eitaa logo
سه شنبه های مهدوی
5.5هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
530 ویدیو
7 فایل
مقدمه ایست برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی،شده است غریب ترین..🌸 پرداخت نذورات بنام #سه_شنبه_های_مهدوی👇 5892107047008563 https://zarinp.al/seshanbeha شماره ثبت:۳۹۶۶۸۰۶۲۱۴۰۰۱ #میدان_خراسان 🔹ارتباط باما👈 @seshanbemahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 سیصد و هجدهمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... فرقی ندارد ... هر کجای عالم که باشیم ... در با آغوش باز میزبان میهمانان گرانقدرت باشیم .... یا آغوش گرم قطعه ای از بهشت، میزبان خستگی ها و دلتنگی هامان باشد ... آفتاب سه شنبه که سر بزند ... نگاه مان در جست و جوی بهشت گمشده چشم های توست. در خجسته سالروز میلاد باسرسعادت پیامبر مهربانی ها و صادق آل طه علیهما السلام، سه شنبه ای شیرین بر ما گذشت ... سه شنبه ای که دست های نازنین تو، در تقدیر شب های قدر، برایمان رقم زد و امضا نمود ... سه شنبه ای در آغوش گرم حضرت ارباب ... در زیباترین قرار عاشقی مان، در رویایی ترین دو راهی عالم، نیامدی و نگاه مان دست خالی برگشت .... اين سه شنبه به تاريخ یازدهم مهرماه ۱۴۰۲، همزمان با خجسته سالروز میلاد باسعادت ختم المرسلین و حضرت صادق علیهما السلام با پذیرایی کیک خانگی و بسته های شکلات و شیرینی و اهداء جاکلیدی و گل رز با برپایی میز قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب ، میز کودک و میز گریم کودکان در میدان عاشقی و هم‌چنین عده ای از خادمین ، با پذیرایی نوشیدنی موهیتو و اهداء جانمار، جا کلیدی، گیره روسری و‌ مداد رنگی عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کربلای معلی پراکندیم. غروب روز سه شنبه دلم هوایی توست ... وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... دست های خدا بسته بود ... اما فاطمه هنوز جان در بدن داشت ... شیر خدا را که کشان کشان از خانه بردند، سرو قامتش را که خم شده بود راست کرد و برای‌ یاری امام زمانش در کوچه بنی هاشم شروع به دویدن کرد ... همان کوچه که هنوز معطر بود به رایحه دل انگیز نفس های پیامبر رحمت ... آن زمان که ندای روح بخش "السلام علیکم یا اهل بیت النبوة" اش بر در خانه علی، کوچه را عطرآگین‌ می کرد ... همان پیامبری که برای رسالتش اجری جز مودت اهل بیتش طلب نکرده بود! در کوچه پس کوچه های آخر الزمان .... ما برای یاری امام زمان مان چه کرده ایم؟؟؟ سه شنبه ای غمبار فرا رسید ... قرار ما سه شنبه هفتم آذر ماه ۱۴۰۲، همزمان با ایام شهادت جانسوز دخت نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهما . در راه حفظ جان امام زمان خویش زهرا تمام هستی خود را فدا نمود وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... این روزها حال دنیا رو به راه نیست ... هرروز خبری دردناک کام دنیا را تلخ می نماید؛ اخبار کشته شدن انسان های بی گناه ... با ویروس های ساخته دست بشر ... با سلاح های کشتار جمعی ... دانشی که می بایست دردی از دردهای بشریت را التیام بخشد، به فقر و فلاکت و نسل کشی انجامید... تا تو نباشی، پدر ... اوضاع جهان به همین منوال است ... آقای جهان ... در این ظلمتکده آخر الزمان ... برای جویندگان علم، دانشی از خدا طلب کن ... که مرزهای جهان را درنوردد و زمین را از هر آنچه آلودگی، پلیدی، ظلم و بی عدالتی است رهایی بخشد ... دانشی که مسیری سرشار از شادی و آرامش فراسوی جهانیان بگستراند ... دانشی که اشک از چشمی بزداید ... حق مظلومی از ظالم بستاند ... ریشه زشتی ها را بخشکاند ... دانشی که مرهم باشد بر آلام بشریت ... تا که لبخند رضایتی شود و بر گوشه لبهای نازنین تو، مهربان ترین، جا خوش کند. دانشی که گره کور غیبت تو را بگشاید. سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه چهاردهم آذر ماه ۱۴۰۲، . خدای عشق و علم و حکمت از ره می رسد روزی  اللّهمّ إنّا نرغب إليك في دولة كريمة... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... پاییز که از راه می رسد .. آسمان سر بر شانه پاییز گذاشته و بغض دلتنگی اش را برای تو،  سیر می گرید ... درختان برگ هاشان را که تب عشق به جان شان افتاده و روی سرخ و زرد کرده اند، فرش راه تو می کنند ... و پرندگان مهاجر کوله باری از غم بر دوش، بار سفر بر می بندند تا شاید جایی آن‌ سوتر از دشت ها، رد و نشانی از تو بیابند، حضرت دلبر ... می گویند پاییز فصل دلتنگی است؛ میگویم پاییز فصل عاشقی است ... امسال هم، مانند هرسال، در کلاس پاییز، راه و رسم عاشقی را مشق کردیم  ... هر سه شنبه، در جست و جوی رد و نشانی از تو، تا میدان عاشقی پر کشیدیم ...، چشمهامان را که با آب دیده و مژگان آب و جارو کرده بودیم، فرش راهت نمودیم .... و با خونین شدن دل آسمان، دلتنگی های یک هفته را سیر گریستیم ... سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه بیست و یکم آذر ماه ۱۴۰۲، . تو نیستی و دلم چهار فصل پاییز است ....  اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... شب پرده سیاه خود را بر آسمان مدینه کشیده بود ... مانند سی و نه شب قبل، به همراه پاره های قلبش حسن و حسین، سوار بر مرکب، در معیتِ تمام هستی اش علی، راه خانه مهاجرین و انصار در پیش گرفت ... مانند هر شب، بیعت شان را در یوم الغدیر، به مردم خواب غفلت ربوده یادآوری نمود، اما.... چهلمین روز نیز بجز سلمان و مقداد و ابوذر و عمار، هیچکس بر سر قرار حاضر نشد ... مادر قهرمان .‌.. تاریخ مجاهدت ها و پیام ات را به گوش مان رسانید ..‌ از جوانی ات ... پاره های قلب ات ... عشق ات ... حتی از آبروی ات، آنگاه که درِ خانه تک تک مهاجرین و انصار را کوبیدی، گذشتی ... تا امام زمانت را یاری رسانی ... سیلی خوردی ... بازو و پهلویت شکست ... سینه ات مجروح شد ... و محسن ات فدا شد تا گرد غربت از ماه روی امام غریب ات بزدایی ... مهربان مادرم ... دستم را بگیر و یاری ام کن تا در یاری فرزندت، از تمام هستی ام، از آبرویم و از هر آنچه دارم بگذرم تا آنگاه که در محشر، چشم در چشمان مهربان ات می دوزم، سرافکنده و شرمسار نباشم. سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه بیست و یکم آذر ماه ۱۴۰۲، . در راه حفظ جان امام زمان خویش زهرا تمام هستی خود را فدا نمود أللهم اجعلنا من خير أعوانه و أنصاره ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... به محضر "مادر پسران" که مشرف شد، عرض کرد: "خداوندگار تو را صبر عطا فرماید، عباس ات شهد شهادت نوشید". فرمود: "مرا از حسین ام خبر ده". عرض کرد: "سه پسر دیگرت نیز جان خویش را پیشکش حسین نمودند". فرمود: "پسرانم و هرآنچه در زیر این آسمان کبود است بفدای حسین ام. از پسرم حسین برایم بگو. خبر شهادت پاره قلبش، مولایش، حسین را که شنید صیحه ای زد و فرمود: " ای بشیر رگ های قلبم را به این خبر پاره کردی ....". زان پس تا واپسین روزهای عمر شریفش، مادر پسرانی که همگی جان فدای امام زمان شان شده بودند، بر بالای چهار صورت قبر بر حسین اش گریست ... تا الگویی باشد برای مادرانی که عباس پرور شدند؛ هم آنان که با جگری چاک اما لبخند بر لب میوه های دل شان را به پیشگاه امام زمان شان پیشکش نمودند. سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه پنجم دی ماه ۱۴۰۲، همزمان با شب رحلت جانسوز بانوی ادب، حضرت ام البنین علیها سلام، . معنی چشم انتظاری را نفهمیدم ولی جان مادرهای مفقود الاثرها العجل اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... نور بودی و در ساق عرش مکان داشتی ... قوت ات تسبیح و تحمید بود و تهلیل و تکبیر  ... خداوندگار بر بندگان منت نهاد و تو را کالبدی انسانی بخشید و به زمین هدیه کرد تا مادری کنی برای زمینیان ... نزد عرشیان به منصوره شهره ای، از آن رو که در محشر خداوند تو را به شفاعت امت پدرت یاری خواهد کرد و فرشیان فاطمه ات می خوانند زان سبب که شیعیان را از آتش دوزخ خواهی رهاند ... مهربان مادرم ... ما یتیمان آخر الزمان که جز شما خاندان آفتاب امید و پناهی نداریم ... چشم امیدمان به آبروی تو نزد پروردگار و دعای مادرانه توست ... مادرم، فاطمه جان ... امشب ... در شب فرخنده میلاد موفور السرورتان، دخیل التماس می شویم به قدوم نازنین تان و خدا را به شما سوگند می دهیم، باشد که دست هامان را از شکوفه های استجابت پر نماید و عیدی ولادت تان را ظهور آخرین نور چشمتان مقدر نماید. سه شنبه ای غرق نور و سرور فرا رسید ... قرار ما سه شنبه دوازدهم دی ماه ۱۴۰۲، همزمان با شب خجسته میلاد فرخنده بانوی دو سرا، حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهرا سلام، الله علیها، . مادر، تو دعا کن که ز رخ پرده گشاید آن‌ یار سفر کرده که از دیده نهان‌است  يا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمة عجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... عشق به تو را ... گاه در دانشمندی یافتم که از زر و زیور دنیا روی برتافت، تا شاهد شکوفایی تو باشد ... گاه در پیکر بی جانِ مرزبانی یخ زده حین حراست از کیان تو. گاه در پهلوانی که عزت و اقتدار تو را بر آرزویش برای درخشیدن بر سکوی قهرمانی، مقدم شمرد تا دشمن قسم خورده تو را خُرد و حقیر شمارد ... گاه در غیرت سرداری که چهل سال پوتین از پای در نیآورد، تا خواب از چشم دشمنان ات برباید ... و زمانی در خون نقش بسته بر سنگ فرش خیابان، آن‌گاه که مردمی قدرشناس جان در راه پاس داشت قهرمان وطن، فدا کردند. دوست ات دارم وطنم ... که زادگاه پهلوانانی آرش منش هستی و رستم تبار ... که امیرکبیر خیزی و سلیمانی پرور ... که مهد حسین فهمیده هایی و علی لندی ها ... به تو عشق می ورزم، از آن رو که سالیان سال است، زخم خورده ای ... در سوگ فرزندان ات جامه سیاه در بر کرده ای، اما ... همچنان استوار و سربلند ایستاده ای تا زمینه ساز آن روز شکوه مند باشی که موعود آخر الزمان رخ بنماید و در جای جای زمین گل عشق و محبت بنشاند ... دوست ات دارم، مام میهن. سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه نوزدهم دی ماه ۱۴۰۲، . دارد آرزو دلم تا ببیند عاقبت ... پرچمی که دست ماست، پرچم ظهور شد اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج .... @seshanbemahdavi
💠 سیصد و سی و دومین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی ... می دانی یوسف ... گویی همین چند صباح پیش بود که در جستجوی رد و نشانی از تو، عطر دل انگیز یاد شریف ات سه شنبه هایم را عطرآگین کرد ... از آن‌ پس برای ساعتی هم که شده، سه شنبه ها، دل بی قرارم در میعادگاه عاشقی، آرام و قرار گرفت ... اینک‌ ... پس از چند سال ... عطر روح بخش یادت، لحظات زندگی ام را چنان در برگرفته ... که دیگر تفاوتی ندارد، جمعه باشد یا شنبه .. سه شنبه باشد یا دیگر روز ... باشد یا هرکجای دیگر زیر این آسمان نیلگون ... هر کجا که باشم ... هر زمان که باشد ... گاه غروب خورشید، یا سپیده دمان ... به نسیم روح بخش یاد شیرین تو، زندگی را سپری می کنم. سه شنبه ای دیگر نیامدی و نگاه مان دست خالی برگشت .... اين سه شنبه به تاريخ نوزدهم دی ماه ۱۴۰۲، با برپایی میز ختم قرآن و صلوات،  میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی، میز کودک و نوجوان و میز خطاطی، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم ... وَ اجعلنا ممن یاخذ بحجزتهم و یمکث فی ظلهم ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... دلم تنگ است ... دلتنگ چشمه ای جوشان از قلبی پرسوز که دیدگانم را بشوید و آتش جگرم را فرو بنشاند ... دلتنگ دو جرعه دل گویه با کسی که شنوای کلامم باشد ... شانه ای می جویم که آسوده بر آن سر بگذارم و بغض های فرو خورده ام را سیر ببارم ... آغوشی امن می خواهم که در برم گیرد و پناهم شود و دست نوازشگری که به نوازش مهربانانه اش، دل بی قرارم آرام شود ... و تو ... مهربان پروردگارم .... ماه بارش رحمت های بی انتهایت را پیش رویم نهادی و ملک داعی را امر فرمودی که ندا سر دهد ... أنَا جَلیٖسُ مَنْ جٰالَسَنِیٖ ... فَمَنْ دَعٰانِیٖ فِیٖ هٰذَا ٱلشَّهْرِ أجِبْتُهُ ... آی آنکه شیوه ات إِحْسانُ اِلَى الْمُسیئینَ است ... يا مَن يَمْلِكُ حَوآئِجَ السَّآئِلينَ و يَعْلَمُ ضَميرَ الصَّامِتينَ ... يا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ ... ای آنکه خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلاَّ لَكَ‏ ... دیگر بار ... در چشمه سار زلال ماه رحمت ات، روح و جانم را از هر چه غیر توست تطهیر می کنم و بیش از پیش خود را به تو نزدیک می دانم ... اینک ...امیدوار، با گردنی افراشته... و نه سرافکنده و سر به زیر، تو را اینگونه می خوانم ... أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ ... و مگر خیر دنیا و آخرت جز نفس کشیدن در هوای معطر به عطر گل نرگس فاطمی است؟؟؟ خیر دنیا و عقبایم، چه وقت رخ می نمایی؟؟؟ سه شنبه ای دیگر فرا می رسد ... قرار ما سه شنبه بیست و ششم دی ماه ۱۴۰۲، . کاش یک روز بیایی تو در این ماه عزیز ... أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... سرمست از شمیم دل انگیز ماه رجب ... کبوتر دلم گاه در آسمان مدینه به پرواز در می آید و گاه به دور دو گنبدطلایی رنگ کاظمین طواف می کند ... گاه رو به روی ایوان نجف زانو می زند و گاه در گوشه ای از جنت الحسین آشیان‌ می کند و عکس ضریح شش گوشه در دریای مواج چشمانش جا خوش می کند ... گاهی با شنیدن نغمه داوودی علی اکبر آنگاه که در گوش پاره قلب رباب اذان می گوید اشک شوق می ربزد .... گاه به گل خنده ای که بر لب های امام رضا می شکفد، قند در دلش آب می شود ... و گاه از سینه چاک کردن کعبه از شوق دیدار صاحب خانه، انگشت حیرت به دندان می گزد ... آقای مهربان من .... در این روزهای غرق نور و سرور ... دلشاد از شادی شما غرق در خوشبختی و شادی ام ... و شادی ام هزار چندان می شود اگر به یمن قدوم نازنین موالید این ایام خجسته، این ماه، ماه شنیده شدن آن ندای آسمانی باشد و پایان شبهای سرد انتظار. سه شنبه ای دیگر فرا می رسد ... قرار ما سه شنبه سوم بهمن ماه ۱۴۰۲، . دنیا برای جشن موعود تو ای ماه خورشید باران می شود وقتی بیایی وَ أتمِم نِعمَتَکَ بِتَقدیمِکَ إیّاهُ أمامَنا حَتّی تُورِدَنا جِنانَک ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... اسیر بودیم در چنگال شب ... در زمستانی بی بهار ... دَم مسیحایی مردی از تبار آفتاب، قلب های یخ زده، اما چشم به راه خورشیدمان را جانی دوباره بخشید ... دست های سبز مرد، در دل سیاه زمستان، نهال امید کاشت، نهالی که دیری نپایید درختی شد تنومند ... و درست در میانه زمستان، بهار میهمان دیارمان شد ... لشگر زمستان، اما از پای ننشست ... سال هاست با تازیانه های سرما، درخت مان را تهدید می کند، اما ... مادام که در انتظار طلوع خورشیدیم ... مادام‌ که از جنگ با شب نهراسیم ... زخم های هیچ‌ تازیانه ای، ما را از حفظ و حراست درخت مان، باز نخواهد داشت ... یقین‌ داریم که ... عاقبت اين شب تاريک سحر می گردد یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار ما سه شنبه دهم بهمن ماه ۱۴۰۲، . وقتش رسیده است جهان را تکان بده شب را به یک اشاره سحر کن، اذان بده وَ أتمِم نِعمَتَکَ بِتَقدیمِکَ إیّاهُ أمامَنا حَتّی تُورِدَنا جِنانَک ... @seshanbemahdavi