eitaa logo
صراط
320 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
15 ویدیو
9 فایل
کانالی برای بالارفتن آگاهی مذهبی نگاه به مسایل مختلف با رویکرد مذهبی🍀 لينك دعوت به كانال👇 https://eitaa.com/joinchat/3345088555C5f1d54b903
مشاهده در ایتا
دانلود
☀☀جـــــرعـــه ای نـــــور☀☀ 🍃کی بریم روضه؟ کی برگردیم ؟🍃 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَىٰ طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَٰكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ ۖ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ ۚ... 🌱اى کسانى که ایمان آورده اید! در خانه هاى پیامبر داخل نشوید مگر به شما براى صرف غذا اجازه داده شود، مشروط بر اینکه (قبل از موعد نیایید و) در انتظار وقت غذا ننشینید. 🌱 امّا هنگامى که دعوت شدید داخل شوید. و وقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشینید. 🌱زیرا این عمل، پیامبر را ناراحت مى نماید، ولى از شما شرم مى کند (و چیزى نمى گوید). امّا خداوند از (بیان) حق شرم نمى کند. (احزاب/53) 🌸 نکات: 🍃۱.شان نزول این آیات آداب مهمانی رفتن به خانه پیامبر صلی الله علیه وآله است. 🍃۲. زودتر از زمان دعوت نروید و وقتی غذا خوردید از خانه پیامبر خارج شوید ومشغول صحبت نشوید، چون این کار پیامبر را ناراحت میکند و حیا میکند و به شما جیزی نمیگوید. 🍃۳درست است شان نزول آن مهمانی پیامبر بوده است ولی درباره مهمانی ها ما نیز صادق است و ما هم باید آداب را رعایت کنیم ونباید باعث ناراحتی صاحب خانه شویم. به موقع برویم و به موقع برگردیم. 🍃۴.این آداب فقط درباره مهمانی برای صرف غذا نیست، درباره همه دعوتیها صادق است 🍃اگر برای روضه خانگی نیز دعوت شدیم نباید زودتر برویم یا دیرتر بیاییم و مشغول صحبت شویم. برای روضه دعوتیم، اول روضه برویم و بعد از اتمام وپذیرایی احتمالی برگردیم شاید صاحب خانه کاری دارد و مزاحم هستیم وحیا میکند. 🌷@seratqavim 🌱🌷🌱🌷🌱🌷
🌹🌷🌹یــــــــاد امـــــــام و شــــــهدا🌹🌷🌹 🍃گریه های امام خمینی ره🍃 🌱یک روز در وفات یکی از ائمه به اتاق امام رفتیم، تا دعای توسل بخوانیم. ضمن دعا یکی از آقایان با آن که روضه خوان ماهری نبود ودستپاچه شده بود و صدایش لرزان بود، به محض شروع کردن به روضه و بدون آن که هنوز مطلب حساسی بیان کند، امام چنان به گریه افتادند که شانه هایشان به شدت تکان میخورد. من دانه های اشک را که روی زانویشان می افتاد، میدیدم. چند لحظه بعد، یکی از نزدیکان به روضه خوان اشاره کرد، قطع کن! مبادا برای قلب امام ضرر داشته باشد. 🌱افراد معمولی با صوت غم انگیز و مهارت مداح و ...گریه میکنند، اما درباره امام بارها دیده ام بدون این شرایط، و به محض شنیدن سلام بر یکی از معصومین، اشکشان جاری میشد وبه شدت می گریست. ص۳۶ در سایه آفتاب نوشته محمد حسن رحیمیان 🚩@seratqavim 🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🌥⛅️در غــــیاب خـورشـیــــــــــــد⛅️🌥 🍃امام زمان عج و روضه حضرت عباس 🌱آقای فشندی از اخیار تهران که چندین بار به شوق دیدار امام زمان عج، به حج مشرف شده، 🌱در یکی از سفرها، شب هفتم به صحرای عرفات می آید تا برای همراهان زودتر جا بگیرد. نیمه های شب موفق به زیارت آقا امام زمان میشود، بدون آن که بشناسد و وقتی حضرت میروند، میشناسد. 🌱در آن شب با حضرت صحبت میکند و سوالاتی می پرسد. وحضرت پاسخ میدهد. قسمتی از گفتگوی وی با حضرت: پرسیدم: روز عرفه، که می گویند حضرت ولی عصر(ع) در عرفات هستند، در کجای عرفات می باشند؟ حضرت پاسخ میدهد: حدود جبل الرحمة. 🌱گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می بیند؟ فرمود: بله، او را می بیند ولی نمی شناسد. گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر(ع) به خیمه های حجاج تشریف می آورند و به آنها توجهی دارند؟ 🌷فرمود: به خیمه شما می آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل(ع) متوسل می شوید. (تشرف در شب بعد و مراسم روضه) 🌱اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز روحانی کاروان روضه حضرت ابوالفضل(ع) را خواند و شوری برپا شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند، ولی من دائما منتظر مقدم مقدس حضرت بقیة اللّه ، روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، بودم. بالاخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. 🌷از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی عصر(ع) بیرون خیمه ایستاده اند و به روضه گوش می دهند و گریه می کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(ع) گریه می کردیم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به طرف حضرت ولی عصر(ع) حرکت کنم. بالاخره وقتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند. منبع: آثار و برکات حضرت امام حسین(ع)، ص23 🚩@seratqavim 🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🌥⛅️در غــــیاب خـورشـیــــــــــــد⛅️🌥 🌷دعای ندبه و روضه حضرت زینب س🌷 حجه الاسلام سید صادق شمس: در سال۱۳۶۲ شمسی در محضر آیت الله بهجت بودم. ایشان فرمودند: یک طلبه مبتدی به نام سیدحسین یزدی در مسجد جمکران به خدمت حضرت مشرف شده است. از آقا خانه ای میخواست و حضرت عنایت کردند. حضرت به او مطالبی فرمودند، از جمله این که حضور در فلان جلسه دعای ندبه ترک نشود و مصائب عمه ام را در مجالس تذکر دهید. ص۶۴ عنایات حضرت مهدی به علما و طلاب 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد🌹 @seratqavim
🌷روضه شب اول🌷 متن روضه و توسل به حضرت مسلم ابن عقیل (ع) در روایت هست وقتی مسلم نماز عشا رو خوند برگشت،صف های عقب رو نگاه کرد؛دید سی نفر موندند .. هزار هزار نامه نوشته بودند. ده ها هزار نفر بیعت کرده بودند؛ روایته دوازده هزار نامه از کوفه رفته بود؛رقم های دیگه.. هجده هزار.. زیر هر نامه ای رو عشیره ها امضا کرده بودند.. قبیله ها امضا کرده بودند؛ تعدادشون کم نبود… اوضاع کوفه جوری شد،مسلم برگشت،دید سی نفر هستند. بلند شد اومد از باب کِنده از مسجد کوفه خارج بشه، دید ده نفر باهاشن… پاشو که از مسجد بیرون گذاشت،یه لحظه برگشت، دید کسی با او نیست … “فمشی متبلدا فی الازقة الکوفه” تنها تو این کوچه ها می گشت… “لایَدری اَینَ اَتَوَجَّه….” نمیدونست باید کجا بره.. همین جور تو کوچه ها می گشت… خسته شد،رفت نشست کنار در یه خونه ای… پیرزن در رو باز کرد. “یا عبدَالله لا يَصلُحُ لَكَ الجُلوسُ عَلى بابي…” خوب نیست کنار در خونه ی من بشینی…بلند شو،برو… گفت:آب داری به من بدی؟ پیرزن آب رو آورد و مسلم آب رو خورد… گفت:مگه آب نخوردی؟! اَلَم تَشرَب؟! بلند شو برو. سه بار تکرار کرد… بعد گفت بلند شو برو پیش خانواده ت… صدا زد: “یا اَمَةَ الله! ما لی فی هذالمصرِ اهلٌ و لا عشیرة” من تو این شهر خانواده ای ندارم… پناهگاهی ندارم…بعد اون جریاناتی که میدونید… بالاخره فرداش اومدند.. پسر این زن فداکار؛اون ملعون، مسلم رو لو داد.. آمدند.. مسلم جنگ نمایانی کرد.. بردنش بالای دارالاماره.. دیدند های های داره گریه می کنه.. یکی گفت:مسلم برای تو بده…شما برای کار بزرگی قیام کردید…چرا گریه می کنید؟ فرمود:”واللهِ ما لِنفسی بَکَیتُ.‌‌…”به خدا قسم من برای خودم گریه نمی کنم. “ولا لها من القتل…؟ من از کشته شدن خودم نمی ترسم. مرثیه نمی خونم برای خودم. “ولکن ابکی للحسین و آل الحسین…” من برای حسین گریه می کنم. “فِداک ابی و امی اِرجِع…” @seratqavim
🌷روضه میرداماد شب چهارم محرم🌷 آن روز که به داغ غمت مبتلا شدیم دلخون تر از شقایق دشت بلا شدیم ما یادمان که نیست ولی راستی حسین با درد غربت تو کجا آشنا شدیم ممنون از اینکه آمدی آقای ما شدی ممنون از اینکه نوکر این خانه ما شدیم عزت سرای ماست عزا خانه ی شما با گریه بر تو بود عزیز خدا شدیم ما را خدا به عشق تو می بخشد عاقبت ما عاقبت به خیر تو در روضه ها شویم مرحوم شوشتری تو خصاص(الحسینیه) می فرماید: اگر کسی ماه رمضان، شب های قدر نتونست از باب توبه وارد بشه، محرم از باب الحسین وارد بشه، آخه فرمود: کل الخلق فی باب الحسین.... امیرالمومنین فرمود: برا استغفار حتما باید این سه شرط حاصل بشه، تا استغفارت مورد قبول قرار بگیره، اول باید تسلیم امر خدا بشی، دوم باید پشمیان بشی به معنای واقعی، سوم اینکه که در جبران اینها بخوای کاری انجام بدی، جناب حر هر سه مورد داشت، دیدن داره میاد سپرش برگردونده، بعضی ها میگن چکمه هاش درآورده، این یعنی حسین من تسلیمتم، اومد جلو گفت: حسین جان اجازه بده برم جبران کنم، من دل بچه هات لرزوندم، من راه تو رو سد کردم، ابا عبدالله کسی بدون جواب نمیزاره، ببین چی بهش گفته: پیش از ولادت ما دلت را برده بودیم تو روایت دیدم که وقتی حر اومد جلو ابی عبداللع از سوال کرد: حر تو با مایی یا علیه مایی؟ وقتی حر گفت: من بر علیه شمام، دیدن حضرت سرش انداخت پایین سه مرتبه گفت:لا حول ولا قوة.... چرا آقا جان؟ حضرت بعداً فرمود: آخه من اسم این حر تو شهدا خودم دیدم پیش از ولادت ما دلت را برده بودیم بر تو بشارت از بهشت آورده بودیم در کوثر رحمت شناور گشتی ای حر زهرا دعایت کرد تا برگشتی ای حر ما بر گنه کاران در رحمت گشودیم روزی که تو با ما نبودی، ما با تو بودیم با دست عفو خود به پایت گل فشاندیم تو دوستی، ما دشمن خود را نراندیم ابی عبدالله یه شب مهلت گرفت نگاه ظاهریش مال عبادت و مناجات، اما حضرت میخواست به دشمن وقت بده فکر کنن دارن با کی میجنگن؛ وقتی به عمر سعد گفت: میدونی میخوای چکار کنی، عمر گفت: میکشنم، حضرت فرمود: امانت میدم، گفت زن و بچم، حضرت گفت: با من، حالا من یه پله جلوترش بگم وقتی اون نامر روسینه ی اباعبدالله نشست، تو او لحظه هم حسین میخواد هدایت کنه حضرت فرمود: کی هستی؟ خودش معرفی کرد، گفت: منو می شناسی میخوای منو بکشی، نانجیب گفت: تو حسین بن علی هستی تو پسر فاطمه ای، حضرت پرسید: چرا میخوای منو بکشی؟ نانجیب گفت: میخوام جایزه بگیرم، حضرت بهش گفت: شفاءت قیامتم بهت میدم، نامرد گفت: جایزه امیر خیر من شفاعة... با دست عفو خود به پایت گل فشاندیم تو دوستی، ما دشمن خود را نراندیم امروز دیگر ما تو هستیم و تو مایی تنها نه در مایی در آغوش خدایی وصف تو را باید کنار پیکرت گفت آری تو حری همچنان که مادرت گفت وقتی افتاد رو زمین شاید تو دل حر غوغا بود، هی به خودش میگفت: نکنه آقام نیاد میگن حضرت اومد حر رو به آرزوش رسوند روایت میگه حضرت رسید سر حر رو روی دامنش گذاشت، زخم عمیقی به سر حر اصابت کرده، میگن حضرت دستمال سفیدی داشت زخم سر حر رو بست،   یا صاحب الزمان همیشه معمولاً بخوان خون پیشانی پاک کنن با دستمال پاک میکنن اما من نمی دونم چه سری بود روز عاشورا وقتی پیشونیش سنگ خورد پیراهن عربیش بالا زد سینه ی حسین پیدا شد نانجیب تیر سه شعبه به قلب حسین زد..... هر چی ناله داری هر چی نفس داری حسین میرداماد @seratqavim
  سیراب کرد یا نه؟!.. ذوالجناح کسی به بابام آب داد یا نه؟!.. (یه سوال دیگه مونده هرکی طاقت داره بشنوه) پس یه سوال از بابا پرسید عموم کجاس؟ یه سوال از ذوالجناح پرسید بابام تشنه بود بابامو سیراب کردن یا نه؟! یه سوالم از عمه پرسید چی پرسید! اومد تو گودال قتلگاه نگاه کرد، دید عمه ش یه بدنِ برهنه و بی سرُ بغل نموده .. هی رگاشُ میبوسه .. هی دست و پاشو میبوسه .. یه سوال کرد عمه این بدن کیه؟!.. عمش بدون درنگ، صدا زد دخترم این بدن بابات حسینِ .. خودشو انداخت رو بدن … حسین … دختری که بهانه بگیره، دختری که بابا از دست بده، دختری که داغ ببینه، چجوری آرومش میکنن؟! مثه این صحنه مدینه تکرار شد .. اونجام یه دختری خودشُ انداخت رو بدن .. اونجا ناله بلند شد از آسمونیا، علی آسمونیا طاقت ندارن زینبُ بردار حسینُ بردار .. امیرالمومنین اومد نوازش کنان آروم بچه هارو برداشت ..، اما فردا .. کسی دختر حسینُ نوازش نداد .. من عربیشُ بگم بسه، دیگه فارسیشُ نگم: إجتمعت عده من العراب فجرو ها عن جسد ابیها .. حسین … دستتُ بیار بالا، شب احیاست، شبِ عاشوراست یه جوری بگو صدات برسه کربلا بلند بگو یاحسین @seratqavim
  سیراب کرد یا نه؟!.. ذوالجناح کسی به بابام آب داد یا نه؟!.. (یه سوال دیگه مونده هرکی طاقت داره بشنوه) پس یه سوال از بابا پرسید عموم کجاس؟ یه سوال از ذوالجناح پرسید بابام تشنه بود بابامو سیراب کردن یا نه؟! یه سوالم از عمه پرسید چی پرسید! اومد تو گودال قتلگاه نگاه کرد، دید عمه ش یه بدنِ برهنه و بی سرُ بغل نموده .. هی رگاشُ میبوسه .. هی دست و پاشو میبوسه .. یه سوال کرد عمه این بدن کیه؟!.. عمش بدون درنگ، صدا زد دخترم این بدن بابات حسینِ .. خودشو انداخت رو بدن … حسین … دختری که بهانه بگیره، دختری که بابا از دست بده، دختری که داغ ببینه، چجوری آرومش میکنن؟! مثه این صحنه مدینه تکرار شد .. اونجام یه دختری خودشُ انداخت رو بدن .. اونجا ناله بلند شد از آسمونیا، علی آسمونیا طاقت ندارن زینبُ بردار حسینُ بردار .. امیرالمومنین اومد نوازش کنان آروم بچه هارو برداشت ..، اما فردا .. کسی دختر حسینُ نوازش نداد .. من عربیشُ بگم بسه، دیگه فارسیشُ نگم: إجتمعت عده من العراب فجرو ها عن جسد ابیها .. حسین … دستتُ بیار بالا، شب احیاست، شبِ عاشوراست یه جوری بگو صدات برسه کربلا بلند بگو یاحسین @seratqavim