eitaa logo
صراط رسانه اساتید انقلابی ایران اسلامی
969 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
18هزار ویدیو
177 فایل
♦️#صراط رسانه #شهدای_هسته_ای و اساتیدانقلابی ایران اسلامی فقط خدا دلهارا آرام وقلبهارا مطمئن میسازد يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً #حل_مسئله @SERATE_RESANE
مشاهده در ایتا
دانلود
برهمه دکتران عزیز، خصوصا پزشکان  و پرستاران و کادر درمانی ایثارگر مبارکباد... 🌷خوش تیپ و زیبارو بود و درس‌خوان. این جور افراد تویِ کلاس زود شناخته میشن. نفهمیدنِ درس، کمک برا نوشتنِ مقاله و پایان نامه، و یا گرفتنِ جزوه‌ی درسی بهانه هایی بود که دخترها برا همکلام شدن با محمدعلی انتخاب می‌کردند. پا پیچش می‌شدند، اما بهشون محل نمی‌گذاشت و سرش به کار خودش بود. وقتی هم علنی به اوپیشنهاد ازدواج می‌دادند، محمدعلی می گفت: دختری که راه بیفته دنبال شوهر برا خودش بگرده، به دردِ زندگی نمی‌خوره! نمیشه باهاش زندگی کرد... 🌷محمد علی صبح ها بعد از نماز، قرآن می خواند اگه دخترمون بیدار بود، می گرفتش توی بغل.اگر هم خواب بود، کنار رختخوابش می نشست و می گفت:اینجا قرآن می خونم، می خواهم چشم و گوش بچه ام از الان به این چیزها عادت کنه.... 🌷شهید رهنمون؛ پزشک یا فرشته مهربانی؟! جنگ بود و ناامنی و شرایط نامساعد و بودند همکارانی که تمایل زیادی به ماندن در جبهه نداشتند و ناخواسته آمده بودند اما رفتار گرمی که از محمدعلی با مجروحان جنگی می دیدند آنها را شیفته می کرد و مشتاق ماندن. نه تنها مشتاق ماندن که فعالیتی شبانه روزی شیوه آنها می شد... شهید محمدعلی رهنمون، وی مدتی ریاست بیمارستان نجمیه تهران را بر عهده داشت و در جبهه های جنگ نیز مسئول بیمارستان صحرایی بود... 💥 این خوش اخلاقی و گرمی رفتار محمد علی مختص مجروحان نبود که همه بخصوص همکارانش را نیز شامل می شد و کاری می کرد که آنها شیفته خدمت به جنگ شده بودند و خود مبلغی برای دیگران... 🌷جراحی که رگ‌های پسر شهیدش را بوسید 🌺 ... چند دقیقه بین شهدا گشتند تا این‌که یک جنازه را روی خاک، روبه‌روی دکتر قرار دادند و گفتند: این پیکر آقامجید شما ست. جنازه سر نداشت. رگ‌های گلویش پیدا بودند. دکتر دوزانو روی زمین نشست و به جیب لباس مجید که خونی بود، خیره شد. روی یک تکه پارچه سیاه کوچک، نوشته شده بود مجید ابوترابی. خم شد و رگ‌های گلوی مجید را بوسید و کنار پیکرش سجده شکر بجا آورد... 🌺...این فقط فصل شهادت تنها پسر دکتر را از زندگی پرفرازونشیبی برایتان روایت کردیم؛ بخشی که گویای عمق شخصیت قوی وی بود که هشت سال در اورژانس‌های خط مقدم جبهه‌ها با انجام سخت‌ترین و حساس‌ترین عمل‌های جراحی، جان رزمنده‌های بسیاری  را که زنده ماندنشان به دقیقه‌ها وابسته بود، نجات داد. 🌺... در گلستان شهدای نجف‌آباد، چهار قبر کنار هم بودند. دوتا از قبرها خالی بودند. وقتی پیکر مجید را به گلستان شهدا آوردند، دوستش از وسط جمعیت خودش را به دکتر ابوترابی رساند و او را سر دو قبری که کنده شده بود برد و گفت: آقای دکتر! مجید را این‌جا توی این قبر به خاک بسپارید.دکتر گفت: چرا پسرم؟! 🌺جوان جواب داد: ما چهار نفر بودیم که شب‌های جمعه می‌آمدیم گلزار و سر مزار شهدا دعای کمیل می‌خواندیم. بعد ازدعاچند دقیقه‌ای در این چهار قبر کنده‌شده می‌خوابیدیم. رسول، توی همان قبری که همیشه می‌خوابید، دفن شده.علی ابراهیمی، دوست دیگرمان هم همین‌طور. حالا مجید آمده...بعد به قبر وسطی اشاره کرد و ادامه داد: قد مجید بلند بود و داخل این قبر که می‌خوابید، سرش را به یک طرف خم می‌کرد. همیشه هم می‌گفت: بچه‌ها باید سر من از تنم جدا شود تا این قبر اندازه‌ی من بشود... چله‌ی مجید نشده بود که دکتر برگشت به اورژانس خط مقدم ... 🌷فرزندم آرزوی شهادت داشت و به آن رسید ☀️نخستین شهیده خدمت در راه مقابله با کرونا, "نرجس خان‌علیزاده" می باشد... پدرشان می گفت: دخترم آرزوی شهادت داشت و به آن رسید و تمام حرکات و سکناتش شهادت گونه بود و این مورد، هم در رفتار و هم در صفحه مجازی منتسب به دخترم کاملاً مشهود بود... نرجس خانعلی‌زاده، چهارم اسفند ۱۳۹۸ در پی شیوع گسترده ویروس کرونا در ایران، با عوارض مشابه ابتلا به ویروس کرونا، در حین رسیدگی به بیماران در محل کار خود از حال رفت و به زمین افتاد. وی به دلیل عوارض ریوی و تنگی نفس در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان میلاد لاهیجان بستری شد. نرجس خانعلی‌زاده در عصر روز ۶ اسفند ۱۳۹۸ در بیمارستان میلاد لاهیجان درگذشت. پدر شهیده نرجس خان‌علیزاده  اظهار کرد: رهبر انقلاب، امام و ولی ماست که شهادت این عزیزان را که جانشان را در راه ولایت دادند مورد تأیید ایشان به‌عنوان شهید قرار گرفت... خوشحالم که ولی ما شهادت این عزیزان را که جانشان را در راه ولایت دادند مورد تأیید ایشان به‌عنوان شهید قرار گرفت.... ♦️ ♦️پایگاه خبری تحلیلی @SERATE_RESANE───•┅•╮ 🌐 رسانه اساتید انقلابی ایران.........🇮🇷 •┈┈┈••@SERATE_RESANE••┈┈┈•
💥هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در نخست وزیری را نپذیرفت گفت:من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت باکفش راه بروم اماباشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند. 💥دوری از تشریفات: هر کس رجائی را دوست دارد، برود. همه از این حرف تعجب کرده اند.  گفت: من مهمان دانشگاهم کار خوبی نکردید. که برای استقبال به فرودگاه آمدید الان کار مردم زمین مانده و ناراحت می شوند اگر بشنوند به خاطر من اینجا آمده اید؛ آن وقت فحشش می ماند برای من و شما. 💥 ضعف مرا به حساب انقلاب و مکتب من نگذارید...اين جمله با همه اعتقادش می زد...نصب كرده بود پشت ميزش... خيلي مواظب بود خلاف زير دستانش را كسي به نام انقلاب نگذارد.از انقلاب براي خودش مايه نمي گذاشت. "هيچ وقت" 💥 آقای رجایی شما حزب اللهی هستید؟ خبرنگار این را پرسید: زيركي كرده بود, مي خواست جواب نخست وزیر را بسنجد. گفت: اگر حزب اللهی باشم از نوع لاجوردیهاست... 💥 شهید_رجایی: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند، آنچه مردم را می آزارد و صدای  را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس.😇 🌷ما همسایه شهید رجائی بودیم و ایشان تازه نخست وزیر شده بود. اتفاقاً همان روزها ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم. صبح روزی که مواد زائد بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت. ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت: کمک نمی خواهید؟... شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت: کار مهمی نیست. اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت. هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت: همسایه بودن یعنی همین. او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده ساخت... 🌷یک شب بعد از فراغ از کار روزانه، زودتر از حد معمول به منزل می رفت. در میدان سر چشمه به راننده اش گفت در کناری بایست، همین جا کار دارم. این توقف ناگهانی آن هم در آن وقت شب در جایی که خبری از مسائل مهم مملکتی یا کار اداری نبود همراهان را غافل گیر و بهت زده کرد. پرسیدم چه کاری دارید که بعدأ  انجام دهیم. گفت می خواهم کمی پرتغال بخرم . گفتم اجازه بدهید یکی از محافظان بخرد. گفت: خودم باید بخرم تا بی واسطه در جریان تلاش مردم، وضع خرید و فروش، قیمت جنس، نگاه و احساسات فروشنده نسبت به کارکرد و سود و زیانش باشم. ضمناً می خواهم با انجام این نوع کار های شخصی، وظیفه ام از یادم نرود... 💥 حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوری‌اش را در محضر امام می‌خواند📜  اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهره‌ای گرفته😞و متفڪر ... شب ازش پرسیدم : وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را می‌خوندند ، خیلی توی خودت بودی ، جریان چی بود⁉️ 💢بهم گفت : خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم می‌گفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی☝️ . از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم ... ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم .🌹 برشی از زندگی رئیس جمهور شهید, محمد علی رجایی 🌷... ایشان انسانی فروتن و متواضع بودند. اما در عین حال، به هنگام کار بسیار قاطع بود. ظاهری بسیار نرم و ملایم داشت، اما باطنش بسیار پر صلابت بود... حالت تواضع و فروتنی ایشان از دین باوری سرچشمه می‌گرفت. وقتی با استدلال و تحلیل به حقیقتی می‌رسید، نمی‌شد به راحتی نظرش را عوض کرد. مگر آن که کسی با استدلال و تحلیل بر نظرات وی خدشه وارد می ساخت، در آن صورت سخن حق را با فروتنی می پذیرفت. برشی از زندگی نخست وزیر شهید, محمد جواد باهنر کانال خبری روابط عمومی حزب مؤتلفه اسلامی استان خراسان رضوی 🔵صدای انقلاب را از اینجا بشنوید ‍‌ ‎‌‌‌‎࿐჻ᭂ⸙https://eitaa.com/Motalefe_khorasane_Razavi ⸙჻ᭂ࿐ نظرات وپیشنهادات barane_paeyezi