از میان دود و خون ؛
پیدا نبود هیچ از پیکر بی جان لاله ها
تک تک با قلب هایی سرشار از امید
غلطیده در خاک و خون
گوشه ای ..
ز جان گذر،سپس خموش می شدند
دست بی رحمیِ نامرد
کم نیامد به چیدن غنچه ی زخمی امید
.
.
.
که می دانست اخرین لبخند بر پهنای صورتش؛
چنان حزن آلود ،خاک می شود لحظه ای دگر
تا ابد در خاطراتِ مبهم ِگذر
تلفن زنگ خورد و سپس پیچید در گوش زندگان،نغمه ی تلخ عزا..
به کدامین گناه؟
به کدامین دلیل؟
اما شاید..
رویای خنده ی صبح،خفته در ره ِ خون و شهیدان باشد.
«من در تو زنده ام،تو در من،ما هرگز نمی میریم.»
#باذن_الله
#پاسخ_سخت
#حاج_قاسم
#مقاومت
#ستایش_رضازاده_مدرسه_فرزانگان_متوسطه_اول