eitaa logo
ستاره‌های زمین🏴
35.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
306 فایل
خونه ای که در اون قرآن خونده بشه مثل ستاره‌ای برای آسمانیان میدرخشه، پس شما هم می‌تونید ستاره بشید. ستاره‌ای از "ستاره‌های زمین" 🌠 ارتباط با ادمین @Setare114_admin وب سایت: https://b2n.ir/z58400
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ به گوش مردم رسیده بود ایوب و زکریا و حزقیل و یوشع هشتاد سال خدا را عبادت کرده‌اند. آن هم بدون هیچ گناهی. بعضی شگفت‌زده شده بودند و بعضی به حال خودشان افسوس خورده بودند. افسوس عمر بی‌بازگشتی که پشت سر گذاشته‌ بودند؛ آن هم با گناه‌های کوچک و بزرگ. پیامبر، هم نگاه‌های حسرت‌زده‌ آنها را دیده بود هم از عالم بالا شنیده بود عمر امتش از عمر امت‌های قبلی کوتاه‌تر است. هم نگران فرصت کم و کوتاه بندگی‌ امتش شده بود؛ هم از خواب خطبه‌خواندن بنی‌امیه بر منبرش محزون شده بود. آنقدر محزون که جبرئيل شبانه بیاید کنار بسترش و سوره قدر را برایش هدیه بیاورد. هدیه بیاورد تا از طرف خدا خاتم پیامبران را دل‌داری‌ بدهد اگر طول عمر امتش کوتاه است اگر بعد از او بنی‌امیه منبرش را غصب و امتش را گمراه می‌کنند هر سال، برای امتش شبی هست که عبادت در آن یک‌ شب بیشتر از هزار ماه، بیشتر از هشتاد سال عبادت امت‌های قبلی و بیشتر از همه سال‌هایی که بنی‌امیه به مردم دروغ گفته‌اند ثواب دارد. ‌🌐setare114.ir 🔰 instagram 🆔 @jkqk_ir
دست و صورت شسته، زیر سایه نخل‌ها پناه گرفته بودند. داشتند نفس تازه می‌کردند برای شروع دوباره هرس نخل‌ها. بقچه نهارشان هم پهن بود. یکی دو لقمه نان جو و ماست می‌خوردند و بیشتر می‌خندیدند. بلند و پیوسته. یکی دو نفرشان که جوان‌تر بودند مزه می‌پراندند و بقیه قهقهه می‌زدند. آنقدر سرشان گرم بگو بخند بود که صدای پای پیامبر و دو سه نفر از اصحاب همراهش را نشنیدند. - اگر آنچه را که من می‌دانم شما هم می‌دانستید خنده‌‌تان کم و گریه‌تان طولانی بود. با نهیب پیامبر لب‌هایشان قفل شد. تا به خودشان بیایند و برای سوال یا عذرخواهی به خودشان تکانی بدهند پیامبر از کنارشان رد شد. اصحاب هم همراهی‌اش کردند. مردها هنوز با نگاه‌های بهت‌زده داشتند پیامبر را بدرقه می‌کردند که دیدند متوقف شد و برگشت طرفشان. اینبار دستپاچه از جا بلند شدند لقمه‌های ماسیده توی دهانشان را به زور بلعیدند و با سرهایی فروافتاده منتظر شنیدن هشدار دیگری شدند. پیامبر دو سه قدمی‌شان ایستاد و شروع کرد؛ ولی با لحنی آرام. لبخند مثل پرنده‌ای که به لانه‌اش باز می‌گردد روی لب‌ مردها نشست وقتی از پیامبر شنیدند «چند قدمى بیشتر از شما فاصله نگرفته بودم که جبرئیل آمد و به من گفت: یا محمد خداوند تو را سلام رساند و فرمود چرا بندگان ما را مأیوس می‌کنى؟ آن‌ها را آگاه کن که من بسیار آمرزنده و مهربانم»  نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ سوره حجر، آیه پنجاهم •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
دست و صورت شسته، زیر سایه نخل‌ها پناه گرفته بودند. داشتند نفس تازه می‌کردند برای شروع دوباره هرس نخل‌ها. بقچه نهارشان هم پهن بود. یکی دو لقمه نان جو و ماست می‌خوردند و بیشتر می‌خندیدند. بلند و پیوسته. یکی دو نفرشان که جوان‌تر بودند مزه می‌پراندند و بقیه قهقهه می‌زدند. آنقدر سرشان گرم بگو بخند بود که صدای پای پیامبر و دو سه نفر از اصحاب همراهش را نشنیدند. - اگر آنچه را که من می‌دانم شما هم می‌دانستید خنده‌‌تان کم و گریه‌تان طولانی بود. با نهیب پیامبر لب‌هایشان قفل شد. تا به خودشان بیایند و برای سوال یا عذرخواهی به خودشان تکانی بدهند پیامبر از کنارشان رد شد. اصحاب هم همراهی‌اش کردند. مردها هنوز با نگاه‌های بهت‌زده داشتند پیامبر را بدرقه می‌کردند که دیدند متوقف شد و برگشت طرفشان. اینبار دستپاچه از جا بلند شدند لقمه‌های ماسیده توی دهانشان را به زور بلعیدند و با سرهایی فروافتاده منتظر شنیدن هشدار دیگری شدند. پیامبر دو سه قدمی‌شان ایستاد و شروع کرد؛ ولی با لحنی آرام. لبخند مثل پرنده‌ای که به لانه‌اش باز می‌گردد روی لب‌ مردها نشست وقتی از پیامبر شنیدند «چند قدمى بیشتر از شما فاصله نگرفته بودم که جبرئیل آمد و به من گفت: یا محمد خداوند تو را سلام رساند و فرمود چرا بندگان ما را مأیوس می‌کنى؟ آن‌ها را آگاه کن که من بسیار آمرزنده و مهربانم»  نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (ای رسول ما) بندگان مرا آگاه ساز که من بسیار آمرزنده و مهربانم. سوره حجر، آیه پنجاهم •┈•✾•☘️🌸🍀•✾•┈• 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400
آیه تازه نازل شده به گوش دختر پیامبر هم رسیده بود.وقت ورود به خانه بر خلاف همیشه جمله‌اش را با «یا رسول‌الله» شروع کرد. ولی پیامبر جواب داد «اگر تو مثل قبل مرا «یا اباه» صدا بزنى من بیشتر خوشحال می‌شوم. چرا که تو از من هستی و من از تو و این آیه برای تو و اهل تو نازل نشده بلکه خطابش به مردم است.» مردمی که پیامبر را خیلی معمولی و خودمانی صدا می‌زدند «محمّد». انگار با قوم و خویش و آشنا و رفقای خودشان حرف می‌زدند. حتی پا به سن گذاشته‌ها، روسای قبایل و بزرگتر‌های قوم هم اگر خیلی می‌خواستند احترام کنند صدایشان را توی سرشان می‌انداختند و می‌گفتند «یا ابا القاسم!». انگار نه انگار که پیامبرشان است. همین بود که خدا آیه نازل کرد لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا ۚ قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا ۚ فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (ای مؤمنان) شما دعای رسول (ص) و ندا کردن او را مانند ندای بین یکدیگر (بدون حفظ ادب مقام رسالت) قرار مدهید (یا دعای او را مانند دعای خود نامستجاب مپندارید)، خدا به حال آنان که (برای سرپیچی از حکمش) به یکدیگر پناه برده و از میان شما رخ پنهان می‌دارند آگاه است. پس باید کسانی که امر خدا را مخالفت می‌کنند و از آن روی می‌گردانند بترسند که مبادا به فتنه‌ای بزرگ (تسلط سلطان جور) یا عذاب دردناک دیگر (مانند قتل و اسارت) گرفتار شوند. سوره نور_آیه شصت و سوم •┈•✾•☘️🌸🍀•✾•┈• 🆔 @setare114