eitaa logo
سه‌ شنبه های مهدوی نوشهر
307 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
15 فایل
.
مشاهده در ایتا
دانلود
حرف تولید حق میکند لذا انسان با پدر و مادر خود جدل نمی کند تا ثابت کند حرف آنها باطل است و حرف خودش حق است.. انسان باید نظر و پیشنهاد خود را با کمــــــــــال ادب و تواضع بیان کند، اگر پذیرفتند که هیچ واگر نپذیرفتند، حـــــــــــق برای او همان است که آنــــــــــــــــــها می گویند. 🌙 @binahayat_ir @seshanbeh_mahdavi_noshahr
﷽ ----- این شب‌ها دلم می‌رود جایی که شاید… شاید کسی آن را… هرگز ندیده و روایت نکرده است. این شب‌ها انگار نگاهم، قلبم، کشیده می‌شود به قرن‌ها قبل، گوشه یک خانه، کنج یک اتاق… کنار آن یک نفر که در بستر دراز کشیده، خودش را در خودش جمع کرده، آستین به دهان گرفته، هی اشک ریخته، هی بغض کرده، هی در دل، در سکوت، ضجه زده، ناله کرده نه! شاید اصلاً آنقدَر بی‌قرار میشده که از خانه میزده بیرون هی راه می‌رفته فکر می‌کرده لب میگزیده مینشسته و بلند میشده بی‌صدا به سینه، به سر میزده . عباس را می‌گویم! . برادرها برایش تعریف کرده‌اند…! آنچه نباید را، آن حرف‌های سوزاننده کُشنده را، شنیده است ماجرای رحلت نبی را، بیعت علی را ماجرای در را، مادر را… . سوخته است هزار بار هزاران بار . با آن غیرت و قدرت، فکر میکنم شاید قمر بنی هاشم با چشم‌هایی سرخ و قلبی تپش گرفته، خودش را هر شب در ذهن، سراسیمه میرسانده به کوچه از لابلای جمعیت نامردها رد میشده یک تنه هیزم های گرگرفته را کنار میزده با آن که نوجوانی بیش نبوده، چنان نهیبی میزده که تمام مدینه، مانند خودِ خود خیبر، بر خود میلرزیده و دیگر احدی جرئت نمیکرده بر در نیم سوخته لگدی… یا نه اگر دیر میرسیده، خودش را میکشانده پشت در میرسیده به مادر با آن شانه‌های ستبر، در آغوشش میگرفته، تا اگر درِ آتش گرفته میخواهد بیفتد، لااقل روی مادر… یا نه اگر دیرتر میرسیده میدویده به میان کوچه کنار مادری که هرچه رمق مانده را جمع کرده و چنگ زده به دامنِ ولیّ ، خودش را سپر غلاف آن شمشیر و تازیانه‌ها… یا نه اگر دیرتر هم میرسیده دور آن مخَدَّره‌ی مُلکِ ملکوت، مادرِ خمیده بازوشکسته را میگرفته تا از آن چشم‌های نامحرم بی‌حیا… یا نه…… اگر اصلاً همه اینها تقدیر بوده و گریزی نبوده از اتفاق‌شان و امر بوده بر سکوت و صبر، شکسته و آتش گرفته، میرفته کنار زینبینِ دو سه ساله، چشمانشان را میبسته که نبینند، دستانشان را میگرفته که نترسند، سرشان را بر سینه میگذاشته که دق نکنند… . . . فکر کن نوجوان تنومند غیوری باشی و برادرها برایت تعريف کرده باشند!… آب می‌شوی آب…! . تازه آن رازِ مگوی حَسن بماند! شرح آن یکی کوچه بماند… . 🖤 پی‌نوشت: -شاید برادرها نه، ام‌البنین… ذره ذره، کم کم… 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
آن موقع که میزدی، در چشمان بی‌فروغ پسرم قلب شکسته مرا ندیدی؟ نگفتی ، ی دارد؟............ @hejrat_kon پی‌نوشت : دیالوگ مادر شهید حسین زینال زاده در دادگاه شبتون پر نور :)🌙 🌱@seshanbeh_mahdavi_noshahr
﷽ ---- فکر میکنم شب هفتم دهه محرم، مردها بروند بیرون! روضه را بگذارند برای ما زن ها؛ امشب، شبِ جان دادنِ ما هاست... - لا لا لا لا علی آروم بگیر نازدونه‌ام... - 〰〰〰〰🖤〰〰〰〰 نه! نه! مردها بمانند! برای یاری حسین برای آن وداعِ داغ برای آن نگاه متحیر به اتفاقِ «من الاُذُن الی الاُذُن» ، برای آن قدم های لرزانِ جلو رونده - عقب برگشته تا پشت خیمه گاه، برای آن با نوکِ شمشیر خاک را قد پیکر یک شیرخواره ذبح شده کنار زدن، برای آن رویارویی شرمگینِ سنگینِ غمگین با اهل حرم.... 〰〰〰〰🖤〰〰〰〰 برای ما زن‌ها، یک روضه دیگر هست، که بی حد است. مردان را به این بخش از مصیبت راه نیست؛ اصلاً مردی نمیتواند بفهمد چقدر درد دارد آن لحظه، چقدر داغ دارد آن جریان... آن جا که بعد از واقعه، به اهل حرم رسید آه آب چه کردی با رباب؟!..... حالا رباب مانده و طعام و شراب طفلش حالا رباب مانده و آغوش خالی حالا رباب مانده و گهواره بی علی.... مرا همین جا پای همین صحنه خاک کنید..... ✍ هـجرتــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon
﷽ -------- جنگ‌آوری و تنومندیِ او زبان‌زد است زینب که نگاهش می‌کند، دلش قُرص می‌شود عباس یک‌تنه، لشکرِ حسین است علمدار است سپهدار است . . اصحاب که یک به یک برزمین می‌افتند، نوبت به بنی هاشم می‌رسد عباس چشم دوخته به لبان مولا همه اذن می‌گیرند و می‌روند و بر...نمی‌گردند حسین می‌ماند و عباس و حمله‌ها و ولوله‌ها "اذنِ میدان بده پایان دهم این غائله را!" حسین نگاهی به برادر تنومندش می‌کند، نگاهی به خیمه‌ها "العطش، العطش... " . "برادرم! عطشِ زنان و کودکان را دریاب... مَشک را بردار و آب بیاور..." . . سی و پنج سال برای جنگاوری امروز آماده شده باشی! نزد حیدر کرّار فنون رزم آموخته باشی سال‌ها دوشادوش حسن و حسین علیهماالسلام تمرین جنگاوری کرده باشی همراه علی علیه‌السلام شمشیر زده باشی و درس پس داده باشی ناگهان امیر و امام‌ت بگوید برادرم، برو آب بیاور! جز عباس چه کسی می‌تواند این فرمان را بشنود و حتی لحظه‌ای در ذهن نیاورد: من با تمام توانمندی‌هایم و قدرت و جنگاوری ام، بروم دنبال آب؟! همانگونه که وقتی مولا فرمود یمین لشکر با تو، گفت چشم وقتی فرمود حفاظت از خیام با تو، گفت چشم حال گفته سِقایت حرم با تو... بی‌درنگ می‌رود! و در همین راه شهید می‌شود... در راه ... طبق ... با أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ نه فقط تسلیم ظاهری بلکه تسلیم قلبی یعنی لحظه ای "در دل" هم، چون و چرا نکردن . برای من درس و است در مقابل و (درکنار ؛ که وه که چه مقامی‌ست...) . ، امروز - بی ولی و امّا- برای من پذیرفته و چشم گفتنی و محترم است؛ . پی‌نوشت: قمربنی هاشم علیه‌السلام این ادب، وظیفه گرایی، ولایت‌پذیری، تسلیم و اطاعت از امام را در خانه، از مادرش آموخت... "هرکه بهشتی می‌شود، پایه‌ی بهشتی شدنش از مادر است " «والله ان قطعتموا یمیني انّي احامي ابداً عن ديني» . . @hejrat_kon @dr.mother8
میلاد سرور بانوان جهان و مادر تمام شیعیان بر شما و تمام مسلمانان مبارک باد❤️ 🌱 @seshanbeh_mahdavi_noshahr
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ اشک‌های مادر زنجانی در سوگ سید محرومان... نمیخواستم بیام ولی به خاطر شما (مادر) اومدم 🔸روایتی شنیدنی از حضور شهید آیت الله رئیسی در منزل پیرزن زنجانی😢 @seshanbeh_mahdavi_noshahr
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حـرفِ دل✍ از شبی که معراج رفتم تا به امروز هنوز حیران و‌ گریان پنج فرزند قد و نیم قد معصومه ام...❤️‍🔥😭 بالای سر تابوت نشسته بودن و با بغض همراه با نوحه سینه میزدن و اشک میریختن.... وقتی جلوتر رفتم پسرش گفت بی قراری نکنید حتما خدا اندازه و ظرفیت ما رو میدونسته که این داغ بزرگ بهمون داده..... 👌آفرین معصومه...به حالت غبطه خوردم.... هم شهید شدی و هم فرزندانت را شهیدگونه تربیت کردی.... 🌷شهادت گوارای وجودت