#حکایت_آموزنده
پادشاهی کوه نمک بزرگی داشته؛
میگه هر کس بتونه از این کوه نمک
بیشتر بخوره دخترمو بهش میدم
یه خان زاده میاد یه دیس از این کوه نمک میخوره
یه رعیتی میاد یه مجمع بزرگ از کوه نمک
میخوره یه بچه پایین یه دهاتی یه خوب
واقعی میاد فقط یه مزه میکنه
بهش میگن مشتی تو با این قد
و هیکل با این بر و بازو
چرا فقط یه مزه کردی؟؟؟
فلان خان زاده اومد یه دیس نمک خورد
فلان رعیت اومد یه مجمع بزرگ خورد
تو فقط یه مزه؟
میگه ؛اولا ما نمک پرورده ایم
دوما ؛شرط به خوردن زیاد خوردن نمک نیست
حکم به نگه داشتن نمکه👏
سلامتی اون که حرمت نون و نمک حالیشه
https://eitaa.com/zrnd_bhsht
#حکایت_آموزنده
از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد:
یاد گرفتم؛
که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم
یاد گرفتم؛
که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت.
یاد گرفتم؛
که دنیا ی ماهر لحظه ممکن است تمام شود اما ماغافل هستیم.
یاد گرفتم؛
که سخن شیرین ،گشاده رویی وبخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست.
یاد گرفتم؛
که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت وآرامش بهره مند باشد.
یاد گرفتم؛
که:بساط عمرو زندگیمان رادردنیا طوری پهن کنیم که درموقع جمع کردن دست و پایمان را گم نکنیم.
@setad_atabat_zarand
#حکایت_آموزنده
از بایزید بسطامے پرسیدند:.
علامت محبت خدا چیست؟
بایزید گفت :
آنڪسے ڪہ خدا او را دوست دارد
سہ خصلت بدو دهد :
سخاوتے چون سخاوت دریا
محبتے چون محبت آفتاب
و تواضعے چون تواضع زمین
@setad_atabat_zarand
#حکایت_آموزنده
به ملانصرالدین گفتند آش بردن
گفت : به من چه؟!
گفتند آخه خونه شما بردن،
گفت : به شما چه؟؟
یاد بگیریم در زندگی و کار دیگران
تجسس نکنیم
@setad_atabat_zarand
📕#حکایت_آموزنده
کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود.
در آن سوی مرغزار، نشانه کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم می خورد.
جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون می کشد، آن را در کمانش می گذارد و نشانه می رود.
کماندار پیر از او می خواهد آنچه را می بیند شرح دهد.
جنگجو می گوید آسمان را می بینم، ابرها را، درختان را، شاخه های درختان و هدف را.
كمانگیر پیر می گوید كمانت را بگذار زمین، تو آماده نیستی.
جنگجوی دومی پا پیش می گذارد و آماده تیراندازی می شود.
كمانگیر پیر می گوید هر آنچه را که می بینی شرح بده.
جنگجو می گوید فقط هدف را می بینم.
كمانگیر پیر فرمان می دهد پس تیرت را بینداز.
جنگجو تیر را می اندازد و بر نشان می نشیند.
كمانگیر پیر می گوید عالی بود.
موقعی كه تنها هدف را می بینید، نشانه گیری تان درست خواهد بود و تیرتان بر طبق میلتان به پرواز در خواهد آمد.
بر اهداف خود متمركز شوید.
تمركز افكار بر روی هدف به سادگی حاصل نمی شود، اما مهارتی است كه كسب آن امكان پذیر است و ارزش آن در زندگی همچون تیراندازی بسیار زیاد است.
@setad_atabat_zarand
📚#حکایت_آموزنده
زنی به عنوان حیوان خونگی یه مار داشت
و خیلی اون مارو دوست داشت که هفت
فوت طولش بود...
یه دفعه ای اون مار دیگه چیزی نخورد زن
هفته ها تلاش کرد که مارش دوباره بتونه
غذا بخوره که موفق نشد و مار و برد
پیش دامپزشک...
دامپزشک پرسید ایا مار به تازگی کنار
شما میخوابه و خیلی نزدیک به شما
خودش و جمع میکنه و کش میده ؟
بله و خیلی برام ناراحت کننده ست
که نمیتونم کاری براش انجام بدم!
دامپزشک گفت ؛مار مریض نیست بلکه
داره خودشو اماده میکنه که شما رو
بخوره !!! مار داره هر روز شما رو اندازه
گیری میکنه تا بدونه چقدر باید جا داشته
باشه تا شما رو هضم کنه !!!
حکایت بعضی ادماس تو زندگیمون ،
خیلی نزدیک ولی با هدف اینکه نابودمون
کنن فقط دنبال فرصت مناسبند....
@setad_atabat_zarand
#حكايت_آموزنده
🦋 نگیر،تابیشتربگیرۍ
🌱 ازحاتمطاییپرسیدند
چطوراینهمهبخشندهشدی؟
گفتازکناریهساختمانیردمیشدمکه
یهاوستاوکارگرداشتنداونجابناییمیکردند
شاگردآجرمینداختبالاواوستادیوارمیچید
دقتکردمدیدمتاموقعیکهدستاوستا
آجرهستشاگردآجرنمیندازهبالا
امابهمحضاینکهدستِاوستاخالیمیشه
شاگردآجربعدیروبراشمیندازه
فهمیدماگهدستاموازثروتخالیکنم
جھانهستیسریعدستامودوبارهبا
ثروتپرمیکنه!!
بهاینقضیهمیگیمقانونخلأ!
اینکههستیهمیشهدر پی پرکردنخلاء
هست
پسراهِگرفتنخیلیچیزهادرجھان
بخشیدنِاونبهدیگرانه
@setad_atabat_zarand