فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🌸
🍀
✅ #مستند_کوتاه
✅ موضوع: عفاف و حجاب
🌀 #قسمت_اول
🍃🌻🍃
💠 روایتی کوتاه از زندگی دخترِ ورزشکاری که نذر کرده بود، اگر طلا بگیرم🥇با چادر روی سکو بایستم و ...
#حجاب
#نجابت_ایرانی
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@serat_z
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قسمت_اول
🚨 چالش هزینه های فرزندآوری در ۱۰ قسمت
💠 بررسی مفهوم رزق و روزی
🔸 (قسمت اول)
🔶 جنین در رحم جلوه رازقیت الهی
♻️ مفهوم رزق در آیات قرآن
✅ حجت الاسلام احمدیاسر وافی
#جمعیت #فرزندآوری #وافی
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@serat_z
✅ مادری و تکالیف مدرسه
#قسمت_اول
1⃣ مهمترین نکته این است که شما مامان هستید نه معلم، نه ناظم. انجام تکالیف کودک نباید شما را از جایگاه اصلی شما که مادری کردن و مامان بودن هست دور کند.
2⃣ انجام تکالیف در حیطه مسئولیت خود کودک است. شما فقط زمانی تکالیف کودک را مورد بررسی قرار دهید که کودک از شما بخواهد. ( دفترت را بیار ببینم چطوری نوشتی!! چرا اشتباه نوشتی!!❌❌)
3⃣ تکالیف را ابزاری برای تنبیه و تشویق و باج دادن قرار ندهید:
➖اگر مشقت را ننویسی تلویزیون ممنوع❌
➖اگر ننویسی از پارک رفتن خبری نیست❌
➖مشقت را بنویسی برات بستنی میخرم و ...❌
4⃣ خیلی در مورد مسائل جزئی تکالیف حساس نباشید، ( بزرگ نوشتی، کثیف نوشتی، چرا با عجله نوشتی❌) اما به صورت کلی پیامهایی را به کودک بدهید که بداند مسئولیت انجام تکالیف با هر کیفیتی با خود اوست: مسئولیت انجام تکالیف مدرسه با خودت است، میدونم که با تلاش و تمرین به خوبی از پس انجامش برمیای.
5⃣ این نکته مهم را فراموش نکنید که ارزش اصلی تکالیف در منزل، تجربه ی مستقل کار کردن و مسئولیت پذیری کودک است تا آموزش، این فرصت را از بین نبرید. مسئولیت دادن به کودکان در کارهای خانه در سالهای قبل از مدرسه تأثیر بسزایی در پذیرش مسئولیت انجام تکالیف مدرسه توسط کودک دارد.
6⃣ هر چقدر هم آموزش و تحصیل کودک اهمیت داشته باشد، استقلال، شخصیت، اعتماد به نفس و عزت نفس کودک اهمیت بالاتری دارند. اتفاقا یکی از خطرناک ترین افراد در جامعه، تحصیل کرده های وابسته و بدون عزت نفس هستند. مراقب باشیم برای انجام تکالیف شخصیت کودک را له نکنیم:
➖ تنبل، خنگ، بدرد نخور، هیچی نمیشی و...❌❌
7⃣ کمک والدین باید به طور غیرمستقیم باشد نه مستقیم. مثلا زمانی که کودک میخواهد تکالیفش را بنویسد، به جای دخالت مستقیم در انجام تکالیف شرایط را برای تمرکز و دقت کودک بر تکالیف فراهم کنیم، مثلا طبیعی است که روشن بودن تلویزیون میتواند باعث عدم تمرکز و عجله کودک در انجام تکالیف شود. یا اینکه شرایط را طوری فراهم کنید که کودک قبل از خسته شدن و خواب آلودگی تکالیف را انجام دهد. یا مثلا وسط مشق نوشتم تمرکز کودک را بهم نزنیم و او را صدا نکنیم.
8⃣ به کودک اختیار دهید که خودش انتخاب کند که چه زمانی برای انجام تکالیف تمایل بیشتری دارد، بعد از بازی، بعد از نهار و...
9⃣ برای انجام تکالیف، کودک را به صفات اخلاقی رذیله مثل حسادت، دشمنی، دروغ و... سوق ندهید.
➖خواهرت مشقش را نوشته میبرمش پارک ولی تو را نمیبرم❌
➖معلمت گفت تو توی کلاس از همه بدخط تر هستی.❌
➖چقدر کم گرفتی، نمره بقیه چند شد؟❌ ( کودک مجبور میشود دروغ بگوید.)
0⃣1⃣ مسئولیت نگهداری از وسایل مدرسه را به خود کودک بسپارید. ( برای مثال من خودم از چند هفته قبل یک طبقه از کتابخانه خودم را برای پسرجان خالی کردم که وسایل مدرسه را در اتاق خودشون نگذاره به خاطر برادرش، این کمد قفل داره. به پسر بزرگم گفتم اینجا را خالی کردم برای وسایل مدرسه شما که از دست برادرت هم در امان باشه😉 ولی بعد از این دیگه هم دخالتی ندارم و مسئولیت با خودت هست.)
#مادری
#تکالیف_مدرسه
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👈 ادامه دارد....
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@serat_z
29.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#از_فاطمیه_تا_ظهور
#قسمت_اول
🔹مردم فکر میکردند ابوبکر عین پیغمبره!
🔶حالا اگه کسی بتونه ثابت کنه ابوبکر، عین پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) نیست👈🏻ابوبکر از بالا سقوط خواهد کرد❗️
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) به دنبال همینه👌🏻
ادامه دارد...🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@serat_z
46.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ویدیو رو حتما با دقت ببینید👆
🌱حضور #دکتر_علی_تقوی در برنامه تا آسمان↯
#قسمت_اول:🔹دلایل کمرنگ شدن امر به معروف در بین مومنین!
✅هدف از قیام امام حسین ع احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر بود
✅تمام اعمال خوب در مقابل امر به معروف و نهی از منکر همچون نم دهانی هست در مقابل دریا
نهج البلاغه "
❌اون بچه ای که تو صف نانوایی جلوی چشم ما بی نوبتی می کنه، تمرین می کنه برای اینکه حق مردم و میشه خورد
فردا که پستی میگیره اختلاس میکنه
💢تخم مرغ دزده که شتر دزد میشه
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@serat_z
🔴 کشف حجاب حرام سیاسی است یعنی چه؟
قسمت اول تحلیل سخنان آقا درباره حجاب
حرام سیاسی یعنی حرامی که لزوماً شارع مقدس آن را حرام اعلام نکرده اما از منظر سیاسی، ابزار تضعیف نظام دینی و یا نظام اجتماعی و یا مورد سوء استفاده دشمن قرار میگیره. این تضعیف نظام دینی و اجتماعی، هرچند ذاتاً حرام نیست (همانند حرام شرعی) اما بخاطر آثاری که داره، حرام سیاسی است
چه بسا در دهه هفتاد "کشف حجاب" حرام سیاسی نبود و صرفا حرام شرعی بود ولی الان حجاب و بیحجابی موضوعش خیلی فرق کرده. چه از دید داخلی چه خارجی.
این حرام سیاسی اعلام کردن حجاب بنظرم خیلی مهم و راهگشا بود و جواب خیلی از شبهات و سوالاتی که درباره حجاب مطرح بوده و هست رو پاسخ میده. مثلا:
🔻همیشه این سوال برای مردم و بخصوص برای مخالفان حجاب مطرح بوده که آیا در حکومت پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین حجاب واجب بوده؟ حکومت کاری به حجاب زنان داشتن؟ کلی بحث و استدلال طرفین میاوردن که اثبات یا رد کنن بوده یا نبوده. الان رهبری وقتی کشف حجاب رو حرام سیاسی کردن دیگه این بحث پایان داده میشه،
ازچه جهت؟
از این جهت که در صدر اسلام بیحجابی حرام سیاسی نبوده، یعنی حجاب انقدر حساسیت نداشته که دشمنان اسلام و پیامبر بخوان ازش سوءاستفاده کنن و حکومت و جامعه اسلامی رو تضعیف کنن. اصلا آیه حجاب چندین و چند سال از حکومت پیامبر گذشته بود که نازل شد، قبلش بیحجابی مشکلی نداشت. صدر اسلام از حجاب استفاده سیاسی نمیکردن ولی الان خیلی قضیه فرق کرده. در زمان رسول خدا وقتی آیه حجاب نازل شد، مسلمونا اونقدر غرق در اطاعت از پیامبر و رعایت شرعیات بودن که در روایت است که هیچکس رو بیحجاب دیگه نمیدیدی. این اصلا قابل مقایسه با الان نیست و نمیشه با تاریخ تطبیقی صدر اسلام برای الان نسخه جامع پیچید. الان کشف حجاب بنا بدلایلی که بخشیش به عملکرد قبلی خودمون برمیگرده، حرام سیاسی شده و دشمن داره روی این قضیه کار میکنه تا به اسلام و نظام اسلامی ضربه بزنه.
🔻 یا مثلا اگر برخی فقها در موضوع حجاب اختلاف نظر پیدا کنن که آیا واجبه یا نیست؟ حدودش چیه؟ و یا هر اختلافی در این موضوع، دیگه در حکومت اسلامی فعلی ما این اختلافات اهمیتی نداره، یعنی حتی اگه فرضاً ثابت کردی حجاب واجب شرعی نیست، چون واجب سیاسیه باید رعایت بشه، وهمینطور کشف حجاب اگه ثابت شد حرام شرعی نیست، چون حرام سیاسیه باید رعایت بشه، چراکه باعث تضعیف نظام دینی و اجتماعی میشه و همچنین دشمن سوء استفاده میکنه.
خیلی از سوالات و شبهات دیگه رو میشه با این مبنا پاسخ داد و حل کرد
✅ البته باید توجه داشته باشیم
وقتی کشف حجاب به سمت حرمت سیاسی میره، یعنی روزبه روز داره پیچیده و پیچیدهتر میشه، اینجا دیگه برخورد با این معضل هم روشهای سخت و سختری پیدا میکنه، دیگه مثل قبل که فقط حجاب، یک واجب شرعیِ صرف بود برخورد نمیشه کرد باید تدابیر بیشتری لحاظ بشه، خود آقا هم اشاره کردن که دشمن با برنامه اومده، ماهم باید برنامه داشته باشیم.
قبلا شاید با یک تذکر ساده تو خیابون میشد برای حجاب کار کرد، چون طرف مقابل این رو یک واجب شرعیِ صرف میدونست و تذکر ما یک یادآوری بود براش و قبول میکرد، ولی الان یه تذکر ساده شاید در برخی مواقع (نه همهجا) باعث درگیری بشه، چون حجاب دیگه یک مسأله تکبعدی نیست و تبدیل به یک مسأله چندوجهی پیچیده شده. خب رهاش کنیم؟ خیر اتفاقا باید بیشتر روش کار کنیم، فکر کنیم تا بهترین و موثرترین روش رو با کمترین مفسده پیدا کرد. و البته وظیفه مردم با وظیفه مسئولین فرق داره که آقا اشاره کردن مسؤلین برنامه دارن برای این قضیه
🔻رهبری در ابتدای صحبتشون درباره کشف حجاب اینطوری مسأله رو تبیین کردن و از حرام شرعی و حرام سیاسی بودن کشف حجاب گفتن، ولی در ادامه که مخاطب انتظار داشت با یک حکم نهایی قائله کشف حجاب رو درهم بپیچن، اینطور نشد و اصلا جهت بحث عوض شد و نشون داد چقدر ساحت نظر و عمل باهم متفاوته، و چقدر در اجرا باید ملاحظات بیشتری رو درنظر گرفت. که در قسمتهای بعد بهش میپردازم
#قسمت_اول از تحلیل بیانات اخیر رهبری درباره حجاب.
ادامه دارد..
✍حسیندارابی
👈عضوشید و قسمتهای بعدو حتما بخونید
@hosein_darabi
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@serat_z
#تجربه_من ۷۰۰
#رویای_مادری
#فرزندآوری
#همراهی_همسر
#رحم_اجارهای
#نوبت_جهاد_ماست
#قسمت_اول
در گذشته بعضی از آقایان خصوصا در شهرهای کوچک، چندان موافق تحصیل خانم ها نبودند، شاید به همین خاطر بود که ازدواج دخترانی که علاقه مند به ادامه تحصیل بودند، به تاخیر می افتاد. در حالی که امروزه در تمام شهرستانها، دانشگاه و امکانات کافی برای ادامه تحصیل افراد مختلف با هر سن و شرایطی وجود دارد، اما در زمان قدیم فقط شهر های خاصی دانشگاه داشتند.
من هم دانش آموزی بودم که به شدت به درس و مدرسه علاقه داشتم و می ترسیدم ازدواج مانع از ادامه تحصیلم شود و به همین دلیل ازدواجم به تعویق افتاد. نهایتا بعد از گذراندن سالها تحصیل و اشتغال، با پاسخ منفی به خواستگارانی که تصور می کردم مناسب من نیستند، در حدود چهل سالگی با کسی که به نظرم، ملاک های مورد علاقه ام را داشت، ازدواج کردم.
بعد از ازدواج، چند سالی، با وجود همه تلاش هایی که کردیم به صورت طبیعی بچه دار نشدیم. آی وی اف انجام دادیم که موفقیت آمیز نبود و به خاطر شرایط جسمانی من، انجام مجدد آی وی اف میسر نشد. به ناچار من و همسرم با وجود اینکه چند جنین فریز شده داشتیم، تصمیم گرفتیم بدون بچه به زندگی مشترک مان ادامه دهیم.
چند سال گذشت و من و همسرم بازنشسته شدیم. من که همیشه پیگیر اخبار فرهنگی و اجتماعی کشور بودم، ماجرای بحران جمعیت و تاکید رهبر معظم انقلاب بر افزایش فرزندآوری را دنبال میکردم. می دانستم تنها راه نجات کشور از این بحران، افزایش فرزندآوری است. با خودم می گفتم پس افرادی مثل ما که ادعای دینداری و وطن دوستی می کنند و کشور ایران را واقعا دوست دارند، نباید نسبت به این مشکل بی تفاوت باشند.
می دانستم کشورهایی که با کاهش زاد و ولد رو به رو شده اند، دچار سالخوردگی جمعیت شده و مشکلات فراوانی برایشان پیش آمده است. پس ما اگر خواهان سرزمینی مستقل و قوی هستیم، باید به اندازه کافی نیروی جوان داشته باشیم.
همین مسئله باعث شد که مجددا به بچه دار شدن فکر کنم. به لطف خدا بعد از سالها زندگی مشترک، در سن ۵۸ سالگی به دلم افتاد که پروژه شکست خورده گذشته را ادامه بدهیم. جالب اینکه همزمان با این ندای درونی، یکی از دوستانم هم بدون اطلاع از خواست باطنی ام، همین پیشنهاد را دادند و گفتند:" ای کاش پروژه شکست خورده ی قبلی رو مجدد دنبال میکردین!"
همزمانی پیشنهاد این دوست با ندای درونی ام را به فال نیک گرفتم و انگیزه پیدا کردم تا دوباره پیگیر فرزندآوری بشوم. ماجرا را برای همسرم تعریف کردم و گفتم:" این عنایت الهی به ماست. کمک کن تا ادامه بدیم!"
ما هر دو بچه، دوست داشتیم و الحمدلله همسرم هم به راحتی قبول کردند. البته ایشان وجود یک سری مشکلات را مطرح کردند و من گفتم: " توکل به خدا! احساس میکنم خدا چنین چیزی رو برامون پسندیده، پس از خودش کمک میخوایم و ان شاء الله نتیجه هم میگیریم."
برای شروع پروژه، مشکل مالی داشتیم. به طرز عجیبی همان موقع توانستیم مبلغ پولی را که مربوط به ۱۹ سال قبل بود و سال ها برای پس گرفتنش به در بسته خورده بودیم، با کمک وکیل، دریافت کنیم.
همان دوستم که ما را تشویق به پیگیری می کرد، گفت:"خانم دکتر خوب و باتجربه ای میشناسم که خیلیا ازش نتیجه گرفتن. شما هم برید پیشش!"
بالاخره با راهنمایی دوستم همانجا نوبت گرفتیم. اولین چیزی که خانم دکتر پرسید این بود که:" بعدش سرپرستی بچه رو میخواید چی کنید؟ با توجه به سن تون!" جواب دادم:"عمر دست خداست. اگه قرار باشه اینجور نگاه کنید، پس این سوال رو باید از همه مراجعین تون بپرسید. حس من اینه که خدا این کار رو برامون خواسته و ما هم فقط به خودش توکل می کنیم."
خانم دکتر پذیرفت. در ادامه کار نیاز به رحم اجاره ای داشتیم، اما برای پیدا کردن گزینه مناسب مشکلات زیادی سر راهمان بود. من به دنبال خانمی بودم که، پاکدامن و با ایمان و خوش اخلاق باشد و هم از شرایط جسمانی خوبی برخوردار باشد.
از طریق واسطه، افرادی معرفی شدند و من با دو نفرشان صحبت کردم. چون هدفم این بود که سربازی مومن برای عصر ظهور آماده و تربیت کنم، یکی از شروط اصلی ام برای انتخاب فرد، نماز خواندن و انس با قرآن بود. به همین دلیل موارد معرفی شده را نپسندیدم.
👈 ادامه در پست بعدی
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@serat_z
#تجربه_من ۷۱۰
#ازدواج_آسان
#مادری
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#مشیت_الهی
#قسمت_اول
من در یک خانواده هشت نفره بزرگ شدم. سال ۸۳ در سن ۲۲ سالگی به روش کاملا سنتی ازدواج کردم. همسرم پسر عموم بودن و ۵ سال از من بزرگتر بودند. با اینکه پسر عموم بودند ولی من تا شب عقد ایشون رو از نزدیک ندیده بودم. ما دوتا خونه هم نمی رفتیم. فقط میدونستم پسر با ایمانیه و خیلی اهل کاره. من یک درصد به این ازدواج راضی نبودم چون مخالف ازدواج فامیلی بودم و به اجبار برادرم راضی شدم.
ایشون هیچی نداشتن نه خونه نه ماشین و... شغلشون کشاورزی بود و چون پدرشون سنشون بالا بود کارهای کشاورزیشون رو انجام میدادن.
همان سال در دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شدم، بی نهایت خوشحال بودم چون ما ساکن روستا بودیم و دوران مدرسه خیلی سختی کشیده بودم، دوست داشتم درس بخوانم و در آینده شاغل باشم تا بتوانم اندکی از زحمتهایی که خانواده برایم کشیده بودن، جبران کنم.
همسرم که خودشون دیپلم بودن، خیلی از قبولی من خوشحال شدن و اول مهر با هم رفتیم و ثبت نام کردیم. دوران خیلی سختی بود من مشهد بودم و ایشون شهرستان. تا اینکه بعد چند ماه اومدن مشهد و خدا رو شکر مشغول به کار شدن.
سال ۸۵ با یک مراسم ساده رفتیم خونه خودمون. نه تالار گرفتیم نه فیلمبردار نه طلا و خرید عروسی هم بسیار مختصر. من هم جهیزیه رو چیزهایی که خودم فکر میکردم واجبه گرفتم و نظر اطرافیان و مردم اصلا برام مهم نبود.
۲ سال از درسم مانده بود تصمیم داشتم درسم که تمام شد یه بچه بیارم و بعدش دوباره ادامه تحصیل بدم. آرزوم بود استاد دانشگاه بشم و واقعا درس میخوندم عاشق معلمی بودم. اون زمان که همه یکی میخواستن من حداقل ۴ فرزند میخواستم. چون مادرم تک فرزند بودن و درد تک فرزندی رو از نزدیک حس کرده بودم.
درسم تمام شد و من به فکر بچه دار شدن افتادم. ۶ ماه گذشت، خبری نشد. رفتم دکتر گفتن از وقتی تصمیم گرفتین تا یک سال دیر نمیشه طبیعیه. یک سال گذشت و خبری نشد، دیگه کم کم داشتم نگران میشدم با اینکه تمام آزمایشات من و همسرم سالم به نظر میرسید ولی باردار نمیشدم. دکتر میگفت بعضی ناباروری ها عوامل ناشناخته ای داره و من بیشتر استرس میگرفتم.
حرف و حدیث ها شروع شده بود، همه نصیحت ميکردن، دکتر معرفی ميکردن. من هیچ وقت به هیچکس نمیگفتم فلان دکتر رفتم، این آزمایش رو انجام دادم و... بهترین دوستم همسرم بود و بهترین همسر دنیا هم همسر من بود. هر وقت میدید ناراحتم دلداریم میداد و همیشه میگفت خدا هر وقت بخواد بهمون بچه میده. دلم میخواست فقط یه بار یه حرفی بزنه نیش و کنایه ای یا اظهار ناراحتی کنه که من بشینم یک دل سیر گریه کنم ولی دریغ از یه اخم تو همه ی این سالها 😍
دیگه از ادامه تحصیل دلسرد شده بودم چون هر جا برای کار میرفتم، میگفتن به رشته شما نیاز نداریم. این ناباروری هم مزید بر علت شده بود.
تصمیم گرفتم خودم رو سرگرم کنم تا کمتر به بچه فکر کنم.رفتم در دوره مهارتهای تدریس شرکت کردم و در مهر۹۲ در یک مدرسه غیر انتفاعی پسرانه مشغول به کار شدم. من عاشق معلمی بودم، حقوقش خیلی کم بود به طوری که خجالت میکشدم جایی بگم ولی برام مهم نبود. از کارم خیلی راضی بودم و از واکنش والدین بچه ها هم می فهمیدم که اونها هم از من راضین😊
👈 ادامه در پست بعدی...
بسم الله الرحمن الرحیم
🔷داستان «یکی مثل همه-2»🔷
✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
#قسمت_اول
ورامین-سال1370
آنروزها برای پسران 24 -25 ساله، داشتن پُشتمو و پوشیدن شلوارهای پیلدار، از تیپهای خفن و دخترکُش محسوب میشد. مخصوصا اگر پسره موهایش را طاق(بالا) میزد و شقیقهاش را چکمهای برمیداشت، خیلی باید مراقبش میبودند که زیرآبی نرود. چه برسد به اینکه پسره عطرهای مرغوبی بزند و یک عدد پیکانِ جوانان داشته و به آن جواز(مجوز) تاکسی داده باشند و در آن تاکسی، عکسهای هایده و لیلا از سقف و درَش بالا برود.
این شاهپسرِ جذاب و آنتیک، اگر اندکی چشمهایش خمار و رنگِ مشکیِ سیبیلش براق باشد و صورتش، همیشهی خدا صاف و برقانداخته باشد که دیگر برای دخترانِ آن دوران میشد مصیبت عظمی. از همان ها که جا داشت شبها از عشقش نوارِ غمناکِ داریوش گوش داد و به این که از او دوری، ساعتها به کمر بخوابی و همین طور که نوار ترانهات روشن است، به آسمان زل بزنی و ستارهها را تماشا کنی.
لاکردار گاهی که مدارس دخترانه تمام میشد، چه مسافر داشت و چه نداشت، جوری مینشست پشتِ فرمان و با دستِ راستش فرمان را میگرفت و آرنجِ دستِ چپش را از شیشه ماشین آویزان میکرد و صدای نوارِ«مثل تموم عالم حال منم خرابه خرابه خرابه...» از ماشینش بلند میشد که ناخوادآگاهِ هر دختری را میبرد تا دوردستها!
تا اینکه بعد از اینکه یک دورِ بازارخرابکن میزد و سطحِ توقعِ همه دخترانِ در جوِّ تاهل و دوستی را بالا میبرد، پشتِ یکی از پارکها خود را به شعله میرساند.
شعله هم از آن آتیشپارهها. وقتی مانتوی کوتاه مُد نبود، مانتوی او از زانوهایش پایینتر نمیآمد. دو سه سال از منصور، سن و سالش بیشتر بود. اما اینقدر حرفهای بزک میکرد که منصورِ دخترکُش شده بود مومِ در دستش. بیست و چهارساعتِ خدا فقط دو ساعت منصور کار میکرد. آنهم برای این که حداقل خرجِ بنزینش را دربیارود و برای بنزین تاکسی، دستش جلوی پدرش دراز نباشد.
شعله، منصور را بلد بود. از مادرش که آن همه سال پسرش را بزرگ کرده بود، منصور را بهتر میشناخت. کاری کرده بود که منصور در مستی و هشیاری فقط به او فکر کند و حتی وقتی با رفقایِ دوران سربازیاش دور هم میشدند، پیکِ آخر را همیشه میزد به سلامتی شعله!
🔺اما آن روز...
منصور خیلی دل و دماغ نداشت. تا شعله را سوار کرد، ماشین و ضبطش را با هم خاموش کرد. شعله که تا سوار شده بود، از آینه بالاییِ سمتِ شاگرد، خودش را وارانداز میکرد که خدایی نکرده، ذرهای خطِ چشمش پاک نشده باشد، با تعجب به منصور نگاه کرد و گفت: «چی شد؟ چرا نرفتی؟»
منصور آهی کشید و گفت: «حوصله ندارم. همینجا چند دقیقه حرف میزنیم و بعدش میرم.» این را گفت و اندکی بیشتر روی صندلیاش لم داد.
شعله از کیفش یک سیگار درآورد و این طرف و آن طرف نگاه کرد. وقتی کسی حواسش نبود، سیگار را بین دو تا لبش گذاشت و کبریت کشید و آن را روشن کرد. به طرف منصور گرفت و منصور هم آن را گرفت و شروع به کشیدن کرد. شعله گفت: «حالا مثل یه پسر خوب بهم بگو ببینم چی شده؟ باز با بابات دعوات شده؟»
منصور ابرو بالا انداخت و نُچ گفت. شعله دوباره پرسید: «با کسی دعوات شده؟ میخواستی مسافر یکی دیگه رو بلند کنی و نذاشتن؟»
منصور لبخند زد و دوباره ابرو بالا انداخت و نُچ گفت. شعله اینبار جدیتر پرسید: «منصور چی شده؟ حرف بزن دیگه! ببین دو ساعت واسه کی رفتم آرایشگاه؟ زنیکه ازم پرسید شما هر روز عروسی دعوتین؟ گفتم آره عزیزم! اما نمیدونست که امروز میزنی تو ذوقم!»
منصور همین طور که داشت سیگار میکشید گفت: «ننهام چند روز پیش اومده و دربارهات پرسوجو کرده. اهلِ محل ازت خوب نگفتن. گفتن مثل قرتی مِرتیاست. ننه ما هم رو این چیزا حساسه. جوری حرف زد که همه چیزو پیشِ آقاجونم خراب کرد. منم که خودت میدونی... رگم زیرِ تیغِ آقامه. بگه تاکسی رو بده، دیگه پولِ همین یه نخ سیگارو هم ندارم. نتونستم چیزی بگم.»
@Mohamadrezahadadpour
شعله که از این حرف منصور خیلی جا خورده بود، عرق سرد کرد. منصور وقتی سکوت و خیره شدن شعله را دید، گفت: «ننهام یه روز که با خالهام رفته بودن امامزاده... دو سه روز پیش... آره... دو سه روز پیش... یه زنی رو با دخترش میبینه و...»
شعله دیگر اجازه نداد منصور ادامه بدهد. فورا حرفش را قطع کرد و گفت: «اگه بیام درِ خونتون و به مامانِ عفریتهات بگم دو سه ساله سازِ پسرتو من دارم کوک میکنم، چیکار میکنه؟»
منصور با تعجب به شعله نگاه کرد. شعله ادامه داد: «حالِ مامانِ زبونبازتو خریدارم وقتی بفهمه پسرش تا حالا مسافرِ بین شهری نزده و همه اون شبا پیشِ خودم بوده.»
ادامه👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ توصیههای استاد میرباقری به جهادگران تبیین
#قسمت_اول
📌روایت دشمن این است:
1⃣ مشکلات کشور «فراوان» است!
2⃣ مشکلات، «غیرقابل حل» است و با تغییر مدیران هم حل نمیشود!
3⃣ ریشۀ مشکلات به «مقاومت» بر میگردد!
📌در جهاد تبیین باید هر سه رکنِ روایت دشمن را تصحیح کنیم و روایت درست و واقعی از فتوحات و خلأها ارائه کنیم.
🔹نه مشکلات، فراوان است. نه غیرقابل حل است و نه اینکه به مقاومت برمیگردد.
🔸هنر جهاد تبیین و پیچیدگیهای آن
🔸اهمیت کلانروایت
🔸شُبهات و شَهوات دو عرصۀ هجوم شیاطین.
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@serat_z
کانال صراط را به دیگران معرفی کنید