوریه، عراق و عربستان با هدف بررسی پرونده سوریه و احیای روابط دمشق با کشورهای عربی بود. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
♨️افراد زیر ۱۳ سال در آمریکا از فعالیت در شبکه‌های اجتماعی منع می‌شوند 📍گروهی از سناتورهای دموکرات و جمهوری‌خواه آمریکا لایحه جدیدی را با هدف محافظت از افراد کم‌سن در مقابل جنبه‌هایی از شبکه‌های اجتماعی که باعث بحران سلامت روان در جوانان شده به کنگره ارائه کردند. 📍لایحه محافظت از کودکان در رسانه‌های اجتماعی حداقل سن کاربران این رسانه‌ها را ۱۳ سال تعریف می‌کند. برای نوجوانان بین ۱۳ تا ۱۸ سال رضایت والدین نیاز است و پلتفرم‌ها از استفاده از الگوریتم‌ها برای توصیۀ محتوا به این کاربران منع می‌شوند. 📍طبق این طرح، بزرگسالان باید برای نوجوانان خود حساب کاربری ایجاد کنند و یک فرم معتبر شناسایی ارائه دهند تا بتوانند در یک پلتفرم کاربر شوند. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
♨️ نخاله‌های گاری سوار... 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
📸 اسناد همکاری های امضا شده میان مقامات ایران و سوریه در چه حوزه هایی بوده؟ 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
🇮🇷 📝 مصداق زیست_مهربانانه مردم چیست؟ 🍃🌹🍃 🔻سخن رهبرمعظم انقلاب در خطبه عید فطر که «مردم با عقاید و سلایق مختلف در کنار هم زندگی و با هم کار و مهربانی کنند» آیا ناظر به «همزیستی و مهربانی با‌حجاب و بی‌حجاب درکنار هم» است؟ 🔹دیدگاه رهبر معظم انقلاب درباره مشخص است: «حجاب واجب شرعی و بی‌حجابی حرام شرعی و حرام سیاسی است»، اما اگر بخشی از جامعه به سمت بی‌حجابی رفت، آیا باید وحدت مردم و زیست مهربانانه آنان در کنار یکدیگر شکسته شود و به هرج‌و‌مرج و به‌هم‌ریختگی جامعه بینجامد؟! 🔸وظیفه مسلمانان درباره بی‌حجابی از سوی امام خامنه‌ای مشخص شده است: «تذکر لسانی بدهید و بگذرید». وظایف حکومت هم دیگر برعهده مردم نیست و حکومت خود می‌داند که باید چه کند. اینجاست که اگر مردم بخواهند بر سر مسأله حجاب با یکدیگر درگیر شوند یا زیست مهربانانه را کنار بگذارند، همان‌چیزی اتفاق می‌افتد که رهبر انقلاب آن را «انتظار دشمن» می‌نامند. نهی‌ازمنکر به‌عنوان وظیفه شرعی مردم، مراتب و ظرایفی دارد و با هدف جلب قلوب مسلمانان به شریعت و حکم خداست و به‌معنای شکستن وحدت نیست. 🔺با همه فرض‌ها، وحدت مردم با عقاید و سلایق متفاوت یک «واجب عقلی» است. اگر حکومت بخواهد مسائل و احکام دینی را پیاده کند، معلوم است که در شرایط وحدت جامعه امکان آن فراهم است، نه در شرایط فقدان وحدت و چنددستگی. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پسماندها؛ سرمایه عظیمی که نادیده گرفته می‌شوند... 💢 مستند ؛ روایت سرمایه عظیمی است که به صورت پسماند نادیده گرفته شده و دفن می‌شود. عوارض ناشی از این کار تنها آسیب مالی نداشته، بلکه آسیب شدید زیست محیطی را نیز در پی دارد... 🎥 دانلود و تماشا: 🌐 b2n.ir/tlks ✅ در با خانواده فیلم ببینید 🆔 @AmmarYar_IR 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z
▪️محله ی یهودیان وین نزدیک محل کارمه، هر روز که از اونجا رد میشم خانواده های یهودی را با کلی بچه می بینم، حداقل چهار تا، ولی اغلب بیشتر هم دارند. وضع زندگی اغلبشون هم ساده و با دوچرخه تردد می کنند. به نسل جدید شیعه فکر می کنم و فرزند کم یا هیچی و مشغول کردنشون به حیوانات خانگی. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹 @serat_z