eitaa logo
سه شنبه های مهدوی
4.5هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
464 ویدیو
5 فایل
مقدمه ایست برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی،شده است غریب ترین..🌸 پرداخت نذورات سه شنبه های مهدوی👇 5892107047008563 https://zarinp.al/seshanbeha بنام #سه_شنبه_های_مهدوی شماره ثبت:۳۹۶۶۸۰۶۲۱۴۰۰۱ 🔹ارتباط باما👈 @seshanbemahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید راوی داستان به غروب منا رسید پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب باد مخالف آمد و ابر بلا رسید بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید از تل زینبیه سرازیر شد زنی آری رسید خواهرش اما کجا رسید جایی که حنجری شده درگیر خنجری جایی که جان او به لب تیغ ها رسید جشن است! دور هلهله‌ ها هم گذشت و حال هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید ◼️
آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبة جدک الحسین علیه السلام
@seshanbemahdavi
... خون ح سین منتظر انتقام توست زینب تو را صدا کند از جان، نیامدی أعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِيِّهِ‏ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ @seshanbemahdavi
Davazdahomin-Emam.mp3
3.71M
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بیا دعا کنیم امام غائبُ بانی روضه ام‌ مصائبُ ندبه سینه زن شده "أين الطالبُ ..." ◼️آجرک الله یا صاحب الزمان ... @seshanbemahdavi
من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم کوچه تنگ ندیدم چو عمویم امّا تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم از همه سختی گودال همین بس باشد قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت پی انگشت پدر در همه جا گردیدم با عبا جمع نمودم که نریزد عباس پاره های تنِ سقای دلاور دیدم کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم وای از شام که ناموس خدا را بردند خنده و هلهله در مردم کافر دیدم سخت تر از همه بازار یهودی ها بود عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم ◼️آجرک الله یا صاحب الزمان ... @seshanbemahdavi
.💠 سیصد و هشتمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... حُرم بوسه لبهای ترک خورده ای را برگونه اش احساس کرد ... چشمهای بی رمقش را گشود ... حیرت نکرد ... از این خانواده کم محبت ندیده بود؛ محبوبش، مانند علی اکبر، صورت بر صورت غلام سیه چُرده خود گذارده بود. در واپسین لحظات، صدای آسمانی ارباب گوشش را نوازش داد ... پروردگارا رویش را سپید و بویش را عطرآگین نما ... مهربان اربابم ... چندی است تمام عزت و آبرویم مدال خادمی درگاه شریف توست، اما ... شرمسارم ... می دانم که تیرگی گناه رویم را سیاه کرده ... و عطر نیکان از اعمالم به مشام نمی رسد، اما ... چشم امید به دعای شما‌ دوخته ام ... و می دانم دعای شما، ضامن عاقبت بخیری ام می شود. آقا جان ... دستم‌ ا رها نکنید و از دامان پرمهرتان نرانید. خدا را چه دیدید؟؟؟ شاید چونان حُر، در آخرین لحظات لایق جانفشانی پای رکابتان گشتم. شاید همچون زهیر‌، مانند حبیب، بُریر یا جون ، در واپسین لحظات زندگی ام، آخرین تصویری که در قاب چشمانم می نشیند، چهره دلربای شما باشد‌ خدا را چه دیدید؟؟؟!!! سه شنبه ای دیگر نیامدی و نگاه مان دست خالی برگشت. اين سه شنبه به تاريخ سوم مرداد ماه ۱۴۰۲، با اهداء چای روضه، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی و میز کودک و نوجوان از دیگر خدمات خادمان بود. حُر کن مرا که جان‌ من از شرم پر شده من را که راه نیست به جمع حبیب ‌ها أللهم اجعلنا من خير أعوانه و أنصاره وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ ....   @seshanbemahdavi
روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 به تاریخ قران قرائت شده ۶۰ صفحه صلوات فرستاده شده ۹۳۶۸ صلوات @seshanbemahdavi
18.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ✨ بر سر گنبد زرّین حسـیـن بن علی پرچم کرببلا منتظر توست بیا گزارش تصویری روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 😍 به تاریخ 🌱 @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... عاشق هیئت بود ... دلش می رفت برای شستن استکانهای چای روضه و جفت کردن کفش های عزاداران حسینی ... اصلا سرش درد می کرد برای هر کاری که کمتر دیده شود ... ساعات خادمی حال خوشی داشت ... خدمت می کرد و زیر لب با خود نجوا داشت و اشک‌ می ریخت ... بارها از مادر شنیده بود کودکی اش در روضه های هفتگی سپری شده و در هیئت و مسجد ... تمام عشق و ارادتش را به خاندان عصمت مرهون پاکی مادری می دانست که با وضو از شیره جانش به او نوشانده بود، در حالیکه چشمانش بر غربت اهل بیت بارانی بود و لالایی اش زمزمه عاشقانه هایش با آل الله ... عصر تاسوعا بعد جارو زدن حسینیه، لباسهایش را مرتب کرد، دستی به موهایش کشید و راهی شد ... مثل هر پنج شنبه برای دیدار مادر سر از پا نمی شناخت ... تمام مسیر زیر لب دلگویه های مادر با حضرت سقا را زمزمه می کرد ... اینک‌ پایین پای مادر ایستاده بود ... به آرامی آب را روی سنگ سپید ریخت و با دست‌ گرد از روی سنگ زدود. به اسم مادر که رسید عاشقانه نوازشش کرد، خم شد و گل بوسه ای بر روی اسم مادر نشاند ... بوسه ای بر دست و بوسه ای دیگر بر پای مادر زد ... کنار مادر نشست و روضه حضرت سقا‌ را زمزمه کرد؛ روضه او را به روزهای دور برد ... همان‌ روزها که مادر پیراهن مشکی اش را به او میپوشاند و شال سیاهش را ... سه شنبه ای دیگر فرا رسید .... قرار ما سه شنبه دهم مرداد ماه ۱۴۰۲، . من غم و مهر تو را با شیر از مادر گرفتم روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِه .... @seshanbemahdavi