eitaa logo
ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر
379 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
786 ویدیو
16 فایل
💎 ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان بابلسر 🌱 احیای واجب فراموش شده 💥 مطالبه گری و گره گشایی 💥 دریافت گزارشات و مستندات مردمی 💥 پیگیری تخلفات ادارات و اصناف تا حصول نتیجه قانونی 🆔 @amrbemaruf_bbs 01135332465 ‏‪‏ ☎ 📲 09927304406
مشاهده در ایتا
دانلود
ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 75 👇 بالاخره رسیدم به اونجایی که باس میرسیدم. نگاهم به گلدسته ها افتاد که از بالا خوش آمد میگفتن. خیلی وقت پیش بود... شاید 10سالی میشد که امامزاده نیومده بودم. آخرین بار هم با خدا بیامرز مادربزرگم بود که اومدم. خاطرم داشت زنده میشد. به سمت حرم رفتم. ورودی امامزاده یه چادر گل منگلی سفید بهم دادن. سرم کردم و موهامو کمی داخل کردم. حس قشنگی بود. ته دلم دوسش داشتم. حیف که آینه نبود خودم رو نگاه کنم. یادمم نبود لااقل یه سلفی از خودم بگیرم وارد صحن شدم. حرم خلوت نبود. مردم میومدن و میرفتن. یه حس خوبی رو توی حرم حس میکردم. شبیه حسی بود که اون شب توی جلسه روضه زهرا اینا داشتم. سایه ابرها توی حوض وسط صحن خودنمایی میکرد. سلامی به امامزاده دادم و به سمت قبرهای شهدای هسته ای رفتم. شنیده بودم اینجا دفن هستن ولی نشده بود بیام .. حیف استعدادهامون که با نامردی کشتنشون. یه خدا پدر مادر بیامرزی واسشون فرستادم به زهرا زنگ زدم. زنگ اول که خورد گوشی رو برداشت و گفت که اونم توی صحنه. داشتم دنبالش میگشتم که زد سرشونم. بعد سلام و خوش و بش از قبرا فاصله گرفتیم و یه گوشه نشستیم و گپ زدیم. دختر خوش مشرب و باحالی بود. از همه جا حرف زدیم. از کار و بار و درس و هیئتشون گرفته تا آزمون و دعوت نامه و دور نهایی مسابقه. همونجا با زهرا زیر و بم دور نهایی آزمون رو در آوردیم.. دور آخر مسابقات در تهران برگزار میشد و هر 14 نفر باید برای رقابت نهایی اینجا میومدن. مهمتر اینکه این دور آزمون کتبی نبود! محتوای دعوت نامه هم همین چیزا بود. طبق فراخون، قرار بود همه سیزده نفر سه روز مونده به آزمون، تهران باشیم. میخواستن زودتر جمع بشیم که هم واسه دور آخرکه آزمون شفاهی داریم توجیهمون کنن. همم مثلا یه خوش گذرونی واسمون باشه. کاش لااقل آزمون یه جای دبش و خوش آب و هوا برگزار میشد تهران که همش آلودگی و دوده. اینکه چند تا موزه و آثار باستانی ببرن که نشد خوش گذرونی. ولی خب کاشکی و اما و اگر رو کاشتن هویج هم سبز نشد. البته هویج نارنجی هست نمیدونم چرا این ضرب المثل اینطوریه! باز دمشون گرم همین موزه رو میبرنمون! به همین بهونه یه تهرون گردی هم میکنیم. اسمشه تهرانیم ولی توریستا بیشتر از ما تهران رو دیدن! ثانیه ها شونه به شونه باد نیومده میرفتن. با اینکه چیزی نخوردیم ولی خیلی خوش گذشت. هدیه ای که واسش آوردم رو بهش دادم. چک رو که هیچ جوره قبول نکرد. ولی انگشتر رو به زور دستش کردم. از شانس خوبم در راه برگشت ورزش ادامه نداشت. چون زهرا ماشین داشت و منم رسوند.. ✍️ مجتبی مختاری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎سپرده گذاری در بانک 💰💸 ⁉️آیا سود حاصل از سپرده‌گذاری در بانک‌ها اشکال دارد؟😳 🔻جوایزی که صندوق های قرض الحسنه و یا بانک های دولتی و غیردولتی برای حساب های پس انداز در نظر میگیرند چه حکمی دارد؟آیا این کار ربا و نزول است؟🧐 🔻صندوق های قرض الحسنه خانگی و هیئت ها و یا جمع های دوستانه ،چه حکمی دارد؟ آیا به آن خمس تعلق میگیرد؟🤔 💠 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs
. ♻️ نرخ جریمه ها و میزان مجازات در لایحه حجاب و عفاف 📲 (تصویر رو دانلود کنید) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅نشانه های شیعه در کلام امام حسن عسکری علیه السلام 🏴 سالروز شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام بر حضرت ولیعصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه و همه شیعیان تسلیت باد🖤 🔰 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 75 👇 بالاخره رسیدم به اونجایی که باس میرسیدم. ن
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 76👇 دوست داشتم زودتر زمان بگذره و روز موعود برسه برنده شدنم توی این دو مرحله، بیشتر از قبل امیدوارم کرده بود. به قول فائزه : تو همینجوریش تا قبل آزمون کارت از اعتماد به نفس گذشته و به سقف رسیده بود! الان که دیگه توی ابرا سیر میکنی! البته ناگفته نمونه استرس دور نهایی رو هم داشتم. خیر نبینه اون خواستگاری که دارم واسش بار استرس رو تحمل میکنم! بالاخره اگه واس خاطر اون نبود که لازم نبود اصلا توی آزمون شرکت کنم! تهش یه کل کل دوستانه میبود که اونم اونقدرا استرس نداشت! داشتم به این فکر میکردم که رقبای این مرحله حتما خیلی باس، مخ باشن! بالاخره با اون همه سوالای سخت اصلا ممکن نیست کسی شانسی تا این مرحله برسه.. توی هپروت داشتم خیال پردازی میکردم که در اتاقم زده شد. - هانیه جان. - بله مامان. بیاید تو. در باز شد. مامان نیم خیز سرش رو داخل کرد و گفت: - حاضر شو که شب مهمون داریم. - مهمون...؟! کی؟! در بییشتر باز شد و مامان توی چهارچوب در ایستاد و دست به دستگیره گفت: - یکی از دوستای قدیمی بابات هست با پسرش میخواد بیاد. - دوست بابا؟ با پسرش؟ خب دوست بابا با بابا کار داره دیگه! به من چه کار داره! مامان ابرویی کج کرد و گفت: - خنگ بازی در نیار هانیه! واسه پسرش داره میاد دیگه! چشام گرد شد! - مامان احیانا واسه خواستگاری که نیست؟!! - نه بابا خواستگاری کجا بود! نه اینکه خیلی معروفی، میخواد 2 تا عکس یادگاری باهات بگیره قاب کنه گوشه اتاقش! نگران نباش! یه عکس و امضا بدی تمومه! الان اصلا حال شوخی موخی نداشتم! بیشتر فقط حرصم در میومد رو چهرم میریخت! - مااامااان! مگه قرار نبود خواستگار راه ندین! گفتین اگه برنده بشی فلان و پشمدان! هنوز 2 روز نشده یادتون رفت؟! اینه رسمش؟! مام چشم غره ای بهم رفت و گفت: - خب حالا دور بر ندار برا من! گفتم اگه برنده شدی! هنوز که برنده نشدی! - یه کم صبر میکردین میشدم! - قرار نبود صبر کنم که! گفتم اگه شدی. اونم که هنوز نشدی. با منم کل کل نکن وقت ندارم. پاشو که الانه میرسن! این رو گفت و در رو بست و رفت. سریع دنبال مامان رفتم و خودم رو بهش رسوندم. همینطوری که از پله ها پایین میرفتیم با حالت خواهش و التماس گفتم: - مامان خواهش میکنم... اینطوری ذهنم به هم میریزه! باید واسه آزمون تمرکز داشته باشم. - بااابااا تمرکز! حالا امروز تمرکز نکن! این یکی رو تو کوتاه بیا. نشد نه بگم... آخ که گاهی مامانا بدجوری حرص درآر میشن! جور نه نگفتن دیگران رو من باید بکشم؟ ✍️ مجتبی مختاری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸 امروز دوشنبه متعلق است به وجود نازنین علیه السلام و علیه السلام و برابر است با؛ 🗓 3 مهر 1402ه.ش 🗓 9 ربیع الاول 1445 ه.ق 🗓 25 سپتامبر 2023 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای برآورنده ی حاجت ها جهت سلامتی و و هدیه به روح صلوات https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تحلیلی جالب و قشنگ بر قدر صاحب الزمان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡گفت و شنود های امر به معروفی 🌷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
🌀حکم وضو با خالکوبی و تاتو🌀 ⁉️سوال: حکم وضو با خالکوبی و تاتو حتی اگر اسمای جلاله یا آیاتی از قرآن باشند، چیست؟ پاسخ: 1️⃣ «خالکوبی» و «تاتو» اگر مجرد رنگ در زیر پوست است و مانع از رسیدن آب به ظاهر پوست نمی شود، برای وضو و غسل اشکالی ندارد؛ ولی اگر به صورت نقاشی و موقت است و روی پوست کشیده می شود باید برای وضو برطرف شود. [1] 2️⃣ خال کوبی آیات قرآن بر روی بدن حرام و پاک کردن آن در صورتی که مشقت ندارد، [2] واجب است؛ ولی در هر صورت مسّ آنها اشکالی ندارد؛ چون زیر پوست است. [3] --------------- پی نوشت: [1]. امام، استفتائات، ج1 (وضو)، س 44؛ بهجت، استفتائات، ج1، س 642؛ خامنه ای، اجوبه الاستفتائات، س 144؛ سبحانی و صافی: استفتا؛ سیستانی، سایت، سوال ها و جواب ها، وضو، س 16؛ مکارم، استفتائات جدید، ج2، س 72 و احکام بانوان، س 278. [2]. مکارم: بنابر احتیاط. [3]. خامنه ای، بهجت و صافی: استفتا؛ مکارم، استفتائات جدید، ج2، س 72. >>> برگرفته از کتاب «رساله مصور»، ج1، ص 164. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 76👇 دوست داشتم زودتر زمان بگذره و روز موعود بر
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 77👇 وقتش بود منم اذیت کنم! به آشپزخونه رسیده بودیم. رو کردم سمت مامی و خیلی جدی و رسمی گفتم: - ببین مادر من! شما سنی ازتون گذشته! زندگی با خجالت اصلا قشنگ نیست تا کی میخواید اینطوری پیش برید؟ بر ترستون غلبه کنید! قدرت نه گفتنتون رو تقویت کنین! چرا باید مادر من، از نه گفتن واهمه داشته باشه! نگید نیم وجب بچه اومده به من چیز یاد بده! این حرف ها رو شاید هیچکی بهتون نگه این کلید موفقیت فرداتونه. قدرش رو بدون مامان. من مطمئنم تو میتونی! قوی باش مامان! چرا از فردا؟ از همین الان شروع کن. گوشی رو بردار زنگشون بزن! خیلی محکم و با صدای بلند بهشون بگو من ازتون نمیترسم. بگو مامان. بگو که نمیخوای امشب بیان خواستگاری! ترس به دلت راه نده! حتما میتونی. منم حمایتت میکنم. مامان داشت چیزی میخورد و الا نمیشد این همه پشت سر هم حرف بزنم! کوکب خانم هم توی آشپزخونه مشغول کار بود و ریز ریز میخندید. زنی فهمیده و فرهیخته بود و توی دعوای مادر دختری دخالت نمیکرد! مام که دهنش خالی شد رو کرد به من و صریح و بی پرده گفت: - چه قدر فک زدی هانیه! یه دقیقه نذاشتی بفهمم چی از این گلوم رفت پایین! جوگیر نشو! برای منم کلید پلید نکن. نه گفتنمم تقویت کردم که به تو میگم نه! موفقیت منم توی اینه که پر تو رو وا کنم. بلکه بختت باز بشه بری راحت بشم! - خیلی ممنون مامان! هم برا این همه محبت مادرانه! همم واسه تقویت نه گفتنتون! میگم خوبه من رو دارین! و الا تمرین نه گفتن براتون مشکل میشد! - زود حاضر شو. منم کلی کار دارم. اینقدم در گوش من قصه نخون! تا یه ساعت دیگه میرسن. عجله کن - مامان من شرائطشو ندارم! - رو مخی هانیه! الان وقت بحث کردن نیست! برو حاضر شو که الانه میرسن. معطل نکنی زشته. هاج و واج فقط نگاه میکردم! - اصلا الان باید به من بگید که حاضر بشم؟! فکر نمیکنید یه کم دیره؟! - یه دفعه ای شد. منم فراموش کردم بهت بگم الانم وقت رو تلف نکن. بپر تو اتاقت به خودت برس تا دیر نشده. تنها جمله امیدوار کننده اون روز مامانم این بود: - قول میدم تا آزمونت دیگه کسیو راه ندم. ولی الان دارم بهت میگم بعدا برا من قصه حسن کرد شبستری نخونی! ولی به حالت فردا بگی قول دادی چرا نه نگفتی و اینا! خوب گوشات رو باز کن! فقط تا آزمونت صبر میکنم! بعد بخوای نخوای خواستگار راه میدم. تنها راه نجاتم برنده شدن توی آزمون بود. که اونم مامان مسلم گرفته بود که قبول نمیشم! ✍️ مجتبی مختاری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸 امروز سه شنبه متعلق است به وجود نازنین علیه السلام، علیه السلام و علیه السلام وبرابراست با ؛ 🗓 4 مهر 1402ه.ش 🗓 10 ربیع الاول 1445 ه.ق 🗓 26 سپتامبر 2023 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای مهربانترین مهربانان جهت سلامتی و و هدیه به روح صلوات https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با امر‌ به معروف در جامعه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
💢 بعضی از مکروهات نماز 1️⃣. برهم گذاشتن چشم ها (البته در رکوع کراهت ندارد.) 2️⃣. گرداندن چشم ها به طرف راست یا چپ. 3️⃣. برگرداندن اندک صورت به طرف راست یا چپ. 💠نکته: اگر صورت کاملاً به طرف راست و یا چپ برگردانده شود، نماز باطل است. 4️⃣. بازی کردن با ریش، دست و مانند آن. 5️⃣. در هم فرو بردن انگشت ها. 6️⃣. انداختن آب دهان. 7️⃣. نگاه کردن به خط قرآن، کتاب، یا نوشته انگشتر. 8️⃣. ساکت شدن هنگام قرائت یا ذکر، برای شنیدن سخن دیگران. 9️⃣. هر کاری که خضوع و خشوع را از بین ببرد. 🔟. به پا داشتن جوراب تنگ (که پا را فشار دهد.) 1️⃣1️⃣. در حال خواب آلودگی و خودداری کردن از بول یا غائط. 💢 سایت آیت الله خامنه ای 📎 📎 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 77👇 وقتش بود منم اذیت کنم! به آشپزخونه رسیده ب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 78👇 زمان زیادی برای آماده شدن نداشتم. حتی فرصت دوش گرفتن نبود! تا قبل اومدن مهمونا آماده نمیبودم مامان کلم رو میکند. در کمد رو باز کردم... چند دست لباس انتخاب کردم و روی تخت ریختم. وقت فکر کردن نبود! اولی رو که تن زدم، دیگه وسواس به خرج ندادم و روی ست همون کار کردم. از سرشون هم زیاده! ناراحت نشیدا! ولی یه حرکت مدنی میخوام بزنم! به نشونه اعتراض که وقتی میگم چی پوشیدم، بعضیا ایش و پیش میکنن؛ این بار اصلا نمیگم چی پوشیدم. باشد تا دیگر پشت سر هانیه خانم حرف نزنید! یک ساعتی گذشت و سر و کله مهمونا پیدا شد. سوپرایز شدم. اصلا فکر این یکی رو نمیکردم! خواستگار این سری با بقیه دفعه ها فرق داشت! شاید باورتون نشه ولی یه پسر مذهبی! از اونایی که کت نمیپوشن و دکمه بالا بالائی پیراهنشون همیشه بسته هست. البته این یکی اون دکمه پیراهنش باز بود. فکر کنم یادش رفته بود ببنده! ولی کت مت نداشت. خواستگار این مدلی کم داشتم که به لطف مامانم، لیست آرشیو خواستگارام تکمیل شد! منم نه گذاشتم، نه برداشتم. اصلا به روی خودم نیاوردم که طرف به اصطلاح مذهبی هست. با همون ظاهری که واسه خواستگارای قبلی میومدم و مناسب یه پسر مذهبی نبود توی مهمونی حاضر شدم. دندش نرم. مشکل خودشه! من که مجبورش نکردم بیاد خواستگاریم! اصلا میخواست نیاد! هنوزم دیر نشده. پشیمونه پاشه بره! والاا! پسره ظاهرش هیکلی و ورزش کار بود. قدش هم بزنم به تخته خیلی بلند بود! بعد پذیرایی و اینا، طبق رسم جلسات خواستگاری رفتیم توی اتاق تا مثلا دو نفری حرفامونو بزنیم. یه پیراهن فیروزه ای رنگ با یه شلوار روشن مایل به کرمی تنش بود. برخلاف انتظارم از یه پسر مذهبی موقع صحبت ها سرش اصلا پائین نبود! از اول تا آخر به جمال دلربای هانیه خانم زل زده بود! حالا برای من زیاد مهم نیست که بهم نگاه کنه یا نه. ولی فکر میکردم برای اون مهم باشه! چند دقیقه ای با هم حرف زدیم. لارج تر از اونی بود که جلو خونوادش نشون میداد. نگاهش. طرز حرف زدنش. تفکراتش! حتی عکس بگ گراند گوشیش! انگاری از مذهب فقط ریشش رو داشت! واعضان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند. مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر مکینند. اگه مادربزرگم اهل دین نبود و دوستایی مثل زهرا نمیداشتم، حتما فکر میکردم واقعا مذهبی ها همه همینطورن! واقعا حیف دین که اینجور آدما جانمازش رو آب میکشن و آدما رو ازش زده میکنن. جاتون خالی. نیم ساعتی فک زد و حرف زدم. اون رو نمیدونم ولی من بی پرده واقعا همونی که بودم رو گفتم. نه کمتر نه بیشتر! به دخترای گل پیشنهاد میکنم شما هم حتما صاف و صادق باشید. جلسه خواستگاری که جای فیلم و سیانس بازی کردن نیست. صحبتاش که تموم شد. گفت خب! خیلی خوبه. من موافق این ازدواجم! اگه شمام حرفی ندارین که بریم. کار داشت بیخ پیدا میکرد! نبریده، دوخت و تنش هم کرد! مثل همیشه 50 درصد کار حل بود و فقط مونده بود نظر من! ✍️ مجتبی مختاری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا