eitaa logo
ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر
392 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
708 ویدیو
16 فایل
💎 ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان بابلسر 🌱 احیای واجب فراموش شده 💥 مطالبه گری و گره گشایی 💥 دریافت گزارشات و مستندات مردمی 💥 پیگیری تخلفات ادارات و اصناف تا حصول نتیجه قانونی 🆔 @amrbemaruf_bbs 01135332465 ‏‪‏ ☎ 📲 09927304406
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 امروز سه شنبه متعلق است به وجود نازنین علیه السلام، علیه السلام و علیه السلام و برابر است با : 🗓 10 بهمن 1402 ه.ش 🗓 18 رجب 1445 ه.ق 🗓 30 ژانویه 2024 می 🕌 اذان ظهر ۱۲:۱۳ اذان مغرب ۱۷:۴۲ اذان صبح فردا ۵:۳۵ طلوع آفتاب فردا ۷:۰۳ 📿 ذڪر روز 📿 ✨یا ارحم الراحمین✨ ای مهربانترین مهربانان جهت سلامتی و و هدیه به روح صلوات https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨ نورانیت چشم و دل و قلبمان را افزون کنیم 🤲🏻اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن ✨اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن اللهم‌صل‌علی‌محمد‌وال‌محمدوعجل‌فرجهم 🌹🌹🌹🌹 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اونایی که با چادر هم، امریکایی دارن ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
🔰فعالیت و حضور گروه‌های تذکر لسانی با همراهی تیم بازرسی ستاد امر به معروف از بازار هفتگی بابلسر 🗓سه شنبه ۱۴٠۲/۱۱/۰۹ 📌به ما بپیوندید 🔻 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 موشن گرافیک| فلسفه خلقت انسان و دلیل عبادت خداوند !!!! 🟡 چرا خداوند انسان را آفریده و او را مکلف به عبادات کرده است؟ مگر خداوند به خلقت و عبادات انسان نیازی دارد؟ 🟢 پاسخ را در کلیپ فوق ببینید . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥 🎬 سمیرا هرچه پرسید چی شده؟ اصلاً قدرت تکلّم نداشتم ... فوری رفتم تو خونه و به مادرم گفتم سردرد دارم ، میخوام استراحت کنم ... اما در حقیقت میخواستم کمی فکر کنم...مبهوت بودم....گیج بودم..... کلاس گیتار روزهای زوج بود اما اینقد حالم بد بود که فرداش نتونستم برم کلاس‌های دانشگاه. روز دوشنبه رسید . قبل از ساعت کلاس گیتار زنگ زدم به سمیرا و گفتم : سمیرا جان من حالم خوش نیست امروز کلاس گیتار نمیام. شایددیگه اصلا نیام... هرچه سمیرا اصرار کرد چته؟ ,بهانه‌ی سردرد آوردم. نزدیکای ساعت کلاس گیتاربود یک دلشوره ی عجیب افتاد به جونم. یک نیرویی بهم می‌گفت اگر توخونه بمونی یه طوریت میشه. مامانم یک ماهی می‌شد آرایشگاه زنانه زده بود،رفته بود سرکارش. دیدم حالم اینجوریه، گفتم می‌زنم ازخونه بیرون ، یه گشت می‌زنم ویک سرهم به مامان می‌زنم، حالم که بهتر شد برمی‌گردم خونه. رفتم سمت کمد لباسام. یه مانتو آبی نفتی داشتم، دست جلو بردم برش دارم بپوشمش . یهو دیدم مانتو قرمزم که مال چند سال پیش بود تنمه! از ترس یه جیغ کشیدم، آخه من مانتو نپوشیده بودم ، خواستم دکمه هاشو بازکنم ,انگاری قفل شده بود,از ترسم گریه می‌کردم یک هو صدا در حیاط بلند شد که با شدت بسته شد، داشت روح از بدنم بیرون می‌شد از عمق وجودم جیغ کشیدم. یکدفعه صدای بابا را شنیدم که گفت چیه دخترم ؟چرا گریه میکنی ؟؟ خودم را انداختم بغلش ,گفتم بابا منو ببر بیرون ,اینجا می‌ترسم. بابا گفت:من یه جایی کار دارم ,الانم اومدم یک سری مدارک ببرم,بیا باهم بریم من به کارام می‌رسم تو هم یک گشتی بزن. چادرم را پوشیدم یه گردنبند عقیق که روش (وان یکاد..) نوشته بود ,داشتم که کنار در هال اویزون بود,برش داشتم انداختمش گردنم و سوار ماشین شدم و منتظر بابا موندم. بابا سوار شد وحرکت کردیم ,انقد تو فکر بودم که نپرسیدم کجا می‌ریم ,فقط می‌خواستم خونه نباشم. بابا ماشین را پارک کرد وگفت:عزیزم تا من این مدارک را می‌دم تو هم یه گشت بزن وبیا. پیاده شدم تا اطرافم را نگاه کردم ,دیدم خدای من جلوی ساختمانی هستم که کلاس گیتارم اونجا بود! پنجره ی کلاس را نگاه کردم,استادسلمانی با همون خنده ی کریه‌اش بهم اشاره کرد برم داخل... انگار اختیاری در کار نبود,بدون این‌که خودم بخواهم پا گذاشتم داخل کلاس.... ... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 امروز چهارشنبه متعلق است به وجود نازنین باب الحوائج علیه السلام، علیه السلام، علیه السلام و علیه السلام و برابر است با؛ 🗓 11 بهمن 1402ه.ش 19 رجب 1445 ه.ق 31 ژانویه 2024 میلادی 🕌 اذان ظهر ۱۲:۱۳ اذان مغرب ۱۷:۴۳ اذان صبح فردا ۵:۳۵ طلوع آفتاب فردا ۷:۰۳ 📿 ذڪر روز 📿 ✨یا حی یا قیوم✨ ای زنده ، ای پاینده جهت سلامتی و و هدیه به روح صلوات https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨ نورانیت چشم و دل و قلبمان را افزون کنیم 🤲🏻اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن ✨اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن اللهم‌صل‌علی‌محمد‌وال‌محمدوعجل‌فرجهم 🌹🌹🌹🌹 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وقتی میگیم آگاهی و شعور به مدرک دکتری و مسئولیت داشتن نیست! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 موشن گرافیک احکام: وسط جماعت فرادی بخونم؟ 🔸 احکامی که باید بدانیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥 🎬 داخل کلاس شدم. سمیرا از دیدنم تعجب کرد.رفتم کنارش نشستم. سمیرا گفت:تو که نمی‌خواستی بیای ، همراه من رسیدی که!.... اومدم بهش بگم که اصلاً دست خودم نبود، یه نگاه به سلمانی کردم، دیدم دستش را آورده جلوی بینیش و سرش رابه حالت نه تکون میده .... هیسسس به سمیراگفتم:بعداً بهت میگم. اما من هیچ وسیله و حتی دفتری و...همرام نیاورده بودم. کلاس تموم شد. من اصلاً یادم رفته بود ، شاید بابا منتظرم باشه. اینقدر با ترس اومدم بیرون که گوشیم هم نیاورده بودم. پا شدم که برم بیرون ، سلمانی صدام زد:خانوم سعادت شما بمونید کارتون دارم,نگران نباشید باباتون رفتن سرکارشون.....😳 دوباره گیج شدم. یعنی این کیه فرشته است؟ اجنه است؟روانشناسه که ذهن را می‌ خونه؟ این چیه و کیه؟؟؟ سمیرا گفت:توسالن منتظرت می‌مونم و رفت بیرون. استاد یک صندلی نزدیک خودش گذاشت و خودشم نشست رو صندلی کناری و گفت:بیا بشین. راحت باش. ازمن نترس ، من آسیبی بهت نمی‌زنم. با ترس نشستم و منتظر شدم که صحبت کند سلمانی:وقتی باهات حرف می‌زنم به من نگاه کن! سرم را گرفتم بالا و نگاهش کردم. دوباره آتیش تو چشماش بود اما این‌بار نترسیدم. سلمانی گفت:یه چیزی داره منو اذیت می‌کنه باید اون از طرف تو باشه ، ازخودت دورش کن تا حرف بزنیم . گفتم :چی؟؟ _ یه گردنبد عقیق که حکاکی شده ... وااای این را از کجا می‌دید ؟ آخه زیر مقنعه و چادرم بود!. 😳 درش آوردم و گفتم فقط و ان یکاده... بردم طرفش ، یه جوری خودش را کشید کنار که ترسیدم... گفت سریع بیاندازش بیرون... گفتم آیه‌ی قرآنه ... گفت:تو هنوز درک حقیقی از قرآن نداری پس نمیتونی ازش استفاده کنی . داد زد,زود بیاندازش.... به سرعت رفتم تو سالن گردنبند را دادم به سمیرا و بی‌اختیار برگشتم. سلمانی:حالا خوب شد . بیا جلو، نگاهم کن... رفتم نشستم سلمانی:هیچ می‌دونی چهره‌ی تو خیلی عرفانی هست؟ اینجا باشی ,ازبین میره,این چهره باید تو یک گروه عرفانی به کمال برسه... سلمانی حرف می‌زد و حرف می‌زد ، و من به شدت احساس خواب‌آلودگی می‌کردم. بعدها فهمیدم اون جلسه ,سلمانی من را یه جورایی هیپنوتیزم کرده، دیگه از ترس ساعت قبل خبری نبود ,برعکس فکر می‌کردم یه جورایی بهش وابسته شدم. همین‌جور که حرف می‌زد,دستش را گذاشت روی دستم ! من دختر معتقدی بودم و تا به حال دست هیچ نامحرمی به من نخورده بود . اما تو اون حالت نه تنها دستم را عقب نکشیدم بلکه گرمای عجیبی از دستش وارد بدنم می‌شد که برام خوشآیند بود!!! وقتی دید مخالفتی با کارش نکردم,دوتا دستم را گرفت تو مشتش و گفت :اگر ما باهم اینجوری گره بخوریم تمام دنیا مال ماست . ... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪴🌷🪴🌷🪴🌷🪴🌷🪴🌷 امروز پنجشنبه متعلق است به وجود نازنین امام حسن عسکری علیه السلام و برابر است با 🗓 12 بهمن ماه 1402ه.ش 🗓 20 رجب 1445 ه.ق 🗓 1 فوریه 2024 میلادی 🕌 اذان ظهر ۱۲:۱۳ اذان مغرب ۱۷:۴۴ اذان صبح فردا ۵:۳۴ طلوع آفتاب فردا ۷:۰۱ 📿 ذڪر روز 📿 ✨لااله الاالله الملک الحق المبین نیست خدائی جز الله، فرمانروای حق و آشکار✨ جهت سلامتی و و هدیه به روح صلوات @setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 مقام معظم رهبری: 🔹 انتخابات در پیش داریم؛ یک عدّه‌ای نمیخواهند این انتخابات آن‌چنان که شایسته‌ی این ملّت اســـت انـــجام بگــــیرد. @setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان تحول دختر بدحجاب با عنایت حضرت زهرا(س) ▫️حکایت برخورد بد مسجدی هایی که موجب انزجار دختر نمازخوان بدحجاب شدند! 🔹برخی مشاورها با تابلو و مجوز رسمی، برای خوب شدن حالم به من پیشنهاد ارتباط با جنس مخالف و رقص را دادند! | ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
💠 نمایان بودن موها در نماز 🔹 اگر خانمی در بین نماز متوجّه شود که موهای او از چادر بیرون آمده، باید موهای بیرون آمده را بلافاصه بپوشاند و نماز را ادامه دهد و نمازش صحیح است. 🔸 اگر در نماز، چند لحظه و بی اختیار یکی از اعضای زن دیده شود، نمازش اشکال ندارد، ولی فوری آن را بپوشاند. 🔹 اگر خانمی بعد از نماز بفهد که موهای او در بین نماز بیرون بوده، نمازش صحیح است و دوباره خواندن لازم نیست. 📚 پی نوشت: آموزش مصوّر احکام آیت الله خامنه ای، ص 221. 📎 📎 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔@setadeabm_bbs
😈 🎬 از جهان ماورای ماده سخن می‌گفت,من با این‌که هیچی از حرفاش نمی‌فهمیدم,اما همه‌ی گفته هاش را تأیید می‌کردم. بعد از ساعتی با صدای در که سمیرا بود,حرفاش را‌ تموم کرد و اجازه داد راهی خانه شوم. واین اول ماجرا بود.... سمیرا سوال پیچم کرد,استاد چکارت داشت,چرا اینقد طول کشید؟ چرا گردنبندت را دادی به من؟ و.... هر چی سمیرا پرسید جوابی نشنید ، چون من مثل آدم‌های مسخ شده به دقایقی قبل فکر می‌کردم,به اون گرمای لذت بخش,احساس می‌کردم,هنوز نرفته دلم برای سلمانی تنگ شده,دوست داشتم به یک بهانه ای دوباره برگردم و ببینمش! رسیدیم خانه. سمیرا با عصبانیت گفت:بفرمایید خانوووم,انگار شانس من لالمونی گرفتی والااا پیاده شدم بدون هیچ حرفی. صدا زد ، همااااا بیا بگیر گردنبندت ... برگشتم گردنبند را گرفتم و راهی خانه شدم مامان برگشته بود خانه. گفت :کجا بودی مادر؟ بابات صد بار بیشتر به گوشی من زنگ زد ,مثل اینکه تو گوشیت را جواب نمی‌دادی. بی حوصله گفتم:کلاس گیتار بودم,گوشیمم یادم رفته بود,بابا خودش منو رسوند... مامان از طرز جواب دادنم ,متعجب شد آخه من هیچ وقت اینجور با بی احترامی صحبت نمی‌کردم و بنا را گذاشت برخستگی‌م واقعاً چرا من اینجور شده بودم؟؟ مانتو قرمزم را خواستم دربیارم اما این بار دکمه هاش راحت باز شد,یاد حرف سلمانی افتادم که میگفت:قرمز بهت میاد,همیشه قرمز بپوش... لبخندی رو لبام نشست. تو خونه کلا بی قرار بودم ,بااینکه یک روز هم از کلاس گیتارم نگذشته بود ولی به شدت دلم برای سلمانی تنگ شده بود, اصلاً سر در نمی‌آوردم ، من که به هیچ مردی رو نمی‌دادم و تمایلی نداشتم, این حس عشق شدید از کجا شکل گرفت... حتی تو دانشگاه هم اصلاً حواسم به درس نبود. هنوز یک روز دیگه باید سپری می‌شد تا دوباره ببینمش... دیگه طاقتم طاق شد ,شماره‌ی سلمانی را که در آخرین لحظات بهم داده بود ، ازجیب مانتوم درآوردم و گرفتم. تا زنگ خورد ، یکهو به خودم اومدم وگفتم وای خدا مرگم بده الان چه بهانه‌ای بیارم برای این تلفن؟! ..... گوشی رابرداشت,الو بفرمایید, من:س س س سلام استاد سلمانی:سلام همای عزیزم، دیگه به من نگو استاد ، راحت باش بگو بیژن.... خوبی؟ چه خبرا؟ من:خوبم ,فقط فقط... بیژن:می‌دونم نمی‌خواد بگی ,منم خیلی دلم برات تنگ شده,میخوای بیا یه جا ببینمت؟ با این حرفش انگار دنیا را بهم داده بودند. گفتم:اگه بشه که خوب میشه بیژن:تانیم ساعت دیگه بیا جلو ساختمان کلاس ، باشه؟؟ من:چشم ,اومدم مامان و بابا هر دوشون سر کار بودند. یه زنگ زدم مامان,گفتم بیرون کار دارم. مامان هم کلی سفارش کرد که مراقب خودت باش و.... آژانس گرفتم سمت کلاس گیتار ... .. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌به ما بپیوندید 🆔 @setadeabm_bbs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا