⭕️بازی ایندیکا، سمپاتی با نامقدس
🔸بازی ایندیکا جدیدا منتشر شده و در مورد یک راهبهٔ مسیحیه (ارتدوکس) که از درون با شیطان مرتبطه و نوعی وحی شیطانی بهش میشه
🔸تحلیل بازی مفصله، اما پوستر رو ببینین؛ یک سری راهبه های سالخورده که چهرهای شیطانی دارن، اما همزمان هالهٔ قدسی که در نگارگری های مسیحی برای حضرت مسیح، حضرت مریم یا قدیسان قرار داده میشه، دور سر همین زنان شیطانیه
🔸بازی در مورد مسیری خودشناسانهست که این راهبهٔ جوان به نوعی با هدایت صدای شیطانی طی میکنه. درواقع ما با تنها راهبهای که با شیطان مرتبطه همراه و متحدیم و دیگران که اتفاقا هالهٔ قدسی دارن، شدن جبههٔ مقابل این دختر و طبیعتا ما که بازیکن هستیم هم همذاتپنداری و سمپاتی کاملی با این دخترِ جنزده، پیدا میکنیم
🔸جالبه که در جا های مختلف بازی، فلسفهٔ گناه در فضای مسیحی تشریح و بعد هم نقد میشه. اساسا شبهات زیادی راجب اختیار و رستگاری انسان ها در اثر هست
🔸ماجرای وحی، شهود، مکاشفه و این قبیل موارد در آثار جدید خیلی زیاده. بزودی راجب بازی اَلان وِیک دو مطلبی مینویسم تا دوستانی که گیمر نیستن، ببینن بسیاری از مفاهیم عمیق عرفانی به چه شکل در دمدستیترین سرگرمی های مردم، جا گرفته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشق باید که پس از این سخن آغاز کند
مرتضی در بزند فاطمه در باز کند
سالروز#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_فاطمه مبارکباد😍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_پنجم🎬: بچه ها جلوی در آشپزخانه کز کرده بودند و روح الله به طرف فاطمه ر
.
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_ششم🎬:
فاطمه داخل اتاق شد و در را پشت سرش بست، حسین که اشک چشمانش با آب دماغش قاطی شده بود با دیدن مادر صدایش بدجور بلند شد.
فاطمه نگاهی به حسین انداخت، دلش نیامد این بچه بیش از این اذیت بشود، آغوشش را باز کرد و همانطور به طرفش می رفت گفت: مامانی عزیزم، گریه نکن،مامان ناراحت میشه!
حسین بینی اش را بالا کشید و با زبان شیرین کودکی و بریده بریده گفت: د...عوا...نکنید، من...میترسم.
فاطمه، حسین را محکم بغل کرد و گفت: منم از این خونه میترسم، منم از بابات میترسم، اصلا من از این دنیا میترسم و بعد موهای حسین را نوازش کرد و ادامه داد: می خوای بریم پارک؟
حسین با تکان دادن سرش جواب بله را داد.
فاطمه سریع به سمت کمد لباس داخل اتاق رفت و اولین مانتو و روسری که دم دستش بود پوشید و چادرش را روی سرش انداخت، کاپشن و کلاه حسین که همیشه روی دراور و آماده بود، به تن حسین کرد و از اتاق بیرون آمد.
روح الله و بچه ها که بی صدا هرکدام روی مبلی آبی رنگ با کمینه های طلایی نشسته بودند با ورود فاطمه به هال از جا برخواستند.
روح الله قدمی به طرف فاطمه برداشت، فاطمه با یک دستش حسین را بغل کرده بود و با دست دیگرش اشاره کرد و گفت: به خدا اگر جلوم را بگیری یا بخوای دنبالم راه بیافتی چنان جیغ و دادی بکشم که کل کارمندای زیر دستت و همسایه ها بفهمن که آقا چه دسته گلی به آب داده...
روح الله زیر لب لااله الاالله گفت و برگشت روی مبل نشست.
فاطمه از خانه بیرون آمد، بی هدف در خیابان های تبریز می گشت، شهری غریب که حتی یک دوست و آشنا و قوم و خویشی در آن نداشت.
نمی دانست چکار باید بکند که صدای ضعیف حسین بلند شد: اینجا یه پارک هست، همون که همیشه ما را میاری..
فاطمه بوسه ای از گونهٔ سرد حسین گرفت و با پشت دست، اشک هایی را که ناخواسته خودشان میریختند پاک کرد و به طرف پارک رفت، پارک به دلیل سردی هوا و بیماری کرونا خلوت تر از همیشه بود و روی اولین نیمکت سیمانی سبز رنگی که کنار وسایل بازی قرار داشت نشست.
حسین را پایین گذاشت و گفت: برو با وسائل بازی کن و اصلا حواسش نبود که حسین هیچ وقت تنهایی سوار وسایل نمیشود.
حسین که انگار حال مادر را درک میکرد و نمی خواست مزاحم خلوت مادر بشود، نگاهی به سنگریزه های زیر پایش کرد و خم شد و مشتی برداشت و خود را با پراندن سنگریزه ها سرگرم کرد.
فاطمه غرق فکرشد، یعنی کجای راه را اشتباه رفته بود؟! یعنی چه چیزی برای همسرش کم گذاشته بود که او به سمت شراره...با یادآوری نام شراره، لرزشی تمام بدنش را گرفت و زیر لب گفت: عجب مار خوش خط و خالی بود، من چه کارها براش نکردم و اون چقدر برام زبون میریخت و خودش را جای خواهرم جا میزد، درست یادش بود که چند بار با پدر و زن بابای روح الله به خاطر شراره درگیر شده بود، به طوریکه آنها، فاطمه را به دلیل حمایت از شراره از خانه خودشان بیرون انداخته بودند تا اینکه شوهر شراره مرد و مادر شراره به فاطمه زنگ زد و تاکید کرد دیگه با دخترش ارتباط نگیره،چون نمی خواست شراره با ارتباط با اقوام شوهر مرحومش یاد شوهرش بیافته و اذیت بشه و فاطمه هم سعی کرد کمتر با شراره ارتباط داشته باشه، گرچه خود شراره گهگاهی به فاطمه زنگ میزد و با روح الله هم صحبت می کرد اما فاطمه هیچ وقت به مخیله اش هم خطور نمی کرد که انتهای این ارتباط اینجور بشود...
فاطمه باید خوب فکر میکرد، باید تمرکز می کرد و بهترین راه را انتخاب می کرد..
اگر می خواست میدان را خالی کند و از روح الله جدا بشود، سرنوشت سه تا بچه اش چی میشد؟! مردم پشت سرش حرف میزدند...پدر و مادر و خانواده اش چه برخوردی می کردند؟!
باید عاقلانه تصمیم میگرفت،چرا که سرنوشت سه انسان دیگه به تصمیم او گره خورده بود.
اما هر چه بیشتر فکر می کرد، بیشتر به این نتیجه میرسید که یک کاسه ای زیر نیم کاسه شراره هست، فاطمه مطمئن بود از قضیه اجازه نامه ازدواج هیچ وقت با هیچ کس و حتی شراره حرف نزده، پس اون از کجا میدونست؟ اون از کجا از انباری خانه فاطمه خبر داشت؟!
فاطمه دستش را مشت کرد و روی پاهایش کوبید و گفت: باید این زن را از زندگی خودم و بچه هام حذف کنم، روح الله گفت که صیغه اش کرده، پس میتونه راحت صیغه را باطل کنه...آره بهترین راه همینه...منم به کسی نمی گم که روح الله همچی کاری کرده..
در همین حین صدای حسین و باد سردی که به صورتش خورد فاطمه را به خود آورد: مامان! من سرمام هست، میشه بریم خونه؟!
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
براساس واقعیت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
جزء ۸ ✨
💞📖هر روز با یک صفحه قرآن ✨
نورانیت چشم و دل و قلبمان را افزون کنیم
🤲🏻اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
✨اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
✨اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
✨اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن
✨اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن
✨اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن
✨اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن
✨اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن
✨اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن
✨اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن
اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
🌹🌹🌹🌹
┏━━━🍃🌷🔰🌷🍃━━━┓
📌به ما بپیوندید 👇👇
🆔 @setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
┗━━━🍃🌷♻️🌷🍃━━━┛
✅ سخنان بزرگان دین در مورد امر به معروف و نهی از منکر
🔹 مقام معظم رهبری: همه آحاد مردم باید وظیفه امر کردن به کار خوب و نهی کردن از کار بد را برای خود قائل باشند. این تضمین کننده حیات طیبه در نظام اسلامی خواهد بود.
🔸 تهیه شده توسط ستاد امر به معروف خوزستان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc
ستاد امر به معروف شهرستان بابلسر
. رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_ششم🎬: فاطمه داخل اتاق شد و در را پشت سرش بست، حسین که اشک چشمانش با
.
با عرض پوزش از محضر شما بزرگواران
قسمت ششم رمان اشتباه بارگزاری شده بود
ویرایش شد✔
اسماء متبرکه
برخی از مردم اسماء متبرکه موجود در منزل را در کنار زبالهها و دورریزها قرار میدهند؛ در حالی که چنین کاری موجب هتک حرمت این اسما بوده و شرعا جایز نیست!!
🔹روشهای از بین بردن و امحاء اسماء متبرکه بدین شرح است:
١. داخل آب روان بیندازیم به شرطی که بیاحترامی نشود.
٢. داخل چاهی که غیر قابل استفاده است و استفاده نخواهد شد، بیندازیم.
٣. داخل ظرف آبی بگذاریم تا به مرور زمان نوشتهها پاک شوند.
۴. دفن کردن آنها در جایی که بیاحترامی به آنها نشود.
۵. خمیر کردن آنها درصورتیکه بیاحترامی نشود.
‼️ دادن به بازیافت اگر اطمینان به عدم هتک حرمت است، اشکال ندارد و گرنه راه خوبی نیست.
📚 منبع: رساله تخصصی فقه و احکام
#احکام
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
⬅️ بازار کلاهبردای با همستر داغ شد
🔹اخیراً بهدنبال استقبال زیاد از بات همستر کامبت تلگرام، در برخی پلتفرمهای آگهی شاهد افزایش فروش اکانت این بازی تلگرامی هستیم، که بهنظر میرسد با توجه به ابهامات زیاد در مورد این بازی، این آگهیها ترفندی برای کلاهبرداری باشند.
🔹اگرچه بهنظر میرسد شبکه Ton بهعنوان یک رقیب تازهنفس در مقابل شبکههای بلاکچین قدیمی و معتبرتر بهدنبال استفاده از ظرفیت کاربران شبکههای اجتماعی خود یعنی تلگرام برای رشد و فراگیری هرچه بیشتر است، اما بههرحال تا کنون مشخص نیست که آیا انتهای همستر کامبت به کسب درآمدی برای کاربرانش برسد یا خیر.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌به ما بپیوندید
🆔@setadeabm_bbs
https://eitaa.com/joinchat/2941387025C6dd06744fc