eitaa logo
سه شنبه های مهدوی
1.1هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
393 ویدیو
5 فایل
مقدمه ای ست برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی،شده است غریب ترین..🌸 پرداخت نذورات سه شنبه های مهدوی👇 5892101403351352 بنام امیرحسین عسگری 🔹ارتباط با ما👈 @seshanbemahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ✨ به آن یتیم که اشکش ز ترس بند آمد پناه هر دل تنها چرا نمی آیی؟؟؟ گزارش تصویری روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 😍 به تاریخ 🌱 @seshanbemahdavi
🌸 مشارکت در برپایی موکب پذیرایی و خدمات رسانی اربعین حسینی شما هم در این خیر به هر میزان که مایلید سهیم شوید😊 میشه حتی با نذر ۱۰۰۰ تومن هم در این خیر سهیم شد👌 1⃣واریز نذورات از طریق کارت به کارت👇
5892101403351352
بنام امیرحسین عسگری "برای کپی شماره کارتها روی هریک کلیک کنید" 2⃣ با نشر این پوستر نیز در این خیر شریک باشید. 🌺 مشاهده گزارش برنامه ها👇 @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... جاده بر هر قدمش بوسه می نشاند ... هر قطره از مروارید اشکش که بر زمین‌ می چکید، دل زمین آب می شد و فرو می ریخت ... با شال مشکی اش عرق از چهره پاک کرد و به سوی موکب بی ریایی که کنار جاده بود حرکت کرد ... پیرمرد تکیده ای با چند جعبه، یک‌ کتری دود گرفته، چند استکان و سینی ای خرما موکبی برپا کرده بود ... پیرمرد هلابیکم گویان به استقبال سید جوان آمد ... جعبه ای چوبی را وارونه کرد و نعارف کرد تا لختی بنشیند و خستگی به در کند... بر دستهایش آب ربخت و استکانی چای برایش ریخت ... سید با خوشرویی با پیرمرد غرق گفتگو شد، گوبا سالهاست او را می شناسد ... کمی که گذشت جوان برخاست و از پیرمرد تشکر کرد و دست هایش را بدعا بلند کرد ... جوان دور و دورتر می شد و پیرمرد همچنان با نگاهش او را بدرقه میکرد ... سیل جمعیت در کنار سید بسوی جنت الحسین در حرکت بود؛ یکی دسته دسته گل صلوات پیشکش وجود نازنین امامش میکرد ... در هر قدمِ آن دیگری، عطر دعای فرج‌ موج‌ می زد ... پیرزنی لنگ لنگان طی طریق می کرد و در آرزوی نوشیدن جرعه ای دیدار محبویش با او نحوا میکرد، از کنار جوان که گذشت زیر لب گفت: السلام علیک‌ یا سیدی و مولای یا صاحب العصر و الزمان ... سید جوان سر مبارکش را بلند کرد و فرمود: "و علیکِ السلام و رحمة الله و برکاته ". سه شنبه ای دیگر از راه می رسد .... قرار ما سه شنبه هفتم شهریور ماه ۱۴۰۲، . یعنی میشه یک اربعینُ با گل نرگس ما هم توی راه نجف تا کربلا باشیم؟   وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi
💠 سیصد و سیزدهمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... دختر بچه ای کوچک جعبه ای دستمال کاغذی در دست ... جوانانی رعنا سینی های میوه بر روی سر ... پیرمردی بطری آب معدنی تعارف می کند ... و پسرکی زوار را به نوشیدن چای عراقی دعوت می کند ... مادری کنار جاده نان تازه می پزد و لقمه لقمه محبت به زائران پیشکش میکند ... رقص پرچم های سبز و سرخ و سیاه در دست باد ... صدای گام های خسته زائران‌ بر سینه جاده ... صوت محزون مداحی های ایرانی و عراقی ... پیرمردی که با عصای زیر بغلش آرام آرام تا رسیدن به معشوق راه می پیماید ... مادری جوان کالسکه فرزندش را که نذر یاری امام زمانش کرده به جلو می راند ... پسری مادر سالمندش را بر دوش گرفته و ... این روزها قاب تلویزیون پر است از این تصاویر شوریدگی و سهم من باز بغض است و اشک و حسرت ... زیر لب می گویم ... پروردگارا مپسند این گونه که از کاروان زائران مولایم حسین جا ماندم، از کاروان منتظران حقیقی حسین زمان جا بمانم. سه شنبه ای دیگر نیامدی و نگاه مان دست خالی برگشت ... اين سه شنبه به تاريخ هفتم شهریور ماه ۱۴۰۲، با اهداء چای روضه، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی، میز کودک و واکس صلواتی، از دیگر خدمات خادمین سه شنبه های مهدوی بود. ای کاش همیشه یاورت باشم‌ من در وقت ظهور محضرت باشم‌ من أللهم اجعلنا من خير أعوانه و أنصاره وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ .... @seshanbemahdavi
روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 به تاریخ قران قرائت شده ۹۲ صفحه صلوات فرستاده شده ۹۸۹۸ صلوات @seshanbemahdavi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ✨ ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد، وقت است که باز آیی گزارش تصویری روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 😍 به تاریخ 🌱 @seshanbemahdavi
... یک شمه از ظهور تو دیدم به اربعین آه آن زمان که رخ بنمایی چه ها شود! @seshanbemahdavi
... اربعین آید و گر روز ظهورت نشود خاک عالم به سر ماست خدا رحم کند @seshanbemahdavi
🌸 مشارکت در برپایی موکب پذیرایی و خدمات رسانی اربعین حسینی شما هم در این خیر به هر میزان که مایلید سهیم شوید😊 میشه حتی با نذر ۱۰۰۰ تومن هم در این خیر سهیم شد👌 1⃣واریز نذورات از طریق کارت به کارت👇
5892101403351352
بنام امیرحسین عسگری "برای کپی شماره کارتها روی هریک کلیک کنید" 2⃣ با نشر این پوستر نیز در این خیر شریک باشید. 🌺 مشاهده گزارش برنامه ها👇 @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... دلم آتش می گیرد از یادآوری خاطراتی که آسمان چشمان نازنین ات را بارانی می کند. اربعین سال ۶۱ ... و سرانجام زینب از سفر بازگشت ... خسته، شکسته، خمیده ... اما سربلند ... که قیام خونین برادر را به ثمر رسانده بود. عمه جانت را می بینی؛ روزی را به خاطر می آورد که اول بار قدم به این سرزمین نهاده بود ... خورشید را پیشاپیش کاروان به یاد می آورد و ماه را که یک قدم عقب تر از خورشید به پیش می رود ... سجاد و علی اکبر اکبر و قاسم را می بیند گرم گفتگو ... و رقیه را که برای عمه شیرین زبانی می کند و علی اصغر را که در آغوش گرم‌ رباب به خواب ناز فرو رفته است. گلاب اشک چهره آفتاب سوخته اش را می سوزاند ... چشمان مهربان ات با اشک وضو می گیرد ... زینب از ناقه پیاده می شود، اما ... این بار زانوان قدرتمند یل ام البنین رکاب برایش نمی گیرد ... و دست های مهربان جوان رعنای لیلا دستش را برای گرفتن دستهای زخمی عمه‌، پیش نمی آورد ... زینب خمیده اما سربلند به سوی برادر حرکت می کند .. با قدمهای شمرده شمرده ... دست بر سینه ... آهسته آهسته گام برمی داری و دست بر سینه می گذاری ... السَّلامُ عَلَیٰ وَلِیِّ اللّٰهِ وَحَبِیبِهِ ... به کنار برادر می رسد ... بیش از این تاب نمی آورد، خود را به روی آرامگاه برادر می اندازد و عرضه می دارد: "عزیز دل خواهر ... زینب ات از سفر باز گشت". سه شنبه ای غمبار از راه می رسد .... قرار ما سه شنبه چهاردهم شهریور ماه ۱۴۰۲،همزمان با شب اربعین سرور و سالار شهیدان، . ای خونجگر ز قامت زینب بیا بیا ...   اللّهم عجّل لوليّک الفرج بحقّ زِينَبِ کُبري سَلامُ الله عََليها ...  @seshanbemahdavi
ای کربلا ..‌ آغوش بگشا ... زینب آمد ◼️آجرک الله یا صاحب الزمان ... @seshanbemahdavi
... بگو بگو به کدامین دعات خواهم یافت؟ بگو کجا برم این حسرت سؤالی را؟ @seshanbemahdavi
..‌. هزار مرتبه خواندم دعا میان قنوت خدا کند که نباشم دلیل غیبت تو @seshanbemahdavi
💠 سیصد و چهاردهمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... آفتاب گردان هایی بودیم پژمرده و سربه زیر افکنده ... بر دلهامان تابیدی و روی دلهامان را به سمت آستان شریف ات گرداندی ... شش سال پیش در چهاردهمین روز از ششمین‌ ماه بود که یک به یک انتخاب مان کردی و بر سر سفره کرامت ات نشاندی؛ مدال پر افتخار نوکری بر سینه مان نهادی و رخصت مان دادی تا مهربانی ات را در گوش شهر جار بزنیم ... تا به فرزندانت یادآور شویم که پدر تنهاست ... غریب است ... جنس تنهایی اش از نخ بی مهری ماست؛ زان پس، قرار دل های تنگ و بی قرارمان شد میعادگاه عاشقی مان‌، که نام از دیار امام رئوف و غریب مان گرفته ... شش سال است سه شنبه ها، آهوی دل مان به شوق صید شدن، روانه میدان عاشقی توست ... و کبوتر روح مان جلد آشیان تو . نیک‌ می دانیم توفیق این روزهای دلدادگی نه به لیاقت و شایستگی ما، که به کرامت و سخاوت توست ... شکر این نعمت بر خود واجب می دانیم و تنها خواسته مان این است که اینک که نمک خورده خان احسان و کرامت ات هستیم ، نمکدان نشکنیم. سه شنبه ای دیگر نیامدی و نگاه مان دست خالی برگشت ... اين سه شنبه به تاريخ چهاردهم شهریور ماه ۱۴۰۲، با اهداء چای روضه، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی و میز کودک، از دیگر خدمات خادمین سه شنبه های مهدوی بود. باز یکسال گذشت و خبری از تو نشد ... وَ أَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ وَ الاجْتِهَادِ فِي طَاعَتِهِ ... @seshanbemahdavi
روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 به تاریخ قران قرائت شده ۴۴ صفحه صلوات فرستاده شده ۱۷۴۹۸ صلوات @seshanbemahdavi