این بار پناه من آواره شدی یار
ای پادشه بارگه و صاحب و سالار
در کسوت یک خادم ناچیز نشستم
در سایه گه بی مَثلَت ،زخمی و افگار
من سفره ی این سینه ی صد چاک گشودم
این درد نهادم سر این سفره به ناچار
امروز کبوتر صفتم در حرم تو
بر دام تو ،بی دانه نشستم به صد اصرار
ای ضامن آهوی دلم ،سخت غریبم
بر عجز و گنهکاری خود ،کرده ام اقرار
در بارگه تو ،چو گدایی بفروشند!
جانم بخر و جان جوادت گله بگذار
امسال برفت و فلک از نو بشود نو
من پای گدایی نکشم از در دربار
ش.و
29 اسفند 93
سر عشق اشعار آیینی
شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh
نیامد
غروب جمعه گذشت آن نگار هم كه نيامد
صداي شيهه اسب و سوار هم كه نيامد
اميد گفت به من: جاده است و چشم به راهي
هنوز منتظرم، رهگذار هم كه نيامد
مگر قرار نشد نغمه هاي تازه بسازند!
در اين خرابه صداي سه تار هم كه نيامد!
کسي به صيد كبوتر دلي ،كمان به كفم داد
كمان بدست نشستم ،شکار هم كه نيامد
و شاهنامه و من، باز هم حكايت سهراب
نبرد رستم و اسفنديار هم كه نيامد
من از قبيله آتش در انتظار شرارم
به شب نشيني امشب شرار هم كه نيامد
سر عشق اشعار آیینی
شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh
عاشقانه با او
دوستت دارم
ميخواهم به سوي تو بازگردم
اي يگانه هستي بخش
اي زيباترين ! كه در ذهن نمي گنجي
عشق زميني
هرچند بزرگ و بي پيرايه
شادم نمي سازد.
راضي ام نمي كند
معشوقم توئي
اي كسي كه نظيرت را هرگز نيافته ام و نخواهم يافت
قلبم بي تاب عشق تست
و شاخه هاي وجودم مشتاق وزيدن نسيم محبتت
دوستم داشته اي و دوستت دارم
پس دوستم بدار همچنان
ميخواهم پيچكي باشم و به سوي آفتاب تو بپيچم و بالا بيايم
حتي وقتي به تو فكر ميكنم و از تو حرف ميزنم احساس ميكنم انسان بهتري هستم
ولي كاش
بتوانم در اينهمه قيل و قال سكوت كنم
تا صداي تو در وجودم طنين انداز شود
دلم برايت تنگ است
خيلي تنگ
سر عشق اشعار آیینی
شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh
مرد رستگار
باید بگویم از غم زینب
ولی چرا
لب بسته ام هنوز؟!
از رفتن پدر
آشفتن نماز
از خنجر ستم
فزت و رب کعبه فرزند کعبه شد
پژواک بیکران
گلواژه ای سپید
در صحن آسمان
با هر یتیم کوفه و هر پیر ناتوان
از دیده حسین (ع)
چون دیده حسن(ع)
اشکی شده روان
کو مادری که گریه کند زینب غمین
بر شانه های او؟!!
بدرود ای پدر !
ای تکیه گاه عدل!!
از زخم فرق تو
با آب تیغ کین
نیلوفران سرخ
بشکفته بر رُخت
ای مرد رستگار !
از باغ پربهار
دستانمان بگیر!
سر عشق اشعار آیینی
شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh
عطش و روزه
لبها کویر گشته
دهان دشت خشک خشک
گویند روزه ام
آیا از این همه نعمت نصیب هست؟!!
درهای دوزخ ار چه ببستند
باز هم
من غرق آتشم
از عرش تا زمین در رحمت گشوده است
اما حقیر عالم فانی نشسته ام
در انتظار یک نظر از خواجه جهان
افسوس از این تغابن بی انتهای نحس
هیهات روزه ای که عطش ماند از آن و هیچ
سر عشق اشعار آیینی
شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh
من و ایتام کوفه هم دردیم
بی پدر گشته ها شبیه هم اند
سر عشق اشعار آیینی
شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh
آب و آیینه تجسم میکند رنگ اصیلت را
نور افلاک و سحر تابد، تجلی جمیلت را
آری عالم لب به لب مفتون آیات تو است آیا
می رسد روزی که بینم آن جمال بی بدیلت را؟
سر عشق اشعار آیینی
شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh
هدایت شده از روح المقاومة
🔵استاد عباسعلی براتیپور، شاعر انقلاب و دفاع مقدس در ۸۰ سالگی درگذشت
🔸بهت نگاه، وعده دیدار، کتیبه شکیب، سینای سبز عشق، با شقایقها برادر، عطش عشق، داغ تشنگی، سوار مشرقی، در ساحل علقمه، ماه در فرات، گزیده ادبیات معاصر ۲۴، زیتون و زخم، دل و دریا، سه مجموعه شعر درباره رحلت امام راحل (ره) و ... بخشی از آثار زندهیاد براتیپور هستند.
🔺صدای انقلاب:
@sedaye_enghlab
باران من!
غنچه های طراوت فریادت میکنند!
تنگ چشمی رسم آب نیست.
بیا!!
سر عشق اشعار آیینی
شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh
باران که میبارد
ناغافل به خودم می آیم
میبینم
تندتند دارم برای آمدنت دعا میکنم:
اللهم عجل لولیک الفرج
#انتظار
سر عشق اشعار آیینی
شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh
رگ حسین تباری
به آن ضریح مطلای مرقدی که نداری
دخیل بسته ام این دست و سینه را به نداری
رواق و صحن و شبستان و گنبد و حرمت، خاک
و زائران تو ، تنها کبوترند و غباری!
فضائل تو کثیر است و در شمار نیاید
اگر چه هر چه کتاب است در جهان، بشماری
طریق کذب و فریب و دروغ و زرق و ریا را
جهان به مکتب {صادق} نهاده است کناری
و تاج شیعگی ام تا ظهور حضرت حجت عج
ز فقه {جعفر}ی است و رگ حسین تباری
سر عشق اشعار آیینی
شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh
متن ادبی
خون سرخی جاریست
از عاشورا تا امروز
تا همین چند ثانیه پیش
خون سرخ است
سرخ سرخ
به سرخی رگهای شهید
به سرخی لبهایی که الله اکبر میگویند
خونی که جاریست
و میسازد
خانه اسلام را
جامه اسلام را
جامعه اسلام را
و به یاد بیاور
آخرین لحظات حیات این رگهای سرخ
آ ن لبهای سرخ چه خواسته اند
...
سیاه است
یکدست سیاه
یکپارچه است
از بالا تا پائین
اما بوی سرخ میدهد
آنگاه که بر سر تست
بوی خون شهید میدهد
شهید که با خون خود راه شیطان را بست
و تو
که با چادر سیاهت
راه تیرهای زهرآگین شیطان را بسته ای
آری این سپری فولادین است که شیطان را ناکام میکند
که رسول خدا فرمود
نگاه به نامحرم تیری است از تیرهای شیطان
سپرت را زمین مگذار
که برای زخمهای شیطان مرهمی نیست
چادرت را رها مکن
تا مقامی بیابی
در خور ستایش شهیدان
سرعشق
اشعار آیینی شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh
بی تابم و حریص قرار توام رضا
دلتنگ لحظه های کنار توام رضا
سرگشته تر شدم ز پریشانی فراق
مشتاق انسجام مدار توام رضا
پاییز با وجود نحیفم چه ها نکرد
محتاج بوسه های بهار تو ام رضا
ای سایه سار لطف که آرام می کنیم
من کودک یتیم گذار تو ام رضا
ضامن نشو ،که آهوی قلبم شکار تست
دیریست بند صید شکار توام رضا
سرعشق
اشعار آیینی شراره(زهرا) وقار
https://eitaa.com/serreeshgh