میگفت ،
رفته بودم حرم حضرت عباس
جای ضریح دیدم یه پدری سر بچه شو چسبونده به ضریح یه چیزایی میگه
بعد بچه شو کشید عقب
یه چیزی بهش گفت
بعد دوباره سر بچه شو چسبوند به ضریح
˼صــراط ِنــور⸀
میگفت ، رفته بودم حرم حضرت عباس جای ضریح دیدم یه پدری سر بچه شو چسبونده به ضریح یه چیزایی میگه بعد
میگه برام جای سوال شدهبود
این داره چیکار میکنه ؟
بعد میگه از یکی که عربی بلد بود پرسیدم
گفتم این داره چی میگه ؟
چی میخواد ؟
مرده گفت خب بزار ببینم چی میگه ؟
˼صــراط ِنــور⸀
میگه برام جای سوال شدهبود این داره چیکار میکنه ؟ بعد میگه از یکی که عربی بلد بود پرسیدم گفتم این د
میگه دیدم عه اشک های این مرد هم جاری شد
گفتم چیشد ؟ چی میگه این پدر ؟!
میگه جواب داد :
بچه اش مریضه ، دکترا جوابش کردن
اومده پیش ابوالفضل عباس
شفای بچه شو بگیره
میگه ابوالفضل بچه مو خوب کن
بعد سر بچه شو برمیگردونه میگه خوب شدی؟
بچه اش میگه نه !
بعد دوباره بچه شو میبره بغل ضریح
میگه خوب میشی!(((((:
ابوالفضل خوب کن
میخوام برم ها..
حال من امشب میگم بیا من تو بگیم
آقا جان
توکه با دستای بریده ات این همه گره باز میکنی
ابوالفضل جان یه کربلا به ما بده دیگه !
ببین نه ازت شفا میخوام
نه مرحمی واسه این دردا میخوام
من فقط ازت کربلا میخوام
بزار بگم قمر بنی هاشم کیه !
بزار بگم به همه کار منو عباس ِ ام البنین جور کرده !
آقای داود امیریان تو کتاب برادر من تویی اوردن که :
مولا علی (ع) رو به پسرانش گفت: حسن و حسین چشمان من هستند، محمد حنفیه بازوی من، و تو عباس... سپس سرِ عباس را به سمت چپ سینه اش فشار داد، عباس صدای قلب پدر را شنید چشمانش را بست، محمد حنفیه آرام خندید و نزدیک گوش حسین گفت: " عباس هم قلب پدر است
˼صــراط ِنــور⸀
_ 🎶 #باقلبگوشدهید !
جزوصالتومداوانشودزخمدلم
چهشودگرنظريبرمنبیچارهکني ؟ .
میگما
قبلا میگفتین راجب چه موضوع صحبت کنیم از چی بگیم چیکار کنیم
یه مشارکت میکردین
همسایه ها هم پایه بودن
حالا چی شده ؟ چی عوض شده ؟
به منم بگین بدونم !
~idââ¢@mola113â¢â° 1.mp3
7.94M
_ 🎶
حالا که دیار تو مارانمیبرند
ماقلبمان شکست حرم را بیاورید
#باصدایقلبگوشدهید
˼صــراط ِنــور⸀
_ 🎶 حالا که دیار تو مارانمیبرند ماقلبمان شکست حرم را بیاورید #باصدایقلبگوشدهید
امام حسین
کاش برای من ِ خسته آغوش واکنی و بگی
نبینمت که غریبی ؛
بیا در آغوشم (: