eitaa logo
انتشارات ستارگان درخشان
483 دنبال‌کننده
362 عکس
113 ویدیو
3 فایل
انتشارات ستارگان درخشان با ۱۷ سال سابقهٔ درخشان. موضوعات: فرهنگ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مجله مجازی هم‌رزم: @hamrazm_mag آیدی ادمین @n_setareganederakhshan
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم من ادمین جدید کانال انتشارات ستارگان درخشان هستم و از امشب افتخار همراهی با شما عزیزان را دارم. امیدوارم با مطالبی پیرامون محصولات این انتشارات، و مطالبی خواندنی که به نحوی به دفاع مقدس و گفتمان انقلاب می‌پردازد، بتوانم گامی کوچک در زمین پهناور خدمت به دلدادگان رزم و شهادت بردارم. اللّهُمَّ وَفِّقنا لِما تُحِبُّ وَ تَرضَی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با نام خدا و یاد سردار شهید سلیمانی رحمت‌الله علیه، اولین کتاب را در آغاز این فعالیت در باره ایشان مجدداً معرفی می‌کنم:
نام این کتاب برگرفته از منطقه‌ای در حد فاصل استان کرمان و استان سیستان و بلوچستان است، روستایی دورافتاده که یادآور حماسه ایستادگی و مبارزه در برابر اشرار است.  یادآور حماسه ایستادگی و مبارزه حاج قاسم در برابر نامردانی است که امنیت و آرامش مردم را هدف گرفته بودند؛ داستان یک جنگ نابرابر با کسانی که از هیچ جنایتی خودداری نمی‌کردند. نویسنده کتاب برای کسب اطلاعات بیشتر و تکمیل تحقیقات به استان کرمان سفر کرده و با تنی چند از همرزمان حاج قاسم در عملیات‌های مبارزه با اشرار گفت‌وگو کرده بود. او حاصل تحقیقاتش را در قالب داستان به مخاطبان عرضه کرده است. چاپ هشتم کتاب در ۱۱۰ صفحه و قیمت ۶۰ هزار تومان به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت سردار شهید سلیمانی توسط منتشر شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسر وظیفه، غلامرضا شیران در یکی از روزهایی که به محل خدمت خود می‌رود، متوجه می‌شود، باید برای برگزاری کلاس نقشه‌خوانی مأموریتی دو هفته‌ای به کرمانشاه برود. هرچند بعدها معلوم می‌شود مأموریت او چیز دیگریست... * داستان زندگی سربازی ارتشی است که تحصیلاتش را در آمریکا گذرانده و در حین خدمت سربازی در گوشه‌ای از ایران با دنیایی عجیب و باورنکردنی روبه‌رو می‌شود... آدم‌هایی عجیب ولی واقعی... * این کتاب در ۳۳۲ صفحه و با قیمت ۱۸۰ هزار تومان توسط انتشارات ستارگان درخشان به‌تازگی منتشر گردیده است. @besooyezohoor1402
با این سرگذشت شگفت انگیز که برای اولین بار منتشر می‌شود، آشنا شوید.🌺🌺🌺
برشی از کتاب: به نوبت رفتیم توی رودخانه و یک تنی به آب زدیم. وقتی از آب بیرون آمدیم، آقا مجید لباس‌هایش را درآورد تا آبش را بگیرد. دیدم تمام بدنش پر از ترکش است. قبلاً صورتش را دیده بودم که پر از ترکش بود و چشمش را هم از دست داده بود؛ اما دیگر این‌قدرش را فکر نمی‌کردم. گفتم: «مجید! چه بلایی سر خودت آوردی؟ حداقل ترکِشا رو از بدنت بیرون می‌آوردی!» چیزی نگفت و شیرجه دیگری زد. این بار که از رودخانه آمد بیرون،گفتم: «اگر به آهن‌ربا نزدیک بشی می‌چسبی بهش. مواظب خودت باش!» خندید. لباس هایش را پوشید و رفت نشست پشت فرمان. @daneshgarbehzad @besooyezohoor1402
«حماسه دوگردان»؛ روایت زندگی سردار شهید «سید اکبر صادقی» ✅حماسه دوگردان نام کتاب هفتم از مجموعه کتاب‌های امیرحسن پور جانباز 70 درصد دوران دفاع مقدس اصفهان است که زندگی سردار شهید «سید اکبر صادقی» را روایت می کند. انتشارات ستارگان درخشان https://eitaa.com/setaregaannderakhshan
آیین رونمایی از نشان ۲۵ دی روز حماسه و ایثار خوانسار رونمایی از کتاب حماسه دو گردان دوشنبه ۲۵ دی بعد از نماز مغرب وعشا فرهنگسرای خانواده شهرستان خوانسار https://eitaa.com/setaregaannderakhshan
📷 گزارش تصویری 🔸 آیین رونمایی از کتاب حماسه دو گردان با نویسندگی امیر حسن پور در خوانسار انجام شد. https://eitaa.com/setaregaannderakhshan
📚༺_________________༻📚 | @setaregaannderakhshan | _________________ 🔰کارشناس فروش🔰 @besooyezohoor1402
🔰ما زنده ایم سه سال از شهادت شهید علی سیفی می گذشت. من با یکی از بستگان که زیاد فرد معتقدی نبود بر سر مزار شهید حاضر شــدیم. بعد از اینکه فاتحه خواندیم، این فامیل ما برگشــت و بهم گفت: اینکه می گن امثال علی شهید هستند، فقط حرف حکومته. چون می خوان کشــته های خودشــون را شهید خطاب کنند. اینها به معنای واقعی شهید نیستند... از این حرفش خیلی ناراحت شدم. نمی دونستم چی بهش بگم. ادعای باسوادی داشت ولی... هر چی می گفتم بی تاثیر بود و قانع نمی شد. ناگهان به دلم افتاد که متوسل به خود علی آقا شوم. همون جا از شهید خواستم که باید نقداً یک چیزی بهش نشون بدی که باور کنه که شماها شهید هستید و زنده. باید باور کنه که در راه خدا و ائمه (ع) رفته اید. هنوز درد دلم با شهید تمام نشده بود که.... 📚༺_________________༻📚 | @setaregaannderakhshan | _____________________ 🔰کارشناس فروش🔰 @besooyezohoor1402
🔰کتاب چه کسی به جای من دفن شد سپیده صبح بود. غرش توپ و تانک، رگبار مسلسل و گرد و غبار برخواسته از جابه جایی ادوات لشکر اسلام، سوره والعادیات را تفسیر می کرد. نیروهای بعثی درحال فرار و دلیر مردان جبهه حق با ندای الله اکبر دشمن را تعقیب می کردند. سید مجید مرتضوی پیشاپیش همه حرکت می کرد. ناگهان از سوی یک سنگر متروکه عراقی، گلوله باران شد. خودم را به بالینش رساندم، آه... از ناحیه سینه و پهلو سوراخ سوراخ شده بود. او درحالی که ذکر یامهدی بر زبانش جاری بود، جام شهادت را نوشید.🕊 📚༺_________________༻📚 | @setaregaannderakhshan | ༺_________________༻ 🔰کارشناس فروش🔰 @besooyezohoor1402
🎼 شعـــر دفــــاع مقـــــدس 🎼 🔹و آتش چنان سوخت بال و پرت را که حتی ندیدیم خاکسترت را 🔹به دنبال دفترچه ی خاطراتت دلم گشت هر گوشه ی سنگرت را 🔹و پیدا نکردم در آن کنج غربت به جز آخرین صفحه ی دفترت را؛ 🔹همان دستمالی که پیچیده بودی در آن مُهر و تسبیح و انگشترت را 🔹همان دستمالی که یک روز بستی به آن زخم بازوی همسنگرت را 🔹همان دستمالی که پولک نشان شد و پوشید اسرار چشم ترت را 🔹سحرگاه رفتن زدی با لطافت به پیشانی ام بوسه ی آخرت را 🔹و با غربتی کهنه تنها نهادی مرا، آخرین پاره ی پیکرت را 🔹و تا حال می سوزم از یاد روزی که تشییع کردم تن بی سرت را 🔹کجا می روی؟ ای مسافر! درنگی ببر با خودت پاره ی دیگرت را  🖋محمدکاظم کاظمی 📚༺_________________༻📚 | @setaregaannderakhshan | ༺_________________༻ 🔰کارشناس فروش🔰 @besooyezohoor1402
🔰کتاب چه کسی به جای من دفن شد بعد از حدود 10روز از بیمارستان تموز با 18نفر دیگر از اسرای ایرانی که همه مجروح بودند، به اردوگاه عنبر(کمپ اسرای ایرانی) انتقال یافتیم. به محض حضور در اردوگاه با سرگرد محمودی مواجه شدیم. بسیار آدم کثیفی بود. عراقی بود، امّا به زبان فارسی، کردی، ترکی و عربی تسلّط کامل داشت. با هرکس به زبان خودش صحبت میکرد. حتّی با بچه های اصفهان با لهجۀ اصفهانی. با شهرضایی با لهجه ی شهرضایی برخورد میکرد. خیلی بددهن بود. دائم حرفهای زشت و رکیک از دهانش بیرون میآمد. از یکی پرسید: «بچه کجایی؟» گفت: «بچۀ اصفهان» گفت: «عرب در بیابان ملخ میخورد سگ اصفهان آب یخ میخورد.» از دیگری پرسید«: بچه کجایی؟» گفت: «بچه ِ ی شهرضا». گفت: «همی اسمت چیه؟» گفت: «سید یدا».. گفت: «هِمی جدت به کمرت بزنه. کی گفت بیای جبهه؟» البتّه اینها حرفهای خوبش بود. از تمام مناطق ایران خبر داشت. به نظر میرسید، ایرانی الأصل باشد. میگفتند، زمان شاه در ارتش ایران بوده... 📚༺_________________༻📚 | @setaregaannderakhshan | ༺_________________༻ 🔰کارشناس فروش🔰 @besooyezohoor1402